ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 29 ارديبهشت 1403
شنبه 29 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 21 تير 1389     |     کد : 8383

نقش عقل در شناخت صحت دعوت انبيا

عقل به كمك برهان و اصول و معارف كلّي، بر صحّت محتواي دعوت انبيا (عليهم‌السلام) و صدق آن، حكم مي‌كند...

عقل به كمك برهان و اصول و معارف كلّي، بر صحّت محتواي دعوت انبيا (عليهم‌السلام) و صدق آن، حكم مي‌كند. اگر محتواي دعوت و گفتار پيامبر و گزارش‌هاي او از جهان غيب و ارزش‌هاي والا، موافق قواعد عقلي و خرد پسند بود، عقل آن را تصديق مي‌كند؛ وگرنه تكذيب مي‌كند.
به مدد براهين عقلي است كه نبيّ صادق از پيامبر دروغين شناخته مي‌شود. متنبّيان دروغين زياد بودند و ادّعاهايي داشتند، ولي ساخته‌ها و پرداخته‌هاي دروغين آنان به جايي نرسيد؛ چون برخي، سحر از آب درآمد و برخي نيز فريب و دغل‌بازي بود، و سرانجام نيز آنان به دامِ تنيده‌هاي خود گرفتار و نابود شدند.
در روايات به نقش عقل در تشخيص انسان راست‌گو و دروغ‌گو اشاره شده است. ابن سكّيت از امام رضا (عليه‌السلام) سؤال مي‌كند كه امروز، حجّت خدا بر خلق چيست؟ آن حضرت فرمود: عقل؛ به كمك عقل است كه شناخته مي‌شود، چه كسي از جانب خداوند، سخن راست او را بر زبان جاري مي‌كند و در نتيجه، او را تصديق مي‌كند. نيز به مدد عقل، آن كسي كه بر خداوند دروغ مي‌بندد، شناخته مي‌شود. لذا، او را تكذيب مي‌كند: فما الحجّة علي الخلق اليوم؟ فقال: العقل، يعرف به الصادق علي اللّه فيصدّقه و الكاذب علي اللّه فيكذّبه(1) بنابراين، برهان عقلي است كه راست‌گو را از دروغ‌پرداز تشخيص مي‌دهد.
شاهد كارساز بودن اين‌گونه شناخت و معرفت‌هاي خرد‌ورزانه، گفت‌وگوي پيامبران با مردم است. آنان براي صحّت ادّعاي خود، برهان اقامه مي‌كردند و مردم نيز، به ويژه ملحدان و منكران، تقاضاي برهان مي‌كردند و پس از اقامهٴ‌ برهان قاطع، سرانجام گروهي آن را مي‌پذيرفتند و بر آن گردن مي‌نهادند و گروه لدود و لجوج و عنود، آن را نمي‌پذيرفتند و لجاجت به خرج مي‌دادند. براي نمونه، حضرت نوح در طيّ استدلال‌هاي عقلي خود براي مردم، چنين مي‌فرمايد: ما لكم لا ترجون للّه وقاراً * و قد خلقكم أطواراً * ألم تروا كيف خلق اللّه سبع سمواتٍ طباقاً * و جعل القمر فيهنّ نوراً و جعل الشمس سراجاً * و اللّه أنبتكم من الأرض نباتاً * ثم يعيدكم فيها ويخرجكم إخراجاً * و اللّه جعل لكم الأرض بِساطاً * لتسلكوا منها سُبلا ً فجاجاً(2)
يعني اي مردم! چرا خداوند را به عظمت و وقار ياد نمي‌كنيد! (و او را نمي‌شناسيد) حال آن كه او شما را به انواع خلقت و اطوار گوناگون آفريد (تا نشانه‌هاي حكمت با عظمتش را در خود مشاهده كنيد؛ يعني خودشناسي ظاهري و جسماني، دليلي است بر وجود آفريدگار). آيا نديديد كه خداوند، چگونه هفت آسمان را به طبقه‌هاي محكم خلق كرد و در آن آسمان‌ها ماه شب را فروغي تابان بخشيد و خورشيد روز را چراغي فروزان ساخت؟! (در اين‌جا آفرينش آسمان‌ها و نيز قرار دادن ماه و خورشيد در آن‌ها، دو دليل عقلي جداگانه است) و خدا شما را مانند نباتات، مختلف از زمين برويانيد، آن‌گاه بار ديگر (پس از مرگ) به زمين بازگرداند و بار ديگر در روز حساب، شما را از خاك برانگيزد (در اين جا نيز چند دليل عقلي به كار رفته است) و زمين را براي شما چون سفره‌اي پهن بگسترانيد تا در آن، راه‌هاي مختلف بپيماييد (يعني به كارگيري عقل، در اهدافي كه بر زمين گسترده مترتب است نيز از راه‌كارهاي تبليغ حضرت نوح (عليه‌السلام) است).
اگر در سرتاسر قرآن و متون ديني كاوش كنيم، در مي‌يابيم كه محور دعوت همهٴ‌ پيامبران، خرد و خردورزي بوده است و عبارات قرآني أفلا تعقلون و أفلا يعقلون و لعلكم تعقلون و... گوياي همين نكته است.
شاهد ديگر، كوشش ملحدان و دشمنان پيامبران براي كم خرد و سفيه و مجنون جلوه دادن آنان است؛ ملحدان لدود و منكران عنود مي‌گفتند: پيامبران عقل ندارند و خردورز نيستند. در مقابل نيز كساني كه ايمان مي‌آوردند، با عقل و خرد خود مي‌فهميدند كه چه كسي پيامبر صادق يا پيامبر دروغين (متنبّي) است. وحشي بن حرب حبشي از سپاهيان كفر در جنگ اُحُد، حضرت حمزه عموي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را به قتل رساند؛ ولي وقتي اسلام را برگزيد، به گفتهٴ‌ خود، در برابر مسيلمهٴ‌ كذاب (پيامبر دروغين) ايستاد و با سر نيزه او را از پاي درآورد. وي مي‌گفت: قتلت بحربتى هذه خير الناس و شرّ الناس. از اين‌رو، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه حمزه و قاتل او در بهشتند: حمزة و قاتله فى الجنة (3) وحشي، از حكم عقل بهره جست كه بهترين و بدترين مردم را تشخيص داد و به پاس جبران اين كه خيرالناس (حمزه) را كشته بود، شرّ الناس (مسيلمهٴ‌ كذّاب) يعني پيامبر دروغين را از پاي درآورد.
گفتني است كه عقل، خبر صادق را تنها در محور كلي و جامع از خبر كاذب تشخيص مي‌دهد، ولي در مدار جزئي هرگز توان آن را ندارد؛ زيرا امور جزئي ـ از قبيل خصوصيت‌هاي عبادي، اخلاقي، اقتصادي ـ از محور ارزيابي كلي بيرون و از مدار تجربه حسّي خارج است و در دسترس برهان عقلي قرار ندارد. بنابراين، قدرت داوري برهان عقلي، فقط در مدار مفاهيم كلي است.
همچنين، عقل در مورد مُخبر و خبرگزار (نبي) و ادّعاي نبوّت او ساكت است. به ديگر سخن، بين صحّت دعوت و صدق خبر ـ كه به اصول عقلي بر مي‌گردد ـ و صحّت ادّعا و صدق مُخبر ـ كه به اصل نبوّت يا به احكام تعبّدي بر مي‌گردد ـ ملازمه‌اي نيست.
توضيح آن‌كه در تشخيص خبر صادق از كاذب، عقل با موضوع و محمولِ گزاره، سر و كار دارد و آن را بررسي مي‌كند و از گويندهٴ‌ خبر جست‌و‌جو نمي‌كند. از اينجاست كه گفته‌اند: به گفته بنگر، نه به گوينده: أُنظر إلي ما قال و لا تنظر إلي من قال(4)

1.علل الشرايع، باب 99، ح 6؛ اصول كافي، كتاب العقل والجهل، ح 20.
2. سورهٴ‌ نوح، آيات 13 ـ 20.
3. مجمع البحرين، ج 2، ص 477، ذيل وحشي.
4. ميزان الحكمة، ج 6، ص 485.
وحي و نبوت، ص 33-36


نوشته شده در   دوشنبه 21 تير 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode