دو دسته آيات درباره علم و جهل انسان هست: برخي آفرينش بشر را همراه سرمايههاي علمي ميداند و بعضي بشر را هنگام آفريده شدن جاهل ميداند كه به تدريج از جهل به سوي علم ميرود. مضمون دسته نخست، ناظر به علوم و معارف الهي و اصول ارزشي نظير خداشناسي، معادشناسي، شناخت فضايل و... است و سخن افلاطون مبني بر تذكّري بودن علوم در اين باره است، هرچند جريان تقدّم روح بر بدن با مبناي «جسمانيّة الحدوث و روحانية البقاء»
هماهنگ نيست. دسته دوم درباره دانشهايي چون علوم تجربي، رياضي و... است كه محصول كاوشهاي بشري و مهمان روح آدمي است و اثبات صحّت رأي افلاطون درباره اين علوم دشوار است.
قرآن كريم علوم ذاتي، فطري و حضوري را ميزبان و صاحب اصلي جان انسان ميداند و علوم كسبي و حصولي را كه از عوارض بشري است و سابقه و لاحقه عدم دارد، مهمان نفس او ميشمارد؛ مگر آنكه علوم كسبي در روند ادراك به امامت عقل نظري كه از قواي فطري بينش انسان است ادراك شود، كه در اين صورت، هماهنگ با علوم فطري و به تبع آن، ثابت و جاودان خواهد شد.
علومي كه از عوارض روح آدمي است و مهمان نفس بشر به شمار ميرود، از راه اكتساب و تحصيل به دست ميآيد؛ مانند دانش پزشكي، مهندسي و... از علوم بشري و زير مجموعه آنها كه هيچ يك در نهاد انسان ذخيره نشده و درباره آنها آگاهي قبلي وجود نداشته، بلكه بشر به تدريج آنها را تحصيل كرده است و در مقطع پاياني عمر نيز شايد آنها را از دست بدهد.
قرآن كريم درباره عدم سابقه اين علوم به جهل نوزاد اشاره ميفرمايد: ﴿واللّهُ اَخرَجَكُم مِن بُطُونِ اُمَّهتِكُم لاتَعلَمونَ شيءاً﴾(1) كلمه «شيئاً» كه در اصطلاح ادبي، نكره در سياق نفي است و افاده عموم ميكند، دلالت دارد كه نوزاد هيچ شيئي از اين علوم عادي و بشري را نميداند و همه را از راه چشم و گوش و عقل فرا ميگيرد: ﴿وجَعَلَ لَكُمُ السَّمعَ والاَبصرَ والاَفءدَةَ لَعَلَّكُم تَشكُرون﴾(2)، پس هيچ كس همزاد با هيچ علم بشري به دنيا نيامده است.
درباره سرانجام اين علوم بشري نيز ميفرمايد: ﴿ومِنكُم مَن يُرَدُّ اِلي اَرذَلِ العُمُرِ لِكَي لا يَعلَمَ بَعدَ عِلمٍ شيءاً﴾(3)؛ يعني بعضي پيران دانستههاي خود را فراموش ميكنند. اينجا نيز كلمه «شيئاً» نكره در سياق نفي است و دلالت دارد كه ذرّهاي از آنچه در همه عمر به دست آوردهاند، در حافظه علمي برخي از آنان نميماند.
دانشي كه به علم حصولي و وجود ذهني پديد آمده است، اگر به لحاظ وجودي با حقيقت و جان عالم متّحد نشده باشد و در حدّ وصف حال نفساني او باشد، با برخي بيماريها و پديد آمدن بعضي از عوارض جسماني زوالپذير است؛ مثلاً حادثه توانفرساي مرگ، چنان قوي است كه بسياري از بديهيات دانش حصولي را نيز از ياد ميبرد. به همين دليل نيز بسياري در شب اوّل قبر از پاسخ به پرسشهاي ابتدايي ديني نظير سؤال از خدا و پيامبر و دين او باز ميمانند. البته كساني كه اين معارف فطري را پاس ميدارند، كاملاً نسبت به آنها حضور ذهن دارند.
آن كه علوم تحصيلي را با جان و گوهر هستي خود پيوند ميزند، برپايه «من حفظ من أُمّتي أربعين حديثاً ممّا يحتاجون إليه من أمر دينهم، بعثه الله يوم القيامة فقيهاً عالماً»(4) در قيامت فقيه مبعوث ميشود، زيرا او اين دانش را با خود به برزخ ميبرد و در قيامت نيز عالم محشور ميشود و اذن شفاعت ديگران را نيز مييابد.
برخي علم را كه حسنهاي الهي است، به برزخ و قيامت ميبرند؛ يعني نه تنها فعل نيكو در دنيا انجام ميدهند، بلكه با «حسنه» از حوادث مرگ
ميگذرند و در معاد با حسنات دنيايي خود همراه ميشوند كه در آنجا چندين برابر پاداش ميگيرند: ﴿مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها﴾(5)؛ امّا هر كه علم را تنها خرج نام و نان كند و دانش با هستي او وحدت و يگانگي نيابد، در قيامت به تباهي و هلاكت كردههايش پي خواهد برد: ﴿فَاُولئِكَ حَبِطَت اَعملُهُم﴾.(6)
1.سوره نحل، آيه 78.
2.همان.
3.سوره نحل، آيه 70.
4.بحار الأنوار، ج2، ص153.
5.سوره انعام، آيه 160.
6.سوره بقره، آيه 217.
تفسير انسان به انسان، ص173-176