ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : سه شنبه 11 ارديبهشت 1403
سه شنبه 11 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 13 شهريور 1389     |     کد : 9137

آسيب‏شناسي زمامداران از ديدگاه امام علي(ع)

اين مقاله تحقيقي ـ كاربردي، به آسيب‏شناسي كارگزاران با نظر به كلام امام علي(ع) و نيز ارائه نمونه‏هاي تاريخيِ برخورد امام با كارگزاران مي پردازد و در پايان، به اختصار به راه‏هاي مقابله با اين آسيب‏ها، از طريق تغيير رفتار و تربيت ديني اشاره مي‏شود...

اين مقاله تحقيقي ـ كاربردي، به آسيب‏شناسي كارگزاران با نظر به كلام امام علي(ع) و نيز ارائه نمونه‏هاي تاريخيِ برخورد امام با كارگزاران مي پردازد و در پايان، به اختصار به راه‏هاي مقابله با اين آسيب‏ها، از طريق تغيير رفتار و تربيت ديني اشاره مي‏شود.

چكيده
اين مقاله تحقيقي ـ كاربردي، به آسيب‏شناسي كارگزاران و روش‏هاي مقابله با آن مي‏پردازد و در اين خصوص آسيب‏هايي از قبيل خيانت، ضعف مديريت، استبداد، كوتاهي در اجراي وظايف، ستمگري بر مردم، فاصله گرفتن از مردم، اخلاق و روحيات ناپسندِ زمامداران، نظير قدرت‏طلبي، دنيازدگي، امتيازخواهي و رشوه‏پذيري، با نظر به كلام امام علي(ع) و نيز ارائه نمونه‏هاي تاريخيِ برخورد امام با كارگزاران بررسي مي‏گردد و در پايان، به اختصار به راه‏هاي مقابله با اين آسيب‏ها، از طريق تغيير رفتار و تربيت ديني اشاره مي‏شود.

مقدمه
حكومت‏ها هرچند از نظر سياسي، نظامي و اقتصادي مقتدر باشند، با مجموعه‏اي از آسيب‏ها مواجه‏اند كه مي‏تواند آن‏ها را تضعيف كند يا حتي به اضمحلال بكشاند.
در سطح كلان، عامل اين آسيب‏ها ممكن است دشمنان داخلي و خارجي و يا خودي‏ها نظير زمامداران و يا مردم باشند. از آن‏جا كه معمولاً حكومت‏ها براي مقابله با دشمنان داخلي و خارجيِ خود، معمولاً برنامه‏ريزي و آمادگي لازم را فراهم مي‏سازند، كمتر اتفاق مي‏افتد كه نظامي تثبيت شده، از طريق اين خطرها به نابودي كشيده شود. امّا مهم‏ترين خطرها براي جامعه ديني، آسيب‏هاي وارد آمده از سوي خودي‏ها و به خصوص زمامداران است كه ناآگاهي آنان از وظايف يا ناتواني در انجام وظايف و يا انحراف آنان بزرگ‏ترين ضربه را به جامعه ديني وارد مي‏آورد كه نتيجه آن، يا انحراف از دستورهاي ديني و يا اضمحلال جامعه اسلامي است.
فلسفه پذيرش مسؤوليت در هر حكومت، تلاش براي استحكام پايه‏هاي آن، اجراي دقيق قوانين، برقراري امنيت، تأمين رفاه و آسايش مردم، برطرف كردن مشكلات و گرفتاري‏ها، جبران ضعف‏ها و كمبودها، خشنود كردن مردم، دلگرم نمودن آنان نسبت به حكومت، تلاش براي شكوفايي و پيشرفت همه جانبه جامعه، دفاع از ارزش‏هاي مادي و معنوي نظام، آباد كردن شهرها و بازسازي ويراني‏ها و... است. دست‏يابي به تمام يا بيشتر هدف‏هاي از پيش تعيين شده يك نظام حكومتي در گرو اداي وظيفه صحيح زمامداران و كارگزاران است. اگر زمامداران، نادرست، خودسر و بي‏برنامه عمل كنند، مي‏توانند سخت‏ترين آسيب‏ها را بر نظام وارد سازند و چه بسا با توسل به كارهاي خلاف شرع و قانون و خلاف شأن، عوامل سقوط و تباهي و بي‏اعتباري حكومت را نيز فراهم آورند.
امام علي(ع) با آگاهي كامل از اين واقعيت، در بيانات خود در موارد مختلف به اين آسيب‏ها و راه‏هاي مقابله با آن اشاره كرده‏اند. اين مقاله در سطور آتي با تكيه بر كلام آن حضرت و نيز شواهد تاريخي به آن‏ها مي‏پردازد.

1. خيانت
مؤثرترين راه آسيب‏پذيري نظام، نفوذ پديده شوم خيانت در سيستم كارگزاري و نظام اجرايي كشور است. بر اساس حكم عقل و منطق، خيانت در هر شرايط و از هر كسي ناپسند و غيرموجّه است، ولي خيانت كارگزاران و زمامداران به نظام، مردم و رهبر بدترين نوع خيانت است. امام علي(ع) مي‏فرمايد:
همانا بزرگ‏ترين خيانت، خيانت به مردم، و رسواترين دغلكاري، دغلبازي با رهبران و امامان است.1
به خدا سوگند! من مي‏دانستم كه مردم شام به زودي بر شما [كوفيان[ پيروز خواهند شد؛ زيرا آنان... نسبت به رهبر خود امانتدار، و شما نسبت به امام خود خيانتكاريد...، اگر من يك كاسه چوبي را به يكي از شما به رسم امانت بسپارم، مي‏ترسم خيانت كنيد و بند آن را بدزديد.»2
تاريخ دفتري است كه خيانت بسياري از كارگزاران را در خود ثبت كرده است. خيانت ابولُبابه در افشاي تصميم پيامبر(ص) در مورد نبرد با بني‏قريظه،3 خيانت حاطب بن أبي‏بَلْتَعَه در رساندن خبر حمله قريب الوقوع پيامبر(ص) به مكه،4 و خيانت جرير بن عبدالله بجلي نمونه‏هايي از اين موارد است. جرير به نمايندگي از طرف حضرت علي(ع) براي ابلاغ پيام امام به معاويه و مذاكره با وي و دعوت او به بيعت با امام رهسپار شام شد. معاويه مقدم وي را گرامي داشت و در پذيرايي از او و بخشش به وي بسيار كوشيد. نماينده امام كار را اطاله داد و بيش از يك ماه در آن‏جا اقامت گزيد و با چشمداشت به كيسه‏هاي زر و سيم معاويه در اداي وظيفه خيانت ورزيد. گزارش خيانت و مداهنه و تساهل وي به امام رسيد. او نزد امام بازگشت و با شنيدن توبيخات، از آن حضرت جدا شد. حضرت دستور داد طبق فرمان پيامبر(ص) خانه وي را آتش زدند.5
حضرت با قاطعيت با كارگزاران خائن برخورد مي‏كرد. براي نمونه ايشان در نامه‏اي شديداللحن به اشعَث بن قيس6 هنگامي كه در بيت‏المال خيانت كرده بود، فرمود:
آنچه بر عهده توست ادا نما، وگرنه گردن تو را با شمشير خواهم زد.7
اشعث در دوران زمامداري‏اش صدهزاردرهم اندوخته بود. امام فرمان داد تا آن را پس دهد. او گفت: اين ثروت را در دوران حكومت شما به دست نياورده‏ام. امام فرمود:
به خدا سوگند، اگر آن را در بيت المال مسلمانان حاضر نسازي، اين شمشير را چنان بر تو فرود آورم كه هر چه خواست، از تو باز ستانَد.8
در جاي ديگر به فرمانرواي مصر ـ مالك اشتر ـ فرمان مي‏دهد كه با اين پديده شوم نفرت‏انگيز با قاطعيت مبارزه كند و خيانتكاران را به سزاي اعمال زشتشان برساند:
اي مالك! از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن. اگر يكي از آنان دست به خيانت يازيد و گزارش بازرسانت آن را تأييد كرد، به همين مقدار گواهي قناعت كن و او را با تازيانه كيفر نما و از آنچه در اختيار دارد او را عزل كن و در جايگاه خواريش بنشان، و داغ خيانت بر چهره‏اش بگذار و قلاده ننگ و بدنامي به گردنش بياويز.9
اين شدت و قاطعيت درجه آسيب‏پذيري نظام از خيانت را روشن مي‏كند. نظام‏هايي كه به خيانت كارگزاران خود رسيدگي نكنند، سرانجام محتوم آنان شكست خواهد بود. براي مثال انقراض نظام امويان را مي‏توان در خيانت حاكمان آن جستجو كرد. نظام اموي به اعتراض مردم توجهي نمي‏كرد و اگر هم مجبور مي‏شد يا سياست‏شان اقتضا مي‏كرد، كارگزار خائن را از شهري عزل مي‏كردند و در شهري ديگر بر منصبي ديگر مي‏گماردند و زمامدار ديگري را كه در خيانت دست كمي از قبلي نداشت نصب مي‏كردند. مثلاً در مدينه سه بار مروان بن حكم و وليد بن عتبه به جاي يكديگر عزل و نصب شدند. آنان همچون مهره‏هايي بودند كه به‏دست حاكمان جابه‏جا مي‏شدند.

2. ضعف مديريت
يكي از راههاي آسيب‏پذيري نظام‏هاي سياسي و اجتماعي ضعف مديريت زمامداران و كارگزاران حكومتي و ناتواني آن‏ها در اداره امور جاري كشور است. در طول تاريخ هر زمان افراد ضعيف و سست عنصر رهبري جوامع يا مسؤوليت بخشي از حكومت را به عهده گرفته‏اند، خسارات فراواني بر دولت، ملت و نظام سياسي وارد كرده‏اند. امام علي(ع) از پذيرش مسؤوليت بدون لياقت و شايستگي انتقاد مي‏كند و از بيعت مردم با ابابكر پس از رحلت پيامبر(ص) اظهار شگفتي مي‏نمايد.
آگاه باشيد به خدا سوگند، پسر ابوقحافه در حالي جامه خلافت را بر تن كرد كه خوب مي‏دانست جايگاه من در حكومت اسلامي همانند محور سنگ‏هاي آسياست و آن جز بر محور من نمي‏چرخد [كسي چون من شايستگي اين مقام را ندارد] و خوب مي‏دانست چشمه‏سارهاي علم و دانش از دامن كوهسار وجودم جاري است، و مرغان دور پرواز انديشه‏ها را به ژرفاي آسمان عظمتم راه نيست... شگفتا! ابابكر كه در حيات خود از مردم مي‏خواست عذر او را بپذيرند، چگونه به هنگام مرگ آن را به ديگري واگذار كرد؟! به راستي هر دو [عمر و ابوبكر] از پستان شتر خلافت دوشيدند و نوشيدند، و سرانجام حكومت را در اختيار كسي قرارداد كه مجموعه‏اي از خشونت، سختگيري، اشتباه و پوزش‏طلبي بود... .10
امام از مديران صالح استفاده مي‏كرد كه ممكن بود در مديريت ضعف داشته باشند، اما ايشان آن ضعف‏ها را ناديده نمي‏گرفت. حضرت در نامه‏اي به كميل بن زياد نخعي والي هيت، ضعف مديريت او را نكوهيده است:
اي كميل! سستي انسان در انجام دادن كارهايي كه بر عهده اوست و پافشاري در كاري خارج از مسؤوليتش نشانه ناتواني آشكار و انديشه‏اي ويرانگر است... اي كميل! تو در آن سامان پلي شده‏اي تا دشمنان از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند؛ زيرا نه قدرتي داري كه با آنان نبرد كني و نه هيبتي داري كه از تو حساب برند و بگريزند، نه مرزي را حفظ مي‏كني و نه مي‏تواني شوكت دشمن را در هم بكوبي، نه نيازهاي مردمت را بر طرف مي‏كني، و نه امامت را راضي نگه مي‏داري.11
از آن‏جا كه انتخاب مديرانِ كارآمد و دلسوز مدّ نظر امام علي(ع) بود، هنگامي كه مشاهده كرد محمد بن ابي‏بكر در اداره شهر مصر ناتوان است، مردي لايق و كارآزموده و مديري مدبر چون مالك را به ولايت آن سامان گمارد و از محمد بن ابي‏بكر كه از اين موضوع ناراحت شده بود، دلجويي كرد. پس از شهادت محمد بن ابي‏بكر فرمود:
من مي‏خواستم هاشم بن عتبه را والي آن‏جا قرار دهم كه اگر او والي مي‏شد، عمروعاص نمي‏توانست دروازه‏هاي مصر را بگشايد، در عين اين كه هيچ مذمت و سرزنشي متوجه محمد بن ابي‏بكر نيست.12
در نامه‏اي به محمد بن ابي‏بكر نيز مي‏نويسد:
اگر تو را از فرمانداري مصر عزل كردم، در عوض فرماندار جايي كردم كه اداره‏اش بر تو آسان‏تر و حكومت تو در آن سامان خوشتر است.13
مدير قوي مي‏تواند پاسخگوي مردم باشد و اگر عمّال، كارگزاران، معاونان و مجريان در انجام اموري درمانده شدند، خود مديران بايستي توانايي به سرانجام رساندن امور را داشته باشند. حضرت علي(ع) به مالك فرمان مي‏دهد:
... در آن‏جا كه معاونان تو از پاسخ دادن به مشكلات كارگزاران درمانده‏اند خود اقدام نما.14

3. استبداد و خودرايي
استبداد پديده‏اي ضداخلاقي است كه ممكن است دامنگير هر زمامداري شود و نظامي را به سقوط كشاند و ارزش‏ها و اعتبارات بسياري را بر باد فنا دهد و خسارات جبران‏ناپذير مادي و معنوي برجاي گذارد. امام علي(ع) در نهج‏البلاغه، سلطنت و قدرت سياسي و اجرايي را در صورتي كه به همراه خودسازي معنوي زمامداران نباشد، عامل پيدايش استبداد آنان معرفي مي‏كند15 و آن را عامل هلاكت و تباهي زمامداران مي‏داند.16 آن‏گاه كه پرونده قتل خليفه سوم را بررسي مي‏كند، در يك كلام استبداد عثمان و بي طاقتي مردم را عامل پيدايش آن حادثه ذكر مي‏كند:
... من جريان عثمان را به نحو خلاصه و جامع براي شما بيان مي‏كنم؛ عثمان استبداد ورزيد و چه بد استبدادي، و شما شورشيان (از اهالي كوفه، مصر، مدينه) نيز بيتابي كرديد و از حد گذرانديد، و چه بيتابي زشتي.17
در سخني ديگر، نافرماني مردم از حكومت و استبداد و زياده‏روي واليان در برابر مردم را عامل مشكلات فراوان و جبران‏ناپذير معرفي مي‏كند:
اگر مردم بر زمامدارن چيره شوند و نافرماني كنند، و يا زمامداران در برابر مردم زياده‏طلبي و استبداد پيشه سازند، وحدت كلمه از بين مي‏رود و نشانه‏هاي ستم آشكار، نيرنگ بازي در دين فراوان، راههاي شناخته شده سنتها متروك، هواپرستي رايج، احكام دين تعطيل، كينه توزي و بد دلي فراوان خواهد شد، و مردم در برابر تعطيل شدن حق و رواج باطل بي تفاوت، نيكان خوار و ذليل، اشرار و بَدان قدرتمند و كيفر الهي بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد شد.18
كارگزاران حكومت بايد مجري سياست‏هاي حكومت و حاكم باشند و البته اين با اظهارنظر و مشورت در امور منافات ندارد. براي تبيين اين مهم حضرت به ابن عباس فرمود:
لَكَ أَنْ تُشيرَ عَليَّ و أَري، فَإنْ عَصَيتُكَ فأَطعْني.
اين وظيفه توست كه در هنگام مشورت نظر خود را اعلام داري، اما اگر بر خلاف نظر تو عمل كردم، بايد از دستور من اطاعت كني.19
حضرت در نامه‏اي به اشعَث بن قيس كِندي وي را از استبداد و خودرأيي نهي مي‏كند:
... تو را نرسد كه آنچه خواهي، به شهروندان فرمايي و بدون دستور، به كاري دشوار درآيي.20
حضرت به ابوموسي اشعري حاكم كوفه نامه‏اي نوشت و فرمان داد براي مبارزه با ناكثين نيرو اعزام كند. وي از اين فرمان سرپيچيد و با خودرأيي با دستور امام مخالفت كرد و مردم را به همكاري نكردن با امام تشويق مي‏نمود. حضرت نامه‏اي تند و با عتاب تمام برايش فرستاد و چنين نوشت:
اي فرزند تكبر و فريب و اي پيرو نياكان كافر و جاهل متعصب! به خدا سوگند، معتقد بودم كه دوري تو از اين حكومت، كه خداوند تو را شايسته آن قرار نداده و برايت بهره و نصيبي در آن وضع نكرده است، به‏زودي تو را از پاسخگويي به فرمانم منع خواهد كرد و باعث شورش و طغيانت خواهد شد... .21
حضرت او را عزل كرد و تهديد فرمود كه در صورت مقاومت، كشته خواهد شد.
خودرايي فرماندهان نظامي در جنگ صفين يكي از عوامل مهم سستي سپاه اميرمؤمنان(ع) شد. مخالفت علني اشعث بن قيس كه فرمانده ميمنه سپاه و نيروهاي يمني ربيعه و كنده بود، در آن‏جا صورت گرفت. نافرماني او در ادامه جنگ موجب شد حضرت وي را عزل كند.22

4. كوتاهي زمامداران در انجام وظايف و پرداختن به كارهاي غير ضروري
يكي از نقاط ضعف دستگاه‏هاي اجرايي، كم‏كاري و انجام ندادن كارهاي اوليه و حياتي در حوزه وظايف تعيين شده است. امام علي(ع) كوتاهي زمامداران در انجام مسؤوليت و پرداختن به كارهاي فرعي و غيرمرتبط با مسؤوليت را يكي ديگر از عوامل آسيب پذيري نظام و حكومت و سبب ناامن شدن مرزها، سلب امنيت از شهرها، ناراضي شدن رهبر از كارگزاران و نشانه بي‏كفايتي معرفي مي‏كند.
حضرت در نامه‏اي به كميل بن زياد نخعي، والي هيت، اقدام او را در حمله به قرقيسا و نسنجيده رها ساختن حوزه مأموريتش، نكوهش مي‏كند و مي‏فرمايد:
اي كميل! اقدام تو به جنگ با مردم قرقيسا در مقابل رها كردن پاسداري از مرزهايي كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسي در آن‏جا نيست تا آن را حفظ كند، و سپاه دشمن را دور سازد، انديشه‏اي است باطل... .23
هم‏چنين حضرت در نامه‏اي به منذر بن جارود چنين مي‏نويسد:
به من خبر رسيده است كه كارهاي بسياري را بر زمين مي‏گذاري و به سرگرمي و تفريح و صيد بيرون مي‏روي و در ثروت خداوند، نسبت به باديه‏نشينان قبيله‏ات گشاده‏دستي مي‏كني، گويا ميراث پدر و مادر توست... .24
حضرت او را عزل كرد و به زندان انداخت و از وي سي هزار درهم غرامت گرفت.25
امام(ع) زماني كه مالك را به فرماندهي منصوب كرد، او را چنين ستود و معرفي نمود:
مالك كسي است كه بيم سستي و لغزش بر او نمي‏رود. كُندي نمي‏كند آن‏جا كه شتاب بايد، و شتاب نمي‏گيرد آن‏جا كه كُندي شايد.26
هم‏چنين امام علي(ع) به مالك اشتر، تأكيد مي‏كند كه:
اي مالك! مبادا در كاري كه وقت آن نرسيده است، شتاب كني يا در كاري كه وقت آن رسيده است سستي ورزي... بكوش هركار را در جاي خود و زمان مخصوص به خود انجام دهي.27

5. ستم بر مردم
خطرناكترين پديده‏اي كه سلامت و اقتدار هر نظامي را تهديد مي‏كند، ستم زمامداران بر مردم است. امام علي(ع) مظهر عدل الهي در زمين و كانون مهر و محبت به بندگان خداست، تا آن‏جا كه او را بزرگ‏ترين شهيد راه عدالت (قتل في محراب عبادته لشدة عدالته) معرفي كرده‏اند. حضرت نشانه‏هاي ستمگران و انواع ستم‏ها را بيان فرموده و ستمگري را نكوهيده است. ايشان ستم را در سه دسته طبقه‏بندي مي‏كنند: ستم نابخشودني (شرك به خدا)، ستم بخشودني (گناه و ستم برخويشتن)، ستم قابل پيگيري (ستم بر ديگران).28
امام علي(ع) براي ستمگران سه نشانه ذكر مي‏نمايد:
مردان ستمگر را سه نشانه است: سركشي از فرمان مافوق، زورگويي و ستم به زيردستان و همكاري و ياري رساندن به ستمگران.29
در ديدگاه امام علي(ع) زمامداران ستمگر بدترين مردم نزد خدا هستند:
بدترين مردم در نزد خداوند، رهبر ستمگري است كه خود گمراه و عامل گمراهي ديگران مي‏باشد... .30
حضرت در بياني ديگر ستمگران را براي رهبري جامعه، ناشايسته و نالايق معرفي مي‏فرمايد31 و يادآور مي‏شود كه ستمگري، دشمني و جنگ با خداست.32
از ديدگاه نهج‏البلاغه يكي از مهم‏ترين عوامل سقوط و شكست نظام‏هاي سياسي، ستمگري بر مردم است. حضرت، خطاب به مالك مي‏فرمايد:
كسي كه به بندگان خدا ستم روادارد، خدا به جاي بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد؛ چراكه با خدا سر جنگ دارد تا آن‏گاه كه دست از ستمگري بكشد و توبه كند و چيزي چون ستمكاري، نعمت خدا را دگرگون نمي‏كند، و كيفر او را نزديك نمي‏سازد، كه خدا نفرين ستمديدگان را مي‏شنود و در كمين ستمكاران است.33

6. فاصله گرفتن از مردم
يكي از راه‏هاي آسيب‏پذيري و تضعيف حكومت، فاصله گرفتن زمامداران از مردم و رنجش خاطر آنان از حكومت است. اگر نظامي بتواند رضايت عمومي را به نفع خود جلب نمايد، به يقين از حمايت‏هاي آنان در حوادث و مشكلات مهم برخوردار خواهد بود و در مقابل، اگر با نارضايتي عمومي مواجه باشد، در مشكلات و حوادث غيرمترقبه نه‏تنها حمايت نخواهد شد، بلكه مورد اعتراض و خشم مردم نيز قرار خواهد گرفت.
فاصله گرفتن از مردم موجب عدم تشخيص درست حق و باطل مي‏شود و باعث بدبيني مردم به كارگزار و اصل نظام و حكومت، و نيز موجب شكاف عميق ميان مردم و حكومت مي‏گردد. اين سه پيامد شوم، از عملكرد بد كارگزاران متوجه هر نظام مي‏شود. سرنگوني اكثر حكومت‏هاي طاغوتي دنيا نيز ناشي از مخالفت‏هاي مردمي و فاصله گرفتن آن‏ها از مردم است.
امام علي(ع) در فرمانش به مالك، بيشترين حساب را براي توده مردم باز نموده و وي را به جلب رضايت مردم و بر طرف كردن فاصله‏هاي حكومت با مردم فرمان داده است:
اي مالك! قلب خويش را مملو از رحمت و محبت و لطف نسبت به مردم خود كن، و مبادا كه چون حيوان درنده‏اي خوردن آنان را غنيمت شماري.34
و در جاي ديگر به مالك فرمان مي‏دهد كه سعي او در جلب رضايت توده مردم باشد:
اي مالك! بايد پسنديده‏ترين كارها نزد تو اموري باشد كه با حق و عدل موافق‏تر، و با رضايت توده مردم هماهنگ‏تر است؛ زيرا خشم توده مردم خشنودي خواص را بي اثر مي‏كند، و ناخشنودي خواص و اطرافيان با رضايت عامه مردم جبران‏پذير است.35
در قسمت ديگري از عهد نامه مالك، فرمان مي‏دهد كه با نيكوكاري، درجه وفاداري و خوش‏بيني مردم به حكومت را بالا ببرد تا بتواند به آنان اعتماد كند:
بدان اي مالك! هيچ وسيله‏اي براي جلب اعتماد والي به رعيت، بهتر از نيكوكاري به آنان و تخفيف ماليات و عدم اجبار آنان به كاري كه دوست ندارند، نيست. پس در اين راه آن قدر بكوش تا به وفاداري رعيت خوش‏بين شوي كه اين خوش‏بيني بار سنگين و رنج‏آور مشكلات را از تو برمي‏دارد.36
و در بخش ديگر از آن عهد نامه سفارش مي‏كند اگر مردم به تو مراجعه كردند با بذل و بخشش گره از كارشان بگشاي و اگر كاري برايشان انجام ندادي با خوشرويي و عذرخواهي، از ناراضي شدن و فاصله گرفتنشان از حكومت جلوگيري كن.37

7. اخلاق و روحيات ناپسند
دنيازدگي و رفاه‏طلبي
از آفات بزرگي كه معمولاً دامنگير رجال سياست مي‏شود، دنيازدگي و فريفتگي به زرق و برق دنياست. امام علي(ع) با دنيا اين‏گونه سخن مي‏گويد:
اي دنيا! از من دور شو. مهار تو را بر پشتت نهادم و از چنگالت رهايي يافتم، و از دام‏هاي تو رسته و از لغزشگاه‏هاي تو دوري گزيده‏ام. كجايند بزرگاني كه به بازيچه‏هاي خود فريبشان دادي؟ و كجايند امت‏هايي كه با زر و زيورت آنان را فريفتي؟ كه اكنون در گورها گرفتارند و در درون لحد پنهان!، اي دنيا! به خدا سوگند، اگر شخصي ديدني بودي و قالبي حس كردني داشتي، حدود خدا را بر تو جاري مي‏كردم، به جهت بندگاني كه آنان را با آرزوهايت فريفتي، و ملت‏هايي كه به خاك هلاك افكندي، و قدرتمنداني كه تسليم نابودي كردي و هدف انواع بلاها قرار دادي كه ديگر نه راه پس دارند و نه راه پيش. اما هيهات، كسي كه در لغزشگاه‏هاي تو قدم بگذارد سقوط خواهد كرد و كسي كه بر امواج تو سوار گردد غرق مي‏شود. اما كسي كه از دامهاي تو رست پيروز مي‏شود و آن كس كه از تو به سلامت بگذرد نگران تنگي جايگاهش (در قبر) نيست؛ زيرا دنيا در پيش او چونان روزي است كه گذشت. از برابر ديدگانم دور شو. سوگند به خدا، رام تو نمي‏گردم تا خوارم سازي، و مهارم را به دست تو نمي‏سپارم تا هر كجا كه خواهي مرا بكشاني... .38
سياست‏هاي اقتصادي خلفاي نخستين در تدوين ديوان و اختلاف پرداخت‏هاي توجيه‏ناپذير و به‏دست آوردن غنايم فراوان در جريان فتوحات و عواملي ديگر، موجب دنيازدگي زمامداران و مردم شد. نمونه آن، سعيد بن العاص اموي بود كه در دوران امارتش بر كوفه گفت: «ان السواد بستان لقريش و بني‏أمية». اين سخن مورد اعتراض مالك اشتر و كوفيان قرار گرفت.39
يكي از آثار طبيعي رسيدن به قدرت و حكومت، تمكّن مالي است. هركس به امكانات زياد دسترسي پيدا كند، روح رفاه طلبي و تجمل گرايي در او زنده مي‏شود؛ گرچه در گذشته حتي با آن مخالف بوده باشد.
پيدا شدن روح رفاه‏زدگي و تجمل‏گرايي مانع بسياري از خدماتي است كه مديران جامعه مي‏توانند براي توده‏هاي مردم انجام دهند. اين رفاه زدگي در زواياي مختلف زندگي از قبيل خريد خانه، اتومبيل، برپايي مهماني‏هاي آن‏چناني بروز مي‏كند كه با پارسايي و ساده‏زيستي، كه از زمامداران بايد انتظار داشت، منافات دارد.
امام علي(ع) از خريد خانه هشتاد ديناري توسط قاضي شهر كوفه (شريح) انتقاد مي‏كند و او را از اين كه خانه را از غير مال حلال تهيه كرده باشد، برحذر مي‏دارد.40 هم‏چنين وقتي خانه مجلل و بزرگ يكي از كارگزاران حكومتي را مشاهده كرد، فرمود:
سكه‏هاي طلا و نقره سربرآوردند و خود را آشكار ساختند. همانا اين ساختمان مجلل و با شكوه توانگري تو را مي‏رساند.41
مسعودي گزارش‏هاي كوتاهي از ثروت عثمان و برخي از عمّال و صحابه را در دوران او چنين آورده است:
عثمان در مدينه خانه‏اي با سنگ و آهك با درهايي از چوب ساج و عرعر ساخت و در مدينه اموال و باغ‏ها و چشمه‏هاي بسيار داشت. طلحه در كوفه خانه‏هايي ساخت كه هم اكنون ـ زمان مسعودي ـ در محله كناسه به نام «دار الطلحتين» معروف است و در مدينه نيز خانه‏اي با آجر و گچ و ساج ساخت. زبير خانه‏اي در بصره داشت كه اكنون (يعني سال 332 ق.) معروف است و تجّار و مالداران و كشتي‏بانان بحرين و ديگران آن‏جا فرود مي‏آيند. او در مصر و كوفه و اسكندريه نيز خانه‏هايي داشت. عبدالرحمن بن عوف خانه وسيعي ساخت كه طويله آن گنجايش 100 رأس اسب، 000/1نفر شتر و 000/10 رأس گوسفند داشت و پس از وفاتش يك چهارم از يك هشتم دارايي‏اش 000/84 دينار بود. سعيد بن مسيب مي‏گويد: وقتي زيد بن ثابت مُرد چندان طلا و نقره از خود به‏جا گذاشته بود كه آن‏ها را با تبر مي‏شكستند. اين مقدار غير از اموال و املاك ديگري بود كه قيمت آن به 000/100 دينار مي‏رسيد. سعد بن ابي‏وقاص در عقيق خانه‏هاي مرتفع و وسيع بنا كرد و بالاي آن، ايوان‏هايي ساخت.42
ولي امام علي(ع) الگوي تمام عيار پارسايان و پيشواي همه رهبران تاريخ بشر، هنگام ورود به خزانه بيت‏المال بصره، وقتي نگاهش به طلاها و نقره‏ها افتاد با بي اعتنايي فرمود:
يا صَفْراءُ و يا بَيضاءُ غُرّي غيري، المالُ يَعْسوبُ الظَلَمة و أنا يعسوب المؤمنين.43
اي سيم‏ها و زرها غير مرا فريب دهيد، مال نگهدارنده ظالمان است و من نگهدارنده مؤمنان هستم.
همو زماني رفتن عثمان بن حنيف والي بصره را به مجلسي كه فقرا در آن حضور نداشتند، دور از شأن والي خود بيان كرد و فرمود:
اي عثمان بن حنيف! من نفس خود را با تقوا رياضت داده‏ام، تا در قيامت در امان و ثابت قدم باشد. من اگر مي‏خواستم، مي‏توانستم از عسل پاكيزه و مغز گندم و بافته‏هاي ابريشم براي خود غذا و لباس تهيه كنم؛ اما هيهات كه هواي نفس بر من چيره شود... درحالي كه در حجاز يا يمامه كسي باشد كه به قرص ناني نرسد يا شكمي سير نخورد... .44
بدين‏ترتيب رفاه‏زدگي زمامداران و رهبران يكي از عوامل آسيب پذيري نظام سياسي و نيز سبب از بين رفتن اقتدار شخصيت آنان است.

قدرت‏طلبي
يكي از پديده‏هاي شوم اخلاقي در قاموس سياست و سياست‏مداران، قدرت‏طلبي است. قدرت و حكومت چيزي است كه افراد غيرمهذب، حريصانه به دنبال آنند و كمال مطلوب خود را در آن مي‏جويند؛ غافل از آن‏كه قدرت، نعمتي زوال‏پذير و از خطرناك‏ترين نعمت‏هاست. امام علي(ع) مي‏فرمايد:
همنشين قدرت و سلطنت سلطان و حاكم، شير سواري را ماند كه ديگران غبطه او را مي‏خورند، ولي خود مي‏داند كه در چه جايگاه خطرناكي است.45
اميرالمؤمنين(ع) فلسفه مبارزات سياسي و نظامي خود را چنين بيان مي‏كند:
خداوندا! تو خود مي‏داني كه جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت و حكومت و ثروت دنيا نيست، بلكه مي‏خواهيم نشانه‏هاي از ميان رفته دينت را باز گردانيم، و در سرزمين‏هاي تو اصلاحات انجام دهيم، تا بندگان ستم ديده‏ات در امن و امان زندگي كنند، و قوانين و مقررات فراموش شده دينت دو باره اجرا گردد.46
در جاي ديگر راجع به حق مسلم خويش و سزاوارتر بودنش به حاكميت اسلامي سخن مي‏گويد، ولي يادآوري مي‏كند تا زماني كه اوضاع مسلمانان روبه‏راه باشد و جز بر من، بر ديگري ستم نشود، براي رضاي خدا سكوت خواهم كرد.47 هم‏چنين در نامه‏اي به مردم مصر اين مطلب را يادآوري مي‏كند:
وقتي ديدم دين محمد (ص) از بين مي‏رود، برخاستم و حكومت را پذيرفتم ... تا آن‏جا كه ديدم گروهي از اسلام بازگشته و مي‏خواهند دين محمد(ص) را نابود سازند؛ پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را ياري نكنم، رخنه‏اي در آن بينم يا شاهد نابودي آن باشم كه مصيبت آن بر من سخت‏تر از رها كردن حكومت بر شماست.48
پس به دست گرفتن قدرت اگر با انگيزه خدمت به مردم و رشد جامعه باشد، پسنديده است؛ اما في نفسه قدرت‏طلبي امري ناپسند و موجب آفات فراوان براي حاكم و جامعه است.

زراندوزي
انباشتن ثروت ـ به‏ويژه براي رجال سياسي ـ آفت است. فرياد ابوذر غفاري در مدينه از زراندوزي‏هاي عثمان و اطرافيان، گرچه او را به تبعيد و مرگ در غربت (ربذه) كشاند،49 اما فريادهاي او هم‏چنان در گوش تاريخ طنين‏انداز است. امام علي(ع) به ابوذر فرمود:
اي ابوذر! تو براي خدا به خشم آمدي و به او اميدوار باش. اين مردم [حاكم و اطرافيانش] براي دنياي خود از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش از آنان... اي ابوذر! اگر تو هم دنياي آنان را پذيرفته بودي، تو را دوست مي‏داشتند و اگر سهمي از آنان برمي‏گرفتي، دست از تو برمي‏داشتند و چون ديگران در امان بودي.50
حضرت علي(ع) به قُدامَة بن عِجْلان، يكي از كارگزاران خود در كَسْكَر، كه دارايي خزانه را ربوده و به سوي حجاز گريخته بود، نوشت:
تصور نكني كه مال كسكر براي تو مباح است؛ آن گونه كه از پدر و مادرت به ارث برده باشي.51
گزارش مهمي به روايت ذهل بن حارث در اين زمينه آمده است. او مي‏گويد: مصقله مرا به محل اقامت خود فراخواند و غذايي آماده ساخت و خورديم. سپس گفت: به خدا سوگند، اميرمؤمنان اين ثروت‏ها را از من مي‏خواهد و من برآن توانايي ندارم. ذهل مي‏گويد كه به او گفتم: اگر مايلي يك هفته دستور را به اجرا نگذار تا ثروت‏ها را گردآوري كني. گفت: به خدا سوگند، نمي‏خواهم آن را بر خويشاوندانم تحميل كنم يا از كسي درخواست كنم. به خدا قسم، اگر پسر هند يا پسر عفّان، آن ثروت را مطالبه مي‏كردند، آن را براي من مي‏گذاشتند. نديدي كه چگونه در حكومت عثمان، اشعث بن قيس، صدهزاردرهم از ماليات آذربايجان را هر ساله خرج ميهماني مي‏كرد؟ ذهل مي‏گويد كه به او گفتم: اين مرد [علي بن ابي‏طالب] بدين رأي معتقد نيست و چيزي را به تو نخواهد بخشيد. يك شب از اين گفت‏وگو نگذشت كه مصقله به معاويه پيوست.52
سيره امام علي(ع) نيز بر عدم زراندوزي او گواهي مي‏دهد تا آن‏جا كه درباره خود مي‏گويد:
از دنياي شما تنها به دو جامه كهنه و دو قرص نان كفايت كردم؛ و گرچه شما توان زندگي علي‏گونه را نداريد، ولي با تلاش و پاك‏دامني و درستي مرا ياري رسانيد.53

امتيازخواهي
يكي از نقاط ضعف رهبران و زمامداران جوامع، امتياز خواهي براي خود و نزديكانشان است. امام علي(ع) مالك اشتر را از امتياز خواهي برحذر مي‏دارد:
اي مالك! مبادا در آنچه همه مردم مساوي‏اند، امتيازي براي خود در نظر بگيري... زيرا به‏زودي پرده‏ها كنار مي‏رود و انتقام ستمديدگان را از تو باز مي‏ستانند... .54
عثمان در شش سال دوم خلافتش در كار رعيت سستي كرد و خويشان و بستگان نزديك خود را به امارت و ولايت نشانيد. خمس غنايم مصر و افريقا را تيول مروان ساخت، اموال بيت‏المال را ميان بني‏اميه تقسيم كرد و بي‏مهابا در مقابل مردم گفت: ابوبكر و عمر سهم خودشان را نيز برنمي‏داشتند، اما من آن را برمي‏دارم و ميان خويشاوندانم پخش مي‏كنم.55 او جمعي از صحابه را، كه عمار نيز جزو آنان بود، فراخواند و به آنان گفت: از شما سؤالي مي‏پرسم و پاسخ آن را به راستي و صدق مي‏خواهم؛ شما را به خدا! آيا پيامبر(ص) قريش را بر ديگران، و بني‏هاشم را بر ساير قريش ترجيح نمي‏داد و مقدم نمي‏داشت؟ آن جماعت با سكوتشان جواب دادند. آن‏گاه عثمان بي پروا گفت: اگر كليدهاي بهشت در دستم بود، به بني‏اميه مي‏بخشيدم تا داخل آن شوند.56
درباره امتياز ندادن حضرت علي(ع) به هيچ‏كس، حتي به خواهر و برادر خويش، نقل شده است كه روزي خواهرش ام‏هاني خدمتش رسيد. حضرت به وي بيست درهم بخشيد. ام‏هاني از برده آزادشده‏اش پرسيد: اميرمؤمنان! چه‏قدر به تو داد؟ گفت: بيست‏درهم. ام‏هاني بازگشت. حضرت علي(ع) به وي فرمود: بازگرد؛ خداوند تو را رحمت كند. ما در كتاب خداوند، برتري‏اي براي اسماعيل بر اسحاق نيافتيم.57

شكمبارگي
بسياري از زمامداران و رهبران جوامع پس از رسيدن به پست و مقام به شكمبارگي مبتلا مي‏شوند و از انواع غذاها و نعمت‏ها بهره‏مند مي‏گردند. امام علي(ع) در انتقاد از شكمبارگي خليفه سوم و اطرافيانش فرمود:
تا آن‏كه سومي [عثمان] به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخوري باد كرده و همواره بين آشپزخانه و آبريزگاه در حركت بود. خويشان پدري او از بني اميه به‏پاخاستند و به همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند؛ چون شتر گرسنه‏اي كه به جان گياه بهاري افتد. عثمان آن‏قدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد، و اَعمال او مردم را برانگيخت، و شكمبارگي نابودش ساخت.58

رشوه‏پذيري
يكي از شوم‏ترين پديده‏هايي كه در دستگاه‏هاي اجرايي و نظام‏هاي سياسي نفوذ مي‏كند، رشوه خواري است. امام علي(ع) حلواي زعفراني اشعث بن قيس را كه با عنوان فريبنده هديه، آن هم شبانه به در خانه امام علي(ع) برده بود، به معجوني از آب دهان مار سمّي، يا قي كرده آن تشبيه مي‏كند و مي‏فرمايد:
به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگريند! آيا از راه دين وارد شدي كه مرا بفريبي؟ يا عقلت آشفته شده است؟! به خدا قسم، اگر هفت اقليم و آنچه را در آن است به من دهند كه در نافرماني خدا، پوست جوي از دهان مورچه‏اي بگيرم، نخواهم گرفت... پناه بر خدا از خواب آلودگي عقل‏ها و لغزش‏هاي زشت.59
در جريان شورش برضد عثمان، تنها كساني از عثمان دفاع مي‏كردند كه منافع خويش را در خطر مي‏ديدند. علت اصلي دفاع آنان پول‏هاي فراواني بود كه عثمان به ايشان داده بود. زيد بن ثابت در روز محاصره چنان از او دفاع مي‏كرد كه مردم گفتند: اي زيد! عثمان شكم تو را از دارايي بيوه‏زنان پر كرده است؛ لذا بايد از او دفاع كني.60
از آن حضرت در اين خصوص چنين روايت شده است:
اِنْ أَخَذَ هَدِيةً كَانَ غَلُولاً، وَ اِنْ أَخَذَ رُشْوَةً فَهُوَ مُشْرِكٌ61
اگر زمامدار، هديه بپذيرد، خيانتكار است و اگر رشوه قبول كند، مشرك است.
ممكن است كساني براي پذيرفتن هديه محمل درست كنند، اما امام به صراحت از پذيرفتن هر چيزي حتي به عنوان هديه امتناع ورزيدند. بديهي است كه هديه‏دهنده، هداياي خود را به دليل منصبي كه والي يا كارگزار حكومتي دارد، به وي تقديم مي‏كند و اگر در آن منصب نمي‏بود هديه‏اي نيز در كار نبود.
آسيب‏هاي ديگري درباره زمامداران و كارگزاران در نهج‏البلاغه مطرح شده، كه عبارت‏اند از:
الف) انحراف فكري؛62 ب) قانون‏گريزي،63 ج) بي‏خبري و ناآگاهي؛64 د) ابتلا به رذائل اخلاقي؛ ه•• ) جناح‏بندي‏هاي سياسي؛65 و) مردم‏گريزي؛66 ز) بازداشتن مردم از حقوق مسلم آنان و باطل‏گرايي؛67 ح) پذيرش مسؤوليت بدون شايستگي؛68 ط) افراط و تفريط در كارها؛69 ي) خشونت و خونريزي؛70 ك) هواپرستي؛71 ل) تزوير و دروغگويي؛72 م) گناه ومعصيت خداوند؛73 ن) عملكرد نادرست اطرافيان؛74 س) گفتار بدون عمل؛75 ع) نفاق و دورويي؛76 ف) لجاجت و ستيزه‏جويي؛77 ص) نداشتن استقلال رأي و وابستگي به افراد ناصالح؛78 ق) بخل؛79 ر) تنگ‏نظري؛80 ش) جهل و ناداني؛81 ت) تملق‏پذيري.82

روش‏هاي مقابله با آسيب‏ها
از آنچه گذشت به‏دست مي‏آيد كه آسيب‏هاي زمامداران به نظام، يا ناشي از روحيات و اخلاق ناپسند آنان است، يا به سبب عملكرد نادرستشان، كه در هر دو صورت مي‏توان با تغيير در روحيه و ايجاد توانايي مديريتي قوي براي آنان، از اين قبيل آسيب‏ها جلوگيري كرد. برخي از راه‏هاي مقابله با اين آسيب‏ها عبارت‏اند از:

1. خود سازي (تقوا و پرهيزگاري)
پرهيزگاري، از جمله اصول حاكم بر تمام رفتارهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فردي يك مسلمان متعهد است. اميرمؤمنان(ع) تقوا را سردسته اخلاق معرفي مي‏كند83 و در نامه‏اي به والي مصر (محمد بن ابي‏بكر) آن را عامل سعادت دنيا و آخرت برشمرد و در جاي ديگر مشكل‏گشاي مسائل سياسي و اجتماعي مسلمانان مي‏داند.84
اگر زمامداران مسلمان روح خود را به زينت تقوا بيارايند، امكان ندارد كه از سرِ علم و عمد آسيبي به نظام اسلامي برسانند؛ بلكه به حكم تقواي سياسي، زمينه رشد و تعالي آن را نيز فراهم مي‏كنند.
بي‏ترديد بزرگ‏ترين مسؤوليت علم اخلاق، راهنمايي انسان به سوي كمالات انساني و انسان‏هاي وارسته از خود رسته و به خدا پيوسته است. تمام پيشرفت‏هاي انسان ـ حتي پيشرفت‏هاي علمي و صنعتي ـ اگر با تهذيب نفس و خودسازي همراه نباشد، مانند كاخ مجللي است كه بر قله كوه آتشفشان بنا گردد. امام علي(ع) مي‏فرمايد:
گيرم كه اصلاً ثواب و عقابي در كار نباشد، چرا در كسب مكارم اخلاق كوتاهي مي‏كنيد؟!85
اگر جامعه‏اي بخواهد به صلاح و سداد برسد و روي عافيت و پيشرفت را ببيند، زمامداران آن بايد خود را به صلاح و سداد بيارايند و از خلاف و فساد و رذايل اخلاقي چشم بپوشند. امام علي(ع) در همه جاي نهج‏البلاغه درباره رذايل اخلاقي سخن گفته و زمامداران و عامه مسلمانان را از آن برحذر داشته‏است و حتي به مالك اشتر فرمان مي‏دهد با كساني كه در رذايلي همچون بخل، حرص و ترس غنوده‏اند، مشورت نكند:
اي مالك! بخيل را در مشورت خويش دخالت مده كه تو را از نيكوكاري بازمي‏دارد و از تنگدستي مي‏ترساند. با ترسو نيز مشورت نكن، كه در انجام دادن كارها روحيه تو را سست مي‏كند. با آزمند و حريص نيز به رايزني منشين، كه افزون خواهي ستمكارانه را در نگاهت مي‏آرايد؛ زيرا بخل و ترس و حرص، غرايز گوناگوني هستند كه ريشه در بدگماني به خداي بزرگ دارند.86
از موارد فوق و ديگر تعابير در نهج البلاغه به‏دست مي‏آيد كه زمامداران بايد داراي اين خصوصيات و صفات باشند: همراه بودن با مردم، حقگويي، تعهد، سعي و تلاش، عدالت، امانت، انصاف در برابر مردم، قاطعيت، دور بودن از خودبيني و خودپسندي و منت‏گذاردن براي انجام كار و... .

2. نظارت
يكي از راه‏هاي مقابله با بروز آسيب‏هاي ناشي از زمامداران، نظارت همه جانبه است؛ از جمله:
الف) حسابرسي از كارگزاران؛
ب) نظارت بر چگونگي تقسيم بيت المال؛
ج) مراقبت از غارت بيت المال؛
د) نظارت بر گفتار كارگزاران؛
ه•• ) نظارت بر مكاتبات كارگزاران؛
و) نظارت بر مهماني‏هاي كارگزاران؛
ز) نظارت بر رفتار كارگزاران با مخالفان؛
ح) نظارت بر رفت و آمد كارگزاران و شهروندان؛
ط) نظارت و دقت در گزينش كارگزاران.87
طبيعي است كه اين گونه نظارت‏هاي فراگير و پيگيري‏هاي متعاقبِ آن بر تخلف‏هاي كارگزاران و زمامداران، آسيب‏هاي وارد آمده را كاهش خواهد داد.

3. عدالت‏خواهي و ظلم‏ستيزي
عدالت‏خواهي و انعطاف‏ناپذيري حضرت زبانزد بود. گاهي اصحابش مي‏آمدند و از ايشان مي‏خواستند مقداري انعطاف داشته باشند. حضرت مي‏فرمود:
از من مي‏خواهيد كه پيروزي و موفقيت در سياست را به قيمت ستمگري و پايمال كردن حق مردم ضعيف به دست آورم؟ به خدا قسم تا شبي و روزي در دنيا هست، تا ستاره در آسمان در حركت است، چنين چيزي عملي نيست.88

موارد ديگري از روش‏هاي مقابله
با مراجعه به كلام علي(ع) در نهج‏البلاغه مي‏توان موارد زير را نيز از روشهاي مقابله با آسيب‏رساني زمامداران به حكومت ديني داشت كه تجزيه و تحليل هركدام از آن نيازمند مجالي ديگر است.
الف) پيروي از الگوهاي ارزشمند (پيامبران و ائمه معصوم)؛89 ب) تقويت روح مذهبي (اسلام‏گرايي)؛90 ج) حق‏طلبي و باطل‏ستيزي؛91 د) پارسايي و ساده‏زيستي؛92 ه•• ) ياد مرگ و قيامت و آمادگي براي آن؛93 و) هم‏سطح قراردادن زندگي خود با طبقات پايين يا متوسط جامعه،94 ز) پرهيز از دنيازدگي؛95 ح) پرهيز از خودكامگي؛96 ط) پرهيز از اختلاف و گذشت از حق خويش؛97 ي) پرده‏پوشي نسبت به عيوب مردم؛98 ك) اطلاع‏رساني صحيح و به موقع به مردم؛99 ل) رعايت حال مردم (با تخفيف در ماليات‏ها) در بحران‏هاي اقتصادي؛100 م) رعايت حقوق متقابل زمامداران و مردم؛101 ن) تشويق نيكوكاران؛102 س) تنبيه خلافكاران؛103 ع) سخت‏گيري با خائنان و عفو خطاكاران؛104 ف) انتخاب همكاران صالح؛105 ص) پرهيز از خونريزي؛106 ق) اهميت دادن به وظايف قانوني؛107 ر) اصلاح‏طلبي صحيح در امور؛108 ش) امر به معروف و نهي از منكر؛109 ت) برطرف نمودن مشكلات اقتصادي كاركنان دولت؛110 ث) استفاده از نيروهاي صالح و آزمايش شده؛111 خ) مشورت در انتخاب همكاران و معاونان.112

نتيجه‏گيري
حاصل اين مباحث اين است كه پرداختن به موضوع آسيب‏شناسي زمامداران در جامعه كنوني با توجه به حكومت اسلامي و نظام ولايي، ضرورتي انكارناپذير است. آشنايي با ديدگاه امام علي(ع) و بهره‏گيري از آن در اين خصوص، با تكيه بر نمونه‏هاي تاريخي، مي‏تواند الگويي علمي و عملي براي كارگزاران نظام باشد و نظام اسلامي را از خطرهايي كه مي‏تواند آن را به انحراف بكشاند يا مضمحل سازد، نجات دهد.

پ? نوشتها :

12. همان، خطبه 68، شرح نهج‏البلاغه، ج6، ص53 و 56؛ براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، خطبه 68، نامه 34، 38، 35 و حكمت 325 و 443. علامه حسن‏زاده در شرح آن چنين مي‏گويد: با نظارتي كه امام بر عملكرد محمد بن ابي‏بكر داشت، متوجه شد وي نمي‏تواند آن‏جا را اداره و توطئه بدخواهان را خنثي كند؛ از اين رو مالك اشتر را به استانداري آن‏جا منصوب كرد. (شرح‏البراعه، ج20، ص53).
112. همان، نامه 53.
13. نهج‏البلاغه، نامه34.
16. همان، حكمت 161.
11. همان، نامه 61.
18. همان، خطبه 216.
19. همان، حكمت 321؛ شرح نهج‏البلاغه، ج6، ص61-64.
14. همان، نامه 53/114؛ و براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، نامه 53، 27، 45 و 61.
111. همان، نامه 33 و 53.
104. همان، نامه 53 و حكمت‏هاي 11 و 52 و 211.
17. همان، خطبه 30.
107. همان.
1. نهج‏البلاغه، نامه 26؛ در ترجمه خطبه‏ها، نامه‏ها و حكمت‏هاي نهج‏البلاغه از ترجمه‏هاي داريوش شاهين، عبدالمجيد معاديخواه، محمد دشتي و سيدعلي نقي فيض‏الاسلام و نيز ترجمه موسوعه امام علي(ع) استفاده شده است.
101. همان، خطبه‏هاي 34 و 169.
103. همان، نامه 53 و حكمت 177.
102. همان، نامه‏هاي 53 و 60 و حكمت 177.
15. همان، حكمت 160.
10. همان، خطبه 3.
100. همان، نامه 53.
108. همان، خطبه‏هاي 130 و 131.
109. همان، خطبه‏هاي 129 و 156 و 192 و نامه‏هاي 31 و 47 و حكمت 374.
105. همان، نامه‏هاي 53 و 56 و 65 و 71 و 87.
106. همان، نامه 53.
110. همان، نامه 53.
1 پژوهشگر حوزه علميه قم
2 عضو پژوهشكده حوزه و دانشگاه
2. همان، نامه 25
20. نهج‏البلاغه، نامه 5؛ وقعة صفين، ص20ـ21؛ الامامة والسياسة، ج1، ص91؛ شرح نهج‏البلاغه، ج6، ص33-34؛ موسوعة الامام علي(ع)، ج4، ص140ـ141.
24. همان، نامه 71.
21. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل، تحقيق سيد علي ميرشريفي (چاپ اول، قم: مكتب الاعلام الاسلامي، 1413 ق.) ص243؛ شرح نهج‏البلاغه، ج12، ص9.
28. همان، خطبه 176.
29. همان، حكمت 350.
27. نهج البلاغه، نامه 53.
23. نهج‏البلاغه، نامه 61.
26. وقعة صفين، ص95.
25. احمد بن ابي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح، تاريخ يعقوبي (بيروت: دار صادر، [بي‏تا]) ج2، ص203ـ204.
22. وقعة صفين، ص 137 ـ 141.
37. همان.
31. همان، خطبه 131.
32. همان، نامه 53.
33. همان.
34. همان.
36. همان.
35. همان.
38. همان، نامه 45. براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، خطبه‏هاي 3، 74، 99 و 130 و نامه‏هاي 3، 40، 41 و 45.
3. پيامبر(ص) ابولبابه بن عبدالمنذر را به سوي يهود بني قريظه فرستاد تا با وي در باره پاره‏اي امور مشورت كنند. ابولبابه با دست به گلويش كشيد و با اشاره به آنان فهماند كه پيامبر(ص) شما را خواهد كشت. او پس از مراجعت از كار خود پشيمان شد، به مسجد رفت و خويش را به ستوني محكم بست و اين‏گونه توبه كرد. خداوند با نزول آيه‏اي توبه وي را پذيرفت و آن ستون، به ستون «توبه» شهرت يافت، محمد بن سعد هاشمي بصري (ابن سعد)، طبقات الكبري،؛ تحقيق محمد عبد القادر عطا (بيروت: دارالكتب العلميه، 1410 ق.) ج2، ص74.
39. شرح نهج‏البلاغة، ج2، ص129
30. همان، خطبه 164.
45. همان، حكمت 263.
48. همان، نامه 62.
44. نهج‏البلاغه، نامه 45.
46. همان، خطبه 131.
47. همان، خطبه 74.
49. علت اصلي تبعيد ابوذر به شام و سپس به ربذه اعتراض به بخشش‏هاي عثمان به مروان و زيد بن ثابت بود. ابوذر اين آيه را قرائت مي‏كرد: «والذين يكنزون الذهب و الفضة ولاينفقونها في سبيل اللّه‏ فبشرهم بعذاب أليم» (شرح ابن‏ابي‏الحديد، ج8، ص256).
43. شيخ مفيد، الجمل، ص 285-286.
40. نهج‏البلاغه، نامه 3
4. عبدالملك ابن‏هشام، السيرة النبوية، (مصر: مطبعة مصطفي الباني، 1355ه••.، چاپ افست انتشارات ايران، 1363 ش) ج4، ص40ـ41.
41. همان، حكمت 355.
42. مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب (قم: دارالهجره، 1409 ق.) ج2، ص332-334.
54. همان، نامه 53.
56. همان، ص232.
57. محمد محمدي ري شهري، سياست نامه امام علي(ع)، ص443.
51. انساب الاشراف، ج2، ص160.
52. ثقفي، ابراهيم بن محمد ثقفي اصفهاني، الغارات، تحقيق محدث ارموي (چاپ دوم، تهران: انتشارات انجمن آثار ملي، 1355) ج1، ص365. او عامل اردشير خرّه از طرف عثمان بود (تاريخ يعقوبي، ج2، ص201).
58. نهج‏البلاغه، خطبه 3 و نيز ر.ك: همان، خطبه 160.
55. محمد بن احمد بن عثمان ذهبي، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والاعلام، تحقيق عمر عبدالسلام تَدمُري (چاپ هشتم، بيروت: دارالكتاب العربي، 1410 ق.) ص431ـ432.
59. همان، خطبه 224.
50. نهج‏البلاغه، خطبه 130.
5. نصر بن مزاحم منقري، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون (قم: انتشارات كتابخانه آيت‏الله مرعشي، 1404ق.) ص20ـ61؛ و نيز احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار (بيروت: دارالفكر، 1417ق.) ج3، ص65ـ66.
53. نهج‏البلاغه، نامه 45.
62. نهج‏البلاغه، خطبه 10 و خطبه‏هاي 40، 77 و 78.
65. همان، خطبه 127.
63. همان، خطبه 127.
64. همان، خطبه 131.
6. كارگزار عثمان در آذربايجان بود كه حضرت علي(ع) او را عزل كرد.
67. همان، نامه 79.
69. همان، حكمت 70 و 181.
60. ابومحمد احمد بن اعثم كوفي، الفتوح (بيروت، دارالندوة الجديدة،] بي‏تا]) ج2، ص222-223.
61. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار (چاپ سوم، بيروت: داراحياء التراث العربي، 1403ق.) ج72، ص345.
68. همان، خطبه 3.
66. همان، نامه 53.
77. همان، حكمت 179 و نامه 53.
76. همان، خطبه 29، 153، 194 و نامه 27.
73. همان، خطبه 178.
75. همان، خطبه 175 و نامه 53.
7. موسوعة الامام علي(ع)، ج4، ص141، و نيز ر.ك: نهج‏البلاغه، نامه 5؛ وقعة صفين، ص20ـ21؛ عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري، الامامة والسياسة المعروف بتاريخ الخلفاء، (قم: منشورات رضي، 1362 ش) ج1، ص91؛ عبدالحميد بن محمد (ابن ابي‏الحديد)، شرح نهج‏البلاغه، (بيروت: دارالكتب المكتبة الحياة، [بي تا]) ج6، ص33-34؛ محمد محمدي ري‏شهري، موسوعة الامام علي(ع) (چاپ اول، قم: دارالحديث، 1421 ق.) ج4، ص140ـ141.
70. همان، نامه 53.
74. همان، نامه 53، 21 126.
71. همان، خطبه 28 و 43.
72. همان، خطبه 16 و 84 و 200.
78. همان، خطبه 164.
79. همان، خطبه 131 و نامه 53.
88. نهج‏البلاغه، خطبه 124؛ ر.ك: مرتضي مطهري، سيري در سيره ائمه اطهار(ع)، (چاپ اول، قم: صدرا، 1367) ص28 و نيز ر.ك: همان، خطبه‏هاي 15 و 126 و نامه 53 و حكمت‏هاي 437 و 476.
86. همان، نامه 53.
87. ر.ك: همان.
82. همان، خطبه 216 و نامه 53 و 145.
89. نهج‏البلاغه، خطبه‏هاي 87 و 187 و نامه 53.
8. قاضي نعمان، نعمان بن محمد تميمي مغربي، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، (چاپ اول، بيروت: دارالضواء، 1414 ق.) ج1، ص396.
81. همان، خطبه 131.
84. همان، نامه 27.
80. همان، خطبه 133 و حكمت 176 و نامه 53.
83. نهج‏البلاغه، حكمت 410.
85. محمد محمدي ري‏شهري، ميزان الحكمه، (قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1362)، ج3، ص149؛ براي اطلاع بيشتر ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه‏هاي 3، 4، 176 و 220 و حكمت‏هاي 127 و 208.
96. همان، خطبه 87 و نامه 53.
99. همان، نامه 53.
91. همان، خطبه 33 و حكمت 376 و نامه 62.
95. همان، نامه 45 و حكمت 77.
98. همان، نامه 53 و خطبه 140.
9. نهج‏البلاغه، نامه 53.
90. همان، خطبه 192.
92. همان، حكمت 439 و خطبه‏هاي 74 و 81 و 103 و نامه 45 و حكمت 150.
97. همان، خطبه 74.
94. همان، خطبه 209 و نامه 45.
93. همان، خطبه‏هاي 183 و 188 و 190 و حكمت 203 و نامه 41.

نويسنده:ابوالقاسم طاهري ـ محمود حيدري‏هايي
منبع: سايت شارح 


نوشته شده در   شنبه 13 شهريور 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode