ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 29 ارديبهشت 1403
شنبه 29 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 31 فروردين 1389     |     کد : 7248

آن كه از زنان به كمال رسيد

مشهور است در ميان عرفا كه مردان فراواني كمال را تجربه كردند و بدان مرتبت نايل آمدند...

مشهور است در ميان عرفا كه مردان فراواني كمال را تجربه كردند و بدان مرتبت نايل آمدند.
از ميان زنان اما انگشت‌شمارند كمال يافتگان. از متاخرانشان نام مي‌برند، از خديجه بنت خُوَيلِد همسر رسول‌خدا(ص) كه آنچه داشت به پاي اسلام ريخت و از اين‌رو عزيز خدا و رسولش شد و نام مي‌برند از فاطمه(س) كه سيده‌نساء عالميان است و بضعه رسول‌اعظم(ص) بل نفس رسول و از همين روست كه هر كه او را بيازارد نبي را آزرده و هر‌كه او را خوشحال سازد نبي را خوشحال ساخته و البته فاطمه(س) دختر خديجه‌كبري بود كه تا بود خوش بود دل پيامبر به او و چون رفت خوش شد دل پيامبر به دخترش و البته نام مي‌برند از زينب‌كبري كه پيامبر به ياد دخت از دست رفته‌اش او را زينب نام نهاد و مايه روشني دل او بود.
كمال كه سخن از آن رفت اما چه ماهيتي دارد و چگونه پديد مي‌آيد براي نفس كمال ديده‌؟ به سخن ديگر و به مناسبت موضوع جستار، چگونه زينب را كمال يافته مي‌دانيم و در اين باب چه مراحلي را از سر گذرانده و در آستانه كدام مرحله كمال يافته لقب گرفته‌؟ آيا اصولا كمال صفتي است انتزاعي يا انضمامي‌؟ از دل اجتماع و صراع و كشمكش مادي حاصل مي‌آيد يا حاصل لطف صرف باري است يا تركيبي از هر دو؟ در اين جستار كه به مناسبت پنجم جمادي الاول سالروز ولادت زينب كبري در سال ششم هجري، سامان يافته است مي‌كوشيم تا به اين پرسش‌ها پاسخ گوييم.
سال ششم هجري بود كه فاطمه‌(س) سومين نوزاد خويش و علي(ع) را به جهان آورد. مدينه در امن و استقرار بود، چرا كه جنگ بزرگ خويش يعني احزاب را پشت سر گذارده بود و جنگ‌هاي گذشته را چون بدر و احد به فراموشي مي‌سپرد. مسلمانان اندك‌اندك سامان و صلاح را به عيان مي‌ديدند و زينب در اين ميانه پا به هستي نهاد. زينب نامي بود كه رسول به ياد دخت از دست رفته‌اش بر سومين فرزند اهل‌بيت اعطاء كرد و چه زيبا نامي بود كه بر تنها نوزاد سال ششم مدينه نهاده مي‌شد. زينب اما از 5 سالگي پا فراتر نگذارده بود كه پيامبر اعظم ملكوت را به عيان ديد و به اتحاد ابدي با باري تن داد. و زينب مي‌شنيد كه چگونه بر سر پيكر بي‌جان رسول‌(ص) دعواي كلامي در گرفته كه محمد زنده است و هرگز نمرده و باز خواهد گشت !
و البته پاسخ مي‌شنيد كه‌ «وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات و او قتل انقلبتم علي اعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضر‌الله شيئا و سيجزي‌الله الشاكرين/ و محمد نيست مگر پيامبري كه پيش از او پيامبران ديگري بودند. آيا اگر او بميرد يا كشته شود به عقايد نياكانتان بازخواهيد گشت‌؟ كسي كه به عقيده گذشتگان باز گردد بي‌گمان به خداوند زياني نخواهد رساند و خداوند پاداش سپاسگزاران را مي‌دهد.»
نمي‌توان گفت كه بي‌گمان زينب به عمق اين جدال كلامي رسيده است اما بي‌گمان در پس ذهن و قلب خويش پرسشي را احساس كرده كه مآل آن امر ديگري را نشانه گرفته است. آري حقيقت ولايت. زينب نشانه‌هاي ديگر اين امر را در دفن پيامبر و آن سقيفه كه بني‌ساعده‌اش مي‌گفتند، مشاهده كرد. غم از دست رفتن پيامبر، جد مهربانش بر زينب كم نبود كه شهادت مادر را ديد.
سيده‌نساء عالميان 75 روز پس از پيامبر به او پيوست و بشارت پيامبر را در آخرين روزهاي حياتش محقق شده يافت. بي‌گمان اين دو حادثه عظيم كه در يكي وحي براي ابد منقطع شد از اهل زمين و در ديگري سرور زنان اهل بهشت به پدر ملحق شد بر روحيه كودكي چون زينب اثر ژرف نهاده است. زينب در اين دو رويداد به ظاهر تلخ مرگ را به عيان تجربه كرده و مرگ‌انديشي را با وجود خود متحد يافت. به‌خوبي مي‌توانيم تأثيرات اين انديشه مولد را در سراسر زندگي زينب كبري مشاهده كنيم. بزرگ‌ترين نمود اين انديشه اما در كربلا رخ مي‌دهد.
آنجا كه زينب جسم بي‌سر برادر به خاك مي‌بيند و در برابر آن بزرگترين تراژدي تاريخ، اينگونه واكنش نشان مي‌دهد كه «ما رايت الا‌جميلا‌/ نديدم به خدا جز زيبايي»‌! در ارتباط اين نگاه و مرگ انديشي بايد گفت، مرگ در انديشه زينب باور قلبي او را به فاني بودن عناصر مادي فراهم آورده و در يك نگاه ارجاعي و تاويلي او را به پس زمينه و بنيان هستي كشانيده است. اين تاويل البته تنها در نظر روي نداده و تنها ابتنايش بر استدلال نبوده است. حقيقت متحد با وجود آن است كه قلب زينب را آماده و مهياي اين تاويل عظيم ساخته است. بي‌گمان آغاز و استمرار كمال زينب را بايد در ضمن اين آموزه يعني مرگ انديشي به مشاهده نشست.
البته اين نكته نيز قابل ذكر است كه تأثير اين آموزه بر افراد گوناگون يكسان نيست، اما زينب آن را به درستي فراگرفته بود چرا كه از دنيا زده نشد و آن را رها نكرد. ازدواج او با عبدالله‌بن‌جعفر‌بن‌ابي‌طالب و صاحب دو فرزند شدن كه هر دو در كربلا به شهادت رسيدند، نشانه درك صحيح زينب از مرگ انديشي است كه گريز از دنيا و افسردگي را به‌عنوان پيامد موجه نديده است. زينب در مسير كمال اما از گذرگاه‌هاي ديگري هم عبور كرد.
مادر را ديد كه چگونه حمايت از حق ولايت را اولويت خويش ساخته و شبانه روز در راه دفاع از حريم آن مي‌كوشد تا آنجا كه جان خويش بر سر اين امر مي‌دهد. پدر را ديد كه در راه مصلحت اسلام كه آن را فراتر از هر چيز مي‌ديد 25سال سر در چاه سكوت كرده و به كشاورزي و حفرچاه مشغول شده است. برادرانش را ديد كه يكي براي حفظ دماء مسلمين صلح مي‌كند و ديگري براي حفظ اصل اسلام جنگ. از اين‌رو زينب آنچه مي‌خواست ببيند تا راه كمال بر او سهل‌تر آيد ديد و البته فقط ديدن نبود بلكه چشيد و با جان نوشيد. افراط و تفريط را ديد و از آن دو بيزار شد و اعتدال را ديد و عاشق‌اش شد.
مصلحت اسلام را ديد و دانست كه كجا سكوت كاربرد سكوت دارد و كجا كاركرد جنگ مي‌طلبد. تجلي حقيقي و نمود قطعي كمال زينب اما در كربلا روي داد. آنجا كه جوهره او آشكار شد البته نه در جنگ كه در كاري مهم‌تر از جنگ.
در جنگي كه در ظاهر مغلوبه بود و جز شكست ظاهري حاصلي نداشت؛ در انتقال پيام جنگ و محتواي آن كه نه تنها محتواي آينده جهان اسلام بلكه‌هست آن را شكل مي‌داد. زينب در آن ميان به وظيفه امامت برخاست چرا كه امام واجب‌الاتباع به دلايلي او را گفته بود كه چنين كند. مرور آنچه ميان زينب و يزيد در كاخ سبز اموي گذشته است ژرفاي آنچه گفته آمد را تأييد و تأكيد مي‌كند.
يزيد وارد تالار اصلي كاخ مي‌شود. سرپوش از سران شهدا بر‌مي‌دارد و با خيزراني كه در دست دارد بر آن رئوس مبارك ضربه مي‌زند. و اين اشعار مناسب حال مي‌بيند: « اي كاش پدران من در جنگ بدر مي‌ديدند كه خاندان خزرج از زخم نيزه‌هاي ما به آه و فغان آمده است. تا شادي از سر و رويشان مي‌ريخت. آن وقت مي‌گفتند ‌اي يزيد ديگر بس است»!
بانوان بني هاشم به گريه آمدند جز زينب مرگ‌انديش و ولايت‌مدار كه با قدرت نهيبي زد، كه زمان ضعف و گريستن نبود در برابر آن طاغي سركش:‌ «ثم كان عاقبه الذين اساوا السواي آن كذبوا بآيات‌الله و كانوا بها يستهزءون/ سرانجام كساني كه كار زشت كردند اين است كه آيات خدا را دروغ شمارند و مسخره كنند». ‌اي يزيد!‌ اي‌زاده بردگان! آيا اين از عدالت است كه تو دختران و كنيزان خود را در پس پرده بنشاني و دختران رسول خدا را مانند اسيران بگرداني. آيا مي‌گويي: ‌اي كاش بزرگان ما كه در بدر كشته شدند زنده مي‌بودند تا مي‌ديدند چه بر سر آل رسول آمده است.
و خود را گناه كار نمي‌شماري؟... اگر ستم بر ما را در اين جهان غنيمت شمردي بدان كه در آن جهان بايد غرامت بپردازي. آن دم كه جز نتيجه كارهايت چيزي به درد تو نخواهد خورد. آن وقت كه تو به ابن‌مرجانه پناه بري و او به تو. تو از او كمك بخواهي و او نيز. تو و همكارانت در پاي ترازوي عدل الهي زوزه كشيد و بهترين توشه‌اي كه همراهتان باشد كشتار فرزندان محمد‌(ص) باشد.
به خدا سوگند كه من تاكنون به جز از خداي نترسيده‌ام و جز پيش او شكايت نبرده‌ام. پس هر حيله كه داري به كار بر كه به خدا ننگ اين ستمكاري را نتواني شست. نقل است كه پس از اين افشاگري هند دخت عبدالله‌بن‌عامر سردار بزرگ عرب و زن يزيد سراسيمه و سينه چاك به ميان مجلس آمد و به شيون پرداخت كه يزيد چه كرده‌اي آيا اين سر حسين، پسر فاطمه، نوه رسول خداست كه اين چنين در آمده؟ و تو با او اينچنين مي‌كني‌؟ و مجلس به هم ريخت... .
آري زينب اينچنين بود و اينچنين ماند و البته پس از برادر ديگر تحمل روزگار و مردمش نكرد. بنا بر قول ارجح پيام‌آور كربلا در شب يكشنبه چهاردهم‌رجب سال62هجري از دنيا هجرت كرد.

همشهري آنلاين- سهند صادقي بهمني



نوشته شده در   سه شنبه 31 فروردين 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode