رشتهٴ حيات جوامع بشري، تا پايان، به وحي و دستآوردهاي وحياني نيازمند است. انسان، سرنوشت خود را به جهان طبيعت و زمان گذشته و حال و آينده، پيوند ناگسستني زده است و هر روز، گامي به جلو و نگاهي به آينده دارد و هر روز ميكوشد تا به سخني تازه و رازي ناگشوده دست يازد. پس، او در عقايد و اخلاقيات و احكام و بهرهگيري از طبيعت و دستآوردهاي آن به دانش نامتناهي نياز دارد.
خداوند به وسيلهٴ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خطوط كلّي را از خارج تأمين كرده است و نيز در درون بشر، نيروي فوق العاده و شگفت خرد را قرار داده است. عقل، شريعتي در نهان انسان است و وحي، شريعتي است در برون.
عقل و نقل، دو بال از ابزار دين شناسي است كه ميتواند زواياي احكام و اخلاق و عقايد و ساير نيازمنديهاي بشر را در هر منطقه و هر زمان تأمين كند، و تا ظهور بقيّةالله ـ ارواح من سواه فداه ـ عقلِ مصون از مغالطه (به بركت وحي)، هر روز شكوفاتر ميشود و اسباب ويثيروا لهم دفائن العقول(1) پيداتر و به مبادي تصوّري و تصديقي تازه تري دست مييابد. از اينرو، فقه و اصول و كلام و عرفان و فلسفه با پيشرفت دانش بشري بازتر و كاملتر، و در تاريخ و سنّت و جهانبيني و رياضي، سخنان تازهاي پيدا ميشود.
روشها نيز روشمندتر و متدها شكوفاتر و شكلها زيباتر و متقنتر ميشود و چه بسا اصلي بر اصول و قاعدهاي بر قواعد فقهي بر آن بيفزايند و پيامهاي تازهتري استخراج كنند. با تأمّل در آيات قرآن و روايات (به عنوان دو منبع غير متناهي)، ممكن است مطالب جديدي استنباط شود و فقه و اصول و فلسفه و كلام و تفسير هزار سال پيش ـ كه براي امروز ابتدايي شمرده ميشود ـ قطعاً در هزار سال آينده، بسي شكوفاتر ميشود و انديشههاي جديد به عرصهٴ علم و فرهنگ راه مييابد و روش زندهتري اختراع ميشود. اينها همه، بايد در چشم انداز عقل و نقل معتبر قرار داشته باشد، نه در چنبرهٴ قياس و استحسان كه برخاسته از انديشهٴ حسبنا كتاب الله است.
از سوي ديگر، براهين نقلي ـ كه از قرآن و سنّت به دست ميآيد ـ و نيز تقرير و فعل معصومان، موجب تكامل معارف دين است. عقل نيز در كنار اينها قرار دارد، نه در برابرشان؛ چنانكه بسياري از مسايل اصول فقه، برگرفته از عقلِ تنها يا تلفيقي از عقل و نقل است؛ مثلا ً اينكه هر چه واجب يا حرام باشد، مقدّمهٴ آن نيز به حكم عقل واجب يا حرام است، حكم عقل ميباشد؛ خواه آن واجب يا حرام، عقلي باشد يا نقلي.
عقل در حوزهٴ مديريت و اجرائيّات نيز نقش كليدي دارد؛ مثلا ً در وضع مقررات و ادارهٴ كشور كه آيا اقتصادش بر پايههاي كشاورزي باشد يا دام پروري يا صنعت و معدن يا نفت، و اگر بر اساس كشاورزي تنظيم شود، بررسي خاك و آب و سدّ و قوانين لازم و كانال كشي، همگي به دست حكم عقل صورت ميپذيرد كه يا واجب است يا مقدّمهٴ واجب و....
متد و روش عقل و قواعد عقلي، هم ما را به محتوا فرا ميخواند و هم به شكل، و هم به فقه آشنا ميكند و هم به قواعد و اصول آن. بنابراين، در جميع علوم و روشها عقل در كنار نقل، چراغ فروزاني است كه دانشهاي گوناگون ديني و غير ديني را در خدمت دين ميداند. عقل، جنبهٴ پويندگي و بالندگي دارد كه اگر نبوّت ختم شد، در كنار ولايت و روايت و وحي و قرآن باشد و فقه و اصول و فلسفه و عرفان را جلو ببرد و روش جديد اِلقا كند و به ارزيابي مجدّد انديشه گذشتگان بپردازد و از آنها رهتوشهٴ تازه برگيرد و از اندوختههاي پيشينيان تجربه بياموزد و تئوري جديد ارايه كند و به اختراع و كشف جديد بپردازد و بر متون فقه و اصول و حكمت و كلام و عرفان و رياضيات بيفزايد و زوايد آنها را پالايش دهد و غذاي جديد، براي فربهي خردها عرضه كند.
بنابراين، روش اجتهاد، در همهٴ علومْ حاكم است و دست افزار و نردبان آن، عقل است و عقل، حجّة اللّه در درون انسان، و همراه قرآن و عترت و ولايت در بيرون است. اين بدان معنا نيست كه يك رسالهٴ عمليه با فروع محدود و مناسب عصر خاص و نسل مخصوص به جميع نيازهاي بشر تا روز قيامت پاسخ مثبت ميدهد؛ بلكه دانشمندان جديد ميآيند و كار جديد ميكنند.
1.نهج البلاغه، خطبه 1.
وحي و نبوت، ص 413-415