ربع رشيدى مهمترين مركز علمى ـ آموزشى در قرن هفتم است كه به دست وزيردانشمند ايلخانان، خواجه رشيدالدين فضل اللّه همدانى (645ـ 718 ق)، ساخته شد. اين مقاله به بررسى نسخه الآثار الباقيه ابوريحان بيرونى (د440 ق) مىپردازد و نويسنده مىكوشد ضمن برشمردن ديگر نسخه ها با ارائه قراين و شواهد اثبات كند كه نسخه خطى موجود در دانشگاه ادينبورگ انگلستان، همان نسخه اى است كه در تبريز و براى كتابخانه "ربع رشيدي" فراهم گشته است.
داستان "ربع رشيدى" يا شهركى كه خواجه رشيدالدين فضل اللّه همدانى (645 ـ 718 ق)، وزير دانشمند ايلخانان بزرگ ايران، در حدود سال 700 ق، در سمت شرقى تبريز (دامنه كوه سرخاب) در داخل باروى غازانى ساخته بود چندان پرآوازه است كه در اينجا حاجتى به شرح و تفصيل در باب آن نباشد. اما يكى از عمارات ربع رشيدى كتابخانه مشهور آنجاست، چنان كه خود خواجه رشيد دو " بيت الكتاب" را در جوار گنبد ميانى (در سمت راست و چپ آن) با حدود بيش از000/60 مجلد كتاب ياد كرده است. از جمله گويد هزار عدد مصحف در آنجا نهاده كه 400 نسخه با حلّ طلا نوشته و10 نسخه به خط ياقوت مستعصمى، خوشنويس نامدار، و نيز تنها 000/60 دينار (زر) از براى نگارش و نگارگرى و جلدسازى نسخه هاى جامع التواريخ خود هزينه كرده است. (1)
بارى ربع رشيدى كه خواجه همدانى براى آن بذل جهد و مال بسيار كرد، در پى قتل او يكسره دستخوش نهب وغارت جهال و همج رعاع شد؛ يك چند رونق سابق را فرزند دانشمند و خردمندش، خواجه غياث الدين وزير، به آنجا بازگرداند، ولى ديرى نپاييد كه باز در پى قتل او هم (21 رمضان 736 ق) روى به ويرانى نهاد و تمام اموال و موقوفات آن مصادره شد و آن كتابهاى نفيس جملگى به تاراج رفت؛ اكنون اطلال خرابه هاى ربع رشيديه در سمت شرقى تبريز، حاكى از وجود آن بنياد بزرگ نيكوكارى و دانشگسترى ايران در گذشته هاى دور است.
گاهى در فهرستهاى نسخ خطى كتابخانه هاى غالباً خارج از كشور، يا نظر به طبع بعضى كتابها كه شرح نسخه بدلها را داده اند، برحسب مشخصات آنها و برخى قراين و امارات تصريحى يا تلويحى، ظن محتمل بر آن ميرود كه نسخه اى معين بازمانده از كتابخانه تاراج شده ربع رشيدى وجود داشته باشد؛ چنانكه از اين دست شايد بتوان برخى نسخه هاى مجلّدات خود جامع التواريخ رشيدى را ياد كرد كه اكنون شرح چنين بازيافته اى گهگاهى و اتفاقى از گفتار ما بيرون است. اما يكى از موارد مذكور به گمان و حدس قريب به يقين، نسخه كتاب الآثار الباقيه ابوريحان بيرونى (د440 ق) موجـود در كتابـخانه دانشـگاه ادينبـورگ انگلستان است و گفتار حاضر درباره آن، نظر به موجبى خاص ميباشد.
پيشتر بايد گفت كه طبع فعلاً يگانه كتاب الآثار بيرونى، در سده گذشته، با كوشش و ويرايش علامه شرقشناس شهير، ادوارد زاخائو (V. Zakhidov) آلمانى (1845-1930م) صورت پذيرفت كه واقعاً يكى از نمونه هاى والاى طبع علمى ـ انتقادى محقّقانه در جهان به شمار ميرود (لايپزيك 1878 / 1923م) . طبع زاخائو براساس سه نسخه خطى شناخته شده الآثار تا زمان وى صورت گرفت كه در مقدمه آلمانى كتاب مشخصات آنها به تفصيل بيان شده و اختلافهاى متن در هامش كتاب با علائم L ،R ،P نمايانده شده است :
1) L : نسخه متعلّق به موزه بريتانياست (افزوده ريچ / ش 4791) كه معرب و مشكول است و در 1079ق و گويا در يكى از شهرهاى مركزى ايران تحرير شده است .
2) R : نسخه متعلّق به راولينسن كه در موزه بريتانيا نگاهدارى ميشود و به دست يعقوب تفرشى در 1254ق در تهران و از روى نسخه اى كهن متعلّق به كتابخانه مسجد امام خمينى (سلطانى سابق) تهران كتابت شده است.
3) P : نسخه كتابخانه ملى پاريس (منضمات عربى/ ش 713) كه معرب و مشكول است. تاريخ كتابت ندارد، اما نظر به مشابهات ظاهرى آن با نسخه L (لندن) گمان ميرود كه در حدود همان سال 1079ق تحرير شده باشد.
زاخائو هر سه نسخه را كه داراى اغلاط و نقايص همسان هستند، ظاهراً برنوشته از يك نسخه "اصل" يا "مادر" ميداند، كه شايد همان نسخه خطى مسجد امام خمينى (سلطانى سابق) تهران بوده باشد؛ ولى هر سه نسخه به لحاظ رفع نواقص و ارقام جداول متن و جز اينها، مكمل يكديگر هستند. زاخائو فهرست مبسوطى از نقايص و سقطات و اغلاط هر يك به دست داده است.(2) در ادامه ما بدين نظر اشاره خواهيم كرد كه گويا اين نسخه اصل (/ مادر) متعلّق به مسجد امام خمينى تهران، همان نسخه الآثار ربع رشيدى (قديم) متعلّق به كتابخانه دانشگاه ادينبورگ انگلستان باشد. منتها پيشتر مىبايست به ديگر نسخه هاى موجود از اين كتاب، بازيافته در طى دهه هاى 30 ـ50 سده بيستم، نيز اشارتى كرد.
علامه زاخائو در جايجاى متن مطبوع كتاب، با اجتهاد و فراست علمى، بر حسب سياق، دريافته است كه پاره هايى از متنِ اثر نسبت به اصل سـاقط ميباشـد، اين امر از براى دانشـمندانى كه در باب موضوعى از الآثار بيرونى تحقيق ميكردند، همواره اسباب دريغ و افسوس و ناخرسندى بوده است؛ چنان كه از جمله مرحوم سيد حسن تقى زاده در طى نامه هايى (به سال 1338 / 1339) به مرحوم عباس اقبال آشتيانى نوشته است :
"گمان ميكنم درطهران نسخه الآثارالباقيه مال بيرونى پيدا شود، زيرا كه مرحوم اعتضاد السلطنه در كتاب فلك السعاده خود از آن نقل ميكند؛ در صورتى كه در تمام كتابخانه هاى فرنگ و اسلامبول دو سه نسخه بيش نبوده كه مأخذ طبع زاخائو بوده و همه آنها ناقص بودند. اين است كه از نسخه چاپى شايد پنجاه صفحه " ناقص" است كه دسترسى بدان نداريم، اين جانب از روى قطعات منقول در فلك السعاده بعضى اصلاحات در نسخه چاپى خودم كردم، همچنين بايد سعى و اهتمامى در پيدا كردن كتاب المسالك و الممالك جيهانى به عمل آيد…". (3)
سرانجام ماكس كراوزه (M.Krause) و هلموت ريتـر(H. Ritter) ضمن كاوش در كتابخانه هاى تركيه (1933م) خوشبختانه به وجود نسخه اى كامل از متن الآثار الباقيه بيرونى در كتابخانه عمومى استانبول (ش 4667) پى بردند كه تاريخ كتابت آن 603ق است (Or. I, 1933, p.75.) و بدينسان ساقطات اثر در طبع زاخائو معلوم و مكشوف شد. سپس دو تن از شاگردان كراوزه و ريتر در مكتب شرقشناسى آلمان، با مقابله نسخه چاپى و خطى مزبور "ساقطات" معلوم را بيرون نويسى كردند و آنها را ضمن تطبيق با مواضع سقط در صفحه وسط متن مطبوع زاخائو به چاپ رساندند : اين دو تن يكى كارل گاربرسِ(K.Garbers) هامبورگى و ديگرى يوهان فوكِ (J.Fuck) هالى بودند كه هر يك بخشى و بر روى هم تمام "ساقطات" الآثار بيرونى را در مجموعه "اسناد چاپ نشده اسلامى" منتشر كردند (4) كه در ايران نيز كتابفروشى جعفرى تبريزى همين دو بخش را با عنوان ساقطات الآثارالباقيه عيناً به طور افست تجديد چاپ كرد (1348ش).
انجام نسخه آثار البالقيه ربع رشيدى
به خط ابن الكتبى به تاريخ 707 ق
كتابخانه دانشگاه ادينبورگ، شماره Arab161
از آن پس، ويرايش نوين الآثار بيرونى، بر اساس نسخه كامل كتابخانه عمومى استانبول، همواره مورد انتظار و مطالبه محافل شرقشناسى و ايرانشناسى بوده است؛ ليكن اين امر پس از انقراض نسل شرقشناسان غول آساى كلاسيك (در آلمان و هلند) ديگر صاحب همتّى پيدا نكرد، تا اين اواخر كه در ايران قرعه فـال به نام بنده افتاد، چنان كه مركز نشر ميراث مكتوب مجدّانه وسايل كار را فراهم ساخت و تصوير نسخه كتابخانه عمومى استانبول را كه ميكروفيلم آن در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران (ش 49) وجود داشت در اختيارم قرار دادند، ولى بايد از وجود دو نسخه مهم ديگر از الآثار الباقيه بيرونى در جهان (علاوه بر آنچه زاخائو ياد كرده است) نيز سخن گفت : يكى نسخه كتابخانه كاخ توپكاپى استانبول (ش 3043) كه تاريخ كتابت آن 813 ق است و ميكروفيلم آن در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران (ش 971) وجود دارد؛ اين نسخه رونوشتى تقريباً كامل از نسخه كتابخانه عمومى استانبول است كه هر چند به خطى خوش ولى مغلوط و پر از اشتباه است، و ديگرى نسخه كتابخانه دانشگاه ادينبورگ انگلستان اسـت (ش 161) كه تـاريخ كتابت آن سـال 707 ق بـه خـط كاتب شهـير، ابن الكُتْبى (د 754ق) اسـت كه داراى 25 مجلس مينياتور منسوب به مكتب "ايرانى" عهد مغول ميباشد. با وجود آگاهى پيشـين و ديـرين درباره اين نسخه، اما نوميد از امكان حصول نسخه عكسى آن، كار تصحيح ثانوى علمى ـ انتقادى الآثار بيرونى را آغاز كردم، سرانجام بسى دير، پس از آنكه نيمى از متن كتاب ويرايش شده بود باز به همِت مدير محترم مركز نشر ميراث مكتوب و به لطف استادان ايرانى و انـگليسى دانشـگاه اديـنبورگ ـ سعـيهم مشـكوراً ـ تصـوير نسبتاً كار آمدى از آن به دست آمد و آشكار شد اين نسخه كه "مادر" همه نسخه هاى پيشين آن به شمار آمده است نيز مانند آنها داراى همان "ساقطات" موجود در نسخه كامل و يگانه كتابخانه عمومى استانبول است، ولى داستان نسخه ادينبورگ كم و بيش مفصل است كه اكنون ما مجملى از آن را در اينجا بيان ميكنيم.
تاكنون ايران شناسان درباره نسخه الآثار بيرونى متعلق به كتابخانه ادينبورگ سه گفتار نوشـته اند :
1) مقاله تى. وى. آرنولد (T. W. Arnold) با عنوان "عمل سزارين در نسخه خطى الآثار بيرونى" (جشن نامه براون، 1922م) كه مؤلف در آن برحسب شرح بيرونى و تصوير راجع بدان همين را نشانگر ديرينه ترين عمل سزارين (رُستمين) ميداند. سپس آرنولد مىافزايد كه اين نسخه خطى قبلاً در تملك آقاى ار. ام. ام. بينينگ در مُدرَس هند بوده و او آن را به سال 1851م / 1268ق در اصفهان خريده است؛ و اول بار هم پروفسور زالمان آن را در نشريه سن پترزبورگ (1912م) توصيف كرده است. متأسفانه اين نسخه موارد ساقطه از متن طبع زاخـائو را جبران نميكند، اما خصوصيات نقاشى هاى ايرانى (25 مجلس) در آن، ناظر به مكتب ميانرودانى (عراق)، اولاً تحت نفوذ سنن چينى و مغولى، ثانياً تحت تاثير نقاشى هاى بيزانسى ناظر به هنر كليساى نسطورى در زير سلطه مغولان ميباشد. (5)
2) مقاله هـ . ك . مولر(H. K. Moller) دانماركى با عنوان "نگارگرى الآثار در دستنوشته ادينبورگ" (يادنامه بيرونى، 1355 ش/ 1976م) كه با شرح مشخصات نسخه شناسى آن (178گ [به غلط"212"گ]، 5/13×30 س م، هر صفحه 21س) گويد كه : اين نسخه در كنار كتاب جامع التواريخ رشيدى، در عهد استيلاى مغولان بر ايران يا در زمان ايلخانان بزرگ، احتمالاً با عنايت به جنبه هاى فنى كتابت و نقاشى در تبريز نوشـته شده است؛ هر چند كه تصاوير مزبور زياد با مطالب تاريخشناسى كتاب الآثار تناسبى ندارد، اما ظاهـراً اين كار به دليل احترام بانى آن نسبت به ابوريحان بيرونى صورت پذيرفته است. (6)
3) گفتار بلند پ . سوكك (P.Suocek) با عنوان "نسخه هاى خطى مصوّر الآثار بيرونى" كه در مجموعه مقالات دانشمند وعارف كه به ياد ابوريحان بيرونى و جلال الدين رومى منتشر شده به چاپ رسيده است. در اين مقاله همان مطالب مزبور به تفصيل بيشتر و شرح جزييات ديگر بازگفته شده و احتمال داده شده است كه اين نسخه بايستى در تبريز يا مراغه تحرير و نقاشى شده باشد؛ اما سوكك هر25 مجلس موصوف را جداگانه و به طريق كاملاً فنى و با طبعى استادانه و زيبا و پيراسته در پايان گفتار خود فرانموده است. (7)
بنابراين و برحسب قراين و شواهد ديگر، چنان كه پيشتر هم راقم اين سطور نوشته است : ما ذره اى ترديد نداريم كه نسخه خطى الآثارالباقيه، (ادينبورگ) به سال 707ق در تبريز و براى كتابخانه ربع رشيدى از براى خواجه رشيدالدين فضل اللّه همدانى وزير فراهم گشته است، درست همانطور كه جامع التواريخ تأليف خود او و جز اينها را در همان زمان (بين سالهاى 706 تا 710ق)، استادان فن بدينگونه با تصاوير و مجالس آراسته كردند. (8)
اما كاتب و شايد هم نقاش نسخه الآثار بيرونى، ابن الكتبى، همانا نصيرالدين ابوالمحاسن يوسف بن الياس بن احمد خويى شافعى بغدادى (د754ق)، طبيب و عالم به فرايض و اصول، باشد كه زمانى استاديار مدرسه مستنصريه در بغداد بوده است و از تأليفات وى كتاب ما لايسع الطبيب جهله را در مفردات طبى (تاليف711ق) ميتوان نام برد. (9)
نسخه آثار الباقيه ربع رشيدى، به خط ابن الكتبى، تخريب معبد اورشليم، مكتب تبريز، 707 قمرى، كتابخانه دانشگاه ادينبورگ، شماره Arab161، گ 158 الف،
[نقل از : La Pienture persanr, by Basil Gray, Geneve, 1961, p.27]
اكنون آنچه گفتنى است همانا سبب احترام خاص و اظهار قدرشناسى خواجه رشيد الدين فضل اللّه همدانى وزير، عالم و مورخ، نسبت به عالم كبير رياضى ايران، حكيم ابوريحان بيرونى است. و اين امر چنانكه محققان آثار اين دو مرد بزرگ علم در ايران زمين گفته اند، بسا بدين موجب باشد كه اصولاً خواجه رشيد پيرو مكتب تاريخى يا ملل و نِحل نگارى و جامعه شناسى ابوريحان بوده است. دو تن از برجسته ترين دانشمندان ايرانشناس در اين خصوص تحقيق كرده اند :
يكم، كارل يان (K.Yahn)، طابع مشهور مجلّدات جامع التواريخ رشيدى، در طى دو گفتار : يكى گفتارى با عنوان "زندگى و آموزه بودا" (از كمالشرى، رشيدالدين) در مجله آسياى مركزى (1956م) كه در آن گويد خواجه رشيد همدانى از كتاب تحقيق ماللهند بيرونى در كتاب "تاريخ هند" جامع التواريخ خود بهره وافى برده است، از جمله تعاليم بودايى مشروح در آن را با اطلاعات كمالشرى بخشى هندى زمان خود در آميخته است. (10) ديگر گفتارى به عنوان " در باب اساطير و دين هنديان حسب روايت مسلمانان سده هاى ميانه" (جشن نامه هانرى ماسه، 1963م) است كه آن هم راجع به فقرات مأخوذ و منقول خواجه رشيد از كتاب الهند بيرونى در "تاريخ هند" جامع التواريخ خود ميباشد. (11)
برگى از وقفنامه ربع رشيدى، به خط رشيدالدين فضل الله همداني، مقتول 718ق [نقل از متن عكسى وقفنامه، تهران، 1350]
دوم، پروفسورجان بويل (J.Boyle)، استاد نامدار تاريخ عصر مغول و ايلخانان ايران، كه در گفتارى با عنوان "بيرونى و رشيد الدين" (يادنامه بيرونى، 1976م) از جمله گويد كه : خواجه رشيد همدانى يگانه نويسنده در سده هاى ميانه است كه از كتاب الهند بيرونى، مطالب جغرافيايى و تاريخى را استفاده كرده است، چه تا زمان ابوالفضل علاّمى (د 1011ق)، مؤلف آيين اكبرى، كسى بدان كـتاب توجه و اسـتناد نكرده است، مگر خواجه همدانى كه در "تاريخ هند" جامع التواريخ خود را از آن گفتاور نموده است، به علاوه وى احتمالاً از كتاب پاتنجلى بيرونى هم ـ كه آن را از سانسكريت به عربى ترجمه كرده است ـ نيز مىبايست بهره برده باشد. (12)
برگى از وقفنامه ربع رشيدى، به خط رشيدالدين فضل الله همداني، مقتول 718ق [نقل از متن عكسى وقفنامه، تهران، 1350]
________________________
پاورقى
*)دكتر پرويز اذكايى، دكتراى زبانشناسي؛ نويسنده و مترجم.
1) ر. ك : تاريخنگاران ايران، پرويز اذكايى، تهران، 1373، بخش يكم، ص 338 ـ 339.
2) Chronologie Orientalischer Volker Von al-Beruni, Leipzig, 1878, vor. pp. LIV- LVI.
3) مقالات تقيزاده، زير نظر ايرج افشار، تهران، 1355، ج 4، ص 292.
4) Documenta Islamica Inedita, Berlin, AK.-Ve., 1952 , pp. 45-98.
5) A Volume Of Oriental Studies (Presented To E.G. Browne); Cambridge, 1922; Amsterdam, 1973, pp. 6 - 7.
6) The Commemoration Volume Of Biruni International Congress In Tehran, Tehran, H.C.C.A.,1976 , pp. 235-246.
7) The Scholar and the Saint (Studies In Commemoration Of Abu'l Rayhan Al - Biruni And Jalal al - Din al-Rumi), Edited by Peter J.Chelkowski, New York University, 1975, pp. 103-168.
8) . نكـ : ابوريحان بيرونى، پرويز اذكايى، تهران، طرح نو، 1375، چ 2، ص 237 ـ 238.
9) عمر رضا كحاله، معجم المولفين، بيروت، ج 13، ص274 ؛ الاعلام، خير الدين زركلى، بيروت، ط 8 ، ج 8 ، ص 217.
10) Centeral Asiatic Journal (International Periodical...), Vol. II (1956), pp 81-128.
11) Mélanges d'orientalisme offerts A Henri Massé, Tehran University, 1963, pp. 185 - 197.
12) The Comm. Vol. Biruni Int. Cong, pp. 99 - 112.
برگرفته از نامه بهارستان ، سال اول ، شماره دوم ، پاييز و زمستان 1379 ، صص 59 - 70
عبدالعلی کارنگ
ربع رشيدي
خواجه رشيدالدين فضل الله 1 وزير سلطان محمود غازان در محلهءوليانکوی باغميشهء تبريز يک سلسله عمارات زبيا بنا کرد که بعداً به ربع رشيدی معروف شد.خود وی درنامه ای که به فرزندش خواجه سعدالدين می فريتد ضمن توصيف ربع رشيدی می نويسد2 :«.... ربع رشيدی که درزمان مفارقت و اوان مباعدت آن فرزند عزيز طرح انداخته و تهيهء اسباب آن ساخته بوديم اکنون به ميامن قدوم علما و يمن همٌت فضلا به اتمام پيوسته، بيست و چهار کاروانسرای رفيع که چون قصر خورنق منيع است..... و هزار و پانضد دکان .... و سی هزار خانهء دلکش در او بنا کرده ايم و حمامات خوش هوا و بساتين با صفا و حوانيت و طواحين و کارخانه های شعر بافی و کاغذ سازی و دارالضرب و رنگخانه و غيره احداث و انشاء رفته و ازهر شهری و ثغری جماعتی آورده و در ربع مسکون ساکن گردانيده ايم...2 » سپس اشاره می کند که دويست نفر قاری از کوفه و بصره و واسط و شام آورده شده اند که دائماً به نوبت مشغول تلاوت کلام الله مجيدند و چهل تن از غلام زادگان از آنان تعليم قرائت می گيرند، چهار صد فقيه و محدث برگزيده از کشورهای مختلف ماًمور تدريسند و هزار طالب علم از آنان تعليم فقه و حديث می گيرند و دقت شده که هر يک از طلاب به فراخور استعداد خود به تحصيل رشته ای گماشته شود .پنجاه پزشک حاذق ازهند ومصر و چين و شام استخدام شده که هر روز دردارالشفا مشغول طبابت اند.و در پيش هر يک ده تن طالب علم مستعد مشغول فرا گرفتن فن پژشکی هستند.چشم پژشکان ، جراحان و شکسته بندان در نزديکی باغ رشيد آباد و ديگر صاحبان صنايع و حرف درکويهای ديگر جا گرفته اند و هر يک متناسب با فضل و هنر خود وظيفه و حقوقی دريافت می دارند و غرض از نوشتن نامه اين است که از انطاکيه و چند شهر ديگر پنجاه تن صوف باف بفرستند.« اما نه به زجر و زور بلکه به لطف و مواسات و چنان کنند که از سر فراق بال و رفاهيت حال متوجه گردند.» در نامه ای ديگر می نويسد:3 « ...اکنون چهار قريه به حال عمارت در آمده....و قريهء ديگر که از رعيت خالی و از عمارت عاری مانده است می خواهم که قلعهء روميان باشد، توقع که چهل غلام و کنيز رومی به دارالسلطنهء تبريز فرستد که در قريهء مذکور ساکن گردند و به عمارت مشغول شوند.»همچنانکه از مفاد نامه ها نيز به خوبی معلوم می شود ربع رشيدی به اصطلاح امروز يک شهر علمی و دانشگاهی شده و بزرگترين علمای عصر از کشورهای مشرق در آن گرد آمده بودند.کتابخانهء عظيمی داشت، کشت خيلی از گياهان در باغهای نمونهء آن مورد آزمايش قرارمی گرفتو در موارد علمی مختلف بحث و فحص به عمل می آمد.اما با وجود اين خوش درخشيدن دولت خواجه رشيدالدين فضل الله نيز مستعجل بود و به سال 718 ه. ق، در زمان سلطان ابو سعيد به دسيسهء تاج الدين عليشاه به قتل رسيد4. ملکش به يغما رفت، ثمرهء کارآنهمه خدمتگزاران علم و هنر تباه شد و فصاحتی به بار آمد که هنوز لکهء ننگ آن بر دامن تاريخ آذربايجان باقی است.می نويسند کتابها را به خاطر چرم رو جلد آنها غارت نمودند و عمارات را به خاطر در و پنجره و مصالح ساختمانی با خاک يکسان کردند5 و کاشی و کتيبه و ديگروسائل تزئينی نيز که در آن بناها وجود داشت به مرور زمان همه از ميان رفت و اکنون جز سنگ و خاک چيزی بر جای نيست.چهار پايهء برج و يک پشتهء خاک و سنگ که از دور بر ديدهء بيننده چنگ می زنند و ناراحت می کنند باقيماندهء ربع رشيدی نيستند، بلکه پايه های برجهای قلعه ای هستند که در سال 1020 ه. ق، به امرشاه عباس کبير با تخريب و حمل مصالح ساختمانی بنا های عظيم شهر مانند عمارت شنب غازان، بقايای ربع رشيدی ، قلعه و سرايها و مساجد روميان و قبور شعرا و عرفا و امرای بزرگ مدفون درمقبرة الشعرای سرخاب و دمشقيه و وليانکوی ، آنها را بنا کرده اند.سنگهايی که اکنون پس از تخريب برج جنوب غربی از طرف ساکنان آن حوالي، از بدنهء برج سر بدر آورده اند اين حقيقت را بخوبی روشن می کنند6.مولف عالم آرای عباسی در اين باره می نويسد:« در سالی که جهان آرای شاه بدين قرار گرفت که در تبريز قلعه ترتيب دهند، چون روميان در امور قلعه سازی و قلعه داری مهارتی دارند و عثمان پاشا در زمان سلطان مرادخان اطراف و جوانب تبريز را احتياط کرده دولتخانهء قديم را مناسب يافته ، آنجا را قلعه کرده بود حضرت اعلی نيز موافقت جمهور نموده در آنجا قلعه ترتيب دادند، اما هميشه می فرمودند که آب مهرانرود که از محل مرتفع به شهر جاری است و از حريم قلعه می گذرد بر قلعه مشرف است و اگر در پيش رودخانه سدٌی بسته شد آب ردخانه بلند گشته به قلعه می ريزد احتمال مضرت و ويرانی دارد، چندان اعتمادی بر اين قلعه نيست و در دامن کوه سرخاب، ربع رشيدی را مناسب قلعه يافته بودند، اما بنا بر وصول آوازهء لشکر روم، فرصت تخريب قلعهء سابق و ترتيب قلعهء جديد نمی شد. در اين وقت که مراد پاشا عود نمود، شاه منوچهر بيگ ايشيک آقاسی را ماًمور کرد که تا اول بهار مصالح و ضروريات از عمارات منهدمهء تبريز خصوصاً شنب غازان که ويرانی به آن راه يافته بود به ربع رشيد کشيده، در وقت بهار که هوا روی به اعتدال آرد شروع در عمارت قلعه نمايند و احکام مطاعه به صدور پيوست که استادان بنٌا و سنگتراش و عمله و فعلهء عمارت از عراق و هر سو به تبريز آمده به زودی عمارت قلعه را به اتمام رساند و مومی اليه حسب الامر، به ترتيب قلعه و برجهای بلند و آب انبار عالی پرداختخ، در اندک زمان چنان حصن حصينی ساخته و پرداخته شد که در متانت و رصانت با قلعهء بلند ارکان سپهر برابری می نمود.حاکم و اهل تبريز نيز به طوع و رغبت همراهی کردند، در ميان قلعه حمام و عمارت دلگشا ترتيب يافت، حاکم تبريز به آنجا منتقل شد.7 »
« حضرت اعلی ماه رجب و شعبان و رمضان را در خطهء دلپذير تبريز به خرمٌی و شادکامی گذرانيد و بعد از اختتام ماه صيام چند روز به سان عساکر ظفر نشان پرداخت، چون قلعهء جديد تبريز که در ربع رشيدی بنا شده بود به اتمام رسيده بود، حکم به تخريب قلعهء سابق صادر شد، اطراف و جوانب اربعهء آن را بر طبقات خدم و حشم قسمت فرمود و درعرض ده روز قلعه ای بدان متانت و ارتفاع به سعی عازيان انهدام پذيرفت و آب رودخانه را به ميان قلعه بسته سوی عمارت دولتخانهء قديم، از ساير ابنيه و عمارات و منازل که در اين چند سال ترتيب يافته بود آثاری نماند.ارباب مناصب ديوان اعلی به اصفهان رفتند و خود به نفس نفيس با معدودی از خواص ارادهء سير و شکارگبلان و مازندران بهشت نشان کرد و از راه اهر و طوالش روانهء آن ديار دلگشا گرديد.8»از درون قلعه نقبی تا وسط شهر تعبيه شده بود که نشانهء آن در پای برجها باقی است و کودکان و جوانان محل می گويند بارها در توی نقب قريب يکساعت راه رفته اند و به جائی نرسيده اند.9
........................................................................................
زير نويس:
1- رشيدالدين فضل الله بن عمادالدوله ابی الخير بن علی همدانی به سال645 ه. ق ، در همدان متولد گرديد، ايام جوانب را در همدان به تحصيل فنون مختلفه مخصوصاً طب گذراند و به عنوان طبيب در دستگاه اباقا خان داخل شد و روز به روز ترقی کرد تا به وزارت غازان خان، اولجايتو و ابو سعيد رسيد. تاريخ مغول، عباس اقبال آشتياني، ص 488 .
2- به تلخيص از تاريخ و جغرافی دارالسلطنهء تبريز، ص 146 .
3- به تلخيص از تاريخ و جغرافی دارالسلطنهء تبريز، ص 144.
4- بعد از قتل خواجه رشيد الدين دشمنان او تمام اموال او و اموال فرزندانش را ضبط نمودند، محلهء ربع رشيدی را که در تبريز از بناهای او بود به باد غارت دادند، حتی املاکی را که وقف کرده بود به تصرف گرفتند و آن بيچاره را که پسر ابوالخيربن علی بود به علت حشر او در جوانی با يهودان همدان و اطلاع بر رسوم و عادات آنان ، به يهود بودن متهم کردند و همين تهمت سبب شد که ميرانشاه پسر ديوانهء امير تيمور امر کرد که استخونهای خواجه رشيدالدين را از مسجدی که در ربع رشيدی تبريزبود بيرون آوردند و در گورستان يهود به خاک سپردند. اما تاج الدين عليشاه که از واقعهءقتل حريف پرزوری چون خواجه رشيدالدين از شادی در پوست نمی گنجيد،به شکرانهء اين موفقيت هديه ها بخشيد و انعامها داد و از آن جمله در همان سال 718 ه. ق، دو حلقهء طلا که هر کدام هزار مثقال وزن داشت به حرم کعبه فرستاد تا آنها را به ياد پيروزی بزرگی که نصيب او شده بود در بيت الله الحرام بياويزند. نقل به تلخيص ازص 328 و 329 تاريخ مغول، تاًليف عباس اقبال آشتيانی ، تهران 1341 ش،
5- رک: تاريخ تبريز، تاًليف ولاديمير مينورسکي، ترجمهء کارنگ، ص 25 ، تبريز 1337 ش.
6- ويلبر در کتاب معماری اسلامی ايران در دورهء ايلخانان می نويسد:« رشيدالدين برای پيشرفت علم و صنعت طرحهای مفصلی در نظر داشت و قبل از سال 701 ه. ق،/ 1300م، به ساختمان يک شهر دانشگاهی دست زد.رشيدالدين عوايد و منابع نامحدود در اختيار داشت و حومهء او از حيث جلال و عظمت با آنچه غازان خان ساخته بود برابری می کرد. در چهار نامه از مجموعهء مکتوبات او که درحدود 53 تا از آنها باقی مانده و خطاب به فرزندان او حکمرانان ايالات است، از اين حومه بام برده شده است.اين نامه ها که زمانی در اختيار ادوارد براون بود، اکنون در کتابخانهء دانشگاه کمبريج قرار دارد.» لوی اخيراً در صحت و اصالت اين نامه ها ترديد کرد، در هر حال بعيد است که نامهء شمارهء 51 R.LEVYکه در آن رشيدالدين ربع رشيدی را شرح داده اصلی و معتبر نباشد. اين نامه از ساختمان کاروانسراها ودکانها، حمامها، انبارها ، اسيابها، کارگاههای صباغي، ضرابخانه و سی هزار خانهء زيبا سخن می گويد، با وجود اين همه کوشش، رشيدالدين نتوانست در رشد وتکامل فرهنگی آن دور نقش عمده ای بازی کند، پس از قتل رشيدالدين در سال 718ه/ 1318م، آن دستگاه از هم پاشيد، کسان او از کار برکنار شدند،ربع رشيدی غارت شد، ولی اين مغضوبيت ديری نپاييد، بعداً پسرش غياث الدين محمد وزير، بر ساختمانهای پدرش افزود.غياث الدين محمد در سال 736 ه/ 1336 م، به قتل رسيد و حومهء مزبور در آن موقع تاراج گرديد. در سال 752 ه. ق/ 1351 م ، ملک اشرف آنجا را اشغال کرد و به زودی مساجد عالی و مريضخانه و مدارس در آنجا ساخته شد.....اما اکنون چيزی از آنچه در قرن چهاردهمساخته شد بر جای نيست، پايهء برجها و خط استحکامی که به نظر می رسند، ممکن است بقايای قلعه ای باشند که شاه عباس در اوايل قرن هفدهم در آن محل بنا کرده است .قاطعترين نشانه مبنی بر اينکه در زمان مغول ساختمانهائی شده است وجود قطعات سفال کاشی است که بسياری از آنها شبيه قطعات متعلق به مقبرهء غازان خان و همچنين شبيه تتزئينات ابنيهء تاريخ دار آن دوره است. اين قطعات شامل کاشيهای هشت گوش لعابدار نيلی و آبی می باشد که لعاب بعضی قسمتهای آنها کنده شده و طرحهای ديگری روی کاشيها در آورده شده است و همچنين طرحهای تسمه ای با باريکه های سفال نيلی و آبی که بعضی سوراخهای آنها با گچبری پر شده و قطعات کتيبه که با کندن و تراشيدن لعاب زمينه به صورت حروف، درست شده، در اين قطعات وجود دارد. بايد به خاطر داشت که قطعات متعددی از کاشی چند رنگهء کامل از دورهء صفوی نيز در اين محل پيدا شده است. در بين پايه های برجها يکی از همه مشخصتر است، اين پايه بزرگتر و دارای مقطع مستطيلی است و نيز با دقت بيشتری ساخته شده، زيرا روی پی سنگ ناصاف آن قطعات سنگ تراش قرار داده شده است. ص 141- 142.» پيدا است که ويلبر و منابع خارجی آن به اين نکته عنايت نداشته اند که ماًموران شاه عباس قلعه را با مصالح ساختمانی و کاشيهای خود بنای غازان خان و آجر و کاشيهای بناهای دورهء صفوی قبل از شاه عباس و سنگنبشته ها و قطعه سنگها ی تراش قبور بزرگان پيشين شهر ، ساخته اند.
7- به تلخيص از عالم آرای عباسي، ج2 ، ص 826 ، وقايع سال بيست و چهارم و جلوس شاه عباس اول، تهران 1335 ش.
8- به تلخيص از عالم آرای عباسي، ج 2، ص 849، وقايع سال بيست و پنجم جلوس شاه عباس اول.
9- نگارنده به اتفاق آقای دکتر حسن فلسفی از نقب مزبور ديدن کرديم.
نقل از آثار باستانی آذربايجان
آثار و ابئنيه تاريخی شهر ستان تبريز
جلد اول چاپ دوم سال 1374 صفحه 162
نشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگي
تاليف : عبدالعلی کارنگ