دليل نقلي معتبر يكي از روشهاي شناخت حقايق جهان است. معصوم و گيرنده وحي، بهترين روش شناخت را در اختيار دارد و توده مردم كه با وحي ارتباط مستقيم ندارند، ميتوانند با روش نقل، از معارف والاي وَحياني استفاده كنند، پس «منقولٌ عنه» در اين روش حتماً بايد انسان كاملِ معصوم و حجّت خدا باشد، وگرنه نقلْ سنديت ندارد و حجّت نيست.
حوزه تأثير نقل كردن از انسانهاي حكيم يا شاعر و اديب، بسيار ضعيف است؛ ولي نقل كردن از انسان معصوم، در صورتي كه اصل صدور ثابت شده باشد و جهت صدور و نيز دلالت آن روشن باشد، حجّت خداست، زيرا معصوم در تمام بخشهاي دانش از گزند سهو و نسيان و خطا و جهل، مصون است و بدين لحاظ است كه فتوا، نطق، سكوت و رفتار معصوم(عليهالسلام) حجّت خداست.
روش نقل نيز مانند روش عقل از راههاي استدلال است؛ به گونهاي كه با لحاظ مقدّماتي، قول انسان معصوم ميتواند حدّ وسط استدلال قرار گيرد و كار برهان عقلي را انجام دهد، از اينرو همين نقل با يك واسطه، ميشود عقل و همين منقول، ميشود معقول. كيفيت استدلال بدين شكل است كه مستدِل ميگويد: اين كلام كسي است كه مستقيماً از ذات اقدس الهي دريافت ميكند و آن را درست ميفهمد، ضبط و انشا ميكند و هيچ مجالي براي اشتباه و سهو و نسيان و خطاي او در اين مقاطع سهگانه نيست؛ هر كسي كه چنين باشد، سخن خدا را بيان ميكند و سخن خدا هم حقِّ محض و بَيّن و حجّت است، پس كلام انسان معصومْ حجّت است.
خداي سبحان درباره خودش مطلبي ميفرمايد و مشابه آن مطلب را عليبن ابي طالب(عليهالسلام) از آن لحاظ كه خليفه خداست، درباره خود فرموده است: ذات پاك باري هنگام تشريح نظام آفرينش كه آسمان، زمين و انسان چيست و پيوند آسمان و زمين و انسان و جهان چگونه است و وظيفه انسانها در قبال يكديگر چيست و بشر براي بهرهبرداري از طبيعت و حفظ آن آمده است يا براي تخريب آن، ميفرمايد كه جز ذات اقدس الهي كسي آگاه نيست تا مثل او آگاهي دهد: ﴿ولايُنَبِّئُكَ مِثلُ خَبير﴾.(1)اين جمله مَثَلي معروف شده است؛ يعني هيچ كس مثل محقّق خبره و كارشناس نميتواند انسان را آگاه كند. وجود مبارك اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(عليهالسلام) در بخشهايي از نهج البلاغه وقتي معارف جهان را تشريح و وظيفه اهل بيت(عليهمالسلام) و تكاليف انسانها را درباره اهل بيت(عليهمالسلام) بازگو ميكند، ميفرمايد: «و لاينبّئك مثل خبير»(2)؛ يعني هيچ كس مثل من، شما را از اين امور آگاه نميكند؛ نه در گذشته و نه در آينده، زيرا كلام انسان كاملِ معصوم، مستند به بيان انسان آفرين است كه به همه چيز آگاه است و هرگز فراموش نميكند: ﴿وما كانَ رَبُّكَ نَسيّا﴾.(3)
خدا نه تنها سهو و نسيان ندارد، بلكه سهو و نسيان او مستحيل است، زيرا او علم محض است كه جهل ندارد؛ شهود صِرف است كه سهوپذير نيست. از آنجا كه صفات الهي عين ذات اوست، او عين علم است و علم هم كه جهل و سهو يا نسيان و فراموشي ندارد؛ نه اينكه خدا سهو نميكند يا به ياد دارد و فراموش نميكند، پس معناي ﴿وما كانَ رَبُّكَ نَسيّا﴾ و مقصود ﴿وما يَعزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثقالِ ذَرَّةٍ﴾(4) بيان استحاله سهو، نسيان و عُزُوب خداوند است كه عين علم، حضور و شهود است.
چنين خدايي خليفهاي به نام انبيا و اوليا فرستاد كه در تمام مقاطع سهگانه ياد شده پيشين اينان را تضمين كرده است، لذا علي بن ابيطالب(عليهالسلام) به استناد چنين خلافتي ميفرمايد: «و لاينبّئك مثل خبير»(5)، پس اگر مطلبي حتماً از معصوم(عليهالسلام) نقل شده باشد، حجّت است و بر اين اساس، روش نقل معتبر براي كساني كه مستقيماً به وحي دسترسي ندارند، يكي از روشهاي مقبول جهان بيني است.
1. سوره فاطر، آيه 14.
2. نهج البلاغه، خطبه 153.
3. سوره مريم، آيه 64.
4. سوره يونس، آيه 61.
5. نهج البلاغه، خطبه 153.
تفسير انسان به انسان، ص 100-103 .