ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 29 ارديبهشت 1403
شنبه 29 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : چهارشنبه 19 مهر 1391     |     کد : 43957

نقش مخرب اشعث در دوران امامت امام علی(ع)/ رئیس منافقان کیست؟

‏ابن ابى الحدید مى‏نویسد: هر ناراحتى در خلافت على(ع) پیش مى‏آمد و هر اضطرابى که روى داد اصل آن اشعث ‏بود...

خبرگزاری مهر ـ ‏ابن ابى الحدید مى‏نویسد: هر ناراحتى در خلافت على(ع) پیش مى‏آمد و هر اضطرابى که روى داد اصل آن اشعث ‏بود، حتى اگر کارهاى او نبود جنگ نهروان پیش نمى‏آمد و امام(ع) با اصحاب نهروان براى جنگ معاویه مى‏رفت و شام را تصرف مى‏کرد، زیرا آنان موافقت‏ خود را با امام اعلام نموده بودند
هنگامى که امام علی(ع) در مسجد کوفه بر منبر بود سخنى فرمود که ‏«اشعث ‏بن قیس‏» به امام اعتراض کرد که اى امیرمؤمنان! این مطلب به زیان تو است نه به سود تو!، امام علی(ع) با بى‏اعتنائى نگاهى به او کرد و فرمود: تو چه میدانى چه چیز به سود من است ‏یا به زیان من؟ نفرین خدا و نفرین کنندگان ‏بر تو باد اى حائک پسر حائک و اى منافق فرزند کافر!

به خدا سوگند تو یک بار در کفر و بار دیگر در اسلام اسیر گشتى ... مال و حسبت نتوانست تو را از یکى از این دو اسارت آزاد سازد، تو همانى که ‏«شمشیرها» را به سوى قبیله‏ات راهنمائى کردى و مرگ را به جانب آنان سوق دادى(چنین کسى) سزاوار است ‏بستگانش به او خشم وفرزند و بیگانگان به او اطمینان نکنند.

مرحوم سید رضى می گوید: مقصود امام(ع) از جمله «کفر، یک بار تو را اسیر کرده و اسلام بار دیگر» این است اشعث ‏یک بار در حالت کفر و بار دیگر در حالتى که مسلمان ‏بود اسیر شده است و نیز جمله ‏«دل على قومه السیف‏» (شمشیر را به سوى قومت راهنما شدى) اشاره به جریانى است که اشعث ‏با خالد بن ولید در «یمامه‏» داشتند، اشعث قبیله ‏خویش را فریب داد و به آنان خدعه نمود تا خالد آنان را غافلگیر ساخت، لذا قبیله او وى را «عرف النار» نامیدند، این لقب را به کسى مى‏گفتند که غدر و مکر به کار مى‏برد.(«عرف النار» به معنى چیزى است که آتش را بپوشاند و این تعبیر کنایه از آن است که ‏اشعث ‏با خدعه و نیرنگ آتشهایى را که در نزدیک قومش بود مخفى مى‏داشت و آنها را غافلگیر مى‏ساخت.)


سخنى که امام فرمود و مورد اعتراض‏ «اشعث‏» قرار گرفت این بود که: امام در منبر در مورد حکمین سخن به میان آورد، در این وقت ‏یکى از اصحابش‏ پرسید: «ما را از حکم نهى فرمودى، سپس اجازه دادى، نفهمیدیم کدام به ‏صلاح نزدیکتر بود؟!» (که خطبه 121 نهج البلاغه است) امام دستها را بهم زد و فرمود: «هذا جزاء من ترک العقدة‏» و مقصود امام از این جمله این بود که ‏«این کیفر کسى است که حرف پیشواى خود را نشنود و به خواسته مخالفان اصرار ورزد(و به بیعت‏ خویش در مورد قبول سخن رهبر وفادار نباشد) و حزم و دوراندیشى را از دست دهد و پیشواى خود را مجبور کند که به خواسته مخالفان تن در دهد» و اشعث‏ خیال کرد که مقصود امام از جمله‏ بالا این است که این جزاى من است که احتیاط را از دست دادم و حکمین را پذیرفتم، ‏لذا به امام(ع) اعتراض کرد و آن پاسخ کوبنده را شنید.(شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحدید، جلد 1 ، صفحه‏ 296 و شرح نهج البلاغه عبده، صفحه ‏56)

«حائک‏» در اصل به معنى کسى است که پارچه بافى‏ مى‏کند و مى‏دانیم این موضوع نه عیب است و نه دلیل بر نقصان فکر، بلکه یک‏ افتخار محسوب مى‏شود، ولى در زمان قدیم ‏«حائک‏» معمولا به آنهائى مى‏گفتند که در محیط تنهائى و جداى از جمعیت، تمام وقت، مشغول افتن پارچه‏ با وسائل پر سروصداى خود بودند، این اشخاص چون کم در اجتماعات شرکت‏ مى‏کردند معمولا افرادى کوتاه فکر و ابله و در عین حال متکبر بار مى‏آمدند و به همین دلیل کلمه ‏«حائک‏» کنایه از کم عقلى و کوتاه فکرى گردید و لذا مى‏گویند «اشعث‏» هرگز نه خودش و نه پدرش شغل بافندگى نداشت‏، بلکه در یک‏ خانواده ثروتمند تولد یافته بود، اما کلمه‏ «حائک‏» به همان معنى کنایى(کم فکر و متکبر) بر او اطلاق گردید، این احتمال نیز هست که منظور از آن کسى‏ باشد که راست و دروغ به هم مى‏بافد که اشعث نمونه کامل آن بود.



اکنون ‏ببینیم‏ اشعث کیست؟

نام اصلى وى‏ «معدى کرب‏» پسر «قیس اشج‏» از قبیله‏ «کنده‏» مى‏باشد، قبیله‏ «مراد» پدرش را کشتند او براى انتقام به همراهى قبیله‏اش حرکت کرد و به جاى اینکه به قبیله مراد حمله برد اشتباها به قبیله بنى الحارث حمله برد و چون ‏«بنى ولیعه‏» پس از رحلت پیغمبر(ص) مرتد گردیدند و از ناحیه ‏مسلمانان ‏«زیاد بن لبید بیاضى‏» براى جنگ آنها مأمور شد «بنى ولیعه‏» از اشعث‏ کمک خواستند، او گفت تا حکومت قبیله خود را به من واگذار نکنید کمک ‏نخواهم کرد، آنها چنین کردند، اشعث مرتد شد و با مسلمانان جنگید و زیاد - ابن لبید از ناحیه ابوبکر مأمور جنگیدن با او شد و او در این میان اسیر گردید (این ‏اسارت او در اسلام بود) وى را دست ‏بسته به نزد ابوبکر بردند او اشعث را عفو نمود و خواهرش‏ «ام فروه‏» که از چشم نابینا بود به وى تزویج کرد، اشعث از این زن سه پسر به نام ‏«محمد»، «اسماعیل‏» و «اسحاق‏» دارا شد.(شرح نهج البلاغه عبده، ص‏57 و شرح ابن ابى الحدید، جلد 1 ، صفحه ‏293-296) اشعث همو است که دخترش را به امام حسن(ع) داد و دختر او بود که امام(ع) را مسموم ساخت.

در اینجا سؤالى پیش مى‏آید که چگونه امام(ع) با این تندى با اشعث‏ سخن گفت؟

در پاسخ این سؤال باید ابتداء سخن‏ «ابن ابى الحدید» و«عبده‏» را دید و سپس وضعى را که اشعث در لشکر امام(ع) در صفین پدید آورد مطالعه‏ کرد آنگاه در خواهیم یافت که چرا امام(ع) با اشعث این چنین تندى نموده و او را منافق و کافر خوانده است؟

ابن ابى الحدید و عبده مى‏نویسند: «کان الاشعث من المنافقین فى خلافة على(ع)و هو فى اصحاب امیرالمؤمنین(ع) کما کان عبد الله بن ابى ابن سلول فى اصحاب رسول الله(ص) کل واحد منهما راس النفاق فى زمانه‏» اشعث در میان اصحاب امام، همانند«عبد الله بن ابى‏» در بین اصحاب پیغمبر(ص) بود که هر کدام در زمان خود رئیس منافقان بودند.(شرح نهج البلاغه ابن ‏ابى الحدید، صفحه‏297، جلد 1 و شرح عبده، ص‏56) و نیز ابن ابى الحدید مى‏نویسد: «کل فساد کان فى خلافة على(ع)و کل اضطراب حدث فاصله‏الاشعث‏» هر ناراحتى در خلافت على(ع) پیش مى‏آمد و هر اضطرابى که روى داد اصل آن اشعث ‏بود، حتى اگر کارهاى او نبود جنگ نهروان پیش نمى‏آمد و امام(ع) با اصحاب نهروان براى جنگ معاویه مى‏رفت و شام را تصرف مى‏کرد، زیرا آنان موافقت‏ خود را با امام اعلام نموده بودند.(شرح ابن ابى الحدید، جلد2 ، صفحه ‏279)

وضع‏ «اشعث‏» در موارد مختلف

الف: در «لیلة الهریر» یعنى شبى که کار بر اصحاب معاویه در صفین تنگ‏ شده بود سخنى از اشعث ‏شنیده شد که جاسوسان به معاویه رساندند و او تدبیر قرآن ‏بر نیزه کردن را اندیشید، اشعث‏ براى یارانش خطابه‏اى خواند و گفت:
اگر فردا نیز همانند روز گذشته جنگ درگیر شود، عرب نابود خواهد گردید، من این سخن را نه از باب جنگ مى‏گویم بلکه ‏«اخاف على النساء و الذرارى‏ غدا اذا فنینا» من براى زنان و فرزندان وحشت دارم اگر ما نابود شویم. سپس براى اینکه کسى گمان بد درباره او نبرد، گفت: «این نظرى است که من دارم.‏»(شرح ابن ابى الحدید، جلد 2 ، صفحه 214)

این خبر به معاویه رسید او بلند گفت ‏«اصاب و رب الکعبه‏» به خداى کعبه ‏سوگند اشعث درست گفته است، پس به شامیان دستور داد قرآنها را برسر نیزه کنید. شامیان چنین کردند و صدا مى‏زدند: «اى عراقیان اگر ما کشته شویم چه‏ کسى سرپرستى زنان و فرزندان ما را به عهده مى‏گیرد؟» صبحگاه قرآن‏ها را بلند کردند و گفتند:«کتاب الله بیننا و بینکم‏: کتاب خدا بین ما و شما حکم باشد... .»

در اینجا اصحاب امام(ع) همچون ‏«اشتر» و «عمرو بن حمق‏» و «عدى ‏بن حاتم‏» آمدند و طاعت‏ خود را از امام(ع) اعلام داشتند که نیرنگ معاویه را نپذیرد، ولى اشعث، خشمناک برخاست و گفت: کسى از من علاقه مندتر به عراقیان و دشمن‏تر نسبت ‏به شامیان نیست اما(اجب القوم الى کتاب الله) «حکم کتاب خدا را قبول کن که تو از آنها سزاوارترى که دوست دارند زنده باشند و از جنگ ناراحتند.»(شرح ابن ابى الحدید، جلد2، صفحه‏216)



ب: اشعث نزد امام(ع) آمد و گفت: من مى‏بینم مردم خوشحال و راضیند که گفته شامیان را بپذیرى، اگر صلاح باشد من نزد معاویه بروم و از او بپرسم ‏مقصودش چیست؟ امام(ع) به او اجازه داد او نزد معاویه رفت و بازگشت، سپس مسأله انتخاب ‏حکمین پیش آمد، شامیان عمرو عاص را انتخاب کردند و اشعث و کسانى که بعدا از خوارج شدند ابوموسى اشعرى را انتخاب کردند اما امام، ابوموسى را نپذیرفت. «فقال الاشعث و...انا لا نرضى الا به‏» ما جز به ابوموسى رضایت نمی دهیم.(شرح ابن ابى الحدید، جلد 2 ، ص‏227)

ج: هنگامى که عهدنامه مربوط به حکمین تنظیم شد، اشتر را خواستند که امضاء کند، او گفت: هرگز دستم در این کار پیش نمى‏رود، مگر من نمی دانم ‏حق کجا است و یقین به گمراهى دشمنم ندارم، مگر نمى‏بینید اگر سستى نکرده‏ بودید پیروزى حتمى بود؟!! (شرح ابن ابى الحدید، ص‏236، ج 2)

د: اشعث عهدنامه را برداشت و در میان صفوف به راه افتاد و براى سربازان خواند و از آنان رضایت گرفت، ولى گروهى از لشکریان بودند که به او حمله کردند و مى‏خواستند وى را بکشند، اما نجات یافت، پس از آن که به خدمت ‏امام رسید گفت:من حکمیت را به تمام شامیان و عراقیان عرضه داشتم همه رضایت دادند! (شرح ابن ابى الحدید، صفحه‏237، جلد2)

از آنچه گفته شد به خوبى وضع اشعث و اعمال نفاق آلودش و فعالیتش ‏براى پیشرفت معاویه و شکست لشکر امام(ع) بر مى‏آید و گفته ابن ابى الحدید که هر فسادى در حکومت امام(ع) پیش آمد به واسطه او بوده و او رئیس منافقان مى‏باشد، به خوبى آشکار و روشن مى‏گردد که چرا امام نسبت ‏به او تندى نمود و نمى‏توان باور کرد که سخنرانى ‏«لیلة الهریر»، او بدون توطئه قبلى‏ با معاویه نبوده است.


نوشته شده در   چهارشنبه 19 مهر 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode