فاطمه زهرا سرّ ليلة القدر
گرچه قدرشناسي و فاطمهشناسي به آساني فراچنگ نميآيد، اما اندكي تلاش و خلوص در كاوشهاي قرآني و كاوش در پژوهشهاي وحياني، چه وحي وجودي و تكويني و چه وحي تدويني و تشريعي، به تدريج ما را به سوي ادراك فاطمه عليهاالسلام و قدر به پيش ميبرد. آنگاه كه به برخي ويژگيهاي مشترك و وحدت وجودي و تساوي، بلكه تساوق فاطمه عليهاالسلام و قدر بينديشيم، به راز و رمزها پي خواهيم برد؛
در اين نوشتار، سعي بر آن است نسبت و تعامل باطن و حقيقت وجود فاطمه زهرا عليهاالسلام با حقيقت وجود و باطن "ليلة القدر " مقايسه شود و در محورهاي "تعين و تعيين اصل وجود " و "هندسه خلقت و شريعت "، بر ويژگيهاي اشتراكي و مشابهتهاي اين دو آفريده عظيم تأكيد گردد.
چكيده
در اين نوشتار، سعي بر آن است نسبت و تعامل باطن و حقيقت وجود فاطمه زهرا عليهاالسلام با حقيقت وجود و باطن "ليلة القدر " مقايسه شود و در محورهاي "تعين و تعيين اصل وجود " و "هندسه خلقت و شريعت "، بر ويژگيهاي اشتراكي و مشابهتهاي اين دو آفريده عظيم تأكيد گردد. در اين مقاله، منزلت سه عالم "سرشت "، "سرنوشت " و "شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام " با رويكردي تطبيقي بررسي ميشود.
مقدّمه
معرفت به همه مؤلّفههاي شخصيتِ برجسته و هستي شاخص و ممتازِ يگانه زنان در همه اعصار و امصار و در دو عالم پيدا و پنهان بسيار مشكل و معسور مينمايد؛ چه اينكه از حيث "هويت وجودي " ـ نه "ماهيت مفهومي " ـ و حقايق درون ذاتي، از باب "وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ " (صافات: 164) تكرارناپذير و همتانابردار و ادراكناشدني است؛ و هرچه از حيث وجودي، قويتر، شديدتر و كاملتر بوده و تجرّد بيشتري داشته باشد و به هستي محض قرب يابد مصداق "لايدرِكُه بُعدُ الهِمَم و لاينالُه غَوصُ الفِطَن "(2) خواهد شد كه نه حكيم با ادراك حصولي و نه عارف با ادراك حضوري خويش، توان درك و معرفت به قلّههاي بلند و منيع ذات و شخصيت وجودي او را ندارد و عرفانِ به آن انسان كامل هر آينه اعتراف به "جهل " و "عجز " از معرفت به حقيقت ذاتي اوست. اما راه ورود به بهشت ذات و جنّت وجود و هستي او نيز مسدود و بسته نيست، بلكه معرفت به مراتب و درجاتي از هستي و كمالات وجودي او ممكن و ميسور است؛ يعني اكتناه به ذات انسان كامل، كه مظهري از "لَيسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ "(شوري: 11) و "وَلَمْ يكُن لَّهُ كُفُوا أَحَد " (توحيد: 4) شده و جامع اسماء جمال و جلال الهي است و كون جامع، تا غيب و شهادت وجود مطلق و مضاف هستي را در خانه خويشتن به هم گِره زده، راه ورود به حقيقت ذاتش را بر روي نامحرمان و محرومان از تماشاگه راز مسدود مينمايد و تنها محرمان دل در حرم وجود و حريم هستي تشبّه يافته به هستي مطلق و مطلق هستي او راه دارند تا "لم يحجبُها عن واجبِ معرفتهِ "(3) نيز صورت پذيرد و الگوشناسي و الگوپذيري در مقام استكمال وجودي با حركت جوهري، تجدّد امثالي و حركت حبّي(4) تعين يابد.
شخصيت جامعالابعاد و بلكه جامعالاضداد انسان كاملي همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام و وجود نوراني و الهي آن انسان معصوم و حجت بالغه و خليفه خداي سبحان به دليل قرب وجودي به وجود مطلق، قابل ادراك به تمام معنا و معرفتپذير به صورت كامل و جامع و تمام عيار نيست و از جمله، تشابه و تقارب وجودي ليلة القدر و فاطمه زهرا عليهاالسلام در همين نكته بليغ، عميق و انيق نهفته است كه چنانكه "لَيلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيلَةُ الْقَدْر "(قدر:1ـ2)، و "اِنّما سُمّيت فاطمةُ لاَنّ الخَلْقَ فُطِموا عَن معرفتِها "(5) و ليلة القدر مراتبپذير و مشكّك و فاطمه عليهاالسلام نيز از حيث وجودي مرتبهپذير و داراي درجات وجودي است كه بايد براي ادراك به قدر ميسور و ممكنِ آن يادگار رسول خدا صلياللهعليهوآله رقاي وجودي و توسعه در هستي و بسط ذاتي يافت و به مقام ليلةالقدر تقرّب پيدا كرد. خداي سبحان عقل و دل انسان را مستعد و شايسته معرفت به اسوههاي جمال و جلالياش قرار داد كه انسان متكامل در پرتو هدايت، حمايت، ارشاد و اشارت انسان كامل، كه انسان مكمّل است، بايد به عقلپروري و مهرورزي و محبتِ وجودي سير صعودي يابد و قوس صعود را در عوالم وجود طي نمايد تا به شبستان شهود و بزم وجود همچون فاطمهاي معصوم و ثمره شجره وجود بار يابد.
آري، انسانهاي تشنه كمال و شائق وصال و مشتاق ديدار حضرت حق سبحانه راهي جز ورود به دارالشهود شخصيت بيهمتاي انسان كاملي چون صديقه طاهره عليهاالسلام ندارند ... و نسل جديد و جوان جامعه جهاني امروز و مدينه فاضله اسلامي براي خروج از بحران هويت و فقرشناسنامه حقيقي و رهايي از خطر و آفت فطرتسوز و ويرانگر جوهره وجود ـ يعني از خود بيگانگي ـ بايسته است كه از "فصل " و "غربت " با شخصيتي همچون فاطمه عليهاالسلام ، كه در حكمت علمي و عيني، عرفان نظري و عملي، اخلاق قولي و فعلي، درك و درد ديني، عدالت فكري، اخلاقي و عملي، قسط فردي و اجتماعي، حكمت و حكومت فراگير و جهانشمول، عقل تعالي يافته در دو ساحت علاّمه و عمّاله و عشق و محبت راستين و جاودانه و خير جامع دنيا و آخرت و سعادت مادي و معنوي و ... سرآمد و الگوي جاودانه و تمامنانشدني و به تعبير شيرين و دلنشين قرآن كريم، "كوثر " يا خير و نعمت فزاينده و متزايد و زوالناپذير و ابدي است، انس ذهني، ذاتي و عملي و حشر متافيزيكي و وجودي يافته، آن انسان برتر و نمونه را سرمشق حيات معقول و سرلوحه زندگي پاك خويش قرار دهد تا با فاطمهشناسي و فاطمهگرايي، حيات طيبه يابد و به فطرت خويش بازگردد و به اصل خود واصل شود و بر روزگار فصل و فراق از خودِ حقيقي و منِ علوي خويش خط بطلان بكشد و به "از كجا آغاز كنيم " كه پرسشي عقلاني و تكاملگرايانه است، با "از فاطمه " پاسخ دهد تا بازگشت به خويشتن را تجربه كند و دو سَرِ حلقه هستي و آغاز و انجام نظام وجود را دريابد، كه حديث "لولا فاطمةُ لما خَلقتُكما "(6) از آغاز هستي با نام و ياد و حقيقت نوري فاطمه عليهاالسلام و حضور باهرالنور او در صحنه حشر اكبر و نغمه ملكوتي و غريو رحماني "اَين الفاطميون "(7) به فرجام حيات ابدي و جاودانه انسان به هم سرشته گردد و انسان متكامل رهين فيض وجودي و نعمت پايدار كوثر آفرينش و گوهر خلقت و پاره تن سيد كائنات و كُفو علي عليهالسلام قرار گيرد و در ظلّ توجهات آن انسان هادي، اين انسان هابط به مقام صعود در هبوط بپردازد و مصداق "إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يرْفَعُه "(فاطر: 10) قرار گيرد تا در سايهسار شجره پاك و پرثمر ايمان و عمل صالح، به كمال امكاني خويش نايل گردد و آيه "مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيينَّهُ حَياةً طَيبَة " (نحل: 97) را در فكر، فعل و انگيزه خويش متجلّي سازد و چنين انساني هويتمدار و شناسنامهدار و حقيقي شده در دار وجود، مفقودالاثر و بيهويت و بيبركت نباشد، بلكه در هر مكان(8) و هر زمان،(9) مبارك گردد و كوثرشناسِ كوثرمنش، كوثر روش و كوثر گرايش و خود كوثري شود كه از هرچه تكاثر و كثرت است رهايي يابد و به مقام كوثر و وحدت دست يازد.
غرض اين است كه انسانِ وامانده در طبيعت و سرگشته كوي ماديت و طوفانزده در صحراي حيرت و فارغ از هويت و هستي خويش، ولي تشنه آب حيات و شيفته كمال، طمأنينه، سكونت و يقين و سعادت حقيقي و خوشبختي واقعي در پرتو بصيرت و تفقّه به شخصيت جامع الاطراف فاطمه عليهاالسلام و تأسّي به بينش، منش و روش زندگي او، در ابعاد فردي، خانوادگي و اجتماعي، راه نجات، رشد، فلاح، صلاح و رستگاري در پيش گيرد و با قراردادن آيينه فاطمي پيش روي خويش و تابلوي زيبا و نوراني و ماندگار آن يادگار پيامبر خدا محمّد مصطفي صلياللهعليهوآله ، به خويشتنشناسي، خويشتنيابي، بازشناسي و بازسازي وجود خود پرداخته، به خوديابي و بازيابي خويش و نقد و تأويل هستي و حياتش بپردازد؛ چه اينكه فاطمه عليهاالسلام در همه ساحتهاي عقلاني، نفساني و جسماني و ابعاد برهاني و عرفاني، بينش اسلامي و بصيرت ديني و معرفت اجتماعي و عدالتخواهانه و ولايتشناسي و ولايتيابي الگويي كامل است و علم و عمل، ايمان و خردورزي، و عقل و عشق را در حيات نوراني خود به ظهور رسانده است. پس معيار كمال هر چيزي همانا هستي اوّلي و ذاتي شيء است، نه هستي مادي ثانوي و عرضي آن؛ زيرا حقيقت هر چيزي را صورت نوعيه آن ترسيم ميكند كه حاكي از نحوه هستي اوست، نه اوصاف بيرونياش كه ترجمان نحوه ارتباط او به خارج از حقيقتش ميباشند؛ و كمال ذاتي انسان، كه همان هستي آگاه و فعّال اوست، به نحوه انديشههاي صحيح است كه از مبادي عالي دريافت ميكند و به نحوه نيت و اراده تدبير بدن و جهان طبيعت است كه همان عقل نظري و عقل عملي او را تشكيل ميدهد. و اگر حضرت فاطمه عليهاالسلام سيده زنان جهانيان است و غير از حضرت علي عليهالسلام احدي همتاي او نميباشد تنها به لحاظ كمال وجودي آن بانوست، نه به لحاظ پيوندهاي اعتباري او.(10)
در اين نوشتار، برآنيم كه چنين انسان كاملي را از زبان انسان كامل، و قرآن ناطق را از زبان و طريق قرآن صامت شناسايي كنيم و فضايل و كرايم وجودي و اوصاف جمالي و جلالي فاطمي را از محضر پيامبر عظيمالشأن صلياللهعليهوآله و امامان معصوم عليهمالسلام جستوجو نماييم. موضوع فاطمه عليهاالسلام و ليلةالقدر از يك سو، معسور و مشكل بودن معرفت به شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام ؛ و از سوي ديگر، ميسور و ممكن بودن ادراك نسبي و همسان با مرتبه وجودي خودمان را نشان ميدهد تا بر محور "اِنّ هذهِ القلوبَ اوعيةٌ فخيرُها اَوعاهَا "(11) و مدار "أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيةٌ بِقَدَرِهَا " (رعد: 17)، به حضور وجودي كوثري و كوثر وجودياش باريابيم، تا به قدر سعه وجودي خويش، معارفي، حقايقي و انواري فراچنگ آوريم و فراروي ارباب فضل و فيض و اصحاب كمال و كرامت و مشتاقان كوي ولايت قرار دهيم.
سِرّ قَدْر و قَدَر (فاطمه عليهاالسلام و ليلةالقدر)
گرچه قدرشناسي و فاطمهشناسي به آساني فراچنگ نميآيد، اما اندكي تلاش و خلوص در كاوشهاي قرآني و كاوش در پژوهشهاي وحياني، چه وحي وجودي و تكويني و چه وحي تدويني و تشريعي، به تدريج ما را به سوي ادراك فاطمه عليهاالسلام و قدر به پيش ميبرد. آنگاه كه به برخي ويژگيهاي مشترك و وحدت وجودي و تساوي، بلكه تساوق فاطمه عليهاالسلام و قدر بينديشيم، به راز و رمزها پي خواهيم برد؛ از جمله:
الف. فاطمه عليهاالسلام انسان كامل تكويني است، و قرآن كريم كلام تدويني جامع، كه فاطمه عليهاالسلام صورت عينيه و تكوينيه قرآن كريم و قرآن صورت تدوينيه و علميه فاطمه زهرا عليهاالسلام است؛ چه اينكه اهل بيت وحي عليهمالسلام جامع كلام تكوين و تدوين و واجد كتاب حقيقت و شريعت و شامل نشئه حقيقي و اعتبارياند؛ يعني انسان كامل جامعِ عوالم كلي عقل، مثال و ماده و بايد و نبايد در نظام تشريع است كه مرحله اعلا و برين آن به "كتاب مبين " و "امّ الكتاب " منتهي ميگردد و موجود عيني است، نه اعتباري، و تكويني است، نه تدويني؛ كه انسان كامل كون جامع و صاحب همه نشئات وجودي است كه حتي فرشتگان شأني از شئون وجودي اويند، تا چه رسد به مراتب ديگر هستي.(12) از اينرو، فاطمه زهرا عليهاالسلام واجد همه مراتب نظام خلقت و شريعت است. فاطمه زهرا عليهاالسلام از باب اينكه قرآن در حقيقت وجود و كُنه و وعاء هستياش تجلّي يافت، ظهور قرآن و در نتيجه، ظهور علم الهي است(13) تا همه مقامات وجودي را در قوس نزول و صعود دارا باشد. فاطمه عليهاالسلام و قدر عين هم و مفسِّر حقيقت وجودي هم هستند، كه رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: "مَنْ عَرفَها حَقَّ مَعرفتِها أدركَ ليلةَالقدرِ، و اِنّما سُمّيت فاطمةُ لِاَنَّ الخَلْقَ فُطِموا عَن كُنهِ مَعرِفتها. "(14)
استاد علاّمه حسنزاده آملي مينويسند: "مباني عقلي و نقلي داريم كه منازل سير حبّي وجود، در قوس نزول، معبّر به ليل و ليالي است؛ چنانكه در معارج ظهور صعودي، به يوم و ايام؛ بعضي از ليالي ليالي قدرند و بعضي از ايام ايام اللّه. از اين اشارت در "اِنّا اَنزلناهُ في ليلةِ القدرِ "(قدر: 11) و در حديث مذكور و نظاير آنها تدبّر بفرما، اقرأ و ارقَ. اين فاطمه عليهاالسلام ، كه ليلة القدر يازده كلام اللّه ناطق است، كه امام صادق عليهالسلام فرمود: كسي كه حق معرفت به آن حضرت پيدا كند، يعني به درستي او را بشناسد، ليلة القدر را ادراك كرده است... "(15)
در تفسير فرات كوفي آمده است: محمّد بن قسم بن عبيد به اسناد مُعَنْعن از أبي عبداللّه (حضرت امام صادق عليهالسلام )، ما را حديث كرده كه آن جناب در تفسير سوره مباركه "قدر " فرموده است: "اِنّا اَنزلناهُ في ليلَةِ القدرِ " ليله "فاطمه " است و قدر "اللّه " است؛ كسي كه فاطمه را آنسان كه حق معرفت اوست شناخت، همانا كه ليلةالقدر را ادراك كرده است.(16)
حال چنانكه قرآن ظاهر و باطن، و محكم و متشابه دارد، فاطمه عليهاالسلام نيز داراي چنين مراتب و ظهور و بطوني است كه نه قدرِ "قدر " را ميتوان به حقيقت شناخت و نه قدرِ فاطمه عليهاالسلام را ميتوان فهميد و فهماند و قدرشناسي كرد، كه الفاطمةُ، ماالفاطمةُ و ما ادريكَ ماالفاطمةُ؟!
ب. ليلة القدر ظرف تقدير الهي در تكوين و تشريع و براي عالم و آدم است و ولايت علي عليهالسلام در چنين شبي تقدير شد كه امّ و روح ليالي قدر زماني است و پيش از آسمانها و زمين است و فوق آنها.
در كتاب معاني الاخبار با اسناد خود به مفضّل بن عمر آورده است: "ذكرَ عند ابوعبداللّه عليهالسلام "ِانّا اَنزلناه في ليلةِ القدرِ " قال: ما اَبْينَ فضلُها علي السوَر. قال: قلتُ: و اي شيءٍ فضلُها؟ قال: نُزلت ولايةُ اميرِالمؤمنين عليهالسلام فيها. قلتُ: في ليلةِ القدرِ الّتي نَرتجيها في شهرِ رمضان؟ قال: نعم، هي ليلةُ قُدِرت فيها السمواتُ والارضُ و قُدِرت ولايةُ اميرِالمؤمنينَ فيها. "(17) انسان كامل، هم ظرف حقايق قرآني است و هم صاحب ولايت كلّيه و مطلقه تا قوام وجود به آن روح كلي قرار گيرد كه ليلة القدر در همه ازمنه و اعصار وجود دارد، "فِيهَا يفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيم "(دخان: 4) تا بر تجدّد، استقبال و استمرار دلالت نمايد و ملائكه با روحالقدس به اذن پروردگارشان سال به سال در زمان حيات رسول اللّه صلياللهعليهوآله بر آن جناب نازل شوند و پس از رحلت آن حضرت بر كساني كه از حيث صفات وجودي با پيامبراكرم صلياللهعليهوآله وحدت شخصيتي و وجودي دارند و خليفه الهي و خليفه رسول خدايند نازل گردند كه چنين بود، هست و خواهد بود و سِرّ نزول فرشتگان بر فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز دانسته خواهد شد؛(18) چنانكه فرمودند: با سوره قدر بر امامت ما احتجاج كنيد و بدانيد كه در بحث و استدلال پيروز ميشويد؛ چون پس از رسول اكرم صلياللهعليهوآله حجت خدا بر خلق او همين سوره است. اين سوره سَروَر دين و بزرگترين دليل مذهب شما و نهايت دانش ماست. امام باقر عليهالسلام فرمود: "يا معشرَ الشيعةِ! خاصِموا سورة "اِنّا اَنزلناهُ " تُفلِحوا. فَوَاللهِ اِنّها لَحجةُ اللّهِ ـ تبارك و تعالي ـ عَلي الخلقِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلياللهعليهوآله و اِنّها لَسيدةُ دينِكم و اِنّها لغايةُ عِلمنا... "(19)
پس فاطمه زهرا عليهاالسلام انسان كاملي است كه قرآن بر او نازل گرديده و فرشتگان بر او نازل شدهاند و در هر عصر، انسان كامل آن عصر محل نزول ملائكه و ميزبان آنها خواهد بود.(20) تمام فرشتگان طوافكننده فاطمه عليهاالسلام در شب قدرند و شب قدر تكرار شونده خواهد بود(21) و اساسا فرشتگان با اراده انسان كاملي همچون فاطمه عليهاالسلام نيز نزول و عروج دارند و در خدمت اويند.(22) پس در ليلةالقدر، تقدير و سرنوشت نظام وجود رقم ميخورد و فاطمه زهرا عليهاالسلام ظرف تحقق و تعين اين تقدير الهي است و واسطه فيض و فضل الهي به عالم و آدم و جهان غيب و غيب جهان، و همه چيزِ هستي از مدار وجودي او و مجراي هستياش تشخّص مييابد و هزاران نقش بر لوح عدم از قاف قدرت الهي و قلم خداوندي از رهگذر و نسيم قدسي وجود آن عزيز الوجود رقم خورده است.
مرحوم علاّمه طباطبائي رحمهالله نيز مراد از "قدر " در "ليلةالقدر " را تقدير الهي در همه هستي و استمرار و تداوم آن دانستهاند.(23) تفسير نمونه نيز تقدير همه چيز و رابطه تقدير در شب قدر با اراده و اختيار انسان و نزول قرآن و نسبت و ترابط و تعامل تقدير در شب نوزدهم، تحكيم در شب بيست و يكم و امضا و تثبيت در شب بيست و سوم را شرح ميدهد.(24) از اينها ميتوان نسبت انسان كامل با ليلةالقدر و نسبت آن دو با سرنوشت انسان و جهان را به خوبي شناخت و نقش حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را در هندسه هستي و ليلة القدر بازيافت.
ج. شگفتآور است كه بدانيم، هم شب قدر از حيث هويت وجودي و ماهيت مجهول است و به آساني فهم حقايق آن روزي هر كسي نخواهد شد ـ مگر صلاحيت علمي و عملي براي سالك كوي قدر ـ و هم حقيقت ذات و وجود فاطمه عليهاالسلام مجهول است، مگر براي اوحدي از انسانها كه در درجه اول، انسانهاي كامل هستند و آنگاه با حفظ مراتب وجودي، اولياي الهي و بندگان صالح و صاحب مقام ولايت در درجه دوم.
اما شب قدر مخفي است، به دو دليل: 1. اهميتبخشي و مراقبت از شب قدر تا بهترين و بيشترين بهرهوري براي اهلش حاصل آيد. 2. عظمت و فخامت شبقدر و ميزان تأثيرگذاري آن در جهان خلقت و شريعت و بدينسان، اولياءالله در ميان خلق و مؤمنان پنهان هستند و اينكه فاطمه زهرا عليهاالسلام ناشناخته ماند و در زمان حيات ظاهرياش، مجهول و مظلوم واقع شد و پس از ارتحال از جهان فاني به سوي جهان باقي نيز قبر مطهّرش مجهول و ناشناخته است، خود حكايتي از عظمت و اهميت اين شخصيت ممتاز اسلامي در سرنوشت فرهنگي ـ سياسي جهان اسلام و آيتي بر حقّانيت اسلام امامت، ولايت و انديشه، و انگيزه و عمل شيعه خواهد بود تا هماره عقول و قلوب را به سمت خويش معطوف دارد و تاريخ بشريت را از گذشته تاكنون و آينده، متوجه خويش سازد و اين خود سِرّي از اسرار آفرينش و راز سر به مهر كتاب خلقت و شريعت و جهان تكوين و تشريع است.
قرآنشناس راستين يا شارح شريعت (فاطمه عليهاالسلام و قرآن)
انسان كاملي چون صديقه طاهره عليهاالسلام عالم به قرآن، عامل به قرآن و حامل قرآن كريم است و درجات قرآن با معارج انسان كامل تطابق دارد و نسبتي تام و تمام در ميانشان برقرار است و تمامي حقايق و معارف قرآني به نحو اتم و اكمل، در انسان كامل و از جمله فاطمه زهرا عليهاالسلام مجتمعند؛ چه آنكه او "قول ثقيل " را در ثقل علمي و عملياش تحمّل كرد: "إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيكَ قَوْلًا ثَقِيلًا. " (مزّمّل: 5)
علاّمه طباطبائي رحمهالله قول ثقيل را "قرآن عظيم " دانسته كه از حيث تلقّي و دريافت معناي آن (ثقل علمي) و از حيث تحقّق به حقيقت توحيدي (ثقل عملي) "ثقيل " خوانده شد(25) و تنها انسان كامل حامل و وارث ثقل علمي و عملي آن و انساني همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام ، كه "بتول " خوانده شد و در فرازي از سوره مزّمّل پس از آيه ياد شده نيز سخن از "وَتَبَتَّلْ إِلَيهِ تَبْتِيلًا " (مزّمّل: 8) آمده، مشعر به اين معناست كه انسان بتول توان تلقّي و تحمّل و تحقّق قول ثقيل را داراست و البته راه اعتلاي انسان به فهم خطاب محمّدي صلياللهعليهوآله نيز مسدود نخواهد بود؛ بايد استكمال عقلي و باطني داشت و مقامات معنوي و فتوحات غيبي نمود و حجابزدايي از ملك تا ملكوت كرد و در پرتو نور آفتاب ولايت و عنايت انسان كامل، به خزاين اسرار و علوم الهي راه يافت.(26)
به هر تقدير، فاطمه عليهاالسلام و قرآن به هم سرشته و درهم تنيدهاند و "لَنْ يفترقا "(27) هستند و او همه كمالات را از جهات چهارگانه دارا بود؛ يعني نزاهت از نقص در وجدان كمال و رها شده، مصون از عيب در مقام دارايي كمال، و در دو مقام حدوث و بقا نيز واجد كمال امكاني و وجودي بود كه به تعبير استاد جوادي آملي، "زيرا نه فاقد كمال هستند تا در حوزه تكامل آنان نقص راه يابد و نه آنچه دارند آفتزده است تا در قلمرو تعالي آنها عيب رخنه نمايد و نه در مرحله حدوث، فاقد فضل و فيض ويژه بودهاند كه مسبوق به نقص باشد و نه در نشئه بقا فاقد فوز و فيض ميشوند تا ترقّي آنان ملحوق به نقص يا عيب گردد. اين مقام جمع الجمعي مربّع را ميتوان از عديل بودن آنان با كتاب بيبديل الهي ـ يعني قرآن ـ استنباط كرد. "(28)
حال، نسبت فاطمه عليهاالسلام و قرآن كريم رادر چند نكته توضيح ميدهيم:
نكته اول:
چنانكه قرآن كريم يا قرآن صامت و وحي مُنْزَل الهي داراي صفات ثبوتيه و سلبيه يا جماليه و جلاليه است، فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز داراي صفات مشترك با قرآن در دو بعد ايجابي و سلبي و جمالي و جلالي است. چنانكه قرآن نور است(29) فاطمه عليهاالسلام نيز نور است، خداوند نيز نور است.(30) اين وحدت نوري بين آفريننده فاطمه عليهاالسلام و قرآن و متكلّم با كلام تكويني (فاطمه عليهاالسلام ) و كلام تدويني (قرآن) نكتهاي است بس مهم. قرآن قول فصل(31) است و فاطمه عليهاالسلام نيز فصل الخطاب؛ قرآن هدي(32) است، فاطمه عليهاالسلام نيز هدايتكننده انسان؛ قرآن رشد،(33) حق،(34) كريم،(35) شفاء،(36) رحمت،(37) برهان،(38) عزيز،(39) حكيم،(40) مطهَّر،(41) غير ذي عوج،(42) ذكر،(43) مصدِّق،(44) عظيم،(45) بيان،(46) و قيم(47) است، فاطمه عليهاالسلام نيز بر اساس نصوص حديث و مجامع روايي و بخصوص متن دعاي "زيارت جامعه كبيره " رشد، حق، كريم، شفاء، رحمت، برهان، عزيز، حكيم، مطهّر، غير ذيعوج، ذكر، مصدّق، عظيم، بيان و قيم، كه دعاها و خطبههاي حضرتش نيز از حيث علمي و فعل و تقرير، و سيره عملي ايشان از حيث عملي، دلالتي تام بر اين صفات وجودي مينمايند.
نكته دوم:
فاطمه عليهاالسلام از راسخان در علم(48) و تأويلشناسان و تأويلگران(49) قرآن كريم و قرآنشناسان و مفسِّران قرآن كريم(50) ميباشد كه سير معرفتي ـ سلوكي حضرتش از ظاهر قرآن و الفاظ كتاب وحي الهي تا اُمّ الكتاب و كتاب مكنون و لوح محفوظ كشيده شده است. فاطمه عليهاالسلام تمامي مراتب ليلةالقدر را داراست و در باب علم و عرفان فاطمه عليهاالسلام به قرآن، توجه به حديث ذيل يك ضرورت و خود گوياي مقام قرآنشناسي و معرفت به همه مدارج و معارج وحي الهي و مقامات قرآني است. خودِ زجاجه وحي و ميوه نبوّت، امّ الائمّة المعصومين، سيدة نساء العالمين، فاطمه بنت رسول اللّه صلياللهعليهوآله ، فرمود: "ستايش خداي را كه مرا منكر امري از كتابش قرار نداده و در هيچ حقيقتي از امركتاب مرا سرگردان ننموده است. "(51) و ياد آوردهاند: "زني خدمت حضرت صديقه عليهاالسلام رسيد و سؤالي كرد و جواب شنيد تا ده سؤال؛ خجلت كشيد، عرض كرد: بر شما مشقّت نباشد. فرمود: اگر كسي اجير شود كه باري را به سطحي ببرد به صدهزار دينار، آيا بر او سنگين است؟ عرض كرد: نه. فرمود: من اجير شدهام براي هر مسئله به بيشتر از مابين زمين و عرش كه از لؤلؤ پر شود. "(52)
حال چگونه او مفسِّر و مبين قرآن نباشد كه قرآن فرمود: "اِلاّ المطهَّرونَ "(واقعه: 76) و قرآن نيز مصداق "مطهّرون " را معرفي نموده(53) كه حضرت فاطمه عليهاالسلام از جمله مطهّرون است و با ظاهر و باطن قرآن مساس دارد و معارف بيكران قرآن بر او مكشوف و معلوم است.(54) پس درس دينشناسي و درد دينداري و مكتب قرآنشناسي و قرآنمداري هر آينه در مكتب فاطمه عليهاالسلام قرار دارند.
نكته سوم:
قرآن كريم در ترسيم و تصوير سيماي ملكوتي فاطمه عليهاالسلام و چهره نوراني و رحمانياش، مشحون از آيات است كه به حسب تفسير، تأويل، تطبيق و با تكيه بر مجامع روايي و حديثي، بر مقامات معرفتي و معنوي آن حضرت دلالت تام و كامل دارند، و از جمله آيات الهي، آيه تطهير "إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا "(احزاب: 33) است كه اراده در "اِنّما يريدُ اللّه " اراده تكويني است؛(55) خداي سبحان با اراده تكويني تخلّفناپذير خود، موهبت طهارتِ از هرگونه رجس را، خواه در انديشههاي عقل نظري و خواه در نيت و ارادههاي عقل عملي، به اهل بيت عصمت عليهمالسلام اعطا نمود و "انَّما " نيز اقتضاي حصر دارد و تطهير تكويني را تنها به آن ذوات طاهره اختصاص داده است، و "يريد " دلالت بر دفع هرگونه رجس است، نه رفع آن و با دوام و استمرار فيض، اذهاب رجس سازگار است.(56)
و در آيه مباهله "فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَي الْكَاذِبِين "(آل عمران: 61)، كه دلالت بر مظهر جمال و جلال الهي بودن اهل بيت عليهمالسلام و از جمله، فاطمه زهرا عليهاالسلام دارد، جلال و جمال فاطمه عليهاالسلام همتاي جلال و جمال علي عليهالسلام قلمداد شده است(57) و به تعبير استاد حسنزاده آملي، آيه مباهله دلالت بر تفضيل فاطمه معصومه عليهاالسلام بر همه زنان عالم دارد.(58)
البته آياتي همانند 92 آل عمران، 6 و 23 انسان، سوره كوثر، فرازهايي از سوره الرحمن و مطفّفين، كه بر بحر نور و وحدت و مقام مقرّبين و ابرار و اصحاب يمين دلالت دارند و به صورت كامل و اظهر بر شخصيت حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام دلالت مينمايند، هر كدام نشانههايي از آن بينشاناند تا ما را به عمق و ژرفاي وجودي فاطمه زهرا عليهاالسلام دلالت نمايند. پس قرآن كريم معرِّف و مفسِّر شخصيت فاطمه عليهاالسلام و فاطمه عليهاالسلام نيز مفسِّر و مبين قرآن كريم است كه دو قرآن ناطق و صامت همديگر را تفسير مينمايند و اين بيانگر وحدتِ وجودي و جوهري آيات بينات و وحي الهي با بقية النبوّه و پاره تن رسول خدا صلياللهعليهوآله ميباشد كه او تفسير قرآن و قرآن تفسير اوست؛ يعني قرآن فاطمه مجسّم و معين و مدوّن و فاطمه عليهاالسلام قرآن مجسّم و معين و مكوّن است، كه القرآنُ معَ الفاطمة و الفاطمةُ معَ القرآن.
فاطمه و محمّد و علي عليهمالسلام ؛ روح واحد ـ نور واحد
عرفان به فاطمه عليهاالسلام قرين و رهين عرفان به محمّد صلياللهعليهوآله و علي عليهالسلام نيز ميباشد؛ چه اينكه در انسان كامل بودن، در ليلة القدر و يومالله بودن، در معصوم و حجتالهي بودن، در خليفةاللّه بودن و در نور واحد بودن، مشترك و داراي صفات وجودي واحدياند و فاطمه عليهاالسلام غير از اينكه پاره تن رسول خدا صلياللهعليهوآله ، ميوه دل و نور چشم پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله است، از باب اينكه كفو علي عليهالسلام ميباشد و كفو او نفس پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله است، او نيز نفس پيامبر صلياللهعليهوآله است. علاوه بر اين، در تفسير انفسي "ليلةالقدر " آمده كه ليلةالقدر همانا بنيه محمّدي است كه از آن به "صدر محمّد صلياللهعليهوآله " تعبير شده؛ چنانكه در تفسير عرائسالبيان آوردهاند: "ليلةُ القدرِ هي البنيةُ المحمّديةُ حال احتجابِه عليهالسلام في مقامِ القلبِ بعدَ الشهودِ الذّاتي لاَنَّ الانزالَ لايمكنُ الاّ في هذه البُنيةِ في هذهِ الحالةِ. و القدرُ هو خطرُه عليهالسلام و شرفُه اذ لا يظهرُ قدرُه و لايعرفُه هو اِلاّ فيها. "(59)
و در بيان السعادة، از "بنيه محمّديه " به "صدر محمّد صلياللهعليهوآله " تعبير نموده و گفته است: "في ليلةِ القدرِ الّتي هي صدرُ محمّد صلياللهعليهوآله "(60) و يا استاد علاّمه حسنزاده آملي مرقوم داشتهاند: "و اِذا دريتَ اَنّ بقيةَ النبوّةِ و عقليةَ الرسالةِ و وديعةَ المصطفي و زوجةَ ولي اللّهِ و كلمةَ اللهِ التامّةِ فاطمةُ عليهاالسلام ذات عصمة ... "(61)
علي عليهالسلام نيز در توصيف آل النبي صلياللهعليهوآله ميفرمايد: "هُم موضعُ سِرّهِ و لجأُ اَمرِه و عَيبةُ علمِه و مُؤمّل حُكمه و كَهوفُ كُتبه و جِبالُ دِينه. بِهِم اَقام انحناءَ ظَهرِه و اَذهبَ ارتعادَ فرائِصه. لايقاس بِه آلُ محمّدٍ صلياللهعليهوآله مِن هذهِ الاُمّة اَحدٌ و لا يسوّي بِهم مَن جَرت نِعمتُهم عليه ابدا. هُم اَساسُ الدينِ و عِمادُ اليقينِ، اِليهم يفيءُ العالي و بِهم يلحقُ التالي و لَهم خَصاصُ حَقِّ الولايةِ و فيهم الوصيةُ والوارثةُ ... "(62)
در توصيفهاي امام علي عليهالسلام ، چند مطلب مهم وجود دارد:
الف. اهل بيت عليهمالسلام جايگاه سرِّ، صندوق دانش، ملجأ حكم و كهفهاي كتاب خدا و كوههاي ديناند كه پشت خمشده دين به ايشان راست گرديده و لرزش پشت آن بدانها آرام گشته است.
ب. احدي از اين امّت قابل قياس با آنان نيست؛ كه ايشان اساس دين و استوانههاي يقين هستند؛ كه آنان واجد حق ولايتاند و در آنها وصيت و وراثت موجود است.
پس هرگونه كمال علمي و عملي از همتايي آنان با قرآن كريم، همانندي آنها با كشتي نوح، آمد و شد ملائكه و معدن علم و حكمت و جز آن براي حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز وجود دارد و نيز از طريق شناخت شخصيت ممتاز و برجسته حضرت علي عليهالسلام نيز توان ورود به خانه وجود و شخصيت حقيقي فاطمه عليهاالسلام حاصل خواهد شد؛ چه اينكه در حديث آمده است: قال مولينا جعفر بنُ محمّدٍ الصادقِ: "لولا أنّ اللّهَ ـ تبارك و تعالي ـ خلَقَ الاميرَالمؤمنينَ عليهالسلام لِفاطمةَ عليهاالسلام ما كان لَها كفوٌ علي ظَهرِ الارضِ مِن آدمَ و مَنْ دونِه. "(63)
و يا در حديث آمده است كه "لولاكَ لَما خلقتُ الافلاكَ و لولا علي لَما خلقتُكَ و لولا فاطمةُ لما خلقتُكما. "(64)
و يا اينكه حضرت محمّد صلياللهعليهوآله ، علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام مصداق آيه ولايت، مباهله، ذيالقربي و تطهير هستند و كلمةاللّه، صراطاللّه، حبلاللّه، اسماءاللّه و وجهاللّه نيز خوانده شدهاند.
حال آيا شناخت فاطمه عليهاالسلام با محمّدشناسي و عليشناسي گِره نخورده است؟ و يا اميرالمؤمنين از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله پرسيد: "أينا أحبُّ اليكَ؟ أنا اَو هي؟ قال: هي أحَبُّ الي و اَنتَ اَعَزُّ عَلَي "؛(65) كداميك از ما نزد شما محبوبتريم: من يا فاطمه؟ حضرت فرمود: فاطمه محبوبتر است و تو عزيزتري. به تعبير استاد جوادي آملي، چون هر كدام به نوبه خود مصداق كوثرند كه خداي سبحان به پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله عطا فرمود و كوثر، كه عطاي ويژه الهي است، هم محبوب است و هم عزيز.(66)
و يا رسولاللّه صلياللهعليهوآله فرمود: "فاطمةُ بضعةٌ مِنّي، يسرُّني ما يسرُّها و يغضِبني ما يغضِبُها. "(67)
از سوي ديگر، فاطمه زهرا عليهاالسلام صاحب مقام ولايت است كه مقام معرفت تام و يقيني به ذات قدسي خداوند سبحان و فناي عالم و آدم در حضرت حق و شهود هستي به عنوان تجلّي خدا و ملك طلق حضرت حق ميباشد و صاحب ولايت به مقام نبوّت تعريفيه يا انبائيه رسيده كه نبوّت ياد شده غير از نبوّت تشريعيه است؛ چنانكه استاد حسنزاده آملي نيز مرقوم داشتهاند: "يجبُ الفرقُ والتمييزُ بينَ النبوّتينِ التشريعيةِ والانبأئية. فاِنّ النبوّةَ التشريعيةِ قد خُتمتِ بِالرسولِ الخاتِمِ محمّدٍ صلياللهعليهوآله ، فحلالُه حلالٌ الي يومِ القيامةِ، و حرامُه حرامٌ الي يومِ القيامةِ، و اَمّا النبوّةَ الانبائيةِ المُسمّاةُ بالنبوّةِ العامّةِ، والنبوةُ التعريفيةِ والنبوّةُ المقاميةِ اَيضا فهي مستمرّةٌ اِلي الابدِ ينتفعُ مِن تلكَ المأدُبةِ الأبديةِ كلُّ نفسٍ مستعدةٍ لاَِن تَسمعَ الوحي الانبائي، فافهم! "(68)
ايشان در تفسير "كهف قرآن كريم " نيز با استناد به آيه "فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَينَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا " (كهف: 65)، مقوله انبياي تشريع و انبياي علم و سلوك را طرح و تبيين كردهاند(69) و اگرچه حضرت علي عليهالسلام هنگام غسل دادن بدن مطهّر رسولاللّه صلياللهعليهوآله خطاب به آن حضرت فرمود: "بأبي انتَ و أمّي، يا رسول اللّه! لقد انقطعَ بموتِكَ ما لم ينقطع بموتِ غيرِكَ مِن النبوّةِ و الانباءِ و أخبارِ السماءِ "(70) كه ناظر به ختم نبوّت و خاتميت و اكمال دين و نبوّت تشريعي است و پايان نزول وحي مخصوص رسالت اعلام شده، اما اصل نزول جبرئيل و القاي وحي به انسان كامل از حضرت فاطمه عليهاالسلام و امامان عليهمالسلام نفي نشده است؛ چنانكه در بحث فاطمه عليهاالسلام و ليلةالقدر اشارتي بدان شد(71) و سير ضرورت نزول وحي و فرشتگان بر انسان كامل از القاي معارف و حقايق غيبي تا تحت ولايت و فرمان بودن فرشتگان براي انسان كامل، بلكه فرشته، شأني از شئون وجودي انسان كامل است و عرضه اعمال امّت به انسان كامل دانسته شده است.(72)
از اينروست كه نبوّت، امامت و ولايت به هم گره خوردهاند و وجود يكي علت وجود ديگري خواهد بود. با عنايت به جهات و حيثيات بحث و از مقوله نبوّت موهوب، عصمت غيراكتسابي، وحي غيرارادي، تداوم ولايت به وجود فاطمه عليهاالسلام و صيانت از ولايت تا مرز شهادت از سوي حضرت فاطمه عليهاالسلام ، خود تفسيري بر پيوند وجودي محمّد صلياللهعليهوآله ، علي عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام خواهد بود كه مقامات باطني، صفات وجودي و امتياز ويژه ذوات مقدّس را روشن مينمايد كه در حديث آل عبا نيز مندرج است و اين بخش نوشتار به گوشهاي از اين پيوند وجودي اشاره داشت، ولي بحث تفصيلي آن مقام و موقعيتي ديگر ميطلبد تا مباني عقلي، نقلي و عرفاني ابحاث طرح شده نيز روشن گردند.
كوثر آفرينش (فاطمه عليهاالسلام و فضايل الهي ـ انساني)
چنانكه از مباحث مطرح شده فضايل، سجايا و مكارم اخلاقي و مقامات علمي و عملي صديقه طاهره عليهاالسلام به نحو اجمال تبيين شد و روش بحث نيز بهرهوري از آيات و احاديث بود، در اين فصل نيز دستكم به دو نكته مهم پرداخته ميشود:
الف. خطبهها، ادعيه، نيايشها و روايات حضرت زهرا عليهاالسلام حكايت از عمق انديشه، بصيرت ديني و معرفت اسلامي، جامعيت دينشناختي، روحيه عرفاني، انس و ارتباط با خدا و معنويتگرايي اصيل، ژرفانديشي در عرصههاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي آن حضرت دارند و كافي است نيمنگاهي به مجموعه معارف فاطمي داشته باشيم تا صلاحيت علمي و عملي حضرتش را در اسوه قرار گرفتن براي همه انسانها در همه عصرها و نسلها متوجه شويم ـ كه اين خود بحث مستقلي ميطلبد.
ب. توجه به برخي آيات و احاديث نبوي و مجموعه سخناني ارزشمند از امامان معصوم عليهمالسلام در تبيين اوصاف و فضايل فاطمي كه در اين فصل مورد توجه واقع خواهند شد تا گوشههايي از شخصيت نوراني حضرتش و رقيقهاي از حقيقت وجودي فاطمه زهرا عليهاالسلام روشن گردد:
1. فاطمه عليهاالسلام كوثر اعطا شده از سوي خداي سبحان به پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و امّت ختميه است كه سوره كوثر در شأن و شخصيت آن حضرت نازل شده: "اِءنَّا أَعْطَينَاكَ الْكَوْثَرَ. "(كوثر: 1)(73)
2. فاطمه عليهاالسلام كلمةاللّه است: "فَتَلَقّي آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ. " (بقره: 37)(74)
3. فاطمه عليهاالسلام مايه شادي دل و سرور نفس رسولاللّه صلياللهعليهوآله ، قرّه عين و اشك چشم در مقام شوق در پرتو نگاه رحماني و عامل آرامش و آسايش جان رسول خدا صلياللهعليهوآله است كه فرمود: "تَسُرُّ بها(75) تَقَرُّ بها عيني "(76) و "يطمئنُّ بها قلبي. "(77)
4. فاطمه عليهاالسلام از مقرّبان و السّابقون(78) و اصحاب يمين(79) و ابرار(80) است. ويژگيهاي علمي و عملي، ايماني و رفتاري اصحاب يمين و ابرار از زيرمجموعههاي مقرّبان خواهد بود و فاطمه زهرا عليهاالسلام چون از مصاديق مقرّبان الهي است، همه آنها را به نحو اتم و اكمل دارا ميباشد.(81)
5. فاطمه عليهاالسلام شخصيتي است كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله در وصفش فرمود: "اُمّ ابيها و فداها ابوها "(82) و بر دست او بوسه ميزد و هماره هنگامي كه فاطمه عليهاالسلام بر پيامبر صلياللهعليهوآله وارد ميشد، براي او بلند ميشد و به سوي او ميرفت؛ "قام اليها "(83) و در هنگام هجرت، مسافرت و جهاد، آخرين منزلي كه ترك ميكرد منزل فاطمه عليهاالسلام بود و اولين منزلي كه بدان وارد ميشد منزل فاطمه زهرا عليهاالسلام بود(84) كه اين غير از ارتباط پدر و فرزندي و انس عاطفي، حكايت از امتياز وجودي و برتري سيده نساء عالمين مينمايد كه به تعبيري:
اين محبت از محبتها جداست
حبّ محبوبِ خدا حبّ خداست.
6. فاطمه عليهاالسلام از حيث مرتبه وجودي و نسبت حقيقي با خدا و رسولش، به مقام و منزلتي رسيد كه فاني في الله شد و مظهري از اسماء جمال و جلال الهي گشت، بهگونهاي كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمود: خشنودي فاطمه، خشنودي من و غضب او، غضب من است.(85)
7. فاطمه عليهاالسلام شخصيتي است كه پيامبر عظيمالشأن صلياللهعليهوآله در اوصاف و فضايل او تعابيري به كار بردهاند كه هر كدام از آن تعابير آيتي بر مرتبهاي از مراتب شخصيتي حضرت زهرا عليهاالسلام است. در اينجا، تنها به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
ـ اولين شخصي كه در بهشت بر من وارد ميشود فاطمه است.(86)
ـ همانا خداوند از رضايت تو راضي، و از خشم تو خشمگين ميشود.(87)
ـ دخترم فاطمه حوريهاي است كه صفات جسمي زنانه ندارد.(88)
ـ فاطمه سرور زنان در روز قيامت است.(89)
ـ او سيده زنان اهل بهشت است.(90)
ـ فاطمه بخشي از وجود من است.(91)
ـ اي فاطمه! آيا خشنود نيستي كه سرور زنان جهانيان و سرور زنان اين امّت و سرور زنان اهل ايمان هستي؟(92)
از سوي ديگر، اوصاف و اسماء فاطمه زهرا عليهاالسلام هر كدام ناظر بر مرتبهاي از هستي و شأني از شئون وجودي اوست كه نياز به تدبّر و تفسير دارد؛ مثل: فاطمه، صدّيقه، طاهره، زهراء، بتول، محدّثه و حوراء.
آنچه نيز در باب ايمان، جهاد في سبيلاللّه، شجاعت و شهامت ايماني و سياسي و اجتماعي، عبادت و عرفان، خلوص، ايثارگري، وفاي به عهد، توفيق در همسرداري، تربيت فرزند، حضور در صحنههاي فرهنگي، اجتماعي و غير آنها از حضرت نقل شده است، خود بر جامعيت شخصيتي حضرت فاطمه عليهاالسلام و رشد متعادل و تربيت همهجانبهاش در مجاورت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و خانه وحي و رسالت دلالت دارد و او را برترين و والاترين اسوه و الگويي براي اهل بصيرت، سعادت و كمال قرار داده است.(93)
فاطمه عليهاالسلام و انسان امروز (الگوي جاودانه)
يكي از دغدغهها و پرسشهاي نسل جديد و جوان جامعه نوين اين است كه چه رابطه و نسبتي بين شخصيت حضرت فاطمه عليهاالسلام و شرايط، مقتضيات زماني و مكاني و تحوّلات دنياي كنوني و دوران نوين وجود دارد؟ آيا در عصر جديد، ميتوان امثال حضرت زهرا عليهاالسلام را الگويي تمام عيار براي خويش قرار داد يا نه؟ و البته چه بسا شبهاتي نيز در اين زمينه مطرح باشند. در ذيل، به اجمال و با پيوند محتوايي بحث با مباحث پيشين توجه به چند مسئله را به عنوان مسائل محوري مطرح مينماييم:
الف. موانع فرهنگي
1. عدم معرفي جامع، منطقي، عقلاني و زمان آگاهانه حضرت زهرا عليهاالسلام به نسل جديد؛
2. عدم توجه به ادبيات و زبان نو در طرح و تحليل ابعاد شخصيتي حضرت فاطمه عليهاالسلام ؛
3. عدم تنوّع در روش و ارائه محصولات فرهنگي ـ هنري در معرفي ابعاد شخصيتي حضرت زهرا عليهاالسلام ؛
4. عدم سنجش شرايط سنّي، استعدادي، تحصيلي و طبقات اجتماعي در الگوسازي از انديشه، منش و روش فاطمه زهرا عليهاالسلام ؛
5. عدم تهذيب و پيرايش نقلهاي تاريخي و احاديث متنوّع و گاهي متضاد درباره ابعاد وجودي فاطمه زهرا عليهاالسلام .
ب. عوامل فرهنگي ـ علمي
1. تبيين همهجانبه شخصيت صديقه طاهره عليهاالسلام با زبان نوين و ادبيات نوشتاري، گفتاري و سمعي ـ بصري و ارائه آن به نسل جوان و تشنه الگوهاي فراگير و جاودانه؛
2. پاسخگويي عالمانه همراه با شرح صدر به پرسشها و شبهاتي كه در اذهان نسل جديد وجود دارند.
3. اجتناب از افراط و تفريط در تبيين شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام و دوري از التقاطانديشي، زمانزدگي و غربزدگي از يكسو، و گريز از سطحينگري، قشريگرايي، جمود و تحجّر و زمانستيزي از سوي ديگر؛ انسان كاملي همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام را بايد از چند منظر مورد سنجش و شناخت و آنگاه معرفي قرار داد:
الف. تبيين ابعاد و اوصاف چنين انسان كاملي براي اهل تخصص، حكمت و عرفان به وسيله محققان و پژوهشگران به صورت عميق و اجتهادي و با تكيه بر قرآن و سنّت؛
ب. تحليل ابعاد وجودي حضرتش براي نسل ميانه و طبقات متوسط از مؤمنان جامعه؛
ج. ارائه تصوير و تفسيري عقلاني، كاربردي و تأثيرگذار از تمام وجوه شخصيتي حضرت زهرا عليهاالسلام براي نسل جوان و طبقه نوجوان و روشنفكران جامعه بر حسب مرتبه علمي و جايگاه اجتماعي آنها به زبان روزآمد و كارآمد و در عين حال، جالب و جذّاب.
4. تبيين سيره علمي و عملي فاطمه زهرا عليهاالسلام ، هوشمندي، عناصر جهادي و حماسي انديشه و بينش فاطمي، حضور و ظهور منطقي، متعادل و زمانآگاهانه، مسئلهشناسانه و دينمدارانه حضرت فاطمه عليهاالسلام در ساحتها و عرصههاي گوناگون اجتماعي.
ناگفته نماند از گذشته تاكنون تلاشهاي فراواني در معرفي الگوي كامل فاطمي شده و كارهاي متعددي صورت پذيرفتهاند، اما كافي و ناظر به شرايط روز نبودهاند. واقعا اگر انسان كامل و تمامعياري همچون فاطمه زهرا عليهاالسلام را ديگران داشتند، با او چسان معامله ميكردند؟ به راستي، اگر شعاع شخصيت علمي و عيني صديقه طاهره عليهاالسلام آنچنان كه بايسته و شايسته اوست معرفي گردد و الگوشناسي و الگوسازي هويت و شخصيتش صورت پذيرد، جهانيان، بخصوص جوانان تشنه معرفت، معنويت، عدالت، موفقيت و پيشرفت، سعادت و كمال، پيرو او نخواهند شد؟ انسانها داراي دو عقل نظري و عملي، قواي ادراكي و تحريكي، انديشه و انگيزه، اراده و فعاليتهاي تدبيري و التذاذي، ابعاد عقلاني و نفساني و جسماني، يا عقل و قلب و قالب هستند كه معارف و معالم الهي و بشري نيز معطوف به آنهاست و هر انسان طالب كمالي در صدد آن است كه در چنين عرصهها و جبهههايي تكامل يابد و توسعه وجودي پيدا نمايد. حال اگر مقامات عقلاني، عرفاني و حكمتي ـ حكومتي يا سيره فراگير علمي و عملي فاطمه زهرا عليهاالسلام آنچنان كه بايد و شايد معرفي گردند در پذيرش عمومي و جلب توجه براي جامعه جوان و جهان جديد با همه رويكردها و رهيافتهاي گوناگون جذبه نخواهند داشت؟
بلكه با توجه به آنكه در جهان غربِ پيش از قرون وسطا، و غربِ عصر نوزايي (رنسانس) و غربِ معاصر، كه الگوهاي مختلف را ديده و تجربه كرده است و حتي زنان و دختران غربي در پي گمشده خويش، آن هم در عصر نهضتهاي فمنيستي و ضد فمنيستي قرار دارند و روزگار وصل خويش را دنبال ميكنند و از الگوهاي محدود، متغير، زوالپذير، افراطي يا تفريطي خسته و واماندهاند، ضرورت الگوشناسي و الگوسازي بيش از پيش احساس ميگردد، و اگر زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي آن هم در بخشهاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي، مديريتي، تربيت فرزند و صيانت جامع از كانون خانواده و حركت بر اصل عقلانيت و عدالت، خردورزي و عاطفهمحوري و مهروزي و در عين حال، داشتن فرديت كامل و مستقل و تعادل و توازن در رشد و شكوفايي قواي وجودي حضرت فاطمه عليهاالسلام تبيين، تحليل و ابلاغ گردد تحوّلي شگرف و انقلابي فرهنگي و دروني ايجاد خواهد شد و فاطمهشناسي و فاطمهگروي در ميان نسل امروز يك حقيقت تابنده و پاينده ميگردد. پس در صورت ارائه تصويري روشن، درست، زمانشناسانه، نيازسنجانه، عالمانه و حسابشده از تمام هويت و ماهيت و شاكله و شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام و نگاهي تاريخي، جامعهشناختي، تربيتي و روانشناختي، معرفتشناسانه و در دسترس به حضرتش، شكاف و انقطاع نسل امروز با آن كوثر هستي و گوهر وجود و الگوي جاودانه برداشته خواهد شد و آن فصل و انقطاع به وصل و اتصال وجودي با او تبديل خواهد گشت.
نتيجهگيري
فاطمه زهرا عليهاالسلام همچون ليلةالقدر، حضوري مستمر، كارآمد و تأثيرگذار در همه عرصههاي هستي دارد و ظرف وجودش ظرف تحقق اراده و مشيت الهي و افاضه فيض ربوبي است. او اگرچه به مثابه "قدر "، قدرش ناشناخته مانده است و بايد تأويل حقيقت و كنه وجودش را در قيامت مشاهده كرد، اما به مقدار ممكن و ميسور، بايد به سراغ اين انسان كامل مكمّل و هادي و اسوه ابدي رفت و به او قرب وجودي يافت. فاطمه عليهاالسلام خود قرآن مجسّم و وحي معين و از مفسّران و تأويلشناسان و راسخان در علم است كه مصداق "اولواالعلم "، "اولواالالباب "، "اوتواالعلم "، "اولواالايدي والابصار "، "اهل تفكر و تذكّر "، برهان و عرفان يا عقل و عشق است و اينهمه حقايق معرفتي ـ سلوكي در درياي هستي او متموّجاند و صلاحيت تام و كامل براي الگوبودن و اسوه انسانها قرار گرفتن، تا خود معياري براي صحّت و قبولي و ارزش و اعتبار عقايداست.