ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 29 ارديبهشت 1403
شنبه 29 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 21 مهر 1388     |     کد : 5102

فيلسوف سرنوشت

13 اكتبر روز درگذشت فيلسوف متاله فرانسوي نيكلاس مالبرانش است...

 

13 اكتبر روز درگذشت فيلسوف متاله فرانسوي نيكلاس مالبرانش است.

مالبرانش در سال ١٦٣٨ در پاريس متولد شد و فلسفه را در مدرسه لامارش و الهيات را در سوربن آموخت و در سال ١٦٦٤ رسما در سلك كشيشان درآمد. در همين سال بود كه او به ناگهان با خواندن رساله‌اي از دكارت درباره وظايف الاعضا كه در آن به انسان پرداخته شده  بود به‌شدت مجذوب انديشه دكارت شد؛  تا آنجا كه او را بر آن داشت براي درك بهتر فلسفه دكارت با كوشش زياد دانش رياضي خود را گسترش دهد.

به‌نظر مالبرانش، رياضيات بهترين وسيله پرورش ذهن است و حساب و جبر، اساس همه علوم ديگرند و وسيله حقيقي براي اكتساب همه علوم دقيق را فراهم مي‌آورند زيرا هيچ راهي بهتر از حساب و بيش از همه جبر، براي استفاده درست از قواي ذهني وجود ندارد. 

محققان فلسفه غرب فلسفه مالبرانش را فلسفه‌اي خدا محور توصيف و به نوعي او را يك متاله مسيحي قلمداد مي‌كنند. در بحثي تطبيقي نيز بايد گفت ميان انديشه‌هاي او و نظريه «كسب» متكلمان اشعري در زمينه رابطه خدا و انسان و طبيعت، شباهت زيادي وجود دارد و حتي احتمال داده شده است كه مالبرانش اين نظريه را عينا از «اشاعره» كسب كرده باشد.

مالبرانش در همه جا و همه چيز، علت حقيقي را خداوند مي‌داند و علل ديگر را علل «موقعي» مي‌خواند و با اين كار از هرچيز ديگر به جز خدا نفي تاثير و عليت مي‌كند. توضيحات مالبرانش درباره علل موقعي بسيار پيچيده است ولي خلاصه آن اين است كه وقتي ما به‌عنوان مثال اراده مي‌كنيم كه بازوي خود را حركت دهيم، خداوند بازوي ما را حركت مي‌دهد.

به‌نظر پدركاپلستون؛ مالبرانش درباره اختيار الهي با تغييرناپذيربودن ذات الهي، چيزي بر گفته‌هاي متكلمان و فيلسوفان قرون وسطا نمي‌افزايد. او بدون شك هيچ سهم تازه‌اي در حل مسئله ندارد.

اما اين امر كه مالبرانش خداوند را تنها علت حقيقي مي‌داند، توأم با اين امر كه او «امتداد معقول» نامتناهي را در خداوند جاي مي‌دهد، برخي از مورخان را بر آن داشته است كه وي را حلقه اتصال دكارت و اسپينوزا تلقي كنند.

كاپلستون درباره ميزان تاثيرپذيري مالبرانش از دكارت مي‌نويسد: با وجود تاثير ترديدناپذير دكارت در انديشه مالبرانش، فلسفه او صبغه نسبتا متفاوتي با تعاليم دكارت دارد. شايد اين اختلاف را بتوان اينگونه بيان كرد: ذهن دكارت متمايل به كشف حقايق علمي نو، با استمداد از روشي درست بود. او اميد داشت كه ديگران تاملات او را در راستاي تحقيق علمي گسترش دهند؛ از اين رو، هرچند مفهوم خداوند در نظام فكري دكارت اساسي است اما به سختي مي‌توان فلسفه او را خدا مدارانه ناميد. درست است كه فلسفه او مجالي براي اسرار ايمان قائل شده، اما انگيزه پوياي او معطوف به تاسيس علوم بود.

در اين حال برعكس فلسفه وي، فلسفه مالبرانش آشكارا خصوصيت خدامدارانه دارد.

با اين حال فلسفه او از موفقيت درخورتوجهي برخوردار بود. به‌طور كلي، پيروان فرانسوي مالبرانش، درصدد دفاع از وي در مقابل اين اتهام كه فلسفه او به مكتب اسپينوزا انجاميده يا با آن قرابت داشته است برآمده‌اند و نيز سعي كرده‌اند از نظام او، بر ضد‌مكتب اصالت تجربه كه تاثير آن در اروپا شروع شده بود، استفاده كنند.

ترجمه‌اي از رساله او تحت عنوان «در جست وجوي حقيقت» در سال ١٦٩٤ در انگلستان منتشر شد و در سال بعد لاك كتاب بررسي عقيده مالبرانش درباره رويت همه چيز در خداوند كه در آن اين نظريه را سخت مورد انتقاد قرار داده بود، نگاشت؛ اما اين اثر 2 سال بعد از مرگ لاك يعني در سال ١٧٠٦ منتشر شد. آراي مالبرانش را نويسندگان ايتاليايي نيز بر ضد‌ مذهب اصالت تجربه قرن هجدهم به كار بردند، چنان كه كاردينال ژوديل كتابي در دفاع از انديشه‌هاي مالبرانش و در رد نظريات لاك نوشت و آن را در سال ١٧٤٧ منتشر كرد.

دكتر قاسم كاكايي از پژوهندگان خوب حوزه مطالعات تطبيقي كه از نگاشته‌هاي ايشان مي‌توان به وحدت وجود به روايت اكهارت و ابن‌عربي اشاره كرد در كتابي تحت عنوان خدامحوري در تفكر اسلامي و فلسفه مالبرانش به مقايسه آراي مالبرانش با برخي انديشه‌هاي اسلامي در اين‌باره مي‌پردازد.

در واقع خدامحوري يا «آكازيوناليزم» تحقيق و بررسي نظريه كسب است كه همان رابطه اختيار انسان و صفت فاعلي باري‌تعالي را بررسي مي‌كند. نويسنده توانسته است در بيشتر موضوعات كلامي مورد بحث فلسفه و كلام، مقايسه‌اي را بين متفكران اسلام و مسيحيت مطرح و نتيجه‌گيري كند.

مالبرانش نظريه كسب يا رابطه خدا و انسان را تحت عنوان «آكازيوناليزم» مطرح كرد. به عقيده كاكايي مشرب فلسفي مالبرانش با مشرب فلسفي متكلمان مسلمان اشعري چندان تفاوتي ندارد.

دكتر كاكايي ضمن  مقايسه مكتب كلامي ابوالحسن اشعري با مكتب محيي‌الدين عربي پيرامون رابطه انسان با فعل خداوند،  درباره فلسفه مالبرانش اعتقاد دارد در تفكر مسيحيت، مالبرانش نمونه اعلاي اعتقاد به آكازيوناليزم الهي است. دفاع وي از توحيد افعالي هم داراي جنبه كلامي و هم داراي جنبه عرفاني است. بنابراين آكازيوناليزم را در دو بعد كلامي و عرفاني مطرح كرده است. در بعد كلامي نه تنها از نظر انگيزه و عقايد بسيار شبيه اشاعره، بلكه مهم‌تر اينكه اين نظريه را از اشاعره و غزالي اخذ و اقتباس كرده است.

زماني كه همين تفكر اشعري‌وار او با عرفان مسيحي درمي‌آميزد، سر از آكازيوناليزم عرفاني او درمي‌آورد؛ از اين‌رو هنگامي كه چگونگي سير آكازيوناليزم از اشعريت به عرفان پي گرفته مي‌شود مي‌بينيم كه در اين زمينه مالبرانش بسيار شبيه غزالي است هرچند تفاوت‌هايي بين آنها ديده مي‌شود.خداي مالبرانش اشعري، مانند خداي غزالي، همان خداي قهار عهد عتيق است اما خداي مالبرانش عارف، خداي پرمهر عهد جديد است؛در حالي كه خداي غزالي عارف هنوز رنگ كلامي خود را نباخته و لبخند بر چهره‌‌اش ظاهر نشده است.

 

 


نوشته شده در   سه شنبه 21 مهر 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode