A
Als twee honden vechten om een been, loopt de derde er mee heen.
ترجمه: «تا دوسگ بر سر استخوانی نزاع میکردند، سومی دوید و آنرا برد.»
مترادف فارسی: «دونفر دزد خری دزدیدند// سر تقسیم به هم جنگیدند// آندو بودند چوگرم زدوخورد// دزد سوم خرشان را زد و برد»
---------------
B
Beter één vogel in de hand dan tien in de lucht.
ترجمه: «پرندهای در دست بهتر از ده در هوا است.»
مترادف فارسی: «گنجشک نقد بهاز طاووس نسيه.» قابوسنامه
Blaffende honden bijten niet.
ترجمه: «سگهای پارس کننده گاز نمیگیرند.»
---------------
D
Daar is geen rook zonder vuur.
ترجمه: «هیچ دودی بدون آتش نیست.»
مترادف فارسی: «هیچ دودی بی آتشی نیست.» (چیزی پنهان نمیماند)
Dat is de doos van Pandora.
ترجمه: «آن صندوق پاندورا است.»
مترادف فارسی: «اندرین صندوق جز لعنت نبود.»
De appel valt niet ver van de boom.
ترجمه: «سیب از درخت بدور نیفتد.»
مترادف فارسی: «ميوه از درخت دور نمیافتد.»
مترادف فارسی: «خوشه از خرمن دور نمیافتد.»
De berg heeft een muis gebaard.
ترجمه: «کوه موشی زایید.»
مترادف فارسی: «کوهکندن و موش برآوردن.»
De een z'n dood is een ander z'n brood.
ترجمه: «مرگ یکی، نان دیگری است.»
مترادف فارسی: «مرگ خر عروسی سگ است.»
مترادف فارسی: «تا نميرد يكی بهناكامی// ديگری شادكام ننشيند» سعدی
De ezel geboren is, most ezel sterven /zal geen paard sterven.
ترجمه: «آنکه خر زاده شده، باید خر هم بمیرد/ نباید اسب بمیرد.»
مترادف فارسی: «خری زاد و خری زيد و خری مرد.»
De morgenstond heeft goud in de mond.
ترجمه: «صبحگاهان زر در دهان دارد.»
مترادف فارسی: «سحرخيز باش تا كامروا باشی!»
De pen is machtiger dan het zwaard.
ترجمه: «قلم قدرتمندتر از شمشیر است.»
مترادف فارسی: «قلم از شمشير تيز برندهتر است.»
De schepen achter zich verbranden.
ترجمه: «کشتیهای پشت سر را سوزاندن.»
مترادف فارسی: «پل پشتسر را خراب کردن.»
Die het eerst komt, die het eerst maalt.
ترجمه: «آنکه اول آید، اول هم آسیا کند.»
مترادف فارسی: «آسيا بهنوبت.»
Door dick en dun.
ترجمه: «از میان کلفت و نازک (سخت و نرم) گذشتن.»
---------------
E
Een appeltje voor de dorst.
ترجمه: «سیبی برای تشنگی.»
مترادف فارسی: «پول سفید برای روز سیاه خوب است.»
Een ezel stoot sich geen twee malen aan een’ steen.
ترجمه: «خر هرگز پایش دوبار به یک سنگ نمیخورد.»
مترادف فارسی: «خر که یکبار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمیرود.»
Een rotte appel in de mand, // maakt al het gave fruit te schand
ترجمه: «یک سیب فاسد، بقیه میوههای همجوار خود را هم خراب میکند.»
مترادف فارسی: «يك بز گر گله را گـَرگين كند.»
Één zwaluw maakt nog geen zomer.
ترجمه: «یک پرستو تابستان نیاورد.»
مترادف فارسی: «از يك پرستو تابستان نشود/ با یک گل بهار نمی آید.»
---------------
G
Geen vlieg kwaad doen kunnen.
ترجمه: «به مگس هم آزارش نرسد.»
مترادف فارسی: «آزارش به مورچه نمیرسد.»
---------------
H
Het doel heiligt de middelen.
«هدف وسيله را توجيه میكند.»
Het hemd is nader dan de rok.
«اول خويش سپس درويش.»
Het is niet alles goud wat er blinkt.
«هر درخشندهای طلا نبود.»
Het oog van den meester maakt het paard vet.
«چشم صاحب اثر دیگری دارد.»
Het oog van den meester is de beste haver voor de paarden.
«نفس ارباب بهتر از نواله جو است.»
Hij gaat van een olifant zwanger, en brengt eene vlieg voort.
«کوه البرز، پس از درد فراوان موش زائید!»
Hij maakt van elke mug een olifant.
«از كاه كوهی ساختن.»
Hoge bomen vangen veel wind.
«سپيدار ماندهست بیهيچچيز// ازيرا كه بگزيده مستكبری را» ناصرخسرو
Holle vaten klinken het hardst.
«در خم ِ خالی صدا بيشتر میپيچد.»
---------------
I
In het land der blinden is éénoog koning.
«در شهر کوران یکچشمی پادشاه است.»
In troebel water is het goed vissen.
«بهتر گيرند صيد زآب گلآلود.»
«دزد بازار آشفته میخواهد.»
---------------
J
Je moet een gegeven paard niet in de mond kijken.
«دندان اسب پيشكشی را نمیشمارند.»
Je moet geen slapende honden wakker maken.
«فتنه در خواب است بيدارش مكن!»
«فتنهٔ خفته را مكن بيدار!»
Jobsgeduld.
«صبرِ ایوب داشتن.»
---------------
M
Men roept den ezel niet tot hove, dan als hi wat draghen moet.
ترجمه: «کسی خر را به کاخ دعوت نمیکند مگر برای باربری.»
مترادف فارسی: «خر را كه بهعروسی میبرند، برای خوشی نيست، برای آبكشی است.»
مترادف فارسی: «خران را كسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن كآب و هيزم نماند» نظامی
---------------
O
Olie in het vuur gieten.
«آتش را بهروغن نتوان نشانید.»
---------------
S
Spreken is zilver, zwijgen is goud.
«اگر گفتن سيم باشد، خموشی زر است.»
«اگر حرف از نقره است، خاموشی از طلاست.»
Stel niet uit tot morgen, wat je vandaag kunt doen.
«كار امروز بهفردا ميفكن!»
---------------
T
Twee kraeyen met en schoot schieten.
Twee vliegen in een klap slaan.
«با يك تير دو نشان زدن.»
«با يك گز دو فاخته زدن.»
---------------
U
Uit het oog, uit het hart.
«از دل برود هرآنکه از دیده برفت.»
«هر كه از چشم دور، از دل دور.»
---------------
V
Van Scylla in Charybdis vervallen.
«از ترس جهنم به مار غاشيه پناه بردن.»
«از ترس عقرب جراره به مار غاشيه پناه بردن.»
«از بيم مار در دهن اژدها رفتن.»
Vis nog vlees zijn.
«به مارماهی مانی، نه این تمام و نه آن// منافقی چهکنی؟ مار باش یا ماهی» کلیله و دمنه
Voorzichtigheid is de moeder van de porseleinkast.
«جام در راه است.»
---------------
W
Wie het laatst lacht, lacht het best.
«از پی هر گريه آخر خندهايست// مرد آخربين مبارك بندهايست» مولوی
Wie wind zaait, zal storm oogsten.
«هر كه باد بكارد، طوفان درو خواهد كرد.»
---------------
Z
Zend een’ ezel naar Liefland, hij zal giegagen, als hij t’ huis komt.
Zend men een’ ezel naar Parijs, men krijgt hem weder, even wij.
«خر عیسی گرش بهمکه بری// وقت برگشت هنوز خر باشد» سعدی
Zij loopen met de hazen, en jagen met de honden.
«به آهو میگويد بدو، به تازی میگويد بگير.»
«شریک دزد و رفیق قافله.»
«با گرگ دنبه خوردن، با چوپان گریه کردن.»
Zoals de ouden zongen, piepen de jongen.
«مكن در این چمنم سرزنش به خودرویی// چنانكه پرورشم میدهند میرویم» حافظ
Zo gewonnen, zo geronnen.
«بادآورده را باد میبرد.»
Zolang er leven is, is er hoop.
«آدم به اميد زنده است.»
Zo vader, zo zoon.
«تره به تخمش ميره، حسنی به باباش.»