حجّ در لغت به معني قصد زيارت است و در عرف شرع واژهي حجّ به قصد زيارت خانهي خداي تعالي براي برپا داشتن مناسک و اعمال حجّ، گفته ميشود.[1] واژهي وداع نيز در لغت به معني خداحافظي ميباشد.[2]
پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم بعد از هجرت، سه بار به مكه سفر كردهاند.
از روزي که پيامبر(ص) به مدينه آمده بودند تا سال دهم هجري امکان حج براي پيامبر(ص) مهيا نگرديده بود و ايشان تنها دو عمره به جاي آورده بودند.[3] بار اول در سال هشتم پس از صلح حديبيه به عنوان عمره وارد مكه شدند و طبق قراردادي كه با مشركين بسته بودند فوراً بازگشتند. بار دوم در سال نهم به عنوان فتح مكه وارد اين شهر شدند، و پس از پايان برنامهها و برچيدن بساط كفر و شرك و بت پرستي به طائف رفتند و هنگام بازگشت به مكه آمده و عمره بجا آوردند و سپس به مدينه بازگشتند.
اما بعد از تثبيت اسلام در شبه جزيره و گرويدن مناطق مختلف آن به آيين اسلام و درپي نازل شدن آيهي:
"و أذِّن فِيالنّاسِ بِالحجِّ يَأتوکَ رجالاً و علي کُلِّ ضامِرٍ يأتينَ من کلِّ فجٍّ عميقٍ"[4]
پيامبر(ص) آهنگ سفر حج کردند[5] و اين تصميم به مسلمانان ابلاغ گرديد.[6] مسلمانان که از تصميم حضرت براي سفر حج آگاه شده بودند در مدينه اجتماع کرده و خود را براي سفر با رسولخدا(ص) آماده کردند، تا در اين سفر پيامبر(ص) را همراهي نموده و در مراسم حجّ به پيشوايي رسولالله(ص) حاضر باشند و همراه ايشان حجّ به جاي آورند[7] و اين سفر؛ چون آخرين حج پيامبر(ص) بود به "حجةالوداع" معروف شد.[8]
*********************** آغاز حرکت
شيوهي پيامبر(ص) بر اين بود که هر گاه از مدينه براي سفري خارج ميشدند جانشيني را در شهر براي سرپرستي امور مسلمانان منصوب مينمودند، ايشان در اين سفر "ابن اممکتوم"[9]يا "ابودجانهي ساعدي" را به جانشيني گماشتند، البته برخي از "سباعبن عرفهي غفاري" نام ميبرند.[10]
پيامبر(ص) در روز دوشنبه پنج شب مانده از ماه ذيالقعدة از مدينه حرکت کردند،[11] گفته شده است حضرت در حالي از خانه بيرون آمدند که موهايش را آراسته و روغن زده بود و چهرهي ايشان ميدرخشيد.[12]
*********************** احرام در ذوالحُلَيفَه
آنگاه که کاروانيان به وادي "ذوالحليفه" رسيدند، پيامبر(ص) با پوشيدن دو برد يماني و علامتدار کردن شتران قرباني که همراه آورده بودند، در اين وادي محرم شدند.[13] مسلمانان هم به تبعيت از پيامبر(ص)، لباس احرام به تن کردند.[14]
بنابر بر بعض نقلها پيامبر(ص) در وادي "سرف" (نام محلهاي در نزديکي مکه) فرمود: "هر کسي که قرباني همراه ندارد، احرام عمره ببندد"[15] و به زنان خود دستور داد، همين کار را انجام دهند، زنان به ايشان گفتند، پس چرا شما اينگونه نميکنيد، جواب شنيدند: "من قرباني همراه آوردهام و نميتوانم از احرام خارج شوم تا اينکه قربانيها را نحر کنم."[16]
********************** ورود به مکه
پيامبر(ص) روز چهارم ماه وارد مکه شده، يکسره راه مسجد را در پيش گرفته، از باب "بنيشيبه" وارد مسجدالحرام شدند، در حالي که خدا را حمد و ثنا ميگفتند و بر ابراهيم(ع) درود ميفرستادند. وقتي هنگام طواف در برابر "حجرالأسود" قرار گرفتند، نخست آن را استلام (ماليدن دست بر حجرالأسود) کردند، آنگاه به طواف مشغول شدند. سپس براي اداي نماز طواف پشت مقام ابراهيم(ع) قرار گرفته دو رکعت نماز گزاردند و چون از نماز فراغت يافتند، مشغول سعي ميان صفا و مروه شدند.[17]
******************* حکمي جديد
در اين هنگام با نزول وحي حضرت روبه زائران کرده، فرمودند: "کساني که قرباني به همراه ندارند، از احرام خارج شوند؛ اما من و افرادي که قرباني به همراه آوردهاند بايد به حالت احرام باقي بمانند تا لحظهاي که قرباني خود را سرببرند". فردي پرسيد: آيا اين حکم امسال است يا همواره خواهد بود، رسولخدا(ص) در جواب فرمودند، همواره تا روز قيامت خواهد بود و به دين ترتيب حضرت حکم داخل شدن عمره در حج را ابلاغ فرمودند.[18] و همچنين نقل شده است در اين سفر پيامبر(ص) وارد کعبه شده در آنجا نماز گزاردهاند و همچنين براي کعبه روپوشي قرار ميدهند.[19]
*********************** پيوستن علي(ع) به رسواخدا(ص)
علي(ع) به امر پيامبر(ص) به "نجران" (يکي از شهرهاي يمن) اعزام گرديده بود تا علاوه بر جمع آوري صدقات، جزيهي (اموالي که غير مسلمانان به دولت اسلامي ميپردازند تا در پناه دولت روزگار بهسر برند) نصاراي آن شهر را نيز دريافت نموده، نزد پيامبر(ص) آورد. هنگامي که علي(ع) از اين مأموريت بازميگشت، مصادف با حضور پيامبر(ص) در مکه بود. از اين روي علي(ع) هم احرام بسته، براي ديدار با رسولخدا(ص) پيش از سپاهيان تحت فرمانش به مکه آمد و آن حضرت را در حالي که لباس به تن داشت، ملاقات نمود. پيامبر(ص) از نيت ايشان در هنگام احرام بستن پرسيدند، جواب شنيدند: "من اينگونه گفتهام، خدايا به همان نحو که پيامبرت(ص) احرام بسته من هم احرام ميبندم"، پيامبر(ص) فرمودند: "يا علي(ع) شما در حج با من شريک هستي، پس بر احرام باقيباش." حضرت علي(ع) در ديدار با حضرت فاطمه(س) ايشان را در لباس احرام نديد، وقتي علت امر را جويا شد، حضرت فاطمه(س) سخنان پدر را براي همسرش نقل نمود.[20]
************************* حديثي در مورد علي(ع)
علي(ع) در بازگشت به نزد سپاهيان تحت فرماندهي وي در سفر به يمن، متوجه شد فرماندهي جانشين وي پارچههائي را که از نجران به عنوان ماليات اسلامي همراه آورده بودند، ميان سربازان تقسيم کرده، سياهيان آنها را به تن کردهاند. علي(ع) از اين عمل خودسرانه ناراحت شده، فرماندهي خاطي را مؤاخذه کرده، دستور جمعآوري پارچهها را ميدهند. لشگريان که از اين برخورد ناراحت شده بودند به رسولخدا(ص) شکايت ميبرند، حضرت که نامهربانيهايي را در حق علي(ع) مشاهده ميکردند، خطبهاي ايراد نموده، در آن فرمودند: "اي مردم از علي(ع) شکايت نکنيد که او دربارهي خدا سختتر از آن است که کسي از او شکايت کند."[21]
********************* مراسم حج
پيامبر(ص) پس از انجام اعمال عمره راضي نبودند که در منزل کسي به سر برند، از اين روي دستور دادند خيمهي ايشان را بيرون مکه بزنند. روز هشتم احرام بسته آنگاه بر شتر خويش نشسته راهي "عرفات" شدند.[22]
************************ حذف يک بدعت
از جمله بدعتهاي جاهلي مکيان آن بود که در مراسم حج از "مشعرالحرام" فراتر نميرفتند و ميگفتند ما اهل حرم هستيم و نبايد از حرم فراتر رويم و چون مردم از عرفات به مشعر ميآمدند با مردم همراه شده به مني ميآمدند، قريشيان اميدوار بودند پيامبر(ص) در اين باب با آنها موافقت نمايند؛ اما حضرت اين امر جاهلي را به امر الهي زير پاي نهاد، راه عرفات را در پيش گرفته در وادي "نمره" که خيمهي ايشان زده شده بود فرود آمدند.[23]
******************** خطبهي پيامبر(ص)
در آن روز سرزمين عرفه شاهد اجتماعي باشکوه بود. محلي که تا چندي پيش اقامتگاه مشرکان و بتپرستان بود، براي ابد پايگاه خداپرستي قرار گرفت. پيامبر(ص) بعد از خواندن نماز ظهر و عصر در عرفات، در حالي که روي شتر خويش قرار گرفته بود خطبهي تاريخي خويش را ايراد فرمودند و يکي از اصحاب سخنان حضرت را تکرار ميکرد تا به گوش افراد دورتر برسد.[24]
************************ محورهاي سخن حضرت چنين بود:
1) خون و اموال مسلمين بر يکديگر تا روزي که خدا را ملاقات کنند، حرام است و خونهايي که در جاهليت ريختهشده بايد فراموش شود و قابل تعقيب نيست (قابل توجه اينکه انتقام خون در نزد اعراب اهميت ويژهاي داشت که بالتبع درگيريهايي را به همراه داشت).
2) هر کسي امانتي نزد اوست بايد به صاحبش رد کند.
3) ربا در اسلام حرام است و بايد از آن پرهيز شود.
4) از شيطان پيروي نکنيد او اکنون از اينکه در سرزمين شما پرستش شود مأيوس گرديده، با تبعيت از او در امور کوچک وي را دوباره شادمان نسازيد.
5) زنها بر شما حق دارند و شما بر آنان، آنگاه فرمودند: من در اين وادي شما را سفارش ميکنم به نيکي در حق زنان، زيرا آنان امانتهاي الهي در دست شمايند.
6) من در ميان شما دو چيز به امانت ميگزارم که اگر به آنان چنگ بزنيد گمراه نخواهيد شد، يکي کتاب خدا و ديگري سنت و گفتار من است.
7) مسلمانان با يکديگر برادرند.[25]
سپس با انگشت سبابه به آسمان اشاره کرده فرمودند: "خدايا تو شاهد باش که سخنان تو را رساندم."[26]
************************** غديرخم
در راه بازگشت به مدينه درپي نازلشدن آيهي:
"يا ايُّهاالرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيکَ مِن رَبِّک وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ و اللهُ يَعصِمُک مِنالنّارِ...[27]"
پيامبر(ص) در وادي غديرخم که موضع مناسبي براي توقف نبود، دستور توقف دادند.[28]
پس از جمعشدن کاروانيان پيامبر(ص) خطبهاي ايراد نمودند که تنها محورهاي مهم آن را بيان ميکنيم:[29]
1) خبر دادن از رحلت خود.
2) دو چيز گرانبها نزد شما به يادگار ميگزارم، کتاب خدا و اهلبيتم.
3) معرفي علي(ع) به جانشيني خود.
با حرکت از غدير، چند روز بعد پيامبر(ص) به مدينه رسيدند و اين سفر پر ماجرا به پايان رسيد و حوادث اين سفر نقشي اساسي در تاريخ اسلام به دنبال داشت که بايد در جاي خود مطرح گردد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 - اصفهاني، راغب؛ مفردات الفاظ القرآن، دمشق- بيروت، دارالقلم- دارالشامية، 1412، اول، ج1، ص218.
2 - ابنمنظور؛ لسانالعرب، بيروت، دارالصادرف 1414، سوم، ج8، ص385.
3 - واقدي، محمدبن عمر؛ کتابالمغازي، مارسدن جونس، بيروت، أعلمي، 1409، الثالثة،ج3، ص1088.
4 - حج، 27
5 - کليني، محمدبنيعقوب؛ الکافي، تهران، دار الکتبالإسلامية، 1365، ج4،ص245 وطوسي، محمدبن حسن؛ التبيان في تفسيرالقرآن، احمد قيصر عاملي، بيروت، داراحياءالتراثالعربي،بي تا، ج7، ص309.
6 - طبري، محمدبن جرير؛ تاريخ الأمموالملوک، محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387، الثانية، ج3، ص149 و الحميري المعافري، عبدالملکبن هشام؛ السيرةالنبوية،مصطفي السقا و ابراهيم الأبياري و عبدالحفيظ شلبي، بيروت، دارالمعرفة، بي تا،ج2،ص601.
7 - واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج3، ص1088.
8 - طبري، محمدبن جرير؛ پيشين، ج3، ص152.
9 - واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج1، ص8.
10 - الحميري المعافري، عبدالملکبن هشام؛ پيشين، ج2، ص601.
11 - همان، و طبري، محمدبن جرير؛ پيشين، ج3، ص148.
12 - واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج3، ص1089 و بلاذري، احمدبن يحيي؛انسابالأشراف، محمدحميد الله، مصر، دارالمعارف، 1959، ج1، ص369.
13 - واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج3، ص1089 و بلاذري، احمدبن يحيي؛ پيشين، ج1، ص368 .
14 - واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج3، ص1089.
15 - الحميري المعافري، عبدالملکبن هشام؛ پيشين، ج2، ص602 وابناثير؛ الکاملفيالتاريخ، بيروت، دارصادر- داربيروت، 1385، ج2، ص302.
16 - واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج3، ص1092 و الحميري المعافري، عبدالملکبن هشام؛ پيشين، ج2، ص602.
17 - واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج3، ص1097 و کليني؛ محمدبنيعقوب؛ پيشين، ج4، ص 246.
18 - اندلسي، ابنحزم؛ جوامعالسيرةالنبوية، بيروت، دارالکتبالعلمية، بيتا، ص207 و طبرسي، فضلبن حسن؛ مجمعالبيان، تهران، ناصرخسرو، 1372، سوم، ج2، ص512.
19 - واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج3، ص1100.
20 - الحميري المعافري، عبدالملکبن هشام؛ پيشين، ج2، ص602 و طبري، محمدبن جرير؛ پيشين، ج3، ص148-149.
21 - الحميري المعافري، عبدالملکبن هشام؛ پيشين، ج2، ص603 و واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج3، ص1081 و طبري، محمدبن جرير؛ پيشين، ج3، ص149.
22 - و واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج3، ص1102-1103.
. همان.[23]
. الحميري المعافري، عبدالملکبن هشام؛ پيشين، ج2، ص 605 و طبري، محمدبن جرير؛ پيشين، ج3، ص151.[24]
. الحميري المعافري، عبدالملکبن هشام؛ پيشين، ج2، ص 604 و طبري، محمدبن جرير؛ پيشين، ج3، ص150، 151.[25]
. واقدي، محمدبن عمر؛ پيشين، ج3، ص1103 و الحميري المعافري، عبدالملکبن هشام؛ پيشين، ج2، ص 604 .[26]
. مائده، 67.[27]
. کوفي، فراتبن ابراهيم؛ تفسير فرات کوفي، محمدکاظم محمودي، تهران، ارشاد اسلامي، 1410، اول، ص130 و قمي، عليبن ابراهيم؛ تفسير قمي، سيد طيب موسوي جزايري، قم، دارالکتاب، 1367، چهارم، ج1، ص172 و طبرسي، فضلبن حسن؛ پيشين، ج1، ص261.[28]
. يعقوبي، احمدبن ابي واضح؛ تاريخاليعقوبي، بيروت، دارصادر، بي تا،ج2،ص112.[29]
نويسنده: حسين قاضي خاني