ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : دوشنبه 12 شهريور 1403
دوشنبه 12 شهريور 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 16 بهمن 1390     |     کد : 32297

انقلاب اسلامي‌ الهام‌بخش خيزش‌هاي مردمي در جهان است

شنبه 28 دي‌‌ 1390 ـ ساعت 10 صبح به همراه همكارانم در نمايندگي سازمان صداوسيما در مالزي از دفتر نمايندگي در قلب شهر كوالالامپور به سمت پوتراجايا به راه افتاديم.

گفت‌وگوي «جام‌جم» با دكتر ماهاتير محمد، نخست‌وزير اسبق مالزي
انقلاب اسلامي‌ الهام‌بخش خيزش‌هاي مردمي در جهان است
شنبه 28 دي‌‌ 1390 ـ ساعت 10 صبح به همراه همكارانم در نمايندگي سازمان صداوسيما در مالزي از دفتر نمايندگي در قلب شهر كوالالامپور به سمت پوتراجايا به راه افتاديم.

مقصد دفتر نخست‌وزير اسبق مالزي، دكتر ماهاتير محمد است. مردي كه از او به عنوان معمار مالزي نوين ياد مي‌كنند. كسي كه به مدت 22 سال و از سال 1981 تا 2003 بر صندلي بالاترين مقام كشور مالزي (البته پس از مقام تشريفاتي پادشاه) و در جايگاه نخست‌وزيري اين كشور تكيه زده بود.
مالزي پيش از ماهاتير با داشتن 70 درصد جمعيت فقير كشوري عقب‌افتاده و توسعه نيافته تلقي مي‌شد. با پيروزي ماهاتير در انتخابات سال 1981 اين تحصيلكرده رشته پزشكي عمومي دانشگاه ملي سنگاپور كه در عين‌حال عضو فعال پرقدرت‌ترين حزب مالزي از زمان استقلال اين كشور يعني حزب آمنو (UMNO) بود، به عنوان نخست‌وزير مالزي به قدرت رسيد و پس از آن براي 4 بار متوالي ديگر به عنوان نخست‌وزير اين كشور آسيايي از سوي مردم انتخاب و در راس دولت مالزي پابرجا ماند. او سرانجام‌ سال 2003 و در حالي كه آماده سخنراني براي اعضاي حزبش ـ آمنو ـ بود، به طور غيرمنتظره و در مقابل چشم‌هاي بهت‌زده مردم كناره‌گيري خود از قدرت را اعلام كرد و البته فريادها، گريه‌ها و نگاه‌هاي ملتمسانه هزاران نفر از طرفدارانش او را از اين تصميم بزرگ منصرف نساخت. وقتي دكتر ماهاتير محمد به اختيار خود از قدرت كناره گرفت، مطابق آمارهاي رسمي ميزان فقر در بين مردم چند نژادي مالزي با تركيبي از نژادهاي مالايي، چيني و هندي و با ادياني نظير مسلمان، بودايي، هندو و مسيحي به 4 درصد كاهش يافته بود و مالزي به كشوري توسعه يافته و مدرن تحول پيدا كرده بود.

مردم مالزي او را منجي محبوب كشور خود، سياستمداران جهان او را رهبري ميانه‌رو و تكنوكرات‌ و مخالفانش او را ديكتاتوري زيرك مي‌دانند.ماهاتير محمد كه اينك اواخر دهه 80 عمر خود را سپري مي‌كند داراي دو دختر و دو ‌ پسر است و البته سه فرزندخوانده.

او با وجود آن كه هم اينك جايگاهي رسمي در مالزي ندارد، ولي باز به عنوان پرنفوذترين سياستمدار اين كشور شناخته مي‌شود.

كم‌كم به پوتراجايا نزديك مي‌شويم. پوتراجايا يادگاري زيبا از ماهاتير محمد در حوالي كوالالامپور است؛ شهري كه به منظور استقرار ادارات و وزارتخانه‌هاي دولتي و در دوران نخست‌وزيري دكتر ام‌، بنا شده است.

اين شهر كه پايتخت اداري مالزي محسوب مي‌شود، يكي از جاذبه‌هاي گردشگري اين كشور نيز به شمار مي‌آيد.

با ماهاتير در دفتر كارش در طبقه اول ساختماني كه مملو از هدايا و نشانه‌هاي اهدايي به اوست به گفت‌وگو مي‌نشينم. آنچه در زير آمده است، حاصل گفت‌وگوي من با اين سياستمدار كهنه‌كار و تيزهوش مسلمان است.

شما در چند سخنراني و مقاله خود با اشاره به تاريخ درخشان علم و انديشه در قلمرو اسلام جوامع اسلامي را مورد انتقاد قرار داده‌ايد كه «زماني كه كشورهاي اروپايي در قرون وسطي و در تاريكي و جهل به سر مي‌بردند، تمدن اسلامي در اوج بود» چه اتفاقي افتاد و چرا تمدن اسلامي رو به زوال رفت؟

بعضي‌ها به غلط فكر مي‌كنند كه اسلام فقط به تحصيل علوم ديني اهتمام دارد و غير آن دانش‌اندوزي در هيچ زمينه ديگري را تجويز و تاييد نمي‌كند. تاريخ نشان مي‌دهد مسلمانان قرن‌ها از لحاظ علوم، رياضيات و تكنولوژي جلوتر از بقيه بودند. در قرن 15 ميلادي اما وضع به گونه‌ ديگري رقم خورد. كسب دانش ديگر براي مسلمين فضيلت محسوب نمي‌شد. از طرف ديگر اروپايي‌ها با نفوذ به داخل مسلمانان از طرق گوناگون توانستند به اندوخته باارزش علمي مسلمين دست پيدا كنند. اروپايي‌ها با به‌كارگيري علوم كشورهاي مسلمان، از قرون وسطي پا به عصر رنسانس گذاشتند. آنها از آن موقع، آرام‌آرام از مسلمين پيش افتادند. با مجهز شدن به سلاح علم آنها روزبه‌روز قدرتمندتر شدند و از طرفي مسلمانان روزبه‌روز ضعيف‌تر؛ به گونه‌اي كه حتي توانايي دفاع از خود را نيز از دست دادند. اروپايي‌ها خصوصا در زمينه‌هاي نظامي به پيشرفت‌هاي شگرفي دست يافتند و كشورهاي مسلمان براي تهيه تسليحات جديد كاملا وابسته به غرب شدند و اين وابستگي آنها را ضعيف‌تر مي‌كرد.

از نظر من، اسلام دين قدرتمندي است و بايد به ياد داشته باشيم كه اسلام بر دانش‌اندوزي تاكيد بسياري دارد. اولين كلام الهي كه بر پيامبر نازل گشت، پيام اقرا بود. «اقرا» يعني «بخوان» و براي اين‌كه قادر به خواندن باشيد، نياز به كسب دانش داريد.

البته ما هم در مالزي مانند مسلمانان در قرون اوليه عمل كرديم. مسلمانان اوليه دانش خود را از كشورهايي نظير يونان به دست آورده بودند، اما آنها دانش خود را توسعه دادند و حتي از يونان نيز در آن زمان پيش افتادند، به گونه‌اي كه در طول 15 قرن مسلمانان خردمندترين مردم جهان بودند و توانستند تمدن شكوهمند و بزرگ اسلامي را در جهان بسازند. ‌ در مدت خدمت‌ تصورم اين بود كه ما نيز بايد به روش آنها در آن دوره پرافتخار عمل كنيم. اول از همه دانش را در هر كجا كه باشد و در هر نقطه زمين، در اروپا يا هر جاي ديگر به دست آوريم و خود نيز بر آن بيفزاييم. اين تلاش باعث مي‌شود كه ما عقب‌افتادگي‌هاي خود را جبران كنيم يا حتي در برخي از زمينه‌ها از رقباي خود پيشي بگيريم.

همان طور كه مي‌دانيد از سال 1920 انديشمندان مسلمان تلاش زيادي كردند تا مسلمانان را به جايگاه واقعي خود در جهان بازگردانند. افرادي نظير سيدجمال‌الدين اسدآبادي، محمد عبده، اقبال لاهوري، شهيد محمدباقر حكيم، شهيد صدر و متاخرترينشان امام خميني از جمله پيشقراولان اين حركت بيداري‌بخش در جهان اسلام در سده اخير بوده‌اند. طبق نظر جامعه‌شناسان غرب و شرق اين موج بيداري اسلامي كه از دهه 1920 آغاز شده بود، با پيروزي انقلاب اسلامي ايران ‌ سال 1979 به اوج خود رسيد و مي‌توان گفت آنچه كه ما امروز در كشورهاي خاورميانه و عربي شاهديم ادامه همان حركت تاريخي احياي تفكر ديني و اسلامي است كه براي بيش از يك قرن مسلمانان را به مبارزه با ظلم، بي‌عدالتي و سلطه بيگانه فراخوانده است. نظر شما درخصوص روند تاريخي بيداري اسلامي در بين مردم مسلمان و جهان چيست؟

بله من فكر مي‌كنم انقلاب ايران الهام‌بخش خيزش‌هاي مردمي در ميان ساير مسلمانان جهان شده است. مساله مهم‌تر آن است كه با تغيير حاكمان، عملكرد و نحوه اداره آن كشور هم تغيير مي‌كند، عملكرد شاه در ايران مثبت نبود و بايد تغيير مي‌كرد. من فكر مي‌كنم روالي كه امروز در ايران در جريان است به مردم اين قدرت را مي‌دهد تا بتوانند دولت را خودشان تعيين كنند و در صورت لزوم آن را تغيير دهند. در صورتي كه در زمان پهلوي مردم چنين قدرت و اختياري نداشتند.در حال حاضر هم آنچه كه اينك در كشورهاي عربي در حال وقوع است، نشأت گرفته و مشابه انقلاب اسلامي ايران است. اين‌كه دولت‌ها نسبت به مردمشان بي‌توجه بودند و اين بي‌عدالتي خشم آنان را برانگيخته است و اين‌كه مردم قيام كردند و حكومت‌هاي خودكامه را سرنگون نمودند، همه با اين هدف صورت گرفته كه حكومت بهتري جايگزين حكومت قبلي شود. خواسته مردم آن است كه كشورشان به سوي پيشرفت و بهبود حركت كند و مردم به آسايش برسند و ديگر كسي از ناحيه حكومت‌ها مورد ظلم و ستم قرار نگيرد.

امام خميني به عنوان مهم‌ترين شاخصه انقلاب اسلامي بر اتحاد امت اسلام تاكيد داشتند. ايشان بازپروري اعتماد به نفس و خودباوري در ميان مسلمانان جهان و تلاش آنها براي مبارزه با بي‌عدالتي را اساس نهضت اسلامي برمي‌شمردند. مطابق فرمايش امام خميني «صادر كردن انقلاب به معني آن است كه مردم كشورها بايد بيدار شوند و براي نجات خود از گرفتاري و بدبختي حركت كنند» به عقيده شما امروز مهم‌ترين گرفتاري مسلمانان و كشورهاي اسلامي (آن گونه كه در بيان امام آمده) چيست؟

در اين مورد مي‌توانم به عملكرد رسول خدا(ص) اشاه كنم؛ هدف پيامبر(ص) خدمت به مردم بود و البته وظيفه يك رهبر آن است كه براي خدمت‌رساني به مردمش تلاش كند. خدمت پيامبر به مردم شكل‌هاي مختلفي داشت؛ مثلا ايشان زماني كه در مدينه بودند حتي شخصا در جنگ‌ها هم شركت مي‌كردند و از اين راه براي بهبود وضعيت مسلمانان بهره مي‌بردند. اما توسعه و گسترش اسلام در زمان پيامبر فقط از طريق جنگ نبود و امروز مي‌توان گفت كه صدور پيام امام خميني به جهان كه در قالب انقلاب اسلامي ايران تبلور يافت نمونه خوبي از انتقال ارزش‌ها بود. مردمان ايران پس از انقلاب، خردمند، صلح‌جو و قوي هستند و قادرند در برابر فشارهاي خارجي ايستادگي كنند، همين مساله مي‌تواند براي مردم جهان يك مدل باشد و اين خود يعني صدور پيام انقلاب. به نظر من آنچه در كشورهاي عربي رخ داده بازتابي از انقلاب اسلامي ايران بوده و كشور ايران مدلي مناسب براي ديگر كشورهاي اسلامي مي‌تواند باشد.

موضع آمريكا و كشورهاي غربي در قبال خيزش‌هاي عربي چيست؟ نوام چامسكي متفكر آمريكايي در يكي از سخنراني‌هاي خود در يكي از محافل علمي ـ رسانه‌اي گفته است كه «آمريكا و كشورهاي غربي از قيام‌هاي عربي در هراس هستند» به عقيده شما دليل ترس آمريكا و غرب از انقلاب‌هاي عربي چيست؟

مردم كشورهاي عربي حكومت‌هاي خودكامه را سرنگون كردند و خواهان حكومتي هستند كه به عدالت رفتار كند. وقتي كه كشورهاي عربي عليه رهبران خود قيام كردند موقعيتي فراهم شد كه در تعيين سرنوشت خود مشاركت داشته باشند. از سوي ديگر كشورهاي غربي نيز در پي آن هستند كه حكومت‌هاي بعدي در كشورهاي خاورميانه رابطه دوستانه‌اي با آنان برقرار كنند. اما مردم بايد هوشيار باشند كه حكومت‌هاي بعدي مستقل از قدرت‌هاي غربي عمل نمايند و دولتي بايد تاسيس شود كه در وهله نخست مستقل باشد و از سوي ديگر به پيشرفت كشور كمك كند و البته توسط كشورهاي غربي هدايت نشود.

مثلا در مورد مصر، آمريكا خواهان آن بوده كه دولت قبلي (حسني مبارك) در راس قدرت باقي بماند؛ در حالي كه مردم مصر آن دولت را نمي‌خواستند. تنها كاري كه آمريكا يا كشورهاي غربي در مقابل اراده ملت مصر مي‌توانند بكنند اين است كه نگذارند در مصر دولتي تشكيل شود كه منافع آنها را به خطر اندازد. غربي‌ها مي‌خواهند دولت‌هاي بعدي منطقه دست‌نشانده آنها باشند. در اين مسير قدرت‌هايي هم بودند كه از مبارك طرفداري مي‌كردند، ولي ديدند اگر حامي مبارك باشند بازنده اين ميدان خواهند بود و تصميم گرفتند نتيجه را به مردم مصر واگذار كنند تا بلكه بتوانند بعدا در انتخاب دولتي كه تامين‌كننده منافع خودشان است موثر باشند.

اگر موافق باشيد در اينجا من مي‌خواهم موضوع گفت‌وگوي خود را از مسائل كشورهاي خاورميانه به موضوع بحران‌هاي اقتصادي غرب و آمريكا تغيير دهم. به نظر شما ريشه مشكلات اقتصادي كشوهاي اروپايي و ايالات متحده آمريكا در چيست؟

هنگامي كه كشورهاي شرق همچون ژاپن، كره (جنوبي)، چين و تايوان محصولات خود را عرضه كردند، كشورهاي غربي نتوانستند با آنها رقابت كنند، زيرا كيفيت و قيمت محصولات كشورهاي شرقي بهتر و مقرون به صرفه‌تر از محصولات اروپايي و آمريكايي بود؛ بنابراين غربي‌ها به بازار مالي (financial market) روي آوردند. آنها در بازار مالي با انجام اقداماتي نظير خريد و فروش ارز، راه‌اندازي صندوق‌هاي تاميني، صندوق‌هاي قرض‌الحسنه و اعطاي وام‌هاي موقت و كارهايي از اين دست به اصطلاح براي جامعه و دولت چرخش مالي ايجاد كردند و البته بسياري از سرمايه‌داران از اين چرخش سودهاي كلاني به جيب زدند؛ ولي اين قبيل كارها تجارت واقعي محسوب نمي‌شد. اگر بخواهم به طور ساده بگويم، آنها چيزي توليد يا عرضه نمي‌كنند، در اصل آنها روي قيمت‌ها قمار مي‌كنند و اين تجارت واقعي نيست. اين قبيل امور براي مردم ايجاد كسب و كار نمي‌كند اين كار منجر به رشد تجارت واقعي نمي شود . اين روش مبتني بر كسب سود از طريق حقه‌بازي و دستكاري مالي است؛ بعد از مدتي هم عده‌اي از همين راه پولدار مي‌شوند ولي بايد دانست كه ثروت آنها از تجارت واقعي به دست نيامده است و البته قطعا بعد از مدتي اين رويه اقتصادي فرو ريخته و تمام سيستم به هم مي‌ريزد و چهره واقعي كشور كه فقر و نداري است خود را نشان مي‌دهد. حال با توجه به اين‌كه آنها پول خود را از دست داده‌اند و بايد پول جديدي پيدا كنند، تنها كاري كه مي‌توانند انجام دهند آن است كه دست به انتشار پول بزنند و البته پول بدون ارزش و پشتوانه؛ بنابراين اگر بخواهيم به طور خيلي دقيق بگوييم، بايد گفت كه اروپا و آمريكا فقير شده‌اند و آنها نمي‌توانند از اين بحران بيرون بيايند و اين تا هنگامي است كه آنها دوباره از اول شروع و همچون يك مالباخته عمل كنند. آنها چاره‌اي ندارند جز آن‌كه دوباره به توليد محصول واقعي روي آورند تا باز بتوانند با كشورهاي شرقي رقابت كنند.

آيا به نظر شما اين مشكل به نظام سرمايه‌داري يا كاپيتاليسم برمي‌گردد؟

اين درست نيست كه بگوييم سيستم كاپيتاليسم عامل اين مشكلات است. بلكه اين گرفتاري‌ها به خاطر سوءاستفاده از كاپيتاليسم است. استفاده غلط و نادرست از كاپيتاليسم باعث ايجاد اين مسائل است. براي مثال سيستم سرمايه‌داري به شما اجازه مي‌دهد تا از بانك وام بگيريد تا بتوانيد تجارت خود را راه بيندازيد؛ هنگامي كه اين پول پس داده نمي‌شود، اگر مقدار كمي باشد عيبي ندارد، ولي اگر اين پول به ميلياردها دلار برسد و پرداخت نشود بانك ورشكسته خواهد شد و اگر بانك ورشكست شود تمام شاخه‌هايي كه به آن متصل هستند نيز دچار ورشكستگي مي‌شوند.

اين يكي از مشكلاتي است كه كشورهاي غربي با آن روبه‌رو هستند. مساله ديگر همان‌طور كه گفته شد آن است كه سرمايه اين كشورهاي سرمايه‌دار ثروت واقعي نيست. به عنوان نمونه به گزارشي كه در فايننشيال‌تايمز سال قبل آمده بود، اشاره مي‌كنم. در اين گزارش آمده كه آمريكا 8 تريليون دلار ضرر كرده است؛ حالا ببينم اين 8 تريليون دلار از كجا آمده است و اگر ضرر كرده‌اند اين پول به كجا رفته؟ آيا كسي آن را برداشته و برده است؟ نه، واقعيت چيز ديگري است، به اين‌گونه كه اگر شما سهامي با ارزش يك دلار داشته باشيد و آن را 2 دلار بفروشيد شما يك دلار سود برده‌ايد؛ اما اين يك تجارت واقعي نيست. در واقع خريداران بازار بورس براساس ارزش سهام شرط‌بندي مي‌كنند، ارزشي كه يك روز بالا مي‌رود و يك روز پايين مي‌آيد. حال اگر ارزش سهام در بازار بورس بالا برود هيچ معنايي ندارد؛ زيرا ارزش اين سهام ربطي به توليد محصول نداشته است. اين بيشتر بورس بازي است كه قطعا منجر به توليد بيشتر نمي‌شود، سرويسي ارائه نمي‌دهد يا صنعت و تجارتي را رونق نمي‌بخشد.

به نظر شما آيا چنين افول اقتصادي در غرب كه حاصل تركيب «قدرت» (‌powre‌) و «سرمايه»(‌wealth) است ممكن است منجر به ظهور طبقه‌اي از مردم متوسط جامعه، كارگران، كارمندان و... با ادعاي داشتن سهم در قدرت و حضورشان به عنوان قدرت سوم در جامعه غربي و آمريكايي شود؟ آيا اين اتفاق كه محتمل است، دگرگوني اساسي در نظام سرمايه‌داري نيست؟

خب. در گذشته اين مساله در اروپاي شرقي اتفاق افتاده بود، اتحاديه‌هاي مختلف در قدرت براي خود سهمي داشته و دارند. آنها با تشكيل احزاب توانسته‌اند در بازي قدرت حضور يابند. مثلا حتي حزب كمونيست هم در اروپا وجود دارد و قبلا در اروپاي شرقي اساسا حزب كمونيست بر برخي از كشورها حاكم بود و با وجود آن‌كه حزب كمونيست همه كارخانه‌ها و منابع اقتصادي كشورهاي اروپاي شرقي را در دست داشت ولي همه جهان شاهد بودند كه آنها بعد از 70 سال فقير و فقيرتر شدند؛ بنابر اين اگر قدرت سومي در كار باشد و سهمي از اداره كشور را برعهده بگيرد باز هم معلوم نيست كه بتواند موفق شود يا اين راه‌حل بتواند اقتصاد آنها را نجات دهد.

در دوره جنابعالي در مالزي بانك‌هاي اسلامي به مجموعه بانك‌هاي اين كشور افزوده شد و شما هم تا جايي كه بنده در سخنراني‌ها و مقالات‌تان دقت كردم بر بانكداري اسلامي و راه‌اندازي واحد پولي مشترك ميان كشورهاي اسلامي به نام «Gold Dinar» تاكيد زيادي داشته‌ايد. به عقيده شما آيا بانكداري اسلامي مي‌تواند براي برون‌رفت از بحران مالي در جهان مناسب باشد؟

خوب معلوم است كشورهايي كه در بحران اقتصادي گرفتار شده‌اند كساني هستند كه از سيستم بانكداري متعارف و غربي استفاده كرده‌اند و آنهايي كه از سيستم بانكداري اسلامي بهره مي‌برند كمتر دچار بحران شده‌اند؛ البته مالزي هم در اين وضعيت گرفتار شده است، چرا كه ما با كشورهاي غربي تجارت مي‌كنيم. در حال حاضر كشورهاي غربي و آمريكا قادر به خريد محصولات ما نيستند؛ بنابراين ما هم در حال از دست دادن پول هستيم اگرچه وضعيت ما زياد هم بد نيست و اين‌گونه نيست كه نتوانيم رشد كنيم و ما همچنان در حال رشد اقتصادي هستيم. اما درخصوص بانكداري اسلامي بايد بگويم كه توسعه آن در سطح جهاني نيازمند مطالعه و تحقيق بيشتري است و لي به طور قطع مي‌تواند به عنوان سوپاپ اطمينان براي گرفتار نشدن در بحران مالي كشورهاي غربي مطرح شود.

مالزي هم در سال 1997 بحران اقتصادي خطرناكي را پشت سر گذاشته است؛ يعني دقيقا در زماني كه شما مسووليت نخست‌ وزيري مالزي را برعهده داشتيد. لطفا براي ما از تدابير و اقدامات خود در آن سال‌ها براي خارج شدن از بحران صحبت كنيد.

خب. اين مساله حاصل سوءاستفاده و احتكار ارز توسط تاجران يا دلالان ارز در مالزي بود. در آن سال دلالان به شكل مجازي و بدون رد و بدل كردن واقعي پول دست به فروش ميلياردها رينگيت زدند، ما دنبال اين بوديم كه ببينيم آنها اين پول را از كجا آورده‌اند؛ فهميديم كه آنها پولي در اختيار ندارند و به عبارتي پولي دستشان نيست، بنابراين آنها بدون آن كه واقعا پولي داشته باشند فقط آن را از اين حساب به آن حساب واريز مي‌كنند. با فروش ارز از اين طريق ارزش پول ملي مالزي همين‌طور مرتبا كاهش مي‌يافت و بنابراين ما هر روز فقيرتر مي‌شديم.

تنها كاري كه ما مي‌توانستيم بكنيم آن بود كه اجازه ندهيم آنها پول ما را بفروشند و براي اين امر قانوني را وضع كرديم؛ قانوني كه اجازه انتقال پول از بانك «آ» به بانك «ب» را نمي‌داد، بنابراين اگر بانك اجازه ترانسفر پول از بانك «آ» به بانك «ب» را ندهد، اجازه فروش آن براي خريد ارز را هم نمي‌دهد. بنابراين ما ارزش و برابري رينگيت با دلار را تثبيت كرديم و به مردم گفتيم كه ارزش دلار در مقابل رينگيت فلان مقدار و البته ثابت است. با تثبيت قيمت دلار در برابر رينگيت براي تجار، مردم و دولت معامله كردن خيلي ساده بود، زيرا كه ارزش پول مانده و پايين يا بالا نخواهد رفت. اين راه‌حلي بود كه ما توانستيم با به كار بستن آن از بحران عبور كنيم.

و سر آخر علاقه‌مندم آرزوي شما را در مورد جهان اسلام و مسلمانان جهان بشنوم.

خب. به عنوان يك مسلمان اميدوارم كه ما مسلمانان با يكديگر جنگ و جدال نكنيم. ما مي‌بينيم كه 1400 سال پس از آمدن اسلام، قرائت‌هاي گوناگوني از اين دين به عمل آمده است و متاسفانه اين تفاوت در برداشت از اسلام باعث شده كه ما مسلمانان از هم فاصله بگيريم و البته اين تفرقه به نفع دشمنان اسلام است. بنابراين اگر مسلمانان برداشت‌هاي متفاوتي از اسلام دارند يا آموزش‌هاي ديگري از اين دين به آنها ارائه شده است، نبايد از سوي ساير مسلمانان مورد هتك حرمت و آزار قرار گيرند. آنها نيز نبايد در نحوه دينداري شما اشكال وارد كنند. ما هميشه با هم متفاوت هستيم و به هر حال بايد اين تفاوت را قبول كنيم. قبول كنيم كه همه ما مسلمانيم و اين وظيفه هر مسلماني است كه مسلمان ديگر را به عنوان برادر خود بپذيرد. ما همه يك خدا را مي‌پرستيم ـ الله ـ‌ و همه ما محمد رسول‌الله(ص) را به عنوان پيامبر مي‌شناسيم اينها كافي است كه ما را به عنوان يك مسلمان بشناسند ما نبايد با يكديگر جنگ و جدال كنيم. بايد اذعان كنيم كه اسلام ديني خوب و آييني متناسب با نيازهاي روز است.

دكترعليرضا نوري / جام جم


نوشته شده در   يکشنبه 16 بهمن 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode