روزی نقالی در قهوه خانه ای داستانی از رستم را شرح می داد.او برای بیان تندپویی رخش رستم چنین گفت: رستم سوار رخش شد،شب و روز ،شب و روز، شب و روز؛سه ساعته رسید به مقصد!