ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 1 ارديبهشت 1389     |     کد : 7265

اختلالات رفتاري در كودكان

سال‌هاست كه جرايد و صاحب‌نظران درباره عصر فرزندسالاري و توجه بيش از حد به كودكان سخن مي‌گويند ...

سال‌هاست كه جرايد و صاحب‌نظران درباره عصر فرزندسالاري و توجه بيش از حد به كودكان سخن مي‌گويند .
شايد از جهاتي اين نظريه صحت داشته و بعضي از اختلالات رواني حاصل اين روند باشد ولي در اغلب اوقات شاهد مواردي هستيم كه ما را مجاب مي‌كند در تفكر تك بعدي خود ترديد كرده و از چشم اندازي ديگر به مشكلات رفتاري كودكان نگاه كنيم. آيا تا به حال فكر كرده‌ايم كه چرا فرزندي به دنيا مي‌آوريم؟
درصد بالايي از مردم به دلايلي غير از عشق به كودك، اقدام به اين كار مي‌كنند. در وهله اول اقرار به اين واقعيت نياز به اندازه‌اي شهامت دارد ولي حقيقتي است كه كتمان آن مشكلات ما را تشديد خواهد كرد. اگر با دقتي بيشتر به اطرافيانمان نظر كنيم اغلب انگيزه‌هاي فرزند دار شدن عبارتند از: 1- محكم‌كردن پايه‌هاي ازدواج 2- سر به راه‌كردن زن 3- سر به‌راه‌كردن شوهر 4- بالا رفتن سن و ترس از دير شدن بارداري از سوي زوجين 5- در امان ماندن از سؤالات اطرافيان در مورد چرا بچه‌دار نمي‌شويد؟ 6- خواسته زن 7- خواسته شوهر 8- فشار مادر زن يا مادر شوهر 9- جور‌شدن جنس (دختر و پسر داشتن) و... .
شايد كمتر از چند دهم درصد از مادران و پدران دليل خود را براي بچه‌دار شدن، رسيدن به رشد كافي و علاقه به پرورش فرزند اعلام كرده يا در حقيقت در اين وضعيت بالغانه، به اين رويكرد اقدام مي‌كنند. حاصل وضعيت اين خواهد بود كه قبل و بعد از تولد كودك، والدين آمادگي واقعي و مهر اصيلي براي ارائه به فرزندان نخواهند داشت و در پي آن به‌دليل احساس گناه ناشي از اين فقدان عشق، ناخودآگاه براي جبران خلأ با ارائه خدمات و امكانات تلاش مي‌كنند بر ضعف روحي فائق آمده و در پيشگاه وجدان، خود را توجيه كنند.
خريد لوازم بازي بيش از اندازه و اغلب نامربوط و ناكارآمد، لباس‌هاي بيش از مقدار نياز، نوازش‌هاي كلامي و بي‌احساس و تصنعي (عشق من، گل من، ستاره من و...) در كنار پرخاش‌هاي ناخودآگاه و بي‌تحملي در برابر فرزند و در آخر فرستادن زود هنگام و طويل‌المدت به مهد(بارها اصرار مادران مبني بر ماندن كودك بيشتر از ساعت مقرر در مهد را شاهد بوده‌ايم) از نكات بارز براي فرار از مسئوليت نگهداري از اطفال از سوي والدين بوده و هر روز به زير و زبر دامنه آن افزوده مي‌شود. شاهد اين ماجرا مهد‌هاي ‌كودكي‌ است كه در شهرها و حتي دهكده‌هاي دورافتاده روز به روز بر تعداد آنها اضافه مي‌شود و اكثرا كيفيت حداقلي را نيز دارا نيستند.
هنگام مواجهه با مشكلات رفتاري در اطفال، اغلب والدين اظهار مي‌كنند كه از هيچ تلاشي براي پرورش آنان كوتاهي نكرده‌اند اگرچه اين مطلب در مورد نگهداري و گاه آموزش خردسالان صادق است ولي جنبه‌هاي روحي، رواني آنها مهم‌ترين پارامتري است كه رسانه‌ها و والدين ما از آن غافل‌اند. برخوردهاي صحيح و داشتن عشقي راستين و بدون قيد و شرط اولين نياز كودك است. نوزادان بي‌سرپرستي كه در پرورشگاه‌ها به سر مي‌برند زماني كه نوازش در آنها به مقدار پايين‌تر از حد لازم مي‌رسد با مشكلي به نام بيماري ماراسموس فوت مي‌كنند زيرا سيستم عصبي با هيچ‌گونه محركي روبه‌رو نمي‌شود و دچار مرگ تدريجي مي‌شود.
روانشناسان معتقدند كه نوازش منفي بهتر از بي‌نوازشي است. كودكان در دنيايي پر از كارتون، بازي‌هاي رايانه‌اي، مهد و... زندگي مي‌كنند و نوازش و حتي چالش‌هاي گاه غمگين ولي واقعي روزمره را به بهانه «بچه نبايد عقده‌اي باشه، حيوونكي گناه داره و...» تجربه نمي‌كنند.
اصولاً دنياي اطفال ما، دنيايي پر از فانتزي‌هاي بدلي، نوازش‌هاي قلابي و قربان صدقه‌هاي پر از ماسكي است كه باور بكنيم يا نكنيم تو‌خالي بودن آن را خردسالان كاملاً درك مي‌كنند چرا كه حس شهودي در آنان در حداكثر مقدار ممكن است. تحقيقات نشان مي‌دهد 36درصد آنچه ما مي‌خواهيم بگوييم از طريق زبان و سخن به ديگران منتقل مي‌شود ولي 64درصد از واقعيت حسي و هستي ما از راه حركات بدني و تشعشعاتي به ديگران ارائه مي‌شود و اين درصد بالا را به هيچ طريقي نمي‌توان از منظر مردم به‌خصوص كودكان مخفي كرد.
مادري كه سراپا مملو از احساس اجحاف‌ها، اختلافات و تعارضات فكر و هستي شناسي است و اصولاً خود مهر اصيلي دريافت نكرده چون قرباني قربانيان نسل‌هاي گذشته است چگونه مي‌تواند ماسك آرامش و عشق بر چهره زده، كودك‌پروري كند و اين همه تعارضات عميق را به فرزند منتقل نكند.
در همين راستاست كه شاهد رفتارهاي ناهمگون اطفال حتي در سنين بالا هستيم. اغلب فرزندان، حتي در سنين دبستان قادر به سلام و احوالپرسي با اطرافيان نيستند. آنان در نوجواني توانايي هم‌نشيني بالغانه با خاله، عمه، عمو، دايي و ديگران را ندارند و به تنهايي اعتماد به نفس لازم را براي شركت در مجالس ختم و عروسي كسب نكرده‌اند.
راستي كجاي كاريم اين همه انرژي، امكانات مالي، فكري و... كارساز نبوده كه هيچ، ما را بيشتر به‌بيراهه برده است؟ عدم‌مسئوليت پذيري، عدم‌ارتباطات عاطفي با والدين و فاميل‌هاي نزديك، سردرگمي، بي‌هويتي، عدم‌دلبستگي‌هاي لازم، عصيانگري، الگو‌برداري از فرهنگ‌ها، خانواده گريزي و بسياري مشكلات ديگر ريشه در برخوردهاي ناكارآمد دوران كودكي دارد، ولي اين بدان معني نيست كه والدين مقصرند. باز تكرار مي‌كنيم آنان نيز قرباني هستند و با تدبير و روشنگري صاحب‌نظران قابل حل و هضم است.
با توجه به نوشتار بالا توجه به اختلالات رفتاري در كودكان مي‌تواند ما را در ريشه‌يابي و حل مشكلاتشان ياري كند.

همشهري آنلاين- عقيله سلطانپور


نوشته شده در   چهارشنبه 1 ارديبهشت 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode