مادر شهيد «غلامرضا سياهكمري» گفت: پسرم وصيت كرده بود او را با لباس سبز پاسداري به خاك بسپاريم؛ بعد از شهادتش نيز هرگاه او را در خواب ميبينم، لباس پاسداري به تن دارد و عطر بهشت ميدهد.
احترام رفيعي، مادر شهيد «غلامرضا سياهكمري» قائم مقام اطلاعات سپاه كرمانشاه در گفتوگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا» اظهار داشت: غلامرضا از كلاس اول ابتدايي دانشآموز ممتاز بود؛ به طوري كه آموزش و پرورش، همواره عكس او را به عنوان شاگرد برتر در روزنامهها چاپ ميكرد.
وي عنوان كرد: غلامرضا، بزرگ منزل و استاد فاميل بود، در دوران دفاع مقدس اغلب وقتش را در جبهه ميگذراند، پس از اينكه دانشگاه به دستور امام(ره) باز شد، با رتبه اول رشته فيزيك هستهاي وارد دانشگاه شد؛ اما بعد از شروع جنگ، حدوداً يك سال و نيم به دانشگاه نرفت.
*ميگفت "جبهه، دانشگاه و بهترين دانشگاه، جنگ است "
مادر شهيد غلامرضا سياهكمري در ادامه با بيان اينكه غلامرضا دانشگاه را به دليل جنگ ترك كرد، اظهار داشت: او معتقد بود "جبهه، دانشگاه و بهترين دانشگاه، جنگ است " لذا در كلاسهاي دانشگاه شركت ميكرد اما به محض شروع عملياتها از تهران به جبهه ميرفت و من هيچگونه اطلاعي از او نداشتم تا اينكه يا تلفن ميزد يا اينكه برايم نامه مينوشت.
وي تصريح كرد: او بهترين راه را انتخاب كرده بود و پدرش نيز در رفتن به جبهه همواره مشوق وي بود؛ البته مادر با قلب رئوف و مهربان خويش با فرزندش در ارتباط است اما غلامرضا راهي را انتخاب كرده بود كه نهتنها آن را دوست ميداشت بلكه عاشق آن بود و من هيچگاه مانع رفتن او به جبهه نشدم.
رفيعي افزود: در دوران دفاع مقدس، دختري از فاميل را براي او نامزد كردم و به او گفتم: «غلامرضا جان اگر هركسي به اندازه تو در جبهه ميبود هيچ فردي جرأت نميكرد كه كوچكترين تعرضي به ميهن ما داشته باشد»؛ غلامرضا در پاسخ گفت: «هر انساني وظيفه و تكليفي دارد» به همين دليل هم با نامزدش توافق كرد كه تا جنگ تمام نشود، عقد رسمي نكنند؛ اما عيد قربان سال 67 او به شهادت رسيد.
مادر شهيد سياهكمري خاطرنشان كرد: غلامرضا در طول جنگ تحميلي بارها زخمي شد؛ وي در روزهاي نخستين مجروحيت به خانه ميآمد و پس از كمي استراحت، دوباره به جبهه بازميگشت.
*بعد از شهادتش 40 روز انتظار پيكرش را كشيدم؛ ميخواست مرا آماده ديدار كند
وي ادامه داد: شهيد غلامرضا در آخرين اعزام به اتفاق برادر كوچكترش براي شركت در عمليات مرصاد به قصر شيرين رفت و در آن عمليات به شهادت رسيد؛ پيكر او 40 روز مفقود الاثر بود؛ پيش از شهادتش به من الهام شده بود كه او بالاخره به آرزوي ديرينهاش يعني شهادت خواهد رسيد، او چهل شب مرا آماده كرد تا آنكه پس از شب چهلم، جسدش را در معراج شهداي تهران يافتيم.
رفيعي با بيان اينكه تمام كارهاي شهيد غلامرضا براي رضاي خدا بود، اظهار داشت: هروقت از غلامرضا سؤال ميكردم: «پسرم، در جبهه چهكاري انجام ميدهي؟» در جواب ميگفت: «كفش بچهها را واكس ميزنم و ظرفهايشان را ميشويم» و تازه پس از شهادتش بود كه متوجه شديم او قائممقام اطلاعات سپاه كرمانشاه بود.
*وصيت كرده بود "در هيچ شرايطي امام را تنها نگذاريم "
وي با اشاره به وصيتنامه پسرش تأكيد كرد: ابتداي وصيتنامهاش سفارش كرده بود: "حضرت امام(ره) را در هيچ شرايطي تنها نگذاريد! "؛ اما امروز كه امام راحل ميان ما نيست، اطاعت از نائب ايشان براي ما واجب است؛ پسرم وصيت كرده بود او را با لباس سبز سپاه به خاك سپارند لذا با گلاب غسلش داده و با همان لباس سپاه او را دفن كردند.
اين مادر شهيد عنوان كرد: وقتي در خواب غلامرضا را ميبينم، او با لباس سربازي از جبهه به خانه ميآيد؛ در مواقعي هم كه احساس ناراحتي و تنهايي ميكنم، لحظهاي بوي عطر خوش بهشت به مشامم ميرسد و احساس ميكنم غلامرضا در كنارم حضور دارد و به من آرامش ميدهد.