سيماي حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) در تورات و انجيل ايمان و اعتقاد به پيامبران سلف يکي از ارکان اعتقادي اسلام است که در آيات مکرري از قرآن مجيد به آن اشاره شده است و تأکيد شده که مسلمانان بايد به تمام پيامبران خدا ايمان آورده و ميان آنان تفاوتي قائل نباشند: «قولوا آمنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل الي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و ما اوتي موسي و عيسي و ما اوتي النبيون من ربهم لانفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون» (1) بگوييد .
الذين يتبعون الرسول النبي الامي الذي يجدونه مکتوبا عندهم في التوراة و الانجيل. (اعراف/157) .
ايمان و اعتقاد به پيامبران سلف يکي از ارکان اعتقادي اسلام است که در آيات مکرري از قرآن مجيد به آن اشاره شده است و تأکيد شده که مسلمانان بايد به تمام پيامبران خدا ايمان آورده و ميان آنان تفاوتي قائل نباشند: «قولوا آمنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل الي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و ما اوتي موسي و عيسي و ما اوتي النبيون من ربهم لانفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون» (1) بگوييد، ما به خدا ايمان آوردهايم و به آنچه به ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و اسباط نازل شده و به آنچه به موسي و عيسي و پيامبران ديگر از طرف پروردگار داده شده است و ما هيچ فرقي ميان آنها نميگذاريم و در برابر فرمان خدا تسليم هستيم.
بنابراين، پيامبران يک رشته واحدي را تشکيل ميدهند که با همه اختلافات فرعي و شاخهاي، حامل يک پيام و وابسته به يک مکتب بودهاند. پيامبران پيشين مبشر پيامبران پسين بوده و پسينيان مؤيد و مصدق پيشينيان بودهاند.
قرآن مجيد تصريح ميکند که خداوند متعال با پيماني که از همه انبياي عظام گرفته، آنها را مکلف کرده است که وقتي پيامبري آمد که حقيقت آنها را تصديق و کتابهايشان را به گواهي درست شهادت داد، به او ايمان آورده و آن حضرت را ياري کنند:
«و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتکم من کتاب و حکمة ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه» (2) هنگامي که خداوند پيمان مؤکد از پيامبران گرفت که هرگاه کتاب و حکمت به شما دادم سپس پيامبري به سوي شما آمد که آنچه را با شماست تصديق ميکند، به او ايمان بياوريد و او را ياري کنيد.
اميرالمؤمنين (ع) در اولين خطبه نهج البلاغه پس از اشاره به خلقت عالم و آدم چنين ميفرمايد : «پس خداوند پيغمبرانش را در ميان مردم برانگيخت و ايشان را با فواصل معيني پي در پي فرستاده تا از آنان عهد و پيمان خداوند را که عمل بر وفق پيمان و فطرتشان بود بخواهند و نعمت فراموش شده خداوند را که توحيد فطريشان است به يادشان آورند و از راه تبليغ با برهان و حجت با ايشان گفتگو کنند. و خداي تعالي بندگان را از پيغمبر فرستاده شده، کتاب نازل شده، برهان قاطع و راه استوار محروم نکرده است...» پيامبراني بودند از پيش که نام پيغمبر آينده به آنان گفته شده و يا از بعد که پيغمبر قبلي او را معرفي کرده است. (3)
البته زمينه ظهور پيامبران از زمانهاي دور دست (از ازل) پيشبيني شده که يک سلسله حوادث تاريخي در طول زندگي انسانها موجب ظهور آنان در مقاطع مختلف زمان گرديده است. به همين لحاظ است که در منابع اسلامي اشاراتي هست که خلقت پيامبر عظيم الشأن اسلام منحصر به زمان تولد ظاهري آن حضرت نبوده بلکه وجود مقدسش سابقه در علم خداوندي دارد: «کنت نبيا و آدم بين الماء و الطين» (4) من پيغمبر بودم در حالي که حضرت آدم (ع) بين آب و گل بود.
درباره بشارات مربوط به انبيا بايد دانست که نامهايي که پيامبران به آن خوانده شدهاند کلا اسامي خاص نبوده بلکه آنان را گاهي به نام و گاهي به صفت توصيف کردهاند، چنان که قرآن کريم به هر دو شکل معرفي، درباره حضرت محمد (ص) از نظر توراة و انجيل اشاره کرده است: «الذين يتبعون الرسول النبي الامي الذي يجدونه مکتوبا عندهم في التوراة و الانجيل ...» (5) آنان که پيروي ميکنند از پيامبر نبي امي که نام و بشارت او را نزد خود در توراة و انجيل مييابند.
ظاهر آيه شريفه دلالت دارد بر اينکه صفات: رسول، نبي و امي براي حضرت محمد (ص) در آن کتابها مکتوب و مدون است. و نيز قرآن گويد: «و اذ قال عيسي بن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليکم مصدقا لما بين يدي من التوراة و مبشرا برسول يأتي من بعدي اسمه احمد» (6). هنگامي که عيسي بن مريم به بني اسرائيل گفت که من همانا رسول خدا به سوي شما هستم و حقانيت کتاب توراة را که در مقابل من است تصديق ميکنم و نيز شما را مژده ميدهم که بعد از من رسول ديگري ميآيد که نامش احمد است.
محمد (ص) در تورات
قبلا بايد دانست که هيچ يک از کتابهاي مذهبي اديان گذشته به شکل اصلي خود باقي نمانده و آن پاکي و خلوصي را که در زمان ظهور نبي داشتهاند حفظ نشده است.
در قرون وسطي عدهاي از دانشمندان غربي توراة را زير ذره بين انتقاد قرار داده، معارضات و تناقضات تاريخي آن را استخراج کردند. در قرن هفدهم ميلادي فيلسوف يهودي هلندي به نام «اسپينوزا» قلم نقد به دست گرفته و در کتاب خود موسوم به «مذهب و سياست» تناقضات و اختلافات کتاب مقدس را بيان کرد و دانشمنداني را که معتقدند اين تناقضات ظاهري است به باد ريشخند گرفت. (7)
فليسين شاله مينويسد: بين انجيلهاي (8) جامع و انجيل «يوحنا» اختلاف روش و اسلوب و گاهي ضد و نقيض وجود دارد. در انجيلهاي جامع، دوره تبليغ مسيح يک سال است، ولي در انجيل «يوحنا» سه سال ميباشد. در انجيلهاي جامع کارهاي مسيح مخصوصا در «جليله» ايالت قديمي فلسطين گسترش مييابد در صورتي که در انجيل «يوحنا» در «يهوديه» انجام ميپذيرد... در انجيل «متي» عيسي (ع) آمده تا اديان را تکميل کند (9) در صورتي که در انجيل «مرقس» گويد: «تصور نکنيد که من براي پيوند آمدهام بلکه براي تفرقه آمدهام» (10). به هر حال، با همه اشتباهات و تناقضگوييهايي که در ميان کتابهاي ديني سابق وجود دارد، نبايد همه آنها را مردود و مخدوش دانست. در ميان آنها دستوراتي صحيح و نکات و مطالبي پاک که نشاني از اصل باشد بسيار است، از جمله آنها بشاراتي است نسبت به پيامبر بزرگ اسلام که با همه تلاشهايي که روحانيون کردهاند که در آن تغييراتي بوجود آورند، اصل مطلب از بين نرفته است. در توراة آمده است که خداوند به ابراهيم گفت: «از ولايت خود و از مولد خويش و از خانه پدر خود به سوي زميني که بتو نشان دهم بيرون شو و از تو امتي عظيم پيدا کنم و ترا برکت دهم و نام تو را بزرگ سازم و تو برکت خواهي بود و برکت دهم به آناني که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند و از تو جميع قبايل جهان برکت خواهند گرفت.» (11)
در جاي ديگر توراة ميخوانيم: «و بعد از جدا شدن لوط از وي خداوند به ابرام گفت: اکنون تو چشمان خود را برافزا و از مکاني که در آن هستي به سوي شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زيرا تمام اين زمين را که ميبيني به تو و ذريه تو تا به ابد خواهم بخشيد و ذريه تو را مانند غبار زمين گردانم، چنان که اگر کسي غبار زمين را تواند شمرد ذريه تو نيز شمرده شود.» (12) و نيز توراة پس از بيان کشتن حضرت ابراهيم (ع) جانوران و مرغان را جهت حصول اطمينان ميگويد: «در آنروز خداوند با ابرام عهد بست و گفت: اين زمين را (کنعان يا فلسطين) از نهر مصر تا نهر عظيم يعني نهر فرات به نسل تو بخشيدهام» (13) حاج بابا قزويني (14) يکي از دانشمندان بزرگ يهود يزد در مورد مطالب ياد شده گويد: گرچه علماي بني اسرائيل همه اين وعدهها را درباره حضرت اسحاق و يعقوب و ذريه او درست ميدانند ولي با اندک تأمل در متون فوق الذکر سستي آن ظاهر ميشود: اول آن که بني اسرائيل هميشه طايفه محصوري بودهاند نه به طايفه ديگر آميخته ميشدند و نه کسي را به خود راه ميدادند، و در زمان موسي عليه السلام و بعد از موسي چند دفعه به شماره درآمدند، چنان که در وقت خروج از مصر و ورود به «تيه» و خروج از «تيه» ايشان را شمردند و عدد ايشان در توراة و غيره در کتب مسطور است.
دوم آنکه، وعده فرموده که تمام آن زمين را به ذريه تو خواهم داد. و هرگز بنياسرائيل کل آن زمين را در تصرف نداشتند... و نيز هرگز به حوالي نهر فرات عبور نکردند تا چه رسد که بر آنجا مسلط شوند.
سيم آنکه، توراة بعد از بيان جريان ازدواج «هاجر» با حضرت ابراهيم (ع) که با پيشنهاد «ساره» انجام گرفت، نقل ميکند: که هاجر از پيش او گريخته به بياباني رفت و در سر چشمهآبي فرشتهاي بر او نازل شده و گفت: از کجا ميآيي و به کجا ميروي؟ هاجر جواب داد: که از خاتون خود گريختهام. فرشته او را امر به بازگشتن نزد خاتون خود کرد. سپس توراة چنين ادامه ميدهد: «و فرشته به وي گفت: ذريه تو را بسيار افزون گردانم به حدي که از کثرت به شماره نيايند و فرشته خداوند وي را گفت: اينک حامله هستي و پسري خواهي زاييد و او را اسماعيل نام خواهي نهاد، زيرا خداوند تظلم تو را شنيده است» (15). حاج بابا قزويني پس از بيان مطالب ياد شده از توراة ميگويد: «و بر هر هوشمند مطلع مخفي نخواهد بود که وعده فرمودن خدا به هاجر که «نسل ترا بسيار خواهم کرد به حيثيتي که شمرده نشود» اشاره است به اين که همان بشارت که به حضرت ابراهيم داده شده و موجب سرور آن حضرت شده در شأن همان فرزندي بوده که در رحم هاجر است تا موجب خوشنودي کامل براي هاجر تواند گرديد. (16)
به هر حال، توراة با بيان روشني پرده از چهره وعده خداوند به ابراهيم خليل برداشته و با بشارت به ظهور پيغمبري از برادران بنياسرائيل، به علامات و امتيازاتش اشاره کرده است:
در سفر تثنيه آمده است: «بني را براي ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت. و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت. و هر کسي که سخنان مرا که او به اسم من گويد نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (17) در اين متن، بر خلاف آنچه برخي از علماي اسرائيلي پنداشتهاند، مورد بشارت پيغمبر بني اسرائيل نيست تا يهوديان وي را با حضرت يوشع و مسيحيان با حضرت مسيح تطبيق دهند، بلکه عبارت: «از ميان برادران ايشان» با صراحت، بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) ميدهد که پيغمبري است از برادران بنياسرائيل، که جهت هدايت انسانها برانگيخته شده است. زيرا بنياسرائيل که فرزندان يعقوب هستند از نسل اسحاق ميباشند و برادران ايشان بنياسماعيل ميباشند که حضرت محمد (ص) از نسل اوست. و همچنين عبارت: «کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت» اشاره به اين است که بر آن نبي کتابي نازل شده و در عين حال وي امي و درس ناخوانده خواهد بود. نه ميتوانست بخواند و نه بنويسد، و در ميان فرزندان اسماعيل غير از حضرت محمد (ص) کسي بر نخاسته که داراي چنين صفتي باشد.
قرآن مجيد در اين زمينه خطاب به حضرت رسول گويد: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بيمينک اذا لارتاب المبطلون» (18) تو هرگز قبل از اين، کتابي نميخواندي و با دست خود چيزي نمينوشتي مبادا کساني که در صدد ابطال سخنان تو هستند شک و ترديد کنند. يعني نظر به اينکه تونه مسلط برخواندن بودي و نه نوشتن و مردم سالهاست که تو را به اين صفت ميشناسند، ديگر جاي ترديدي براي آنان نيست که اين قرآن کتاب خداست و مبطلان هم که همواره ميخواهند حق را باطل معرفي کنند بهانهاي نخواهند داشت.
با توجه به آنچه گفته شد، رسول بشارت داده شده در توراة، از فرزندان حضرت اسماعيل بوده که با گذشت زمان محرز شد که نام مبارکش حضرت محمد (ص) پيامبر خاتم ميباشد، به همين دليل بعضي از علما و دانشمندان يهود زمان آن حضرت که براي آنان مسلم شده بود که او همان کسي است که توراة به آمدنش خبر داده است، مسلمان شدند و عدهاي هم کفر ورزيدند که در اينجا به عنوان نمونه به جمعي از آنان اشاره ميشود:
1 ـ عبدالله بن سلام، وي از علما و دانشمندان يهود بود که پس از هجرت رسول اکرم اسلام آورد و به سال 43 ه ـ در مدينه درگذشت. عبدالله که شرح صفات پيامبر اسلام را در کتب پيشين مطالعه کرده بود چنان مشخصات آن حضرت براي او زنده و روشن ترسيم شده بود که ميگفت : «من پيغمبر اسلام را از فرزندم بهتر ميشناسم» .
قرآن مجيد نيز به اين مطلب اشاره کرده ميگويد: «الذين آتيناهم الکتاب يعرفونه کما يعرفون ابناءهم و ان فريقا منهم ليکتمون الحق و هم يعلمون» (19) يعني، آنهايي که کتاب آسماني را به آنان دادهايم او را (پيغمبر را) همچون فرزندان خود ميشناسند (اگرچه) جمعي از آنان با اينکه ميدانند حق را کتمان ميکنند.
2 ـ مخيريق، از جمله کساني که در زمان رسول اکرم مسلمان شد «مخيريق» دانشمند ثروتمند و متمول يهودي بود که با همه شناختي که از رسول خدا داشت، به علت سلطه عرق مذهبي همچنان تا روز «احد» که همزمان با روز «شنبه» بود باقيماند. در آن روز خطاب به يهوديان کرده گفت: اي يهوديان! شما ميدانيد که ياري حضرت محمد (ص) بر شما واجب است. آنان در جواب گفتند: امروز روز «شنبه» است. اما او در جواب گفت: شنبهاي نيست. سپس با سلاح خود نزد رسول الله در «احد» آمد. و به وارث خود وصيت کرد که اگر کشته شود اموالش متعلق به حضرت محمد (ص) باشد تا در راه خدا صرف کند. پس وارد معرکه شد تا شهيد گرديد. وقتي خبر به حضرت رسيد فرمودند: «مخيريق» بهترين يهودي بود. حضرت اموالش را در اختيار گرفت که بيشتر صدقات آن حضرت در مدينه از آن اموال (20) بود.
3 ـ عبد الله بن صوريا، نقل شده است که روزي رسول خدا وارد «بيت المدارس» که محل تدريس توراة بود، شده و به يهوديان فرمود: دانشمندترين فرد خود را نزد من بياوريد. پس «عبدالله بن صوريا» را معرفي کردند، حضرت وي را به دينش و به آنچه از نعمتهاي خداوند اعم از من و سلوي که بر آنان ارزاني داشته است سوگند داده فرمودند: آيا تو ميداني که من رسول خدايم؟ عرض کرد: آري و شناخت اين قوم نيز در حد شناخت من نسبت به تو است. و صفات و مشخصات تو در توراة بيان شده است، ولي اينان بر تو حسد ورزيدند. حضرت فرمودند: مانع ايمان تو چيست؟ جواب داد: مايل نيستم بر خلاف قوم عمل کنم ولي اميدوارم اين قوم از تو تبعيت کرده مسلمان شوند و من نيز مسلمان خواهم شد. (21)
4 ـ حي بن اخطب، ميرخواند مينويسد: حي بن اخطب از قبيله بني النظير بود که پس از ملاقات با رسول خدا وقتي اقربا و برادران از حال پيغمبر (ص) سؤال کردند گفت: محمد آن است که وصف او را در توراة مييابيم و علما و احبار ما به قدوم او بشارت دادهاند و ليکن با او هميشه در مقام عداوت خواهيم بود، زيرا نبوت از فرزندان اسحق به اولاد اسماعيل منتقل گرديد. (22)
صفية بن حي نيز در اين رابطه گويد: وقتي رسول خدا وارد مدينه شده و در «قبا» نزول اجلال فرمودند، پدرم «حي بن اخطب» و عمويم «ابوياسر بن اخطب» صبحگاهان نزد حضرتش آمده تا غروب آفتاب مراجعت نکردند. وقتي بازگشتند هر دو خسته و کسل به نظر ميآمدند ولي شنيدم که عمويم ابوياسر به پدرم ميگويد. آيا او همان کسي است که توراة بشارت به آمدنش را داده است؟ پدرم جواب داد: آري به خدا قسم. دوباره پرسيد: آيا تو او را ميشناسي؟ پدرم گفت : بلي. پرسيد: عقيدهات درباره او چيست؟ پاسخ داد: دشمني او. (23)
5 ـ جارود بن العلا، جارود از دانشمندان نصاري بود که با قومش حضور حضرت رسول آمده به او خطاب کرد و گفت: من به حقيقت نزد تو آمده تا با صدق و صفا با تو سخن گويم. قسم به کسي که به حق تو را به نبوت مبعوث کرده صفات تو را در انجيل يافتهام. تحيت و تهنيت براي تو و سپاس براي کساني که تو را گرامي ميدارند. پس من گواهي ميدهم: «لا اله الا الله و انک محمد رسول الله» (24)
6 ـ بحيرا نصراني، مطابق روايات اسلامي در آن هنگام که پيغمبر اسلام در سن 9 يا 12 سالگي با عموي خود ابوطالب به سفر شام ميرفت قافله ايشان در «بصري» منزل گزيد، «بحيرا» که در دير آنجا سکونت داشت از روي علائم کتاب آسماني، پيغمبر را شناخت و او را سوگند داد که هرچه پرسد به راستي جواب گويد. محمد (ص) پاسخ راهب را گفت. پس از آن، راهب در باره وي به عمويش ابوطالب سفارش کرد و گفت که او پيغمبر موعود است و بايد وي را از يهوديان محفوظ نگه دارد، و خود او به پيغمبر ايمان آورده بود اما در زمان بعثت در گذشته بود . (25) به هر حال، اسلام آوردن عدهاي از دانشمندان يهود ونصاري مانند: «کعب الاحبار» (26) و ديگران و همچنين کتمان نمودن بعضي ديگر که به نمونههايي از آنها اشاره شد، گواه بر اين است که در کتابهاي آنان بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) داده شده که جمعي به او ايمان آورده و بعضي ديگر وي را انکار کردند.
بشارت ديگر از توراة
در باب 33 از «سفر تثنيه» آمده است که موسي قبل از وفاتش به بنياسرائيل گفت: «يهوه» از «سينا» آمد و از «سعير» برايشان طلوع کرد و از جبل «فاران» (27) درخشان شد و با کرورهاي مقدسين آمد. و از دست راست او براي ايشان شريعت آتشين پديد آمد . بدرستي که قوم خود را دوست ميدارد.
در عبارات فوق آمدن «يهوه» از «سينا» اشاره به نزول وحي الهي بر حضرت موسي (ع) در «طور سينا» است. بنابراين، ظهور و تجلي «يهوه» از «سعير» و درخشندگي او از «فاران» نيز اشاره به تجلي و درخشندگي حق به انوار وحي و علوم غيبي، بر پيغمبران عظيم القدر همچون عيساي مسيح (ع) و حضرت محمد (ص) در اين دو مکان ميباشد. شهرستاني ميگويد: و چون اسرار الهي و انوار رباني در وحي و تنزيل و مناجات و تأويل بر سه مرتبه: مبدأ، وسط و کمال است و «آمدن» مشابه به «مبدأ» و «ظهور» مشابه به «وسط» و «آشکار شدن» مشابه به «کمال» است، توراة از طلوع صبح شريعت و تنزيل به آمدن به «طور سينا» و از طلوع آفتاب به ظاهر شدن به «سعير» و از رسيدن به درجه کمال به آشکار شدن بر «فاران» تعبير کرده است. (28)
ابن حزم مينويسد: «سينا» بدون ترديد محل بعثت موسي (ع) و «سعير» جايگاه بعثت عيسي (ع) و «فاران» محل بعثت محمد (ص) يعني مکه معظمه ميباشد (29). زيرا «فاران» کلمهاي است عبري و به معني «مکه» است که به اتفاق همه مورخان حضرت ابراهيم (ع) فرزندش اسماعيل (ع) را در آنجا سکني داد. بنابراين مکه محل تولد و نيز محل بعثت حضرت محمد (ص) است که خداوند آن حضرت را براي هدايت همه امتها فرستاده است. توراة که موطن حضرت اسماعيل و مادرش «هاجر» را پس از هجرت، بيابان «فاران» معرفي کرده خطاب به هاجر گويد: برخيز و پسر را برداشته او را به دست خود بگير، زيرا که از او امتي عظيم به وجود خواهم آورد و خداوند چشمان او را باز کرد تا چاه آبي ديد. پس رفته مشک را از آب پر کرد و پسر را نوشانيد و خدا با آن پسر ميبود و او نمو کرده ساکن صحرا شد و در تيراندازي بزرگ گرديد و در صحراي «فاران» ساکن شد (30). مقصود از چاه آب که بدان اشاره شده چاه «زمزم» است که پس از عطش و التهاب شديد حضرت اسماعيل و والده ماجدهاش هاجر، به عنايت حق در نزديکي خانه خدا نمودار شد و يکي از بزرگترين موجبات عمران و آبادي آن مکان و توجه نفوس به آن سرزمين گرديد. و بيابان «فاران» که محل سکونت اين دو بزرگوار معرفي شده، بيابان مکه معظمه است که کوه «حرا» يعني مطلع نورمحمدي در آنجا واقع است. قرآن مجيد نيز در مورد هجرت اسماعيل و هاجر به مکه مکرمه از قول حضرت ابراهيم (ع) گويد: ربنا اني اسکنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتک المحرم . ربنا ليقيموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوي اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشکرون . (31) پروردگارا برخي از فرزندان و خاندان خويش را در صحرايي غير قابل کشت نزد خانه حرمت يافته تو سکونت دادم. پروردگارا! تا نماز بپا دارند پس دلهاي مردمي از بندگانت را چنان کن که هواي آنان کنند و از ميوهها نصيبشان فرماي تا تو را سپاس گويند.
بايد دانست، آنچه از توراة درباره امکنه مقدسه: سينا، سعير و فاران بيان شد مطابق با قرآن کريم است که ميگويد: «و التين و الزيتون و طور سينين و هذا البلد الامين» (32). زيرا خداوند در اين آيه به اماکن مبارکه بزرگي قسم ياد کرده که به خاطر سکناي انبيا در آنها خير و برکت وجود دارد. زيرا «تين و زيتون» اشاره به محل روييدن آنها است که محل تولد حضرت عيسي (ع) يعني «سعير» و همچنين محل سکناي آن حضرت ميباشد. و «طور سينين» همان کوهي است که خداوند در آنجا با موسي سخن گفته است. و «بلد امين» مکه مکرمه است که محل تولد و جايگاه بعثت حضرت محمد (ص) ميباشد. (33) حضرت علي (ع) نيز در ارتباط با نزول وحي الهي بر موسي، عيسي (ع) و محمد (ص) در سينا، سعير و فاران در حلقه هزاران مقدسين و کروبين گويد: «و بمجدک الذي ظهر علي طور سيناء فکلمت به عبدک و رسولک موسي بن عمران و بطلعتک في ساعير و ظهورک في جبل فاران بربوات المقدسين و جنود الملائکة الصافين و خشوع الملائکة المسبحين» (34). پروردگارا! به جلال و بزرگواري تو که در کوه سينا آشکار شد و با بنده و فرستاده خود موسي بن عمران سخن گفتي و به حق جلوهات در کوه «ساعير» و ظهورت در کوه فاران و گروه کثيري از مقدسان و سپاه منظم فرشتگان و خشوع کروبيان ثنا خوان...
محمد (ص) در انجيل
بر حسب نقل اناجيل، حضرت عيسي (ع) بعد از خود از شخصي خبر ميدهد که شرعش ابدي و حکومتش براي هميشه باقي خواهد بود. «انجيل يوحنا» حضرت محمد (ص) را بيان کننده عموم راههاي هدايت معرفي کرده و ميگويد: «و بسيار چيزهاي ديگر نيز دارم به شما بگويم ليکن اکنون طاقت تحمل آنها را نداريد ولي چون او، يعني روح راستي آيد، شما را به جميع راستي هدايت خواهد کرد، زيرا که از خود تکلم نميکند بلکه به آنچه شنيده است سخن خواهد گفت و از امور آينده به شما خبر خواهد داد.» (35) اگر اين عبارات را با بشارت «توراة» که ميگويد: «و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت» (36) جمع کنيم خواهيم يافت که اين صفات با پيغمبري قابل تطبيق است که قرآن دربارهاش گفته است: «و ما ينطق عن الهوي. ان هو الا وحي يوحي. علمه شديد القوي» (37). يعني، محمد (ص) از پيش خود سخن نميگويد، بلکه آنچه ميگويد از جانب خداوند است که به او وحي شده و به او آموخته است. خداي شديد القوي. در جاي ديگر حضرت عيسي (ع) مقرر کرده است که قرار خداوند يعني، نبوت و کتاب از ذريه اسحاق به ذريه چه کسي منتقل خواهد شد؟ عيسي (ع) به ايشان گفت: «مگر در کتب هرگز نخواندهايد اينکه سنگي را که معمارانش رد کردند همان سر زاويه شده است؟ اين از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجيب است. از اين جهت شما را ميگويم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امتي که ميوهاش بياورند عطا خواهد شد.» (38)
واضح است، کسي که قومش او را رد کردند، جد رسول اکرم حضرت اسماعيل (ع) فرزند ابراهيم (ع) است، و منظور از «سنگ» در عبارات ياد شده رسول اکرم ميباشد.
واضح است، کسي که قومش او را رد کردند، جد رسول اکرم حضرت اسماعيل (ع) فرزند ابراهيم (ع) است، و منظور از «سنگ» در عبارات ياده شده رسول اکرم ميباشد.
در تأييد اين مطلب روايتي از جابر داخل است که ميگويد: «قال الرسول الکريم: مثلي و مثل الانبياء من قبلي کمثل رجل بني بنيانا فاحسنه و اجمله، الا موضع لبنة في زاوية من زواياه، فجعل الناس يطوفون به و يعجبهم البناء فيقولون: الا وضعت ههنا لبنة فيتم البناء؟ قال (ص) فانا اللبنة، جئت فختمت الانبياء» (39). پيامبر بزرگوار فرموده است: مثل من و مثل پيامبران پيش از من مانند مردي است که ساختماني بنا کرده و آن را نيکو و زيبا ساخته است، مگر آنکه جاي يک آجر در يکي از گوشههاي آن باقي مانده است. مردم در آن ساختمان گردش کرده و ساختمان براي آنان جالب است الا اينکه ميگويند چرا در اينجا يک آجر گذاشته نشده تا ساختمان کامل شود؟ پيامبر فرمود: من آجر مکملم.
قرآن مجيد نيز در مورد خاتميت و اشراف رسول اکرم بر ديگر انبيا گويد: «فکيف اذا جئنا من کل امة بشهيد و جئنا بک علي هؤلاء شهيدا.» (40) چگونه خواهد بود هنگامي که (به روز رستاخيز) از ميان هر امتي و گروهي کسي را به عنوان شاهد و گواه بر اعمال ايشان انتخاب کنيم و تو را (اي محمد) به عنوان شاهد بر کليه شهدا (پيغمبران) و پيروانشان برگزينيم.
عيسي (ع) حضرت محمد (ص) را با عنوان «مسيا» (41) يا «مسيح منتظر» ياد کرده و در جواب عدهاي که از وي سؤال ميکنند که تو کيستي؟ ميگويد : «بدرستي که معجزاتي که خدا آنها را بر دست من ميکند ظاهر ميکند. اينکه سخن ميکنم به آنچه خدا ميخواهد و نميشمارم خود را مانند آنکه از او سخن ميرانيد، زيرا که من لايق آن نيستم که بگشايم بندهاي جرموق يا دوالهاي نعل رسول الله را که او را «مسيا» ميناميد. آنکه پيش از من آفريده شد و زود است بعد از من بيايد و زود است بياورد کلام حق را و نميباشد آيين او را نهايتي» (42) در جاي ديگر پس از آنکه در زير درختي پيامبر آينده را به بزرگي ياد ميکند، پيروان خود را به رحمت ايزدي بشارت داده ميگويد: «خوشا به حال کساني که گوش به سخن او ميدهند وقتي که به جهان بيايد، زيرا که رحمت خدا برايشان سايه خواهد افکند. چنانکه اين درخت خرما ما را سايه افکنده است. آري چنانکه اين درخت از حرارت سوزان آفتاب ما را نگاه ميدارد، همچنين رحمت خدا نگاه ميدارد ايمان آورندگان به آن اسم را از شر شيطان. شاگردان در جواب گفتند: اي معلم! کدام کس خواهد بود آن مردمي که از او سخن ميراني که به جهان خواهد آمد؟ يسوع به شگفتي دل، در جواب فرمود: که همانا او محمد (ص) پيغمبر خداست. وقتي که او به جهان بيايد چنان که باران زمين را قابليت بخشد که بار بدهد بعد از آنکه مدت مديدي باران منقطع شده باشد، همچنين او وسيله اعمال صالحه ميان مردم خواهد شد برحمت بسياري که با خود ميآورد. پس او ابر سفيدي است پر از رحمت خدا و آن رحمتي است که آن را خدا بر مؤمنان نثار ميکند نرم نرم مثل باران.» (43)
در فصل 97 انجيل برنابا نيز آمده است که وقتي از نام حضرت عيسي (ع) «مسيا» پرسش بعمل آمد، آن حضرت جواب داد: «نام مسيا عجيب است زيرا که خدا خود وقتي که روان او را آفريد و در ملکوت اعلي او را گذاشت خود او را نام نهاد. خدا فرمود: صبر کن اي محمد! زيرا که براي تو ميخواهم خلق کنم بهشت و جهان و بسياري از خلايق را که ميبخشم آنها را به تو حتي اينکه هر که تو را مبارک ميشمارد مبارک ميشود و هر که با تو خصومت کند ملعون ميشود . وقتي که تو را به سوي جهان ميفرستم، پيغمبر خود قرار ميدهم به جهت خلاصي و کلمه تو صادق ميشود حتي اينکه آسمان و زمين ضعيف ميشوند و ليکن دين تو هرگز ضعيف نميشود، همانا نام مبارک او محمد (ص) است. آن وقت جمهور مردم صداهاي خود را بلند کرده گفتند : اي خدا بفرست براي ما پيغمبر خود را. اي محمد (ص) ! بيا زود براي خلاص جهان.»
فخر الاسلام (44) گويد: در يکي از اناجيل متروکه خطي که قبل از بعثت خاتم الانبياء با قلم بر پوست نوشته شده بود، در کتابخانه بعضي از نصاراي پروتستانت در مدرسه خود آنها ديدم، در جزو وصاياي حضرت مسيح به شمعون پطرس که به اين نحو مرقوم شده بود: اي شمعون! خدا به من فرمود: تو را وصيت ميکنم اي پسر مريم! به سيد المرسلين و حبيب خود احمد (ص) صاحب شتر سرخ که صورتي همچون ماه و دلي پاک و بنيهاي قوي دارد، بزرگ فرزندان آدم و رحمت براي جهانيان و پيغمبر امي عربي است. اي عيسي! تو را امر مينمايم که بنياسرائيل را امر نمايي که او را تصديق نموده به وي ايمان آورند و از متابعت و نصرت او تقاعد نورزند. عرض کردم: پروردگارا! کيست آن بزرگوار؟ خدا فرمود: اي عيسي! او محمد فرستاده خداست براي تمام جهان. خوشا به حال اين پيغمبر و خوشا به حال آنان که بگفتهاش گوش فرا دادند و بر دين او از دنيا بروند . اهل زمين بر او درود ميفرستند و اهل آسمان از براي او و امت او طلب مغفرت مينمايند . (45)
پريقليطوس يا پارقليطا
«پارقليطا» کلمهاي است سرياني از اصل يوناني «پريقليطوس» که به معني بسيار ستوده و پسنديده است و ترجمه عربي آن محمد يا احمد ميباشد. ولي در انجيلهايي که بعد از اسلام نگارش يافته «پارقليطا» را مشتق از کلمه «پاراقليطوس» دانستهاند که به معناي «تسلي دهنده» ميباشد. (46) محمود بن الشريف مينويسد: ان الاربعة الذين کتبوا الاناجيل قد اتفقوا علي ان عيسي (ع) قال للحواريون حين رفع الي السماء: انا ذاهب الي ابي و ابيکم و الهي و الهکم و ابشرکم بنبي يأتي من بعدي اسمه الپارقليط و هذا الاسم هو باللسان اليوناني و تفسيره بالعربية محمد (ص) قال الله في کتاب العزيز: و مبشرا برسول يأتي من بعدي اسمه احمد (47). يعني، به اتفاق همه کساني که انجيلهاي چهارگانه را نوشتهاند، حضرت عيسي (ع) موقعي که به آسمان ميرفت به حواريون گفت: من به سوي پدر و خدايم و پدر شما و خدايتان ميروم و شما را به پيغمبري بشارت ميدهم که بعد از من ميآيد که نام او «پارقليط» است و اين اسمي است يوناني و معني آن به عربي محمد (ص) ميباشد (و اين اشاره به همان گفته قرآن مجيد است که از قول عيساي مسيح) گويد: بشارت ميدهم شما را به پيامبر بعد از خودم که نام او احمد است.
در انجيلهاي فارسي کنوني نيز کلمه «پارقليطا» را از «پارقليطوس» گرفته و به معني «تسلي دهنده» بکار بردهاند: در فصل 14 انجيل يوحنا آمده است: «اگر مرا دوست داريد احکام مرا نگاه داريد و من از پدر سؤال ميکنم، و «تسلي دهنده»«پارقليطا» ديگر به شما عطا خواهد کرد تا هميشه با شما بماند... اين سخنان را به شما گفتم وقتي با شما بودم ليکن «تسلي دهنده» يعني روح القدس که پدر او را به اسم من ميفرستد او همه چيز را به شما تعليم خواهد داد، و آنچه به شما گفتم به ياد شما خواهد آورد.» (48)
«و من به شما راست ميگويم که رفتن من براي شما مفيد است زيرا اگر نروم «تسلي دهنده» نزد شما نخواهد آمد.» (49)
«ليکن چون «تسلي دهنده» که او را از جانب پدر نزد شما ميفرستم آيد يعني روح راستي که از پدر صادر ميگردد، او بر من شهادت خواهد داد» (50)
گرچه مفسرين انجيل پافشاري کردهاند که بگويند مقصود از «پارقليطا»«روح القدس» است ولي با اندک تأمل و تحليل در آيات گذشته و علامات و امتيازاتي که براي شخص مورد بشارت ذکر کردهاند روشن و مبرهن ميشود که تطبيق «پارقليطا» ي موعود با «روح القدس» از جهاتي چند غير قابل قبول و امکانناپذير است. زيرا آيات گذشته بشارت از ظهور کسي پس از حضرت عيسي (ع) ميدهد که:
1 ـ آمدنش مشروط و منوط به رفتن مسيح بوده و شخصيت عظيم روحاني او به اندازهاي از مسيح برتر و والاتر است که رفتن عيسي (ع) به منظور ظهور و تابش آن خورشيد فروزان براي بشريت بسي سودمند و مفيد بوده است.
2 ـ او «پارقليطا» ي ديگري است که براي هميشه و تا انقراض (51) جهان شخصيت و آيينش بر بشريت حکومت کند.
3 ـ وي درباره مسيح شهادت داده او را تصديق خواهد کرد. (52)
4 ـ «پارقليطا» آيين مسيح را تکميل و ناگفتههاي او را بيان خواهد کرد و آن حضرت را جلال و شکوه خواهد بخشيد و...
بنابراين، اگر بنا باشد که پارقليطاي موعود «روح القدس» باشد از لحاظ آنکه حضرت مسيح آمدن او را مشروط به رفتن خود کرده و بودنش را در عصر خود ممتنع دانسته است، نبوت آن بزرگ مرد آسماني محال خواهد بود. زيرا که «روح القدس» حامل وحي و واسطه بين حضرت اقدس الهي و انبياي خداست که در طول بعثت پيغمبران اولي العزم با آنان مصاحبت و ملازمت داشته است و نيز چون رفتن خويش را به منظور آمدن وي مفيد خوانده و در نتيجه پارقليطا را بزرگتر از خود معرفي کرده است. اگر بنا باشد که پارقليطا «روح القدس» باشد لازم آيد که فرشته حامل وحي که در حکم نامهرسان انبياي الهي است مقام و منزلتش از آنان فراتر و برتر باشد . از مجموع آنچه پيرامون بشارات و آيات گذشته نگارش يافت براي محققان روشن ميشود که فرد مورد بشارت پيغمبري است پس از حضرت مسيح که از وي بزرگتر و تکميل کننده شريعت و تصديق کننده شخص او و کتاب اوست که داراي رياست و زعامت روحاني ابدي بشريت بوده و موجب جلال و عظمت مسيح گردد. يعني ساحت قدس آن حضرت را از شوائب نقص و گناه مبرا سازد. (53) به هر حال، وقتي علما و دانشمندان مسيحي بخواهند با تغيير اين کلمات متون صحيحه اناجيل را مخفي داشته و بدين وسيله بشارت ظهور پيامبر اسلام را ناديده انگارند، قرآن مجيد متکفل بيان آنها خواهد بود: «يا اهل الکتاب قد جائکم رسولنا يبين لکم کثيرا مما کنتم تخفون من الکتاب و يعفو عن کثير. قد جائکم من الله نور و کتاب مبين. يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم» . (54) اي اهل کتاب! فرستاده ما (محمد (ص)) به سوي شما آمد و بسياري از حقايق آسماني را که شما کتمان کرديد روشن ميسازد و از بسياري (که فعلا مورد نياز نيست) صرف نظر ميکند . به راستي از طرف خدا نور و کتاب آشکاري به سوي شما آمده است. خداوند به برکت آن، پيروان رضايت خود را به راههاي سلامت هدايت ميکند و به اذن خويش از تاريکيها به سوي روشنايي ميبرد و آنها را براه راست رهبري ميکند.
-----------------------------------
منابع مقاله:
مجله مشکوة، شماره 22، دشتي رحمت آبادي، غلامرضا؛
----------------------------------
پينوشتها:
.1 بقره/ .135
.2 آل عمران/ .77
.3 چنان که قرآن مجيد در سوره «صف» آيه 6 ضمن تأييد توراة حضرت موسي (ع) توسط عيساي مسيح (ع) مبعوث شدن حضرت محمد (ص) را نيز به امت خود بشارت داده ميگويد: «و اذ قال عيسي بن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليکم مصدقا لما بين يدي من التوراة و مبشرا برسول يأتي من بعدي اسمه احمد...»
.4 بحار الانوار، ج 16، باب 12، ص 402، دار الکتب الاسلامية، چاپ جديد، آخوندي، تهران .
.5 اعراف/ .157
.6 صف/ .6
.7 فليسين شاله، تاريخ کوچک اديان بزرگ، ترجمه دکتر محبي، ديماه 46، تهران، ص .273
.8 امروز دانشمندان، اناجيل: متي، مرقس و لوقا را تحت عنوان اناجيل، جامع به هم ملحق کرده و نشان ميدهند که اين سه انجيل روابط بسيار نزديک با يکديگر دارند و در مقابل آنها انجيل «يوحنا» قرار دارد. (تاريخ اديان، دکتر محبي، ص 406) .
.9 انجيل متي، باب پنجم، آيه .18
.10 فليسين شاله، تاريخ کوچک اديان بزرگ، دکتر محبي، دي ماه 46، ص .407
.11 سفر پيدايش، باب .12
12 و .13 سفر پيدايش، بابهاي 13 و 15، دار السلطنة لندن، 1895 ـ م.
.14 حاج بابا قزويني يزدي، دانشمندي بزرگ از دانشمندان يهود يزد، در اواخر سده دوازده هجري بشمار ميرفته که در اثر بحث و کنجکاوي بسيار در اديان مختلفه و ارشادات پدر بزرگوارش محمد اسماعيل جديد الاسلام که او نيز از بزرگان و دانشمندان يهود آن سامان بوده است، به شرف اسلام مشرف و در راه اثبات حقانيت اين دين آسماني با يهوديان به مباحثه و جدل ميپرداخت.
.15 سفر پيدايش، باب 16 ـ دار السلطنة لندن، 1895 ـ م.
.16 محضر الشهود في رد اليهود، کتابخانه وزيري يزد، چاپ نجف اشرف، ص .20
.17 سفر تثنيه، باب 18، دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.
.18 عنکبوت/ .47
.19 بقره/ .146
.20 محمود بن الشريف، الاديان في القرآن، دار المعارف بمصر، قاهره، ص .298
.21 ميرخواند، روضة الصفا، ج 2، انتشارات خيام، ص .193
.23 محمود بن الشريف، الاديان في القرآن، دار المعارف بمصر، قاهره، 1119 ـ م، ص .229
.24 همان مأخذ، ص .311
.25 غلامحسين مصاحب، دائرة المعارف فارسي، ذيل کلمه «بحيرا» ، ج اول، لغتنامه دهخدا، ذيل کلمه «بحيرا» .
.26 دايرة المعارف مصاحب مينويسد: ابواسحاق کعب بن ماتع 32 يا 34 ه ـ يکي از يهوديان «يمن» بود که در خلافت ابوبکر يا عمر خطاب اسلام آورد و منبع بسياري از اطلاعات مسلمين در باب داستانهاي بني اسرائيل بشمار ميرود. هنگامي که به مدينه آمد کتاب و سنت را از صحابه آموخت و ايشان نيز اخبار اقوام پيشين را از وي آموختند. عنوان او را به صورت «کعب الحبر» نيز ضبط کردهاند. و «حبر» که جمع آن «احبار» است کلمهاي است عبري که به معني روحاني يهودي ميباشد.
.27 فاران شامل کوههاي سهگانه: ابوقبيس، قيعقان و حرا است که به نام جبال بنيهاشم موسومند و مکه معظمه در ميان آنها قرار گرفته است. قاموس کتاب مقدس مينويسد: فاران دشتي است وسيع و مرتفع که به صحراي اطراف خود سرازير شود و داراي بعضي از کوههاي آهکي است... هاجر هنگامي که از نزد ابراهيم رانده شد در اين دشت ساکن گرديد... فاران يکي از اسماء مکه است که در توراة مذکور است و گويند نام يکي از کوههاي مکه است.
.28 محمد بن عبدالکريم شهرستاني، الملل و النحل، ج 2، ص 18، عربي، قاهره.
.29 ابن حزم اندلسي، الفصل في الملل و الاهواء و النحل، ج اول، ص 88، قاهره، مصر.
.30 سف پيدايش، باب 21، دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.
.31 ابراهيم/ .37
.32 تين/3 ـ .1
.33 محمد في التوراة و الانجيل و القرآن، ابراهيم خليل، احمد، ص 30 مکتبة الوعي العربي .
.34 دعاي سمات.
.35 انجيل يوحنا، باب .16
.36 سفر تثنيه، باب .18
.37 نجم/5 ـ .3
.38 انجيل متي، باب 21 ـ دار السلطنة لندن، 1895 ـ م.
.39 محمد في التوراة و الانجيل و القرآن، ص 48، نقل از صحيح مسلم، کتاب الفضائل.
.40 نساء/ .41
.41 «مسيا» کلمه آرامي و به معني رسول است و کلمه «مسيح» به معني ممسوح يعني روغن ماليده شده، متبرک آفريده شده، رجال، نيمه روي ساده، پادشاه يهود و يا هر پادشاه ديگر، عنوان پيامبران و رسولان، منجي و نجات دهنده موعود به ملت يهود، مرد بسيار سفر کننده و بالاخره به قول علامه دهخدا به پنجاه و شش معني آمده است که معروفترين آنها لقب حضرت عيسي بن مريم (ع) ميباشد، و آنچه مورد نظر ماست همين معني آخر است که شايد داراي بعضي از صفات ياد شده نيز بوده است.
.42 انجيل برنابا، فصل 42، سردار کابلي، تهران، چاپخانه حيدري.
.43 انجيل برنابا، فصل 163، حيدر قليخان قزلباش (سردار کابلي)، تهران، چاپخانه حيدري، مهرماه .1345
.44 محمد صادق فخر الاسلام يکي از علماي محقق و متتبع مسيحي اروميه بوده است که پس از تأمل و بررسي عميق به آيين اسلام مشرف گشته و کتبي چند در رد يهود و نصارا نگاشته که از جمله آنها کتاب «انيس الاعلام» است که از بهترين کتب رديه ميباشد.
.45 انيس الاعلام، چاپ قديم، ص 195، ج دوم، بشارت .25
.46 انيس الاعلام فخر الاسلام، جلد اول، ص 13، چاپ جديد، انتشارات مرتضوي.
.47 الاديان في القرآن، ص 313، نقل از مخطوطه «تحفة اللبيب في الرد علي اهل الصليب» ، ص .42
.48 اين عبارات اشاره به آيات شريفه قرآني است که ميگويد: «و نزلنا عليک الکتاب تبيانا لکل شيء» و يا «ما فرطنا في الکتاب من شيء» و يا «لا رطب و لا يابس الا في کتاب مبين» (سورههاي: نحل/89 ـ انعام/38 و 59).
.49 انجيل يوحنا، باب 16، دار السلطنة لندن، 1895 ـ م.
.50 انجيل يوحنا، باب 14، آيه .16
.51 اشاره به گفته رسول اکرم است که فرمودند: «انه لا نبي بعدي و لا سنة بعد سنتي فمن ادعي ذلک فدعواه و بدعته في النار» . و يا «حلال محمد حلال الي يوم القيمة و حرام محمد حرام الي يوم القيامة» (وسائل الشيعة، ج 18، ص 555، چاپ جديد ـ بحار الانوار، ج 22، ص 531، چاپ جديد دار المکتبة الاسلامية، تهران) .
.52 يوحنا، باب 15، آيه 26، اشاره به اين آيه شريفه قرآني است: «مصدقا لما بين يدي من التوراة و الانجيل.» تصديق کردن و شهادت پارقليطا (محمد (ص)) درباره مسيح (ع) دليل بر اين است که وي روح القدس نيست زيرا حواريين نيازمند به شهادت روح القدس براي تصديق عيسي (ع) نبودند.
.53 دکتر محمد صادقي، بشارات عهدين، تهران، محرم 87 ه ـ ، ص .223
.54 مائده/16 ـ .15