ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 8 دي 1403
شنبه 8 دي 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : جمعه 17 خرداد 1392     |     کد : 54856

خنده باران

غضنفر می ره رستوران می گه: جوجه دارین؟


* غضنفر می ره رستوران می گه: جوجه دارین؟


گارسون:آره

می گه: دونش بدین نمیره!


*حیف نون می ره هتل. صبح روز اول می ره توی رستوران هتل صبحانه بخوره می بینه روی تابلو نوشته: از ساعت 7 الی 11 صبحانه... از ساعت 11 الی 5 ناهار و از ساعت 5 الی 11 شب شام سرو می شود...



پیش خودش می گه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟


*معلم: نام پدرت چیست؟

دانش آموز: پدرم نام های مختلفی دارد. من به او می گویم بابا، مادرم می گوید پدر بچه ها، نوکرمان می گوید آقا و بقال محلمان می گوید بدحساب.

 

*اولی: من هر وقت چیزی در کله ام فرو رود، دیگر بیرون نمی آید و فراموش نمی کنم.


دومی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی، یادت رفته و پس ندادی؟


اولی: برای این که پول در جیبم فرو رفت نه در کله ام!


*دو هندوانه فروش نزدیک به هم بساط کرده و مشغول فروش هندوانه بودند.


اولی فریاد می زد: بیا که هندوانه دارم، قند عسل، نبات، قرمز قرمز، بیا بیا به شرط چاقو، هندوانه فروش دومی بدون این که فریاد بزند، خطاب به عابران می گفت: هرچی اون می گه منم دارم!



*از خسیسی پرسیدند: تو در دنیا چه آرزویی داری؟


گفت: آرزو دارم کچل شوم و دیگر پول سلمانی ندهم



*یکی از قبایل آدم خوار مرد کله تاسی را دستگیر می کنند و نزد رئیس خود می برند و از رئیس می پرسند با این مرد تاس چه کنیم؟ رئیس می گوید: از او تاس کباب درست کنید!



نوشته شده در   جمعه 17 خرداد 1392  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode