وقتي چند سال از ازدواج اكثر زنان و مردان جامعه ما ميگذرد، زندگي ديگر آن رنگ و شور اوليه را ندارد و زن و شوهر نارضايتيهايي از همديگر و زندگي زناشويي پيدا ميكنند كه نميدانند از كجا نشأت ميگيرد و وقتي پاي صحبت دوست و آشنا مينشينيد ميبينند كه آنها نيز كم و بيش همين احساس را دارند و فكر ميكنند اين طبيعي است كه بعد از گذشت زمان زندگي زناشويي تبديل به يك زندگي عادي و بيهيجان و همراه با نارضايتي ضمني از يكديگر باشد.
به گزارش خبرگزاری زنان ایران "ایونا" ، اكثر زن و شوهرها به مشكلات زندگي عادت ميكنند و يا آنها را ناديده گرفته و فكر ميكنند كه همه دچار اين مسائل هستند.
در حالي كه زندگي بايد روز به روز بهتر و هيجانانگيزتر شود و زن و شوهر بايد به هم نزديكتر و هماهنگتر از گذشته باشند و به جاي اينكه پيوندبينآنها سست شود پيوندها عميقتر برقرار گردد و نسبت به هم احساس بهتري داشته باشند. نارضايتي زناشويي دلايل متعدد و گوناگوني دارد اما آن دلايلي كه قابل توجهاند و هر خانواده حداقل درگير چند مورد از اين دلايل است را در ادامه ميآوريم تا بتوان از بروز نارضايتي در زندگي زناشويي جلوگيري كرد.
دلايل ارتباطي
دلايل ارتباطي كه مشكلات زوجين را به وجود ميآورد:
1ـ عدم كيفيت و كميت كافي در ارتباط: اكثر زن و شوهرها وقت كمي را براي با هم بودن اختصاص ميدهند. ارتباط كلامي در اكثر زوجها نقص دارد به طوري كه زن و شوهر يا فرصت گفتگو ندارند و يا آداب گفتگو با هم را نميدانند و به محض اينكه با هم حرف ميزنند گفتگويشان تبديل به جر و بحث ميشود.
كيفيت ارتباط احساسي نيز بعد از گذشت زمان كم ميشود و زن و شوهر از لحاظ احساسي با هم ارتباط كافي برقرار نميكنند و همين امر باعث ايجاد حس تنهايي ميشود. در گذراندن اوقات فراغت نيز زن و شوهر به مرور زمان فعاليتهاي تفريحي مشترك را فراموش ميكنند و هر كدام به صورت جداگانه اوقات فراغت را ميگذرانند. با بروز اين مسائل زن و شوهر هيچ زماني را براي با هم بودن ندارند و يا زماني كه در كنار هم هستند از لحاظ ارتباطي كيفيت لازم و كافي را ندارد.
براي ايجاد ارتباطي موثر بايد سعي و تلاش كرد و مهارتهاي لازم مثل مهارت كلامي و روشهاي گفتگو را ياد گرفت، تفريحات مشترك ايجاد و احساسات و عواطف را در روابط بيشتر كرد.
2ـ عدم احترام نسبت به همديگر: برخي فكر ميكنند كه احترام گذاشتن يعني صميمي نبودن و رسمي رفتار كردن در حالي كه گذاشتن احترام به يكديگر مصاديق و مظاهري دارد كه به هيچ وجه مانع ايجاد صميميت نميشود. احترام به اعتماد به نفس همسرمان يكي از اين مصاديق است، وقتي شما همسرتان را به خاطر نقاط ضعف و يا اشتباهي كه مرتكب شده است تحقير يا مسخره كنيد در واقع اعتماد به نفس او را نشانه گرفتهايد و اگر همسر شما اعتماد به نفسش را از دست بدهد قطعا در زندگي دچار مشكل خواهد شد. وقتي شما به همسرتان احترام بگذاريد، وقتهايي كه با هم مشاجره ميكنيد و دچار مشكل هستيد از توهين به همسرتان بپرهيزيد و اگر او به شما توهين كرد با سكوت جوابش را بدهيد هميشه نزد او عزيز باقي خواهيد ماند در غير اين صورت روز به روز ارزشتان براي همسرتان كمتر خواهد شد. احترام به كساني كه براي همسرتان محترم هستند هم در واقع احترام به خود همسرتان است. احترام به علايق، شغل و... نيز احترام به خود اوست.
3ـ عدم تفاهم در ارتباط با ديگران: هر كدام از ما قبل از ازدواج دوستاني داريم و با افرادي رفت و آمد ميكنيم، اغلب ما پس از ازدواج ارتباطات جديدي پيدا ميكنيم و رفت و آمدهاي ما با افرادي بيشتر ميشود كه هم خودمان و هم همسرمان ميپسنديم. گاهي زن و شوهرها بر سر رفت و آمد با برخي افراد دچار اختلاف ميشوند و نميتوانند سر اين مساله به يك ديدگاه مشترك برسند. اول از همه بايد ديد كه دلايل دو طرف براي اينكه با فردي معاشرت كنند، يا نكنند چيست.
مثلا ممكن است همسر شما براي اينكه دوستتان در زندگي مشتركتان دخالتهاي بيجايي ميكند از او خوشش نميآيد و مانع رفت و آمد با او ميشود. ارتباط با ديگران لازمه زندگي اجتماعي است و نميتوان زندگي را بدون ارتباطات اجتماعي گذراند. اما براي اينكه در ايجاد اين ارتباطات به يك تفاهم و اشتراك با همسرتان برسيد چند چيز لازم است، اول اينكه وقتي از كسي خوشتان نميآيد لازم نيست او را از زندگيتان حذف كنيد بلكه ميتوانيد راجع به او به همسرتان هشدار دهيد كه مثلا به فلاني اجازه دخالت در زندگيمان را نده و نگذار روي تو تاثير بگذارد. دوم اينكه در برابر همسرتان گذشت داشته باشيد چرا كه در دايره ارتباطات هر كدام از شما افرادي وجود دارند كه ممكن است آنها را دوست نداشته باشيد پس به خاطر هم گذشت كنيد و تا جايي كه ممكن است آنها را بپذيريد. سوم اينكه ارتباط با برخي افراد واقعا براي زندگي مشترك مضر ميباشد و بهتر است كه ارتباط با اين افراد را قطع و يا به حداقل برسانيم و در برقراري ارتباط با اين افراد اصرار نورزيم.
4ـ عدم همراهي در بحران ها: زندگي همه ما در مقاطعي دچار بحران ميشود و ما در اين مقاطع بيشترين نياز را به يك همراه و كسي كه ما را درك كند، داريم. گاهي زوجها همديگر را در بحرانها تنها ميگذارند يا برخوردهاي نامناسبي با هم دارند كه اين امر بشدت باعث دوري آنها از هم ميشود. بيماري يكي از بحرانهايي است كه ممكن است براي هر يك از ما اتفاق بيفتد و به ديگران وابسته شويم اگر دوست داريد كه همسرتان در زمان بيماري در كنار شما باشد و شما را همه جانبه حمايت كند شما نيز چنين كنيد. بحرانهاي مالي و كاري نيز در كمين همه ما نشسته است و بايد با كمك و همراهي همسرمان آنها را پشت سر بگذاريم نه اينكه با سركوفت زدن و تحقير كردن همسرمان اشتباهاتش را به رخاش بكشيم. بحرانهاي عاطفي نيز زماني رخ ميدهد كه مثلا عزيزي را از دست ميدهيم و احساس تنهايي ميكنيم، در اين شرايط نيز بسيار به كمك همسرمان و يك درك متقابل نيازمنديم. يادتان باشد كه برخورد ما در بحرانها هميشه در خاطر همسرمان ميماند و يكي از ملاكهاي قضاوت او راجع به ما ميشود.
5 ـ دوست داشتن با قيد و شرط: وقتي شخصي را براي ازدواج انتخاب ميكنيم به معني آن است كه او را به عنوان همسرمان همانطور كه هست پذيرفتيم. در طول زندگي همه ما بسته به شرايط تغييراتي ميكنيم اما پايههاي شخصيتي ما هماني كه از ابتدا شكل گرفته باقي ميماند و تغيير نميكند. بسيار مهم است كه ما شخصيت اصلي و اعتقادات شخصي همسرمان را همانطور كه هست بپذيريم و به آن احترام بگذاريم.
اكثر زن و شوهرها به مشكلات زندگي عادت ميكنند و يا آنها را ناديده گرفته و فكر ميكنند كه همه دچار اين مسائل هستند.
درست است كه پس از گذشت زمان زن و شوهر نقاط مثبت و منفي شخصيت يكديگر را بيشتر ميشناسند اما اين دليل نميشود كه ما همسر ايدهآل ذهنيمان را دوست نداشته باشيم و همسر خود را نپذيريم. ما بايد همسر خود را بدون قيد و شرط دوست نداشته باشيم چرا كه او را انتخاب كردهايم، ما هم ايراداتي داريم كه ممكن است همسرمان را بيازارد. وقتي عشق و محبت در زندگي بيدريغ و بيدليل باشد خود به خود هر دوي زن و شوهر سعي ميكنند كه رضايت يكديگر را بيشتر جلب كنند.
دلايل شخصيتي
وقتي ريشه اختلافات و نارضايتيها در شخصيت زن و شوهر باشد كمي حل آن مشكلتر است و براي پيشگيري از اين مسائل قبل از انتخاب همسر بايد دقت كرد و اول از همه خود را شناخت و بعد شناخت كافي از طرف مقابل به دست آورد. دلايل شخصيتي كه باعث نارضايتي زن و شوهرها از زندگي زناشويي ميشود عبارتند از:
1ـ عدمهماهنگي نسبي در تمايلات و خواستهها: خواسته شما از زندگي و از همسرتان چيست؟ وقتي زن و شوهر به اين سوال پاسخ ميدهند ميتوان به تيپ شخصيتي و رفتاري آنها تا حدي پي برد. مثلا ميتوانيد بفهميد فردي بيشتر به ماديات در زندگي اهميت ميدهد و فردي بالعكس معنويات زندگي را مهم ميداند. حال اگر زن و شوهري از زندگي دو چيز كاملا متفاوت بخواهند پس هر كدام در جهت مخالف ديگري در تلاش است و هيچ وقت نميتواند همسرش را راضي كند. در زندگي مشترك زن و شوهر بايد به سمت يك هدف واحد بروند تا بتوانند از بيشترين نيرو جهت رسيدن به آن هدف استفاده كنند. اگر شما و همسرتان در خواستهتان از زندگي دچار تضاد هستيد بايد تعادل را ميان خود و همسرتان برقرار كنيد و به يك هدف مشترك برسيد و لازمه آن اين است كه هر دوي شما مقداري از موضع خود پايين بياييد تا در يك نقطه به اشتراك برسيد.
2- وجود تضادهاي بيشمار در رفتار و شخصيت: شايد بسياري از ما وقتي فردي بسيار متفاوتتر از خودمان را ميبينيم جذب او ميشويم ولي بعد از گذشت زمان درمييابيم كه هردو براي هم خستهكنندهايم و در مواردي نميتوانيم يكديگر را تحمل كنيم. درست است كه نميتوانيم شخصي را به عنوان همسر بيابيم كه دقيقا مثل خودمان باشد اما ميتوانيم با كسي ازدواج كنيم كه با ما در تضاد نباشد و تا حدي با هم هماهنگ باشيم. در طول زندگي نيز با كمك همديگر ميتوان برخي از تضادها را برطرف كرد. مثلا اگر شما بسيار اهل سفر و گردش و تفريح هستيد و همسرتان سفر و بيرون رفتن از خانه را دوست ندارد ميتوانيد هر دو كمي كوتاه بياييد و نه شما هر روز بيرون برويد و نه همسرتان هميشه در خانه بماند. با گفتگو و ايجاد قراردادهايي در برخي رفتارها ميتوان تضاد را از بين برد و به يك اشتراك رسيد. به جاي اينكه به راحتي راه خود را از همسرتان جدا كنيد و هر يك به فعاليتهاي مورد علاقه خود برسيد علايق و عقايد مشترك را براي زندگي زناشويي خود بسازيد تا در كنار همسرتان از زندگي لذت ببريد.
3- خصوصيات شخصيتي منفي: برخي از ما داراي خصوصيات بدي در شخصيت خود هستيم كه ممكن است ريشه در تربيت خانوادگي ما داشته باشد و در زندگي زناشويي خود را نشان دهد، مثلا مسووليتپذيري يكي از خصوصيات لازم براي زندگي زناشويي است اما بعضيها شخصيتهاي مسووليتپذيري ندارند و به اصطلاح در زندگي افرادي بسيار خونسردند، همسران اين افراد مجبور ميشوند در زندگي به جاي آنها مسووليتپذير باشند و اين امر باعث خستگي روحي و گاها مشكلات عصبي ميشود. ديگر خصوصياتي كه در زندگي زناشويي بيشتر باعث مشكل ميشوند خصوصياتي نظير خساست، بدبيني و شكاكي، خودخواهي، لج بازي و... است. ما ميتوانيم در مورد خصوصيات شخصيتي همديگر با همسرمان گفتگو كنيم و آنها را بشناسيم و در رفع آنها بكوشيم.
4- عدم اعتماد به يكديگر: يك مشكل بزرگ در روابط زن و شوهر عدم اعتماد به يكديگر است. گاهي اين عدم اعتماد از ابتداي زندگي وجود ندارد و بر اثر اشتباهات زيادي كه از يك نفر رخ ميدهد در طرف مقابل حس بياعتمادي ايجاد ميشود. بيشترين چيزي كه اعتماد را در زندگي زناشويي از بين ميبرد دروغ است. زن و شوهر بايد به يكديگر اعتماد داشته باشند و اين اطمينان را به همسرشان بدهند كه او را قبول دارند تا همسرشان با اعتماد به نفسي كه پيدا ميكند بتواند وظايفش را به خوبي انجام دهد. ما بايد در جهت جلب اعتماد همسرمان نيز تلاش كنيم و اگر ميبينيم كه عملي از ما ممكن است اين اعتماد را در هر زمينه خدشهدار كند آن عمل را انجام ندهيم. در ضمن فراموش نكنيم كه همه ما در زندگي دچار خطا و اشتباه ميشويم و با يك اشتباه اعتمادمان را نسبت به همسرمان از دست ندهيم.
وقتي بفهميم چرا از زندگي زناشويي خود ناراضي هستيم بهتر ميتوانيم اين نارضايتي را برطرف كنيم. بايد به همه چيز اعم از رفتارها، عكسالعملها، اتفاقات و تمام مسائلي كه بين ما و همسرمان ميگذرد دقت كنيم و نقاط مهمي كه باعث دوري ما و همسرمان ميشود را كشف كنيم و راجع به آنها با همسرمان به گفتگو بپردازيم و راههايي را براي رفع آنها بيابيم و اگر لازم شد از يك مشاور خانوادگي مجرب و متخصص كمك بگيريم تا بتوانيم از زندگي زناشويي خود لذت كافي ببريم.