ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 28 ارديبهشت 1403
جمعه 28 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 3 خرداد 1389     |     کد : 7705

عهدنامه امام علي(ع) به اهالي نجران

نجران، ناحيه اي است در سرزمين يمن، كه در منتهي اليه اين سرزمين در سمت مكه معظمه قرار دارد و نجران بن زيدان بن سباء بن يشجب، آن را بنا نهاد...

نجران، ناحيه اي است در سرزمين يمن، كه در منتهي اليه اين سرزمين در سمت مكه معظمه قرار دارد و نجران بن زيدان بن سباء بن يشجب، آن را بنا نهاد.
در صدر اسلام، اهالي اين ناحيه بر دين مسيحيت بوده و سران آن براي مباهله با پيامبر(ص) عازم مدينه منوره شدند، ولي پس از آن كه با صداقت و صميميت رسول خدا(ص) رو به رو شدند، پيمان صلحي با آن حضرت امضا و از آن پس در پناه حكومت اسلامي قرار گرفتند.
روايت شد كه پيامبر(ص)، به خاطر فتنه انگيزي هاي يهود و نصاري و ضديت آنان با اسلام و مسلمانان، سفارش كرد كه پس از وي، آنان را از جزيرة العرب اخراج و اين سرزمين بزرگ را از لوث وجود آنان خالي گردانيده و تنها مسلمانان را در آن، مقيم گردانند.
به همين جهت عمر بن خطاب (دومين خليفه مسلمين) در عصر خلافت خود، اهالي نجران را از يمن اخراج و آنان را به سرزمين عراق كوچانيد.
اما هنگامي كه حضرت علي(ع) به خلافت رسيد و جهت مبارزه با اصحاب جمل، عازم عراق شد و پس از پيروزي در جنگ جمل، مقر خلافت خود را به كوفه منتقل كرد، سران و بزرگان نجران پيمان نامه خويش با رسول خدا(ص) را گرفته و به خدمت اميرمؤمنان(ع) رسيدند و خواستار بازگشت به سرزمين سابق خويش، يعني نجران يمن شدند.
حضرت علي(ع) به خاطر مصالحي، درخواستشان را نپذيرفت و به آنان توصيه نمود، كه در نجران عراق باقي بمانند.
بدين جهت، پيمان نامه اي براي آنان نوشت و آنان را در باقي ماندن در سرزمين عراق، راضي گردانيد.
آن حضرت در دهم جمادي الثاني، سال 37 قمري اين پيمان نامه را براي مسيحيان نجران مقرر فرمود:
بسم الله الرحمن الرحيم. هذا كتاب من عبدالله علي بن ابي طالب امير المؤمنين لأهل النجرانية، انّكم اتيتموني بكتاب من نبيّ الله(ص) فيه شرط لكم علي انفسكم و اموالكم و انّي وفيت لكم بما كتب لكم محمد(ص) و ابوبكر و عمر، فمن أتي عليهم من المسلمين فليف لهم و لا يضاموا و لا يظلموا و لا ينتقض حق من حقوقهم.
و كتب عبدالله بن ابي رافع، لعشر خلون من جمادي الآخره، سنة سبع و ثلاثين، منذ ولج رسول الله(ص) المدينة.
اين پيمان نامه را كه كاتب آن حضرت، يعني عبيدالله، يا عبدالله بن ابي رافع تحرير نمود، سندي مهم براي حفظ و امنيت نصاراي نجران عراق گرديد.
همان طوري كه در روز سوم صفر بيان كرديم، زيد بن علي بن الحسين(ع)، كه يكي از علويان مبارز و از آمران به معروف و ناهيان از منكر بود، در عصر هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه اموي) در كوفه بر ضد خلافت و حكومت جائرانه بني اميه قيام كرد و در نبرد با سپاهيان خليفه به شهادت رسيد.
با اين كه ياران و فرزندانش، بدن مطهر وي را مخفيانه در تاريكي شب دفن نمودند، با اين حال يوسف بن عمر، عامل هشام در عراق، قبرش را يافت و بدنش را از قبر بيرون آورد. آن گاه سرش را از بدن جدا و به شام فرستاد و بدنش را در محله كناسه كوفه به دار آويخت.(1)
پس از شهادت زيد، دشمني هاي هشام نسبت به آل علي بن ابي طالب(ع) زيادتر شد و اين خليفه نابكار، فشارهاي سنگيني بر آنان وارد نمود.
هشام بن عبدالملك، پس از دريافت سر زيد و نصب آن در شام، دستور داد آن را به مدينه بفرستند.
حاكم مدينه به مدت هفت روز آن را در مسجد النبي(ص) آويخت و اهالي اين شهر را به ديدن آن و شنيدن خطبه هاي سخنرانان حكومتي كه بر ضد اهل بيت(ع) سخن پراكني مي كردند، مجبور نمود. آن گاه، اين سر مطهر را به دستور هشام به مصر فرستاد.
ابوحكم بن ابي ابيض قيسي كه حامل سر زيد بود، در روز دهم جمادي الآخر، سال 122 قمري، آن را وارد مصر گردانيد و اهالي اين منطقه را براي ديدار از سر مقدس زيد و ترساندن مخالفان حكومت، تحت فشار قرار داد.
هم اكنون در حد فاصل قاهره و بركه قارون، در نزديكي مسجد ابن طولون، زيارتگاهي است، كه گفته مي شود سر زيد در آن مدفون است.(2)

1- نك: تاريخ الطبري، ج5، ص 503؛ الفتوح (ابن اعثم كوفي)، ج8، ص 122؛ تاريخ دمشق (ابن عساكر)، ج19، ص 456 و 476.
2- الكُنى و الألقاب (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 231

پس از آن كه مأمون عباسي به سرداري طاهر بن حسين بر برادر خود امين پيروز گرديد و عراق و ساير بلاد اسلامي را در سيطره خويش درآورد، بنا به توصيه وزير و كارگزار اصلي خلافت خويش، يعني فضل بن سهل، دست طاهر بن حسين را از مناطق فتح شده كوتاه و تمامي آن نواحي را به حسن بن سهل، برادر فضل بن سهل واگذار نمود.
اين أمر، مردم كوفه به ويژه شيعيان را نسبت به صداقت و راستگويي مأمون بدگمان كرد و آنان به تدريج نسبت به مأمون و عامل وي در عراق بي اعتنايي و سيّدي از سادات حسني به نام ابن طباطبا را پيشواي خويش قرار داده و آماده قيام گرديدند.
ابن طباطبا، كه نام و نسبش: محمد بن ابراهيم، بن اسماعيل، بن ابراهيم، بن الحسن(مثني)، بن الحسن(مجتبي)، بن علي، بن ابي طالب (صلوات الله عليهم اجمعين) است، در روز پنج شنبه، دهم جمادي الثاني، سال 199 قمري قيامش را آغاز و آشكار نمود.
وي مردم را به "الرّضي من آل محمد(ص)" و عمل به كتاب (قرآن مجيد) و سنت نبوي دعوت نمود و عده كثيري به او پيوسته و وي را ياري نمودند.
از جمله كساني كه به او پيوسته و در اين حركت اعتراضي، بسيار جدي و پرتلاش بود، فردي است به نام سري بن منصور شيباني، معروف به ابوالسرايا.
پس از آشكار شدن قيام ابن طباطبا، مردم كوفه از وي استقبال و گروه، گروه با او بيعت كردند.
سليمان بن منصور دوانقي كه از سوي حسن بن سهل در كوفه حكومت داشت، ناگزير به فرار از اين شهر شد و از اين طريق، دست هواداران ابن طباطبا و ابوالسرايا را بازگذاشت.
حسن بن سهل، از سليمان بن منصور ناراحت و وي را سرزنش كرد و لشكري به استعداد ده هزار مرد جنگي به فرماندهي زاهر بن زهير به سوي كوفه گسيل داشت، تا قيام ابن طباطبا را سركوب و از گسترش آن جلوگيري نمايد. آنان در بيرون شهر كوفه، در آخر جمادي الثاني با هواداران ابن طباطبا به نبرد پرداختند و پس از جنگ و گريز زياد و كشته و زخمي شدن تعداد زيادي از طرفين، سرانجام سربازان زاهر بن زهير متحمل شكست سنگين و عقب نشيني گرديدند و سپاهيان ابن طباطبا آنان را تعقيب و از اموال و ابزارشان بسيار غنيمت گرفتند.
يك روز پس از عقب نشيني ذلت بار سپاهيان حسن بن سهل و پيروزي هواداران ابن طباطبا به سرداري ابوالسرايا، پيشواي انقلابيون كوفه، يعني ابن طباطبا، به طور ناگهاني درگذشت. گويند ابوالسرايا وي را مخفيانه و مرموزانه مسموم و از اين طريق وي را از سر راه خويش برداشت، تا خود به آرزو و آمالش برسد.
پس از درگذشت ابن طباطبا، كودك كم سن و سال ديگري از سادات حسيني را، كه نامش محمد بن محمد، بن يحيي، بن زيد، بن علي، بن الحسين، بن علي، بن ابي طالب (صلوات الله عليهم اجمعين) بود به پيشوايي خود برگزيدند، ولي فرماندهي و رهبري واقعي آنان را ابوالسرايا به دست گرفته بود و از آن پس، داعيان و هواداران خود را به شهرهاي اطراف فرستاد و مردم را به بيعت فراخواند.(1)

1- البداية و النهاية (ابن كثير)، ج 10، ص 266؛ تاريخ الطبري، ج7، ص 117 


نوشته شده در   دوشنبه 3 خرداد 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode