عایشه یکی از همسران حضرت رسول نقل میکند: رسول خدا در ساعات آخر عمرش حضرت فاطمه را به حضورش فراخواند و لحظاتى به نجوا و صحبت محرمانه پرداخت.
به گزارش خبرگزاری فارس،عایشه مىگوید: رسول خدا در ساعات آخر عمرش حضرت فاطمه را به حضورش فراخواند و لحظاتى به نجوا و صحبت محرمانه پرداخت، من از دور دیدم که فاطمه (ع) نخست گریه کرد و سپس خندید.
من از این کار تعجب کرده و از دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله پرسیدم: یا فاطمه! با پیامبر خدا چه صحبتى کردید که اول گریه کردى و سپس خندیدى؟
او از فاش کردن موضوع مذاکره خوددارى کرد، ولى پس از رحلت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله چون از وى دوباره خواستم که آن را بگوید، فرمودند: پدرم در مرحله نخست، از رحلت خود به من خبر داد و لذا گریه کردم، ولى سپس به من فرمود: اولین کسى که از خانوادهام به من ملحق مىشود تو هستى و لذا خنده نمودم.
و در یک روایت دیگر فرمودند: تو سیده و سرور زنان اهل بهشتى و از این جهت خوشحال شدم.