ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 15 ارديبهشت 1403
شنبه 15 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1388     |     کد : 4631

فاطمه زهرا سرّ ليلة القدر

فاطمه زهرا سرّ ليلة القدر...

فاطمه زهرا سرّ ليلة القدر

 

گرچه قدرشناسي و فاطمه‏شناسي به آساني فراچنگ نمي‏آيد، اما اندكي تلاش و خلوص در كاوش‏هاي قرآني و كاوش در پژوهش‏هاي وحياني، چه وحي وجودي و تكويني و چه وحي تدويني و تشريعي، به تدريج ما را به سوي ادراك فاطمه عليهاالسلام و قدر به پيش مي‏برد. آن‏گاه كه به برخي ويژگي‏هاي مشترك و وحدت وجودي و تساوي، بلكه تساوق فاطمه عليهاالسلام و قدر بينديشيم، به راز و رمزها پي خواهيم برد؛

در اين نوشتار، سعي بر آن است نسبت و تعامل باطن و حقيقت وجود فاطمه زهرا عليهاالسلام با حقيقت وجود و باطن "ليلة القدر " مقايسه شود و در محورهاي "تعين و تعيين اصل وجود " و "هندسه خلقت و شريعت "، بر ويژگي‏هاي اشتراكي و مشابهت‏هاي اين دو آفريده عظيم تأكيد گردد.

 

چكيده

در اين نوشتار، سعي بر آن است نسبت و تعامل باطن و حقيقت وجود فاطمه زهرا عليهاالسلام با حقيقت وجود و باطن "ليلة القدر " مقايسه شود و در محورهاي "تعين و تعيين اصل وجود " و "هندسه خلقت و شريعت "، بر ويژگي‏هاي اشتراكي و مشابهت‏هاي اين دو آفريده عظيم تأكيد گردد. در اين مقاله، منزلت سه عالم "سرشت "، "سرنوشت " و "شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام " با رويكردي تطبيقي بررسي مي‏شود.

 

مقدّمه

معرفت به همه مؤلّفه‏هاي شخصيتِ برجسته و هستي شاخص و ممتازِ يگانه زنان در همه اعصار و امصار و در دو عالم پيدا و پنهان بسيار مشكل و معسور مي‏نمايد؛ چه اينكه از حيث "هويت وجودي " ـ نه "ماهيت مفهومي " ـ و حقايق درون ذاتي، از باب "وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ " (صافات: 164) تكرارناپذير و همتانابردار و ادراك‏ناشدني است؛ و هرچه از حيث وجودي، قوي‏تر، شديدتر و كامل‏تر بوده و تجرّد بيشتري داشته باشد و به هستي محض قرب يابد مصداق "لايدرِكُه بُعدُ الهِمَم و لاينالُه غَوصُ الفِطَن "(2) خواهد شد كه نه حكيم با ادراك حصولي و نه عارف با ادراك حضوري خويش، توان درك و معرفت به قلّه‏هاي بلند و منيع ذات و شخصيت وجودي او را ندارد و عرفانِ به آن انسان كامل هر آينه اعتراف به "جهل " و "عجز " از معرفت به حقيقت ذاتي اوست. اما راه ورود به بهشت ذات و جنّت وجود و هستي او نيز مسدود و بسته نيست، بلكه معرفت به مراتب و درجاتي از هستي و كمالات وجودي او ممكن و ميسور است؛ يعني اكتناه به ذات انسان كامل، كه مظهري از "لَيسَ كَمِثْلِهِ شَي‏ءٌ "(شوري: 11) و "وَلَمْ يكُن لَّهُ كُفُوا أَحَد " (توحيد: 4) شده و جامع اسماء جمال و جلال الهي است و كون جامع، تا غيب و شهادت وجود مطلق و مضاف هستي را در خانه خويشتن به هم گِره زده، راه ورود به حقيقت ذاتش را بر روي نامحرمان و محرومان از تماشاگه راز مسدود مي‏نمايد و تنها محرمان دل در حرم وجود و حريم هستي تشبّه يافته به هستي مطلق و مطلق هستي او راه دارند تا "لم يحجبُها عن واجبِ معرفتهِ "(3) نيز صورت پذيرد و الگوشناسي و الگوپذيري در مقام استكمال وجودي با حركت جوهري، تجدّد امثالي و حركت حبّي(4) تعين يابد.

شخصيت جامع‏الابعاد و بلكه جامع‏الاضداد انسان كاملي همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام و وجود نوراني و الهي آن انسان معصوم و حجت بالغه و خليفه خداي سبحان به دليل قرب وجودي به وجود مطلق، قابل ادراك به تمام معنا و معرفت‏پذير به صورت كامل و جامع و تمام عيار نيست و از جمله، تشابه و تقارب وجودي ليلة القدر و فاطمه زهرا عليهاالسلام در همين نكته بليغ، عميق و انيق نهفته است كه چنان‏كه "لَيلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيلَةُ الْقَدْر "(قدر:1ـ2)، و "اِنّما سُمّيت فاطمةُ لاَنّ الخَلْقَ فُطِموا عَن معرفتِها "(5) و ليلة القدر مراتب‏پذير و مشكّك و فاطمه عليهاالسلام نيز از حيث وجودي مرتبه‏پذير و داراي درجات وجودي است كه بايد براي ادراك به قدر ميسور و ممكنِ آن يادگار رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله رقاي وجودي و توسعه در هستي و بسط ذاتي يافت و به مقام ليلة‏القدر تقرّب پيدا كرد. خداي سبحان عقل و دل انسان را مستعد و شايسته معرفت به اسوه‏هاي جمال و جلالي‏اش قرار داد كه انسان متكامل در پرتو هدايت، حمايت، ارشاد و اشارت انسان كامل، كه انسان مكمّل است، بايد به عقل‏پروري و مهرورزي و محبتِ وجودي سير صعودي يابد و قوس صعود را در عوالم وجود طي نمايد تا به شبستان شهود و بزم وجود همچون فاطمه‏اي معصوم و ثمره شجره وجود بار يابد.

آري، انسان‏هاي تشنه كمال و شائق وصال و مشتاق ديدار حضرت حق سبحانه راهي جز ورود به دارالشهود شخصيت بي‏همتاي انسان كاملي چون صديقه طاهره عليهاالسلام ندارند ... و نسل جديد و جوان جامعه جهاني امروز و مدينه فاضله اسلامي براي خروج از بحران هويت و فقرشناسنامه حقيقي و رهايي از خطر و آفت فطرت‏سوز و ويرانگر جوهره وجود ـ يعني از خود بيگانگي ـ بايسته است كه از "فصل " و "غربت " با شخصيتي همچون فاطمه عليهاالسلام ، كه در حكمت علمي و عيني، عرفان نظري و عملي، اخلاق قولي و فعلي، درك و درد ديني، عدالت فكري، اخلاقي و عملي، قسط فردي و اجتماعي، حكمت و حكومت فراگير و جهان‏شمول، عقل تعالي يافته در دو ساحت علاّمه و عمّاله و عشق و محبت راستين و جاودانه و خير جامع دنيا و آخرت و سعادت مادي و معنوي و ... سرآمد و الگوي جاودانه و تمام‏نانشدني و به تعبير شيرين و دلنشين قرآن كريم، "كوثر " يا خير و نعمت فزاينده و متزايد و زوال‏ناپذير و ابدي است، انس ذهني، ذاتي و عملي و حشر متافيزيكي و وجودي يافته، آن انسان برتر و نمونه را سرمشق حيات معقول و سرلوحه زندگي پاك خويش قرار دهد تا با فاطمه‏شناسي و فاطمه‏گرايي، حيات طيبه يابد و به فطرت خويش بازگردد و به اصل خود واصل شود و بر روزگار فصل و فراق از خودِ حقيقي و منِ علوي خويش خط بطلان بكشد و به "از كجا آغاز كنيم " كه پرسشي عقلاني و تكامل‏گرايانه است، با "از فاطمه " پاسخ دهد تا بازگشت به خويشتن را تجربه كند و دو سَرِ حلقه هستي و آغاز و انجام نظام وجود را دريابد، كه حديث "لولا فاطمةُ لما خَلقتُكما "(6) از آغاز هستي با نام و ياد و حقيقت نوري فاطمه عليهاالسلام و حضور باهرالنور او در صحنه حشر اكبر و نغمه ملكوتي و غريو رحماني "اَين الفاطميون "(7) به فرجام حيات ابدي و جاودانه انسان به هم سرشته گردد و انسان متكامل رهين فيض وجودي و نعمت پايدار كوثر آفرينش و گوهر خلقت و پاره تن سيد كائنات و كُفو علي عليه‏السلام قرار گيرد و در ظلّ توجهات آن انسان هادي، اين انسان هابط به مقام صعود در هبوط بپردازد و مصداق "إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يرْفَعُه "(فاطر: 10) قرار گيرد تا در سايه‏سار شجره پاك و پرثمر ايمان و عمل صالح، به كمال امكاني خويش نايل گردد و آيه "مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيينَّهُ حَياةً طَيبَة " (نحل: 97) را در فكر، فعل و انگيزه خويش متجلّي سازد و چنين انساني هويت‏مدار و شناسنامه‏دار و حقيقي شده در دار وجود، مفقودالاثر و بي‏هويت و بي‏بركت نباشد، بلكه در هر مكان(8) و هر زمان،(9) مبارك گردد و كوثرشناسِ كوثرمنش، كوثر روش و كوثر گرايش و خود كوثري شود كه از هرچه تكاثر و كثرت است رهايي يابد و به مقام كوثر و وحدت دست يازد.

غرض اين است كه انسانِ وامانده در طبيعت و سرگشته كوي ماديت و طوفان‏زده در صحراي حيرت و فارغ از هويت و هستي خويش، ولي تشنه آب حيات و شيفته كمال، طمأنينه، سكونت و يقين و سعادت حقيقي و خوش‏بختي واقعي در پرتو بصيرت و تفقّه به شخصيت جامع الاطراف فاطمه عليهاالسلام و تأسّي به بينش، منش و روش زندگي او، در ابعاد فردي، خانوادگي و اجتماعي، راه نجات، رشد، فلاح، صلاح و رستگاري در پيش گيرد و با قراردادن آيينه فاطمي پيش روي خويش و تابلوي زيبا و نوراني و ماندگار آن يادگار پيامبر خدا محمّد مصطفي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، به خويشتن‏شناسي، خويشتن‏يابي، بازشناسي و بازسازي وجود خود پرداخته، به خوديابي و بازيابي خويش و نقد و تأويل هستي و حياتش بپردازد؛ چه اينكه فاطمه عليهاالسلام در همه ساحت‏هاي عقلاني، نفساني و جسماني و ابعاد برهاني و عرفاني، بينش اسلامي و بصيرت ديني و معرفت اجتماعي و عدالت‏خواهانه و ولايت‏شناسي و ولايت‏يابي الگويي كامل است و علم و عمل، ايمان و خردورزي، و عقل و عشق را در حيات نوراني خود به ظهور رسانده است. پس معيار كمال هر چيزي همانا هستي اوّلي و ذاتي شي‏ء است، نه هستي مادي ثانوي و عرضي آن؛ زيرا حقيقت هر چيزي را صورت نوعيه آن ترسيم مي‏كند كه حاكي از نحوه هستي اوست، نه اوصاف بيروني‏اش كه ترجمان نحوه ارتباط او به خارج از حقيقتش مي‏باشند؛ و كمال ذاتي انسان، كه همان هستي آگاه و فعّال اوست، به نحوه انديشه‏هاي صحيح است كه از مبادي عالي دريافت مي‏كند و به نحوه نيت و اراده تدبير بدن و جهان طبيعت است كه همان عقل نظري و عقل عملي او را تشكيل مي‏دهد. و اگر حضرت فاطمه عليهاالسلام سيده زنان جهانيان است و غير از حضرت علي عليه‏السلام احدي همتاي او نمي‏باشد تنها به لحاظ كمال وجودي آن بانوست، نه به لحاظ پيوندهاي اعتباري او.(10)

در اين نوشتار، برآنيم كه چنين انسان كاملي را از زبان انسان كامل، و قرآن ناطق را از زبان و طريق قرآن صامت شناسايي كنيم و فضايل و كرايم وجودي و اوصاف جمالي و جلالي فاطمي را از محضر پيامبر عظيم‏الشأن صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و امامان معصوم عليهم‏السلام جست‏وجو نماييم. موضوع فاطمه عليهاالسلام و ليلة‏القدر از يك سو، معسور و مشكل بودن معرفت به شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام ؛ و از سوي ديگر، ميسور و ممكن بودن ادراك نسبي و همسان با مرتبه وجودي خودمان را نشان مي‏دهد تا بر محور "اِنّ هذهِ القلوبَ اوعيةٌ فخيرُها اَوعاهَا "(11) و مدار "أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيةٌ بِقَدَرِهَا " (رعد: 17)، به حضور وجودي كوثري و كوثر وجودي‏اش باريابيم، تا به قدر سعه وجودي خويش، معارفي، حقايقي و انواري فراچنگ آوريم و فراروي ارباب فضل و فيض و اصحاب كمال و كرامت و مشتاقان كوي ولايت قرار دهيم.

 

سِرّ قَدْر و قَدَر (فاطمه عليهاالسلام و ليلة‏القدر)

گرچه قدرشناسي و فاطمه‏شناسي به آساني فراچنگ نمي‏آيد، اما اندكي تلاش و خلوص در كاوش‏هاي قرآني و كاوش در پژوهش‏هاي وحياني، چه وحي وجودي و تكويني و چه وحي تدويني و تشريعي، به تدريج ما را به سوي ادراك فاطمه عليهاالسلام و قدر به پيش مي‏برد. آن‏گاه كه به برخي ويژگي‏هاي مشترك و وحدت وجودي و تساوي، بلكه تساوق فاطمه عليهاالسلام و قدر بينديشيم، به راز و رمزها پي خواهيم برد؛ از جمله:

الف. فاطمه عليهاالسلام انسان كامل تكويني است، و قرآن كريم كلام تدويني جامع، كه فاطمه عليهاالسلام صورت عينيه و تكوينيه قرآن كريم و قرآن صورت تدوينيه و علميه فاطمه زهرا عليهاالسلام است؛ چه اينكه اهل بيت وحي عليهم‏السلام جامع كلام تكوين و تدوين و واجد كتاب حقيقت و شريعت و شامل نشئه حقيقي و اعتباري‏اند؛ يعني انسان كامل جامعِ عوالم كلي عقل، مثال و ماده و بايد و نبايد در نظام تشريع است كه مرحله اعلا و برين آن به "كتاب مبين " و "امّ الكتاب " منتهي مي‏گردد و موجود عيني است، نه اعتباري، و تكويني است، نه تدويني؛ كه انسان كامل كون جامع و صاحب همه نشئات وجودي است كه حتي فرشتگان شأني از شئون وجودي اويند، تا چه رسد به مراتب ديگر هستي.(12) از اين‏رو، فاطمه زهرا عليهاالسلام واجد همه مراتب نظام خلقت و شريعت است. فاطمه زهرا عليهاالسلام از باب اينكه قرآن در حقيقت وجود و كُنه و وعاء هستي‏اش تجلّي يافت، ظهور قرآن و در نتيجه، ظهور علم الهي است(13) تا همه مقامات وجودي را در قوس نزول و صعود دارا باشد. فاطمه عليهاالسلام و قدر عين هم و مفسِّر حقيقت وجودي هم هستند، كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: "مَنْ عَرفَها حَقَّ مَعرفتِها أدركَ ليلةَ‏القدرِ، و اِنّما سُمّيت فاطمةُ لِاَنَّ الخَلْقَ فُطِموا عَن كُنهِ مَعرِفتها. "(14)

استاد علاّمه حسن‏زاده آملي مي‏نويسند: "مباني عقلي و نقلي داريم كه منازل سير حبّي وجود، در قوس نزول، معبّر به ليل و ليالي است؛ چنان‏كه در معارج ظهور صعودي، به يوم و ايام؛ بعضي از ليالي ليالي قدرند و بعضي از ايام ايام اللّه. از اين اشارت در "اِنّا اَنزلناهُ في ليلةِ القدرِ "(قدر: 11) و در حديث مذكور و نظاير آن‏ها تدبّر بفرما، اقرأ و ارقَ. اين فاطمه عليهاالسلام ، كه ليلة القدر يازده كلام اللّه ناطق است، كه امام صادق عليه‏السلام فرمود: كسي كه حق معرفت به آن حضرت پيدا كند، يعني به درستي او را بشناسد، ليلة القدر را ادراك كرده است... "(15)

در تفسير فرات كوفي آمده است: محمّد بن قسم بن عبيد به اسناد مُعَنْعن از أبي عبداللّه (حضرت امام صادق عليه‏السلام )، ما را حديث كرده كه آن جناب در تفسير سوره مباركه "قدر " فرموده است: "اِنّا اَنزلناهُ في ليلَةِ القدرِ " ليله "فاطمه " است و قدر "اللّه " است؛ كسي كه فاطمه را آن‏سان كه حق معرفت اوست شناخت، همانا كه ليلة‏القدر را ادراك كرده است.(16)

حال چنان‏كه قرآن ظاهر و باطن، و محكم و متشابه دارد، فاطمه عليهاالسلام نيز داراي چنين مراتب و ظهور و بطوني است كه نه قدرِ "قدر " را مي‏توان به حقيقت شناخت و نه قدرِ فاطمه عليهاالسلام را مي‏توان فهميد و فهماند و قدرشناسي كرد، كه الفاطمةُ، ماالفاطمةُ و ما ادريكَ ماالفاطمةُ؟!

ب. ليلة القدر ظرف تقدير الهي در تكوين و تشريع و براي عالم و آدم است و ولايت علي عليه‏السلام در چنين شبي تقدير شد كه امّ و روح ليالي قدر زماني است و پيش از آسمان‏ها و زمين است و فوق آن‏ها.

در كتاب معاني الاخبار با اسناد خود به مفضّل بن عمر آورده است: "ذكرَ عند ابوعبداللّه عليه‏السلام "ِانّا اَنزلناه في ليلةِ القدرِ " قال: ما اَبْينَ فضلُها علي السوَر. قال: قلتُ: و اي شي‏ءٍ فضلُها؟ قال: نُزلت ولايةُ اميرِالمؤمنين عليه‏السلام فيها. قلتُ: في ليلةِ القدرِ الّتي نَرتجيها في شهرِ رمضان؟ قال: نعم، هي ليلةُ قُدِرت فيها السمواتُ والارضُ و قُدِرت ولايةُ اميرِالمؤمنينَ فيها. "(17) انسان كامل، هم ظرف حقايق قرآني است و هم صاحب ولايت كلّيه و مطلقه تا قوام وجود به آن روح كلي قرار گيرد كه ليلة القدر در همه ازمنه و اعصار وجود دارد، "فِيهَا يفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيم "(دخان: 4) تا بر تجدّد، استقبال و استمرار دلالت نمايد و ملائكه با روح‏القدس به اذن پروردگارشان سال به سال در زمان حيات رسول اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بر آن جناب نازل شوند و پس از رحلت آن حضرت بر كساني كه از حيث صفات وجودي با پيامبراكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله وحدت شخصيتي و وجودي دارند و خليفه الهي و خليفه رسول خدايند نازل گردند كه چنين بود، هست و خواهد بود و سِرّ نزول فرشتگان بر فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز دانسته خواهد شد؛(18) چنان‏كه فرمودند: با سوره قدر بر امامت ما احتجاج كنيد و بدانيد كه در بحث و استدلال پيروز مي‏شويد؛ چون پس از رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله حجت خدا بر خلق او همين سوره است. اين سوره سَروَر دين و بزرگ‏ترين دليل مذهب شما و نهايت دانش ماست. امام باقر عليه‏السلام فرمود: "يا معشرَ الشيعةِ! خاصِموا سورة "اِنّا اَنزلناهُ " تُفلِحوا. فَوَاللهِ اِنّها لَحجةُ اللّهِ ـ تبارك و تعالي ـ عَلي الخلقِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و اِنّها لَسيدةُ دينِكم و اِنّها لغايةُ عِلمنا... "(19)

پس فاطمه زهرا عليهاالسلام انسان كاملي است كه قرآن بر او نازل گرديده و فرشتگان بر او نازل شده‏اند و در هر عصر، انسان كامل آن عصر محل نزول ملائكه و ميزبان آن‏ها خواهد بود.(20) تمام فرشتگان طواف‏كننده فاطمه عليهاالسلام در شب قدرند و شب قدر تكرار شونده خواهد بود(21) و اساسا فرشتگان با اراده انسان كاملي همچون فاطمه عليهاالسلام نيز نزول و عروج دارند و در خدمت اويند.(22) پس در ليلة‏القدر، تقدير و سرنوشت نظام وجود رقم مي‏خورد و فاطمه زهرا عليهاالسلام ظرف تحقق و تعين اين تقدير الهي است و واسطه فيض و فضل الهي به عالم و آدم و جهان غيب و غيب جهان، و همه چيزِ هستي از مدار وجودي او و مجراي هستي‏اش تشخّص مي‏يابد و هزاران نقش بر لوح عدم از قاف قدرت الهي و قلم خداوندي از رهگذر و نسيم قدسي وجود آن عزيز الوجود رقم خورده است.

مرحوم علاّمه طباطبائي رحمه‏الله نيز مراد از "قدر " در "ليلة‏القدر " را تقدير الهي در همه هستي و استمرار و تداوم آن دانسته‏اند.(23) تفسير نمونه نيز تقدير همه چيز و رابطه تقدير در شب قدر با اراده و اختيار انسان و نزول قرآن و نسبت و ترابط و تعامل تقدير در شب نوزدهم، تحكيم در شب بيست و يكم و امضا و تثبيت در شب بيست و سوم را شرح مي‏دهد.(24) از اين‏ها مي‏توان نسبت انسان كامل با ليلة‏القدر و نسبت آن دو با سرنوشت انسان و جهان را به خوبي شناخت و نقش حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را در هندسه هستي و ليلة القدر بازيافت.

ج. شگفت‏آور است كه بدانيم، هم شب قدر از حيث هويت وجودي و ماهيت مجهول است و به آساني فهم حقايق آن روزي هر كسي نخواهد شد ـ مگر صلاحيت علمي و عملي براي سالك كوي قدر ـ و هم حقيقت ذات و وجود فاطمه عليهاالسلام مجهول است، مگر براي اوحدي از انسان‏ها كه در درجه اول، انسان‏هاي كامل هستند و آن‏گاه با حفظ مراتب وجودي، اولياي الهي و بندگان صالح و صاحب مقام ولايت در درجه دوم.

اما شب قدر مخفي است، به دو دليل: 1. اهميت‏بخشي و مراقبت از شب قدر تا بهترين و بيشترين بهره‏وري براي اهلش حاصل آيد. 2. عظمت و فخامت شب‏قدر و ميزان تأثيرگذاري آن در جهان خلقت و شريعت و بدين‏سان، اولياءالله در ميان خلق و مؤمنان پنهان هستند و اينكه فاطمه زهرا عليهاالسلام ناشناخته ماند و در زمان حيات ظاهري‏اش، مجهول و مظلوم واقع شد و پس از ارتحال از جهان فاني به سوي جهان باقي نيز قبر مطهّرش مجهول و ناشناخته است، خود حكايتي از عظمت و اهميت اين شخصيت ممتاز اسلامي در سرنوشت فرهنگي ـ سياسي جهان اسلام و آيتي بر حقّانيت اسلام امامت، ولايت و انديشه، و انگيزه و عمل شيعه خواهد بود تا هماره عقول و قلوب را به سمت خويش معطوف دارد و تاريخ بشريت را از گذشته تاكنون و آينده، متوجه خويش سازد و اين خود سِرّي از اسرار آفرينش و راز سر به مهر كتاب خلقت و شريعت و جهان تكوين و تشريع است.

قرآن‏شناس راستين يا شارح شريعت (فاطمه عليهاالسلام و قرآن)

انسان كاملي چون صديقه طاهره عليهاالسلام عالم به قرآن، عامل به قرآن و حامل قرآن كريم است و درجات قرآن با معارج انسان كامل تطابق دارد و نسبتي تام و تمام در ميانشان برقرار است و تمامي حقايق و معارف قرآني به نحو اتم و اكمل، در انسان كامل و از جمله فاطمه زهرا عليهاالسلام مجتمعند؛ چه آنكه او "قول ثقيل " را در ثقل علمي و عملي‏اش تحمّل كرد: "إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيكَ قَوْلًا ثَقِيلًا. " (مزّمّل: 5)

علاّمه طباطبائي رحمه‏الله قول ثقيل را "قرآن عظيم " دانسته كه از حيث تلقّي و دريافت معناي آن (ثقل علمي) و از حيث تحقّق به حقيقت توحيدي (ثقل عملي) "ثقيل " خوانده شد(25) و تنها انسان كامل حامل و وارث ثقل علمي و عملي آن و انساني همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام ، كه "بتول " خوانده شد و در فرازي از سوره مزّمّل پس از آيه ياد شده نيز سخن از "وَتَبَتَّلْ إِلَيهِ تَبْتِيلًا " (مزّمّل: 8) آمده، مشعر به اين معناست كه انسان بتول توان تلقّي و تحمّل و تحقّق قول ثقيل را داراست و البته راه اعتلاي انسان به فهم خطاب محمّدي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نيز مسدود نخواهد بود؛ بايد استكمال عقلي و باطني داشت و مقامات معنوي و فتوحات غيبي نمود و حجاب‏زدايي از ملك تا ملكوت كرد و در پرتو نور آفتاب ولايت و عنايت انسان كامل، به خزاين اسرار و علوم الهي راه يافت.(26)

به هر تقدير، فاطمه عليهاالسلام و قرآن به هم سرشته و درهم تنيده‏اند و "لَنْ يفترقا "(27) هستند و او همه كمالات را از جهات چهارگانه دارا بود؛ يعني نزاهت از نقص در وجدان كمال و رها شده، مصون از عيب در مقام دارايي كمال، و در دو مقام حدوث و بقا نيز واجد كمال امكاني و وجودي بود كه به تعبير استاد جوادي آملي، "زيرا نه فاقد كمال هستند تا در حوزه تكامل آنان نقص راه يابد و نه آنچه دارند آفت‏زده است تا در قلمرو تعالي آن‏ها عيب رخنه نمايد و نه در مرحله حدوث، فاقد فضل و فيض ويژه بوده‏اند كه مسبوق به نقص باشد و نه در نشئه بقا فاقد فوز و فيض مي‏شوند تا ترقّي آنان ملحوق به نقص يا عيب گردد. اين مقام جمع الجمعي مربّع را مي‏توان از عديل بودن آنان با كتاب بي‏بديل الهي ـ يعني قرآن ـ استنباط كرد. "(28)

حال، نسبت فاطمه عليهاالسلام و قرآن كريم رادر چند نكته توضيح مي‏دهيم:

 

نكته اول:

چنان‏كه قرآن كريم يا قرآن صامت و وحي مُنْزَل الهي داراي صفات ثبوتيه و سلبيه يا جماليه و جلاليه است، فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز داراي صفات مشترك با قرآن در دو بعد ايجابي و سلبي و جمالي و جلالي است. چنان‏كه قرآن نور است(29) فاطمه عليهاالسلام نيز نور است، خداوند نيز نور است.(30) اين وحدت نوري بين آفريننده فاطمه عليهاالسلام و قرآن و متكلّم با كلام تكويني (فاطمه عليهاالسلام ) و كلام تدويني (قرآن) نكته‏اي است بس مهم. قرآن قول فصل(31) است و فاطمه عليهاالسلام نيز فصل الخطاب؛ قرآن هدي(32) است، فاطمه عليهاالسلام نيز هدايت‏كننده انسان؛ قرآن رشد،(33) حق،(34) كريم،(35) شفاء،(36) رحمت،(37) برهان،(38) عزيز،(39) حكيم،(40) مطهَّر،(41) غير ذي عوج،(42) ذكر،(43) مصدِّق،(44) عظيم،(45) بيان،(46) و قيم(47) است، فاطمه عليهاالسلام نيز بر اساس نصوص حديث و مجامع روايي و بخصوص متن دعاي "زيارت جامعه كبيره " رشد، حق، كريم، شفاء، رحمت، برهان، عزيز، حكيم، مطهّر، غير ذي‏عوج، ذكر، مصدّق، عظيم، بيان و قيم، كه دعاها و خطبه‏هاي حضرتش نيز از حيث علمي و فعل و تقرير، و سيره عملي ايشان از حيث عملي، دلالتي تام بر اين صفات وجودي مي‏نمايند.

 

نكته دوم:

فاطمه عليهاالسلام از راسخان در علم(48) و تأويل‏شناسان و تأويلگران(49) قرآن كريم و قرآن‏شناسان و مفسِّران قرآن كريم(50) مي‏باشد كه سير معرفتي ـ سلوكي حضرتش از ظاهر قرآن و الفاظ كتاب وحي الهي تا اُمّ الكتاب و كتاب مكنون و لوح محفوظ كشيده شده است. فاطمه عليهاالسلام تمامي مراتب ليلة‏القدر را داراست و در باب علم و عرفان فاطمه عليهاالسلام به قرآن، توجه به حديث ذيل يك ضرورت و خود گوياي مقام قرآن‏شناسي و معرفت به همه مدارج و معارج وحي الهي و مقامات قرآني است. خودِ زجاجه وحي و ميوه نبوّت، امّ الائمّة المعصومين، سيدة نساء العالمين، فاطمه بنت رسول اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، فرمود: "ستايش خداي را كه مرا منكر امري از كتابش قرار نداده و در هيچ حقيقتي از امركتاب مرا سرگردان ننموده است. "(51) و ياد آورده‏اند: "زني خدمت حضرت صديقه عليهاالسلام رسيد و سؤالي كرد و جواب شنيد تا ده سؤال؛ خجلت كشيد، عرض كرد: بر شما مشقّت نباشد. فرمود: اگر كسي اجير شود كه باري را به سطحي ببرد به صدهزار دينار، آيا بر او سنگين است؟ عرض كرد: نه. فرمود: من اجير شده‏ام براي هر مسئله به بيشتر از مابين زمين و عرش كه از لؤلؤ پر شود. "(52)

حال چگونه او مفسِّر و مبين قرآن نباشد كه قرآن فرمود: "اِلاّ المطهَّرونَ "(واقعه: 76) و قرآن نيز مصداق "مطهّرون " را معرفي نموده(53) كه حضرت فاطمه عليهاالسلام از جمله مطهّرون است و با ظاهر و باطن قرآن مساس دارد و معارف بيكران قرآن بر او مكشوف و معلوم است.(54) پس درس دين‏شناسي و درد دين‏داري و مكتب قرآن‏شناسي و قرآن‏مداري هر آينه در مكتب فاطمه عليهاالسلام قرار دارند.

 

نكته سوم:

قرآن كريم در ترسيم و تصوير سيماي ملكوتي فاطمه عليهاالسلام و چهره نوراني و رحماني‏اش، مشحون از آيات است كه به حسب تفسير، تأويل، تطبيق و با تكيه بر مجامع روايي و حديثي، بر مقامات معرفتي و معنوي آن حضرت دلالت تام و كامل دارند، و از جمله آيات الهي، آيه تطهير "إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا "(احزاب: 33) است كه اراده در "اِنّما يريدُ اللّه " اراده تكويني است؛(55) خداي سبحان با اراده تكويني تخلّف‏ناپذير خود، موهبت طهارتِ از هرگونه رجس را، خواه در انديشه‏هاي عقل نظري و خواه در نيت و اراده‏هاي عقل عملي، به اهل بيت عصمت عليهم‏السلام اعطا نمود و "انَّما " نيز اقتضاي حصر دارد و تطهير تكويني را تنها به آن ذوات طاهره اختصاص داده است، و "يريد " دلالت بر دفع هرگونه رجس است، نه رفع آن و با دوام و استمرار فيض، اذهاب رجس سازگار است.(56)

و در آيه مباهله "فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَي الْكَاذِبِين "(آل عمران: 61)، كه دلالت بر مظهر جمال و جلال الهي بودن اهل بيت عليهم‏السلام و از جمله، فاطمه زهرا عليهاالسلام دارد، جلال و جمال فاطمه عليهاالسلام همتاي جلال و جمال علي عليه‏السلام قلمداد شده است(57) و به تعبير استاد حسن‏زاده آملي، آيه مباهله دلالت بر تفضيل فاطمه معصومه عليهاالسلام بر همه زنان عالم دارد.(58)

البته آياتي همانند 92 آل عمران، 6 و 23 انسان، سوره كوثر، فرازهايي از سوره الرحمن و مطفّفين، كه بر بحر نور و وحدت و مقام مقرّبين و ابرار و اصحاب يمين دلالت دارند و به صورت كامل و اظهر بر شخصيت حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام دلالت مي‏نمايند، هر كدام نشانه‏هايي از آن بي‏نشان‏اند تا ما را به عمق و ژرفاي وجودي فاطمه زهرا عليهاالسلام دلالت نمايند. پس قرآن كريم معرِّف و مفسِّر شخصيت فاطمه عليهاالسلام و فاطمه عليهاالسلام نيز مفسِّر و مبين قرآن كريم است كه دو قرآن ناطق و صامت همديگر را تفسير مي‏نمايند و اين بيانگر وحدتِ وجودي و جوهري آيات بينات و وحي الهي با بقية النبوّه و پاره تن رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏باشد كه او تفسير قرآن و قرآن تفسير اوست؛ يعني قرآن فاطمه مجسّم و معين و مدوّن و فاطمه عليهاالسلام قرآن مجسّم و معين و مكوّن است، كه القرآنُ معَ الفاطمة و الفاطمةُ معَ القرآن.

فاطمه و محمّد و علي عليهم‏السلام ؛ روح واحد ـ نور واحد

عرفان به فاطمه عليهاالسلام قرين و رهين عرفان به محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و علي عليه‏السلام نيز مي‏باشد؛ چه اينكه در انسان كامل بودن، در ليلة القدر و يوم‏الله بودن، در معصوم و حجت‏الهي بودن، در خليفة‏اللّه بودن و در نور واحد بودن، مشترك و داراي صفات وجودي واحدي‏اند و فاطمه عليهاالسلام غير از اينكه پاره تن رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، ميوه دل و نور چشم پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است، از باب اينكه كفو علي عليه‏السلام مي‏باشد و كفو او نفس پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است، او نيز نفس پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است. علاوه بر اين، در تفسير انفسي "ليلة‏القدر " آمده كه ليلة‏القدر همانا بنيه محمّدي است كه از آن به "صدر محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله " تعبير شده؛ چنان‏كه در تفسير عرائس‏البيان آورده‏اند: "ليلةُ القدرِ هي البنيةُ المحمّديةُ حال احتجابِه عليه‏السلام في مقامِ القلبِ بعدَ الشهودِ الذّاتي لاَنَّ الانزالَ لايمكنُ الاّ في هذه البُنيةِ في هذهِ الحالةِ. و القدرُ هو خطرُه عليه‏السلام و شرفُه اذ لا يظهرُ قدرُه و لايعرفُه هو اِلاّ فيها. "(59)

و در بيان السعادة، از "بنيه محمّديه " به "صدر محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله " تعبير نموده و گفته است: "في ليلةِ القدرِ الّتي هي صدرُ محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله "(60) و يا استاد علاّمه حسن‏زاده آملي مرقوم داشته‏اند: "و اِذا دريتَ اَنّ بقيةَ النبوّةِ و عقليةَ الرسالةِ و وديعةَ المصطفي و زوجةَ ولي اللّهِ و كلمةَ اللهِ التامّةِ فاطمةُ عليهاالسلام ذات عصمة ... "(61)

علي عليه‏السلام نيز در توصيف آل النبي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏فرمايد: "هُم موضعُ سِرّهِ و لجأُ اَمرِه و عَيبةُ علمِه و مُؤمّل حُكمه و كَهوفُ كُتبه و جِبالُ دِينه. بِهِم اَقام انحناءَ ظَهرِه و اَذهبَ ارتعادَ فرائِصه. لايقاس بِه آلُ محمّدٍ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مِن هذهِ الاُمّة اَحدٌ و لا يسوّي بِهم مَن جَرت نِعمتُهم عليه ابدا. هُم اَساسُ الدينِ و عِمادُ اليقينِ، اِليهم يفي‏ءُ العالي و بِهم يلحقُ التالي و لَهم خَصاصُ حَقِّ الولايةِ و فيهم الوصيةُ والوارثةُ ... "(62)

در توصيف‏هاي امام علي عليه‏السلام ، چند مطلب مهم وجود دارد:

الف. اهل بيت عليهم‏السلام جايگاه سرِّ، صندوق دانش، ملجأ حكم و كهف‏هاي كتاب خدا و كوه‏هاي دين‏اند كه پشت خم‏شده دين به ايشان راست گرديده و لرزش پشت آن بدان‏ها آرام گشته است.

ب. احدي از اين امّت قابل قياس با آنان نيست؛ كه ايشان اساس دين و استوانه‏هاي يقين هستند؛ كه آنان واجد حق ولايت‏اند و در آن‏ها وصيت و وراثت موجود است.

پس هرگونه كمال علمي و عملي از همتايي آنان با قرآن كريم، همانندي آن‏ها با كشتي نوح، آمد و شد ملائكه و معدن علم و حكمت و جز آن براي حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز وجود دارد و نيز از طريق شناخت شخصيت ممتاز و برجسته حضرت علي عليه‏السلام نيز توان ورود به خانه وجود و شخصيت حقيقي فاطمه عليهاالسلام حاصل خواهد شد؛ چه اينكه در حديث آمده است: قال مولينا جعفر بنُ محمّدٍ الصادقِ: "لولا أنّ اللّهَ ـ تبارك و تعالي ـ خلَقَ الاميرَالمؤمنينَ عليه‏السلام لِفاطمةَ عليهاالسلام ما كان لَها كفوٌ علي ظَهرِ الارضِ مِن آدمَ و مَنْ دونِه. "(63)

و يا در حديث آمده است كه "لولاكَ لَما خلقتُ الافلاكَ و لولا علي لَما خلقتُكَ و لولا فاطمةُ لما خلقتُكما. "(64)

و يا اينكه حضرت محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، علي عليه‏السلام و فاطمه عليهاالسلام مصداق آيه ولايت، مباهله، ذي‏القربي و تطهير هستند و كلمة‏اللّه، صراط‏اللّه، حبل‏اللّه، اسماءاللّه و وجه‏اللّه نيز خوانده شده‏اند.

حال آيا شناخت فاطمه عليهاالسلام با محمّدشناسي و علي‏شناسي گِره نخورده است؟ و يا اميرالمؤمنين از پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پرسيد: "أينا أحبُّ اليكَ؟ أنا اَو هي؟ قال: هي أحَبُّ الي و اَنتَ اَعَزُّ عَلَي "؛(65) كدام‏يك از ما نزد شما محبوب‏تريم: من يا فاطمه؟ حضرت فرمود: فاطمه محبوب‏تر است و تو عزيزتري. به تعبير استاد جوادي آملي، چون هر كدام به نوبه خود مصداق كوثرند كه خداي سبحان به پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله عطا فرمود و كوثر، كه عطاي ويژه الهي است، هم محبوب است و هم عزيز.(66)

و يا رسول‏اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: "فاطمةُ بضعةٌ مِنّي، يسرُّني ما يسرُّها و يغضِبني ما يغضِبُها. "(67)

از سوي ديگر، فاطمه زهرا عليهاالسلام صاحب مقام ولايت است كه مقام معرفت تام و يقيني به ذات قدسي خداوند سبحان و فناي عالم و آدم در حضرت حق و شهود هستي به عنوان تجلّي خدا و ملك طلق حضرت حق مي‏باشد و صاحب ولايت به مقام نبوّت تعريفيه يا انبائيه رسيده كه نبوّت ياد شده غير از نبوّت تشريعيه است؛ چنان‏كه استاد حسن‏زاده آملي نيز مرقوم داشته‏اند: "يجبُ الفرقُ والتمييزُ بينَ النبوّتينِ التشريعيةِ والانبأئية. فاِنّ النبوّةَ التشريعيةِ قد خُتمتِ بِالرسولِ الخاتِمِ محمّدٍ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، فحلالُه حلالٌ الي يومِ القيامةِ، و حرامُه حرامٌ الي يومِ القيامةِ، و اَمّا النبوّةَ الانبائيةِ المُسمّاةُ بالنبوّةِ العامّةِ، والنبوةُ التعريفيةِ والنبوّةُ المقاميةِ اَيضا فهي مستمرّةٌ اِلي الابدِ ينتفعُ مِن تلكَ المأدُبةِ الأبديةِ كلُّ نفسٍ مستعدةٍ لاَِن تَسمعَ الوحي الانبائي، فافهم! "(68)

ايشان در تفسير "كهف قرآن كريم " نيز با استناد به آيه "فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَينَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا " (كهف: 65)، مقوله انبياي تشريع و انبياي علم و سلوك را طرح و تبيين كرده‏اند(69) و اگرچه حضرت علي عليه‏السلام هنگام غسل دادن بدن مطهّر رسول‏اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خطاب به آن حضرت فرمود: "بأبي انتَ و أمّي، يا رسول اللّه! لقد انقطعَ بموتِكَ ما لم ينقطع بموتِ غيرِكَ مِن النبوّةِ و الانباءِ و أخبارِ السماءِ "(70) كه ناظر به ختم نبوّت و خاتميت و اكمال دين و نبوّت تشريعي است و پايان نزول وحي مخصوص رسالت اعلام شده، اما اصل نزول جبرئيل و القاي وحي به انسان كامل از حضرت فاطمه عليهاالسلام و امامان عليهم‏السلام نفي نشده است؛ چنان‏كه در بحث فاطمه عليهاالسلام و ليلة‏القدر اشارتي بدان شد(71) و سير ضرورت نزول وحي و فرشتگان بر انسان كامل از القاي معارف و حقايق غيبي تا تحت ولايت و فرمان بودن فرشتگان براي انسان كامل، بلكه فرشته، شأني از شئون وجودي انسان كامل است و عرضه اعمال امّت به انسان كامل دانسته شده است.(72)

از اين‏روست كه نبوّت، امامت و ولايت به هم گره خورده‏اند و وجود يكي علت وجود ديگري خواهد بود. با عنايت به جهات و حيثيات بحث و از مقوله نبوّت موهوب، عصمت غيراكتسابي، وحي غيرارادي، تداوم ولايت به وجود فاطمه عليهاالسلام و صيانت از ولايت تا مرز شهادت از سوي حضرت فاطمه عليهاالسلام ، خود تفسيري بر پيوند وجودي محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، علي عليه‏السلام و فاطمه عليهاالسلام خواهد بود كه مقامات باطني، صفات وجودي و امتياز ويژه ذوات مقدّس را روشن مي‏نمايد كه در حديث آل عبا نيز مندرج است و اين بخش نوشتار به گوشه‏اي از اين پيوند وجودي اشاره داشت، ولي بحث تفصيلي آن مقام و موقعيتي ديگر مي‏طلبد تا مباني عقلي، نقلي و عرفاني ابحاث طرح شده نيز روشن گردند.

 

كوثر آفرينش (فاطمه عليهاالسلام و فضايل الهي ـ انساني)

چنان‏كه از مباحث مطرح شده فضايل، سجايا و مكارم اخلاقي و مقامات علمي و عملي صديقه طاهره عليهاالسلام به نحو اجمال تبيين شد و روش بحث نيز بهره‏وري از آيات و احاديث بود، در اين فصل نيز دست‏كم به دو نكته مهم پرداخته مي‏شود:

الف. خطبه‏ها، ادعيه، نيايش‏ها و روايات حضرت زهرا عليهاالسلام حكايت از عمق انديشه، بصيرت ديني و معرفت اسلامي، جامعيت دين‏شناختي، روحيه عرفاني، انس و ارتباط با خدا و معنويت‏گرايي اصيل، ژرف‏انديشي در عرصه‏هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي آن حضرت دارند و كافي است نيم‏نگاهي به مجموعه معارف فاطمي داشته باشيم تا صلاحيت علمي و عملي حضرتش را در اسوه قرار گرفتن براي همه انسان‏ها در همه عصرها و نسل‏ها متوجه شويم ـ كه اين خود بحث مستقلي مي‏طلبد.

ب. توجه به برخي آيات و احاديث نبوي و مجموعه سخناني ارزشمند از امامان معصوم عليهم‏السلام در تبيين اوصاف و فضايل فاطمي كه در اين فصل مورد توجه واقع خواهند شد تا گوشه‏هايي از شخصيت نوراني حضرتش و رقيقه‏اي از حقيقت وجودي فاطمه زهرا عليهاالسلام روشن گردد:

1. فاطمه عليهاالسلام كوثر اعطا شده از سوي خداي سبحان به پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و امّت ختميه است كه سوره كوثر در شأن و شخصيت آن حضرت نازل شده: "اِءنَّا أَعْطَينَاكَ الْكَوْثَرَ. "(كوثر: 1)(73)

2. فاطمه عليهاالسلام كلمة‏اللّه است: "فَتَلَقّي آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ. " (بقره: 37)(74)

3. فاطمه عليهاالسلام مايه شادي دل و سرور نفس رسول‏اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، قرّه عين و اشك چشم در مقام شوق در پرتو نگاه رحماني و عامل آرامش و آسايش جان رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است كه فرمود: "تَسُرُّ بها(75) تَقَرُّ بها عيني "(76) و "يطمئنُّ بها قلبي. "(77)

4. فاطمه عليهاالسلام از مقرّبان و السّابقون(78) و اصحاب يمين(79) و ابرار(80) است. ويژگي‏هاي علمي و عملي، ايماني و رفتاري اصحاب يمين و ابرار از زيرمجموعه‏هاي مقرّبان خواهد بود و فاطمه زهرا عليهاالسلام چون از مصاديق مقرّبان الهي است، همه آن‏ها را به نحو اتم و اكمل دارا مي‏باشد.(81)

5. فاطمه عليهاالسلام شخصيتي است كه پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در وصفش فرمود: "اُمّ ابيها و فداها ابوها "(82) و بر دست او بوسه مي‏زد و هماره هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام بر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله وارد مي‏شد، براي او بلند مي‏شد و به سوي او مي‏رفت؛ "قام اليها "(83) و در هنگام هجرت، مسافرت و جهاد، آخرين منزلي كه ترك مي‏كرد منزل فاطمه عليهاالسلام بود و اولين منزلي كه بدان وارد مي‏شد منزل فاطمه زهرا عليهاالسلام بود(84) كه اين غير از ارتباط پدر و فرزندي و انس عاطفي، حكايت از امتياز وجودي و برتري سيده نساء عالمين مي‏نمايد كه به تعبيري:

اين محبت از محبت‏ها جداست

حبّ محبوبِ خدا حبّ خداست.

6. فاطمه عليهاالسلام از حيث مرتبه وجودي و نسبت حقيقي با خدا و رسولش، به مقام و منزلتي رسيد كه فاني في الله شد و مظهري از اسماء جمال و جلال الهي گشت، به‏گونه‏اي كه پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: خشنودي فاطمه، خشنودي من و غضب او، غضب من است.(85)

7. فاطمه عليهاالسلام شخصيتي است كه پيامبر عظيم‏الشأن صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در اوصاف و فضايل او تعابيري به كار برده‏اند كه هر كدام از آن تعابير آيتي بر مرتبه‏اي از مراتب شخصيتي حضرت زهرا عليهاالسلام است. در اينجا، تنها به برخي از آن‏ها اشاره مي‏كنيم:

ـ اولين شخصي كه در بهشت بر من وارد مي‏شود فاطمه است.(86)

ـ همانا خداوند از رضايت تو راضي، و از خشم تو خشمگين مي‏شود.(87)

ـ دخترم فاطمه حوريه‏اي است كه صفات جسمي زنانه ندارد.(88)

ـ فاطمه سرور زنان در روز قيامت است.(89)

ـ او سيده زنان اهل بهشت است.(90)

ـ فاطمه بخشي از وجود من است.(91)

ـ اي فاطمه! آيا خشنود نيستي كه سرور زنان جهانيان و سرور زنان اين امّت و سرور زنان اهل ايمان هستي؟(92)

از سوي ديگر، اوصاف و اسماء فاطمه زهرا عليهاالسلام هر كدام ناظر بر مرتبه‏اي از هستي و شأني از شئون وجودي اوست كه نياز به تدبّر و تفسير دارد؛ مثل: فاطمه، صدّيقه، طاهره، زهراء، بتول، محدّثه و حوراء.

آنچه نيز در باب ايمان، جهاد في سبيل‏اللّه، شجاعت و شهامت ايماني و سياسي و اجتماعي، عبادت و عرفان، خلوص، ايثارگري، وفاي به عهد، توفيق در همسرداري، تربيت فرزند، حضور در صحنه‏هاي فرهنگي، اجتماعي و غير آن‏ها از حضرت نقل شده است، خود بر جامعيت شخصيتي حضرت فاطمه عليهاالسلام و رشد متعادل و تربيت همه‏جانبه‏اش در مجاورت پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و خانه وحي و رسالت دلالت دارد و او را برترين و والاترين اسوه و الگويي براي اهل بصيرت، سعادت و كمال قرار داده است.(93)

 

فاطمه عليهاالسلام و انسان امروز (الگوي جاودانه)

يكي از دغدغه‏ها و پرسش‏هاي نسل جديد و جوان جامعه نوين اين است كه چه رابطه و نسبتي بين شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام و شرايط، مقتضيات زماني و مكاني و تحوّلات دنياي كنوني و دوران نوين وجود دارد؟ آيا در عصر جديد، مي‏توان امثال حضرت زهرا عليهاالسلام را الگويي تمام عيار براي خويش قرار داد يا نه؟ و البته چه بسا شبهاتي نيز در اين زمينه مطرح باشند. در ذيل، به اجمال و با پيوند محتوايي بحث با مباحث پيشين توجه به چند مسئله را به عنوان مسائل محوري مطرح مي‏نماييم:

 

الف. موانع فرهنگي

1. عدم معرفي جامع، منطقي، عقلاني و زمان آگاهانه حضرت زهرا عليهاالسلام به نسل جديد؛

2. عدم توجه به ادبيات و زبان نو در طرح و تحليل ابعاد شخصيتي حضرت فاطمه عليهاالسلام ؛

3. عدم تنوّع در روش و ارائه محصولات فرهنگي ـ هنري در معرفي ابعاد شخصيتي حضرت زهرا عليهاالسلام ؛

4. عدم سنجش شرايط سنّي، استعدادي، تحصيلي و طبقات اجتماعي در الگوسازي از انديشه، منش و روش فاطمه زهرا عليهاالسلام ؛

5. عدم تهذيب و پيرايش نقل‏هاي تاريخي و احاديث متنوّع و گاهي متضاد درباره ابعاد وجودي فاطمه زهرا عليهاالسلام .

 

ب. عوامل فرهنگي ـ علمي

1. تبيين همه‏جانبه شخصيت صديقه طاهره عليهاالسلام با زبان نوين و ادبيات نوشتاري، گفتاري و سمعي ـ بصري و ارائه آن به نسل جوان و تشنه الگوهاي فراگير و جاودانه؛

2. پاسخ‏گويي عالمانه همراه با شرح صدر به پرسش‏ها و شبهاتي كه در اذهان نسل جديد وجود دارند.

3. اجتناب از افراط و تفريط در تبيين شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام و دوري از التقاط‏انديشي، زمان‏زدگي و غرب‏زدگي از يك‏سو، و گريز از سطحي‏نگري، قشري‏گرايي، جمود و تحجّر و زمان‏ستيزي از سوي ديگر؛ انسان كاملي همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام را بايد از چند منظر مورد سنجش و شناخت و آن‏گاه معرفي قرار داد:

الف. تبيين ابعاد و اوصاف چنين انسان كاملي براي اهل تخصص، حكمت و عرفان به وسيله محققان و پژوهشگران به صورت عميق و اجتهادي و با تكيه بر قرآن و سنّت؛

ب. تحليل ابعاد وجودي حضرتش براي نسل ميانه و طبقات متوسط از مؤمنان جامعه؛

ج. ارائه تصوير و تفسيري عقلاني، كاربردي و تأثيرگذار از تمام وجوه شخصيتي حضرت زهرا عليهاالسلام براي نسل جوان و طبقه نوجوان و روشن‏فكران جامعه بر حسب مرتبه علمي و جايگاه اجتماعي آن‏ها به زبان روزآمد و كارآمد و در عين حال، جالب و جذّاب.

4. تبيين سيره علمي و عملي فاطمه زهرا عليهاالسلام ، هوشمندي، عناصر جهادي و حماسي انديشه و بينش فاطمي، حضور و ظهور منطقي، متعادل و زمان‏آگاهانه، مسئله‏شناسانه و دين‏مدارانه حضرت فاطمه عليهاالسلام در ساحت‏ها و عرصه‏هاي گوناگون اجتماعي.

ناگفته نماند از گذشته تاكنون تلاش‏هاي فراواني در معرفي الگوي كامل فاطمي شده و كارهاي متعددي صورت پذيرفته‏اند، اما كافي و ناظر به شرايط روز نبوده‏اند. واقعا اگر انسان كامل و تمام‏عياري همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام را ديگران داشتند، با او چسان معامله مي‏كردند؟ به راستي، اگر شعاع شخصيت علمي و عيني صديقه طاهره عليهاالسلام آنچنان كه بايسته و شايسته اوست معرفي گردد و الگوشناسي و الگوسازي هويت و شخصيتش صورت پذيرد، جهانيان، بخصوص جوانان تشنه معرفت، معنويت، عدالت، موفقيت و پيشرفت، سعادت و كمال، پيرو او نخواهند شد؟ انسان‏ها داراي دو عقل نظري و عملي، قواي ادراكي و تحريكي، انديشه و انگيزه، اراده و فعاليت‏هاي تدبيري و التذاذي، ابعاد عقلاني و نفساني و جسماني، يا عقل و قلب و قالب هستند كه معارف و معالم الهي و بشري نيز معطوف به آن‏هاست و هر انسان طالب كمالي در صدد آن است كه در چنين عرصه‏ها و جبهه‏هايي تكامل يابد و توسعه وجودي پيدا نمايد. حال اگر مقامات عقلاني، عرفاني و حكمتي ـ حكومتي يا سيره فراگير علمي و عملي فاطمه زهرا عليهاالسلام آنچنان كه بايد و شايد معرفي گردند در پذيرش عمومي و جلب توجه براي جامعه جوان و جهان جديد با همه رويكردها و رهيافت‏هاي گوناگون جذبه نخواهند داشت؟

بلكه با توجه به آنكه در جهان غربِ پيش از قرون وسطا، و غربِ عصر نوزايي (رنسانس) و غربِ معاصر، كه الگوهاي مختلف را ديده و تجربه كرده است و حتي زنان و دختران غربي در پي گم‏شده خويش، آن هم در عصر نهضت‏هاي فمنيستي و ضد فمنيستي قرار دارند و روزگار وصل خويش را دنبال مي‏كنند و از الگوهاي محدود، متغير، زوال‏پذير، افراطي يا تفريطي خسته و وامانده‏اند، ضرورت الگوشناسي و الگوسازي بيش از پيش احساس مي‏گردد، و اگر زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي آن هم در بخش‏هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي، مديريتي، تربيت فرزند و صيانت جامع از كانون خانواده و حركت بر اصل عقلانيت و عدالت، خردورزي و عاطفه‏محوري و مهروزي و در عين حال، داشتن فرديت كامل و مستقل و تعادل و توازن در رشد و شكوفايي قواي وجودي حضرت فاطمه عليهاالسلام تبيين، تحليل و ابلاغ گردد تحوّلي شگرف و انقلابي فرهنگي و دروني ايجاد خواهد شد و فاطمه‏شناسي و فاطمه‏گروي در ميان نسل امروز يك حقيقت تابنده و پاينده مي‏گردد. پس در صورت ارائه تصويري روشن، درست، زمان‏شناسانه، نيازسنجانه، عالمانه و حساب‏شده از تمام هويت و ماهيت و شاكله و شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام و نگاهي تاريخي، جامعه‏شناختي، تربيتي و روان‏شناختي، معرفت‏شناسانه و در دسترس به حضرتش، شكاف و انقطاع نسل امروز با آن كوثر هستي و گوهر وجود و الگوي جاودانه برداشته خواهد شد و آن فصل و انقطاع به وصل و اتصال وجودي با او تبديل خواهد گشت.

 

نتيجه‏گيري

فاطمه زهرا عليهاالسلام همچون ليلة‏القدر، حضوري مستمر، كارآمد و تأثيرگذار در همه عرصه‏هاي هستي دارد و ظرف وجودش ظرف تحقق اراده و مشيت الهي و افاضه فيض ربوبي است. او اگرچه به مثابه "قدر "، قدرش ناشناخته مانده است و بايد تأويل حقيقت و كنه وجودش را در قيامت مشاهده كرد، اما به مقدار ممكن و ميسور، بايد به سراغ اين انسان كامل مكمّل و هادي و اسوه ابدي رفت و به او قرب وجودي يافت. فاطمه عليهاالسلام خود قرآن مجسّم و وحي معين و از مفسّران و تأويل‏شناسان و راسخان در علم است كه مصداق "اولواالعلم "، "اولواالالباب "، "اوتواالعلم "، "اولواالايدي والابصار "، "اهل تفكر و تذكّر "، برهان و عرفان يا عقل و عشق است و اين‏همه حقايق معرفتي ـ سلوكي در درياي هستي او متموّج‏اند و صلاحيت تام و كامل براي الگوبودن و اسوه انسان‏ها قرار گرفتن، تا خود معياري براي صحّت و قبولي و ارزش و اعتبار عقايداست.

 

 


نوشته شده در   شنبه 21 شهريور 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode