ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 29 ارديبهشت 1403
شنبه 29 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 29 فروردين 1389     |     کد : 7225

ستيز با حقايق متعالي

سلسله‌نشست درباره علم تاريخ انتقادي كانون انديشه

هفتمين نشست از سلسله‌نشست‌هاي «درباره علم» با موضوع تاريخ انتقادي ورود علوم جديد به ايران با سخنراني حجت‌الاسلام حميد پارسانيا به همت كانون انديشه جوان، دوشنبه 23 فروردين‌ماه در سالن همايش‌هاي كانون انديشه جوان برگزار ‌شد.
در اين نشست‌ها به موضوعاتي از قبيل علم چيست؟ مباني و ماهيت علم مدرن، سير تطور ديدگاه‌هاي فلسفه علم، ابطال‌گرايي ـ اثبات‌گرايي، چالش‌هاي ما با علم مدرن، سياست‌هاي علمي و نهادهاي سياستگذار و... پرداخته مي‌شود. نوشتار زير كوتاه شده‌اي است از آنچه در اين نشست مطرح شد.
پارسانيا ابتداي اين نشست با اشاره به اينكه اين بحث را قبلا در كتاب فلسفه و علم بحث كرده است، گفت: در بخش اول كتاب نشان دادم كه علم و فلسفه با معاني مختلفي مواجه است و داوري معرفتي كه كداميك از معاني قابل دفاع است را در بخش اول كتاب به بحث نشستم. در بخش دوم بحث فلسفي و معرفت‌شناختي اين مبحث را ادامه دادم، اما بخش سوم بحث اين است كه براي هر يك از واژه‌ها وقتي كه تعدد معاني پيدا شد و مورد قبول جامعه قرار گرفت و در حوزه فرهنگ گسترش يافت، يك فضاي فرهنگي و تاريخي خاصي ايجاد مي‌شود؛ به عبارت ديگر اگر هر معنايي از معاني مطرح را بپذيريم، در ذيل او به‌عنوان يك فرد، يك شخصيت خاصي پيدا مي‌كند؛ اگر به حوزه زيست جهان و فرهنگ وارد شود با فرهنگ، تاريخ و تمدن خاصي مواجه مي‌شود. اگر فرهنگ و تمدني سكولار است با تعريف‌هاي سكولار از علم تناسب دارد؛ امكان ندارد فرهنگي ديني، معنوي و قدسي باشد و سازمان‌هاي علمي آن، تعريف سكولار علم را رواج دهد و در جامعه مقبول بيفتد. اگر اين امر اتفاق افتاد، گسست و آشفتگي و بحران فرهنگي ايجاد مي‌شود و با نوعي تضاد اجتماعي مواجه مي‌شويم. اين امر كم و بيش در ايران اتفاق افتاده است.

معنا از علم
اين مدرس و محقق در ادامه سخنانش با بيان اينكه در نظام اجتماعي و فرهنگي خود با 2معنا از علم مواجه هستيم، اظهار كرد: كار فيلسوفان اين است كه در خلوتي و در تأمل فيلسوفانه بر معاني علم بينديشند و داوري كنند كه كدام يك از اين تعاريف حق است. كار آنها اين نيست كه ببينند هر كدام از اين تعاريف چه پيامدهاي اجتماعي و چه تناسبي با حوزه فرهنگ و تاريخ دارند، اين، كار كسي است كه تاريخ علم مي‌نويسد يا جامعه‌شناسي علم، معرفت و فرهنگ دارد و پيامدهاي حضور اين معاني را صرف‌نظر از اينكه درست يا غلط است و وقتي كه مقبول افتاد چه آثاري دارد، بررسي مي‌كند. حتي باور به اين مسئله كه 2‌معنا از علم داريم؛ يك نوع رفتاري را در ما ايجاد مي‌كند كه بايد بررسي شود.
وقتي كه صحبت از تاريخ انتقادي ورود علم جديد به كشور مي‌شود، به‌دنبال اين نيستيم كه بفهميم علم جديد درست يا غلط است يا تعريف قديم از علم درست است يا تعريف جديد از علم؟ عنوان نشست امروز اين پيش فرض را دارد؛ وقتي كه گفته مي‌شود علم جديد به اين معناست كه دو گونه علم داريم كه اين محل بحث است. ممكن است معتقد باشيم كه حقيقت علم يكي است و فقط موضوعات علم فرق مي‌كند. مسائل علمي در قديم چيز ديگري بود و آنها به امور ديگري مي‌انديشيدند، اما اكنون مسائل بشر فرق كرده و به امور ديگر مي‌انديشد. تفاوت علوم بر حسب تفاوت موضوعات است. هويت علم واحد است. معرفت علمي، معرفت روشمندي است و قواعد خاصي دارد و با شيوه خاصي تأمين مي‌شود.
در جهان غرب يك سري از موضوعات گسترش پيدا كردند و بعضي از علوم توسعه پيدا كرد و بعد به كشور ما وارد شد. مراد از علوم جديد علومي است كه به موضوعات خاص مي‌پردازد، اما ظاهرا اين سؤال ناظر به اين ديدگاه نيست و اين ديدگاه تنها ديدگاه مطرح نيست و اين سؤال مي‌تواند سؤال‌هاي ديگري را هم به دنبال داشته باشد. بحث علوم جديد و قديم تنها بر سر موضوع نيست؛ در قديم پزشكي داشتيم و اكنون هم داريم. پزشكي جديد با پزشكي قديم دو پارادايم، مبنا و نوع نگاه متفاوت با زمينه‌هاي مختلفي دارند. تعريف از علم متنوع است. ممكن است بگوييد نه! تعريف از علم به لحاظ مقام واقع بيش از يكي نيست و علم حقيقي واحد است، اما ميان انسان‌ها اختلاف وجود دارد يا ممكن است به يك نوع نسبيتي در تعريف علم برسيم و معتقد باشيم علم بر حسب دور‌ه‌هاي مختلف فرهنگي و تاريخي تعاريف گوناگوني داشته كه نمي‌توانيم بگوييم كدام از اينها درست است يا نه؟!

علم در قرآن
نويسنده كتاب «روش‌شناسي انديشه سياسي» به بحث مفهوم علم از منظر اسلام و قرآن پرداخت و تصريح كرد: از مفاهيم كليدي كه در قرآن آمده و بسيار هم تكرار شده و اگر به المعجم مراجعه كنيم راجع به آن و مشتقاتش واژه‌هاي زيادي را مي‌بينيم و متوجه مي‌شويم كه وحي به آن بسيار توجه داشته است، علم است. آيا كلمه علم در قرآن به همان معنايي كه امروزه به معناي اصطلاح Science در معناي قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم مطرح بوده به كار برده مي‌شود؟ علمي كه قرآن مطرح مي‌كند و براي آن تزكيه هم مطرح مي‌كند، اين به معناي دانش آزمون‌پذير است كه ما از نزد خود مي‌توانيم فرا بگيريم است؟! مسلما اين‌گونه نيست.
در دوران مدرنيته، علم معاني متنوعي پيدا كرده است؛ يعني در قرون هفدهم و هجدهم Science با philosophy به يك معنا به كار برده مي‌شد و دانش‌هايي كه از طريق تأملات عقلي هم حاصل مي‌آمده، علم محسوب مي‌شده است، اما از نيمه دوم قرن نوزدهم به بعد فقط دانش آزمون‌پذير، دانش علمي محسوب مي‌شود. اكنون هم اين معناي آزمون‌پذير با بحث‌هايي كه در حوزه علم از دهه 60 به بعد مطرح شد، چندي است كه مورد وفاق فيلسوفان علم نيست، بلكه نقد آن مورد وفاق است. فيلسوفان علم در اين مسئله اجماع دارند. اكنون ديگر تعريف پوزيتيويستي از علم به‌عنوان تعريف سنتي از علم شناخته و ياد مي‌شود. اينها نشان‌دهنده اين است كه با تعاريف مختلفي از علم مواجه هستيم و اين پيش‌فرض و اصل موضوعي ما در اين بحث است.
اصل موضوعي ديگر بحث اين است كه هر يك از اين معاني با يك نظام فرهنگي و رفتاري خاصي تناسب دارد؛ يعني وقتي كه علم موجود و محقق مي‌شود و پاي به عرصه تاريخ و فرهنگ مي‌گذارد، اين با يك علل وجودي متناسب با خودش به‌وجود مي‌آيد و پيامدهاي وجودي متناسب با خودش را دارد. معرفت علمي براي آمدن در عرصه فرهنگ و تاريخ، منطق، روش و شيوه خاص خودش را دارد و كسي كه نگاه اجتماعي و فرهنگي به علم مي‌كند و تحولات تاريخي علم را بررسي مي‌كند، عوامل تاريخي علم را جست‌وجو مي‌كند؛ اينكه علم چه پيامدهايي دارد و چه آثاري در حوزه فرهنگ دارد و چه مقاومت‌هايي ايجاد مي‌شود. اگر نظريه‌اي بخواهد در حوزه فرهنگ، موجود شود، بايد مباني منطقي او از جهان اول و نفس‌الامر به حوزه فرهنگ وارد شده باشد. اگر مباني منطقي نظريه در قلمرو فرهنگ نيامده باشد، نظريه متولد نمي‌شود.
شايد اين مسئله كه مطرح كردم با بحثي كه «تامس كوهن» در مورد مسئله پارادايم‌ها مطرح مي‌كند، مقداري تناسب داشته باشد. كوهن معتقد است براي اينكه يك نظريه به‌وجود بيايد بايد پارادايم‌ها شكل گرفته و محقق شده باشد؛ يعني جامعه علمي مباني و اصول موضوعه را پذيرفته باشد. نظريه‌هايي كه در علم مدرن وجود دارد، يك‌سري مباني‌اي دارند و اين نظريه‌ها براي اينكه متولد شوند بايد مباني‌شان در عرصه تاريخ آمده باشد و جهان علمي آن مباني را پذيرفته باشد، البته صرف اين هم كفايت نمي‌كند، اين دسته عواملي هستند كه براي تدوين نظريه مورد نياز هستند و نام آنها را عوامل وجودي معرفتي مي‌‌گويند. اگر جامعه علمي اصول موضوعه يك نظريه را نپذيرفته باشد، آن نظريه در آن جامعه علمي شكل نمي‌گيرد، چون نظريه به لحاظ منطقي ربط دارد.
وقتي كه شما اين‌ مباني را مي‌پذيريد ذهن شما اين ربط را درك مي‌كند و آن چيزي را كه نمي‌پذيريد نوعي تناقض احساس مي‌كنيد، بنابراين از اين بحث عدول مي‌كند براي اينكه يا بايد مباني عوض شود يا نظريه، اما اين كافي نيست. نظريه براي اينكه شكل بگيرد يك‌سري عوامل وجودي غيرمعرفتي هم بايد حضور داشته باشد. اين عوامل ربط منطقي با نظريه ندارند، اين عوامل به انسان بااستعدادي بر مي‌گردد كه انگيزه خاصي دارد و نظريه‌‌پردازي مي‌كند. اكنون وجود، دوام، بقا و استمرار خيلي از كانون‌هاي اقتصادي به انحصاري است كه در شناخت يك‌سري از نظريه‌ها دارند كه اين امر توليد انحصاري را برايشان امكان‌پذير كرده است و آنها را در بازار يكه‌تاز كرده است و اين نظريه يك حق برايشان شناخته مي‌شود.

مواجهه‌هاي اسلام و غرب در طول تاريخ
نويسنده كتاب «نسبت فقه سياسي و انديشه سياسي» به بررسي مواجهه اسلام و غرب در طول تاريخ پرداخت و تصريح كرد: اسلام فرهنگ جديدي را عرضه كرد، شناخت نوين و جديدي را به هستي گشود، تصوير جديدي را از انسان ارائه داد، يك مسير نويني را براي معرفت در پيش راه بشر گذاشت، يك فضاي علمي را باز كرد و به تناسب خودش رفتارهاي اجتماعي و تاريخي را به‌وجود آورد و يك نظام فرهنگي و تاريخي را كه مقاومت مي‌كرد، از ميدان خارج كرد. بعد هم از شبه جزيره خارج شد و با بقيه فرهنگ‌ها مواجه شد.
نيم قرني بيش نگذشته بود كه نيمي از جهان را حضور به هم رسانيد و با فرهنگ‌ها، تاريخ‌ها، تمدن‌ها و علوم ديگر مواجه شد و در اين مواجهه مسائلي برايش به‌وجود آمد كه گزينش كرد. دقيقا متناسب با پارادايم‌هاي خود عمل كرد و با سؤال‌هاي جديدي مواجه شد. با انباشت وسيعي از معرفت علمي تاريخ بشري در شمال آفريقا، ميراث اسكندريه و يونان، ايران و جاهاي ديگر از جمله با فرهنگ يونان و روم مواجه شد و متناسب با نياز و مسائل خود مطالبي را برگزيد. در فرهنگ يونان، ادبيات گسترده و دانش وسيعي بود.
فرهنگ غالب يونان فرهنگ اساطيري بود، يك رگه و عنصري از عقلانيت در يونان بود كه عنصر مقتول اين فرهنگ سقراط بود. قتل سقراط قتل عقلانيت و عقل است كه محكوم به نوشيدن شوكران است، اما اسلام هيچ كدام از فضاي غالب اساطيري را ترجمه نكرد و به سراغ آنها نرفت، چون اينها با هستي‌شناسي اسلام كه توحيدي بود ناسازگار بود. اسلام عنصر عقلانيت را كه معتقد بود نعمت خداوند است، برگزيد و در فضاي متناسب با انديشه خود سازگار كرد. غرب هم همين كار را بعد از رنسانس با ميراث علمي اسلام كرد؛ بخش‌هايي از دانش جهان اسلام را كه با رويكرد خود تناسب داشت برگزيد، اما با الهيات جهان اسلام كاري نداشت و اصلا پيشينه آشنايي جهان غرب با جهان اسلام به مقطعي از قرون وسطي برمي‌خورد و در مراحل بعدي قطع مي‌شود، آن هم از يك كانال حاشيه‌اي تفكر عقلي جهان اسلام كه مربوط به غرب جهان اسلام است. مواجهه سومي هم ميان اسلام و جهان غرب وجود دارد كه مربوط به معاصر است.

همشهري آنلاين- سيدحسين امامي


نوشته شده در   يکشنبه 29 فروردين 1389  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode