ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 16 ارديبهشت 1403
يکشنبه 16 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : پنجشنبه 20 فروردين 1388     |     کد : 2289

تثلیث(2)

دليل چهارم مسیحیان بر الوهیت مسیح :

 

تولد عجیب و خارق العاده مسیح حتما دارای پیامی است و این پیام چیزی نیست جز اینکه مسیح شخص عادی نیست بلکه خدای متجسد است.

 

نقد و بررسي :

اگر چه این حرف را می پذیریم که تولد خارق العاده مسیح بدون دلیل نبوده است و حتما حاوی پیامی است ؛ اما اینکه این پیام ، اعلام الوهیت مسیح باشد ، به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست .آیا نمی توان علت آن را قدرت نمائی خداوند دانست؟ آیا مسیحیان هر امر خارق العاده ای را که در مورد انسان ها رخ داده است دلیل بر الوهیت آنها می دانند.آیا مسیحیان می توانند قبول کنند که چون مرده ای به استخوان های الیشع برخورد کرد و زنده شد، این واقعه دلیل بر الوهیت الیشع باشد چرا که امری غیرعادی رخ داده است؟!!علاوه بر این پیدایش آدم و حوا نیز همچون عیسی و بلکه عجیب تر است ،

 صرف نظر از تمام این موارد ملکی صادق که بدون پدر و مادر بوده است از عیسی مسیح به مراتب مهم تر است.« زیرا این ملکیصدق ... بی پدر و بی مادری و بی نسب نامه و بدون ابتدای ایام و انتهای حیات » عبرانیان 7 : 1 – 3

آری، رتبه ملکی صادق چنان بالا بوده است که در همین رساله عبرانیان مسیح را در کهانت با او مقایسه کرده اند و هم رتبه او قرار داده اند.« زیرا شهادت داده شد که تو تا به ابد کاهن هستی بر رتبه ملکیصدق » عبرانیان 7 : 17به هر حال اگر پیدایش خارق العاده دلیل بر الوهیت باشد باید ملکی صادق را در رتبه ای بالاتر از مسیح قرار داد ، زیرا او هم بدون پدر و هم بدون مادربوده است.نحوۀ پیدایش ملکی صادق مفسرین مسیحی را با چالش جدی مواجه ساخته است تا به جایی که برخی وی را ظهور موقتی از مسیح دانسته اند!!! (آیین کاتولیک، جورج برانتل، فصل پنجم، ص 147)

 

دليل پنجم مسیحیان بر الوهیت مسیح :

مسيح در طول زندگي خويش معجزات فراواني را انجام داد که این معجزات ،خود بزگترین دلیل بر این مدعای ماست .برخي از اين معجزات عبارتند از :

 زنده کردن مردگان لوقا 8 : 54 - 55، يوحنا 11 : 43 - 44 ، لوقا 7 : 14 – 15

 شفاي بيماران يوحنا بابهای 4 و 5 و 9 ، لوقا بابهای 13 و 14 و 17 و 18

 راه رفتن بر روي آب، يوحنا باب 6

 سير کردن پنج هزار نفر توسط پنج نان و دو ماهي يوحنا باب 6 و ...

صدور اين معجزات و به خصوص زنده کردن مردگان همگي دليل بر اين است که مسيح ، انسان نبوده و با قدرت خدائي خويش اين کارها را انجام مي داده است.

 

 نقد و بررسي :

 با مطالعه عهد عتيق به معجزات متعددي از پيامبران برخورد مي کنيم . « پس چنانکه مرا امر فرمود نبوت نمودم و روح به آنها داخل شد و آنها زنده گشته بر پاي هاي خود لشکر بي نهايت عظيمي ايستادند »حزقيال 37: 10« و واقع شد که چون مردي را دفن مي کردند آن لشکر را ديدند و آن مرده

را در قبر اليشع انداختند و چون آن ميت به استخوانهاي اليشع برخورد زنده گشت و به پايهاي خود ايستاد » دوم پادشاهان 13 : 21« وخداوند آواز ايليا را اجابت نمود و جان پسر به وي برگشت که زنده شد »اول پادشاهان 17 : 22گذشته از اين موارد در انجيل يوحنا آمده است که حضرت مسيح به شاگردان فرمود: « آمين آمين به شما مي گويم هر که به من ايمان آرد کارهايي را که من مي کنم او نيز خواهد کرد و بزرگتر از اينها را نيز خواهد کرد » يوحنا 14 : 12مطابق اين آيه مسيح صدور معجزاتي بزرگتر از کارهاي خود را هم از شاگردان خويش ممکن مي داند.

 اشکال : ميان معجزات مسيح و معجزات ساير پيامبران تفاوتي بزرگ وجوددارد و آن اينکه پيامبران ، معجزات را با درخواست از خداوند با اتکاء به قدرت الهي انجام مي دادند اما مسيح بدون اينکه از خداوند چيزي بخواهد با اتکابه نيروي خويش اين کارها را انجام مي داد .

جواب : حضرت مسيح در موارد متعددي بر اين حقيقت تأکيد مي کند که معجزات و کارهاي او به اراده الهي و با قدرت خداوند صورت پذيرفته است.« عيسي ناصري مردي که نزد شما از جانب خدا مبرهن گشت به قوات وعجايب و آياتي که خدا در ميان شما از او صادر گردانيد »اعمال رسولان 2 : 22 « اعمالي که به اسم پدر خود به جا مي آورم آنها بر من شهادت مي دهد »يوحنا 10 : 25« مي دانست که پدر همه چيز را به دست او داده است » يوحنا 13 : 3

 

نتیجه :

 بررسی دلایل معتقدین به الوهیت مسیح این نکته را روشن ساخت که الوهیت مسیح در کتاب مقدس نیز ریشه معتبری ندارد و درست به همین خاطر بوده است که تا قرنها پس از حضرت مسیح نیز این مسأله مورد اختلاف و نزاع بوده است.در حال حاضر نیز برخی از فرق مسیحی نظیر یونیورسالیستها و شاهدان یهوه منکر این دکترین هستند .توجه به این نکته ضروری است که ما این قسمت را فقط به خاطر تکمیل بحث ذکر کردیم و الا قبلا و در بخش کتاب مقدس این مطلب را ثابت نمودیم که عهدجدید دارای اعتبار و سند محکمی نیست.افزون بر نداشتن سند، وجود اشتباهات و تناقضات بی شمار نیز اعتبار آن را به شدت زیر سؤال می برد ( به زودی به این بحث خواهیم پرداخت )در پایان لازم می دانیم به اختصار به این مسئله بپردازیم که آیا اصلا چنین عقیده ای امکان عقلی دارد؟ بدون شک اگر محال بودن این گزاره ثابت شود دیگر نیاز به بررسی نخواهد داشت . هر اندیشمندی بر این نکته واقف است که اگر در متن معتبری جمله ای را یافت که کاملاً غیرعقلانی است باید به تفسیر آن به نحو معقول بپردازد و اگر امکان چنین تفسیری نبود باید از آن صرف نظر کند .می دانیم که اگر در معتبرترین کتاب ها نیز ببینیم که 2 + 2 می شود 5 هیچگاه چنین مطلبی را باور نخواهیم کرد .

بررسی تثلیث از دیدگاه عقل:

ما این نکته را قبول داریم که عقل انسان نمی تواند تمام حقایق را درک کندبه عنوان مثال درک حقیقت روح، حقیقت خداوند، حقیقت فرشتگان و سایر امور متافیزیک بسیار ساخت و شاید غیرممکن باشد اما اینکه عقل از رسیدنبه بلندای این امور عاجز است دلیل بر این نمی شود که عقل، بدیهیات را به اسم متافیزیک زیر پا بگذارد.فرض کنید کسی بگوید دو فرشته و دو فرشته شاید بشود پنج فرشته و زمانی که این مساله را انکار می کنیم بگوید این متافیزیک است و از عهدۀ عقل تجربی خارج ؛ آیا می پذیریم ؟ یا فرض کنید کسی در مورد فرشتگان یا روح بگوید : هم ازلی هستند و هم حادث ! آیا می پذیریم ؟ یا کسی بگوید شاید فرشتگان هم موجود باشند و هم نه !بدون شک ما این ادعا را نخواهیم پذیرفت و با اینکه مسائل چنین فراتر از درک ماست اما نسبت به مقدمات بحث هرگز شک نمی کنیم در مسأله ی تثلیث اشکالات عقلی فراوانی وجود دارد ، گذشته از این مسئلۀ تجسد مسیح و مرگ آن حضرت نیز بر این اشکالات می افزاید : اگر ذات مسیح با ذات خدا یکی است و اگر ذات خداوند قابل تقسیم نیست

(چنانکه در اعتقادنامه آتاناسیوس آمده است) چگونه مسیح مرد؟ آیا بخشی از خدا مرد؟! برخی از افراد ناآگاه می گویند این طبیعت انسانی مسیح بود که مرد و نه طبیعت الهی اما این مطلب بسیار بی پایه است چرا که طبق تعالیم کلیساو سنت مسیحی ، این طبیعت الوهی مسیحی بود که دچار شکنج شد و مرد زیرا فقط این پسر خدا بود که می توانست با خرید آزار و اذیت و در نهایت مرگ، واسطه بین خدا و خلق شود نه طبیعت انسانی مسیح .

مسیحیت و پاسخ به این اشکالات

مسیحیان در مواجهه با این اشکالات و اینکه این عقیده در تضاد با عقل است به شعار ایمان بیاور تا بفهمی اکتفا کرده اند!!! این بدان معناست که فهم این دکترین و اینکه چگونه یک مسأله خلاف عقل و فطرت را می توان پذیرفت همه در گروی ایمان آوردن به مسیح است.اما این منطق برای کسی که در صدد انتخاب یک ایدئولوژی و یک نظام الهیاتی است قابل قبول نیست . آیا اگر ادیان ثنوی و دو گانه پرست، پیروان مکتب هندوئیسم، بودیسم،کنفوسیوس و ... چنین ادعایی بکنند از نظر مسیحیان، قابل قبول است؟!

 

تثليث در گذرگاه انديشه و تاريخ بشری

با مطالعه ی انجيلها و سرگذشت حضرت مسيح و مقایسه ی آن با الهيات مسيحي و عقايد اين دين ، به يک واقعيت مي توان دست يافت : اينکه بسياري از اين عقايد در اديان غیر آسمانی سابقه داشته است . به عنوان مثال داستان آزمايش عيسي مسيح و بردن او بر روي کوه و ارائه سلطنت هاي جهان کاملا شبيه سرگذشت هراکلس است. قصه مرگ يامصلوب شدن ، تحمل درد و مشقت و در نهايت رستاخيز، در بسياري از اديان باستاني داراي نمونه است : تموز در بابل ، آدونيس در آشور ، هراکلس در يونان و اوزيريس در مصر همگی خدايانی هستند که کشته شده اند . پرومته ، کيلورگوس و ديونيزوس به صليب کشيده شدند و آتيس، ازيريس و آدونيس از قبر برخاستند .سرگذشت آتيس که در آسياي صغير پرستش مي شد و به مرور زمان به غرب و به خصوص روم نفوذ کرده بود بسيار خواندني است : آتيس مرد و پس از سه روز زنده شد و هر ساله پيروان آتيس ، شکل او رابه درخت کاج مي آويختند و براي مرگش عزاداري مي کردند .پس از سه روز آن را دفن کرده و رستاخيزش را جشن مي گرفتند و آن رانشان نجات مي دانستند .

 اشنایی مردم روم با این تعالیم تا بدان حد بود که اوریجن ( یکی از بزرگان مسیحیت که در قرن سوم میلادی می زیست ) درباره ی رستاخیز مسیح می نویسد :

این معجزه برای بت پرستان چیز تازه ای نیست ( مسیحت شناسی مقایسه ای / زیبایی نژاد / ص 372 )

دکترین تثلیث نیز از جمله عقایدی است که بسیار سابقه دار بوده است و در بسیاری از ادیان باستانی ریشه دار بوده است تثلیث مصری از جمله ی این موارد است ؛ خدای مصریان از اوزیریس osiris ( پدر ) ایزیس isis ( مادر ) و هروس horus ( پسر ) تشکیل شده بود . ( سیر تحولی دینهای یهود و مسیح / دکتر فضائی / ص291 )بسیاری از دین شناسان بر این عقیده اند که مسأله ی تثلیث و بخصوص

 الوهیت مسیح ، ساخته و پرداخته ی ذهن پولس است و انجیلها ( اگربپذیریم که الوهیت مسیح را تعلیم می دهند ) همگی متأثر از افکار او بوده اند ( قبلا و در بخش کتاب مقدس آوردیم که رسالات پولس مقدم بر تمام بخشهای عهد عتیق بوده است ) جان ناس می نویسد : « پولس رسول را غالبا دومین موسس مسیحیت لقب داده اند ... چون وی نزد امم غیر یهودی به دعوت مبعوث بود فکر مسیحیت و بعثت و رجعت او به کلی نزد ایشان فکری بیگانه بود از این رو پولس از راه دیگری که متناسب با فکرو اندیشه ی آن اقوام بود در آمد ... و اظهار داشت عیسی مسیح موجودی اسمانی است که طبیعت و ذاتیت الوهی دارد ولی خود تنازل فرموده صورت و پیکر انسانی را قبول کرد . ( تاریخ جامع ادیان ، 614 )

نویسنده ی مسیحی دیگری می نویسد : پولس برای ما شکل واضحی از مسیح هر چند ظاهرا متفاوت با شکل مسیح اناجیل به جا گذاشت ... مسیح او پسر خداست دو طبیعت الهی و بشری دارد ، مجسم شد و صورت عبد گرفت . ( یسوع المسیح / الیاس نجمه / ص 17 – 18 )

جوان گریدی می نویسد :پولس به خاطر توسعه یافتن افکارش متهم شده است که آنقدر مسیحیت را تغییر داد که گویی موسس دوم آن است ( مسیحیت و بدعتها ،ص47 ) ابیونیها از جمله ی فرقه هایی بودند که پولس را به خاطر این تعلیم که عیسی يک انسان - پسر خداست، کافر مي دانستند . (مسيحيت و بدعتها، جوان گريدي، ص 43 و 44)

 گفتاري از ويل دورانت:

 پولس الهياتي به وجود آورد که در سخنان مسيح چيزي جز نکات مبهم از آن نمي توان يافت: هر انساني که از زن به دنيا بيايد وارث گناه آدم است و از نفرين ابدي جز به وسيله مرگ پسر خدا که کفاره ی گناه است، نمي تواندنجات يابد . چنين مفهومي براي مشرکان قابل قبول تر از يهوديان بود، مردم مصر، آسياي صغير و يونان از ديرزماني به خداياني مانند اوزيريس و آتيس و ديونوسوس که به خاطر نجات بشر مرده بودند اعتقاد داشتند.عنوانهايي از قبيل سوتر (منجي) والئوتريوس (رهاننده) به اين خدايان اطلاقشده بود. واژه کوريوس (خداوندگار) که پولس به مسيح اطلاق مي کند همان عنواني

بود که کيش هاي سوريه و يونان به ديونوسوس که مي مرد و رستگاری راعملي مي ساخت داده بودند (دقت کنيد)

غيريهوديان انطاکيه و شهرهاي ديگر که هرگز عيسي را در حياتش نشناخته بودند نمي توانستند او را جز به شيوه خدايان منجي بپذيرند . (تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 3، ص 689)

 

گفتار پايانی :

با تأمل در تاريخچه ی تثليث ، افکار پولس و بررسي دقيق تر کتاب مقدس به نتیجه ای متفاوت با ایده ی تحریف یافته ی مسیحی می رسیم .با مرور کلمات حضرت مسيح اين نتيجه بسيار روشن تر و آشکار تر خواهد بود :

عيسي مي دانست که خدا اختيار همه چيز را به دست او سپرده است . يوحنا 13 : 3

خدا نيز بزرگي و جلال خود را به من خواهد داد . يوحنا 13 : 31 و 33

هر چه خدا به من دستور دهد همان را انجام مي دهم، از اين جهت محاکماتي که مي کنم کاملا عادلانه است زيرا مطابق ميل و اراده ی خدايي است که مرا فرستاده نه مطابق ميل خودم .   يوحنا 5 : 30

او به من اختيار داده تا گناهان مردم را داوري کنم . يوحنا 5 : 27

آنچه من مي گويم از خداست نه از خودم . يوحنا 7 : 17

من خدا را مي شناسم و کاملا مطيع او هستم. يوحنا 8 : 55

به امر خدا براي کمک به مردم معجزه هاي بسيار کرده ام . يوحنا 10 : 32

جلالي را که به من بخشيدی به ايشان داده ام . يوحنا 17 : 22

به ايشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خداي خود و خداي شما مي روم .يوحنا 20 : 17

عيسي ناصري مردي که نزد شما از جانب خدا مبرهن گشت به قوّات و عجايب و آياتي که خدا در ميان شما از او صادر گردانيد. اعمال رسولان 2 : 22

مکاشفه عيسي مسيح که خدا به او داد تا اموری را که می باید زود واقع شود بر غلامان خود ظاهر سازد . مکاشفه 1 : 1

و در ساعت نهم عيسي به آواز بلند ندا کرده گفت ايلوئي ايلوئي لما سبقتني يعني الهي الهي چرا مرا واگذاردي . مرقس 15 : 34 و متي 27 : 46

مسيحيان در مواجهه با اين آيات چنین ادعا می کنند که آن درسته ازایاتی که حاکي از بي اطلاعي، ناتواني و يا هر گونه نقصي است از جنبه و بُعدانساني مسيح برخاسته است و جنبه و سرشت الهي مسيح از هر گونه نقصي مبراست .

اما با مراجعه به عهد جديد مي بينيم که اين ادعا غيرصحيح و دور از واقع است زيرا در بسياري از موارد حضرت مسيح در حالي که خود را پسرمي خواند و در حاليکه صحبت از رابطه پدر و پسري ميان خود و خدا صحبت مي کند با اين حال از بي اطلاعي ، اطاعت از پدر و ..سخن به ميان مي آورد: همچنان که پدر در خود حيات دارد همچنين پسر را نيز عطا کرده است که در خود حيات داشته باشد. يوحنا 5 : 26 بدو قدرت بخشيده که داوري هم بکند . يوحنا 5 : 27من از خود هيچ نمي توانم کرد بلکه چنانکه شنيده ام داوري مي کنم و داوري من عادل است زيرا که اراده خود را طالب نيستم بلکه اراده پدري که مرا فرستاده است. يوحنا 5 : 30 (دقت کنيد ؛ عادلانه بودن داوريهاي پسر فقط در گروي پيروي از اراده پدر است ) اگر احکام مرا نگاه داريد در محبت من خواهيد ماند چنانکه من احکام پدرخود را نگاه داشته ام و در محبت او مي مانم . يوحنا 15 : 10 در اين فقره نيز مسيح بر اين نکته واقف است که محبت و علاقه پدر به او درگروي نگاه داشتن احکام اوست.( به این نکته نیز باید توجه داشت که از عبارت حضرت مسیح در فقره ی ديگري نيز بر مي آيد که علاقه خداوند به پسر چيزي فراتر از معمول نيست:و ايشان را محبت نمودي چنان که مرا محبت نمودي. يوحنا 17 : 23 ) پسر از خود هيچ نمي تواند کرد مگر آنچه ببيند که پدر به عمل آرد . يوحنا 5 : 19 هر چند پسر بود به مصيبتهايي که کشيد اطاعت را آموخت و کامل شده ... . عبرانيان 5 : 8 – 9 دوستان اين آيات برخي از فقرات عهد جديد بود که برخي به روشني و با صراحت و برخي به اشاره الوهيت مسيح را انکار مي کند و ثابت مي کند که مسيح جز يک انسان برگزيده نبوده است. از روشن ترين و بارزترين اين آيات مي توان به اين واقعه اشاره کرد:« ناگاه شخصي آمده وي را گفت : اي استاد نيکو چه عمل نيکو کنم تا حيات جاوداني يابم؟ وي را گفت از چه سبب مرا نيکو گفتي و حال آنکه کسي نيکو نيست جز خدا فقط » متي 19 : 16 – 17 در اين واقعه مسيح با قاطعيت اين جوان را توبيخ مي کند و حال آنکه اگر مسيح داراي جنبه و سرشت الهي بود، نبايد اين جوان را مؤاخذه مي کرد. نکته عجيب آنکه به اعتقاد مسيحيان ( و طبق ترجمه هاي مرسوم و معمول کليسا در چند مورد آمده است که ) مردم حضرت مسيح را پرستش نمودند .(چنانکه گذشت) ؛ آيا مسيح از اينکه او را نيکو بخوانند ناراحت مي شود اما از پرستيده شدن ابائي ندارد؟!  شاهد ديگر آنکه در انجيلها آمده که شيطان حضرت مسيح را امتحان مي کرد:« پس ابليس او را به کوهي بسيار بلند برد و همه ممالک جهان را و جلال آنها را بدو نشان داد. به وي گفت: اگر افتاده مرا سجده کني همانا اين همه را به تو بخشم ، آنگاه عيسي وي را گفت دور شو شيطان، زيرا مکتوب است که خداوند خداي خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما. متي 4 : 8 – 10 آيا شيطان خداي خود را امتحان مي کرد (توجه داشته باشيد که در همين واقعه شيطان به مسيح مي گويد، اگر پسر خدا هستي ) به نظر مي رسد که اگر مسيح خدا باشد بايد در جواب شيطان مي فرمود :مرا به چه مي خواهي فريب دهي، تمام دنيا مخلوق خود من است و من دنيا را خلق کردم اما مسيح در اينجا هم صحبت از بندگي خويش مي آورد.آنچه گذشت بررسي و تأمل در آيات کتاب مقدس و بخصوص عهد جديد بود .فکر مي کنم که مسيحيان نيز اگر فارغ از هياهو و استدلال هاي از پيش تنظيم شده به تأمل و دقت در اين آيات بپردازند، به نتيجه اي مشابه آنچه ما رسيديم، برسند ؛ نتيجه اي که بسياري از متفکرين ، پژوهشگران وانديشمندان عرصه ی دين را به خود جلب کرده است:

 خدا یکی است و مسیح نیز هرگز و هرگز ادعای خدایی نکرد .

آدولف فن هارناک که از دانشمندان عاليمقام الهيات به شمار مي رود ،معتقد بود که عيسي ادعا نکرده است که مسيح موعود خداست و الوهيت دارد بلکه بعداً پولس ، تثليث و عقايد يوناني باعث شدند که انجيل ساده ی عيسي به الهيات پيچيده اي درباره وي تبديل شود . (راهماي الهيات پروتستان، ويليام هورن، ص 44اپيونيها در قرن اول ميلادي که به نام « يهودي ـ مسيحيان » اوليه شناخته مي شوند، منکر الوهيت مسيح بودند. شاهدان يهوه و يونيورساليستهاي موحد دو فرقه يگانه پرست و موحددر زمان ما به شمار مي روند .اين دو فرقه اگر چه به لحاظ تعداد در اقليت هستند اما به لحاظ الهيات (شاهدان يهوه) و به لحاظ شخصيت ها (يونيورساليستها) پیشتازند .پنج رئيس جمهور آمريکا از جمله توماس جفرسون و آدامس از موحدين بوده اند . در طول بيست قرن سابقه ی مسيحيت بسياري از الهي دانان برجسته ، دکترين تثليث را مورد انتقاد قرار داده اند و آن را مخالف با تعاليم کتاب مقدس دانسته اند .صرف از نظر قرون ابتدائي مسيحيت که ما تاريخ دقيقي از افکار و نوشته هاي مسيحيان آن دوران نداريم در قرون بعدي اين شخصيت ها به عنوان مدافعان توحيد قيام کردند :

1ـ آريوس که در زمان خويش با دکترين تثليث به مخالفت برخاست و گروهي از اسقفان شرق نيز با او همراهي کردند . افکار آريوس و اسقفان همفکر او توسط شوراي نيقيه (ويا بهتر بگوييم شوراي کنستانتین ! ) که توسط شخص کنستانتین اداره مي شد، طرد شد و تمام رسالات و کتب ضد تثليثي سوزانده شد و هر گونه حمايت از اين طرز فکر به عنوان جرمي سنگين معرفي شد ( در بحث معرفی کنستانتین به این موضوع پرداختیم ) 

2ـ پولس ساموساتايي (پاتريارک انطاکيه در 260 م که نظريه فرزندخواندگيبه او منسوب است.

3- سوسينوس (sosinus)  که در سال 1600 م مکتب سوسيانيزم را پايه نهاد و تثليث را انکار کرد.

4- ميکائيل سروتوس که به دستور جان کالون و به جرم انکار تثليث سوزانده شد.

5- امانوئل کانت فيلسوف برجسته قرن هيجدهم

6- شلاير ماخر الهي دان برجسته و نام آشناي قرن هيجدهم

7- آلبرخت ريچل که از وي به عنوان بزرگترين و مؤثرترين عالم الهي قرن نوزدهم ياد مي شود .

8- آدولف فن هارناک که استاد برجسته الهيات در دانشگاه هاي لايپزيک، گيسن، ماربورگ و برلين بود و جايگاه علمي او تا بدان حد بود که امپراتوروقت او را با ملقب ساختن به لقب تشريفاتي فون مورد تجليل قرار داد .

 


نوشته شده در   پنجشنبه 20 فروردين 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode