|
دو نفر در خیابان راه می رفتند، ناگهان به آیینه ای برخوردند.
دو نفر در خیابان راه می رفتند، ناگهان به آیینه ای برخوردند.
اولی آن را برداشت و به دومی گفت: این شخص چقدر برای من آشناست. دومی آیینه را از او گرفت و گفت:بابا جان چطور نفهمیدی، این منم دیگه!!!
|
|
|
|
|
|
|
| |
|
نوشته شده
در
جمعه 19 فروردين 1390
توسط
مدیر پرتال
|
|
PDF
چاپ
بازگشت
|
|
|
|
|