شايد اين نظريه در وضعيتي گسسته از تاريخ و شرايط اجتماعي و فينفسه درست به نظر آيد....
كه حتما پس از رفع موانع از پاي پيشرفت زنان در اجتماع به دست اسلام، لااقل در حيطه قوانين حقوقي و احوال شخصي، بازساختار اجتماع نحوهاي از تعاملات را در بستر خويش ميپرورد و باز توليد مينمود كه تفسيري حداقلي و كمترينه از اين حقوق، كمترين نتايج و بهره آن بود. پيامبر(ص) سخن گفته بود از اينكه «طلب العلم فريضه علي كل مسلم و مسلمه/ كسب دانش بر هر زن و مرد مسلماني تكليف شرعي است»؛
سخن گفته بود از تضاعف ثواب پدراني كه به خصوص ،دختران خويش را به مكاتب درسي ميفرستند و نيز از فضايل زن در اجتماع و در خانواده سخن گفته بود. اما همه اينها به تنهايي كافي نبود تا زنان جايگاه خويش را يابند و اين شايد به محارست اين جايگاه از سوي ايشان و الگوسازي عملي و عيني بيشتر نيازمند بود تا تغيير ساختار حقوقي و وضع قوانين و قواعدي كه تبعيضات روا داشته شده به زنان را به حداقل ممكن كاهش ميداد. در اين جستار به مناسبت سالروز پنجم جمادي الاولي سال ششم هجري سخن از يكي از زنان الگوساز و پيشرو در اجتماع ميرود؛ يكي از ايشان كه ساختار شكنانه، زنان را به ايفاي نقش خويش وا داشتند.
پنجم جمادي الاولي، سالروز ولادت بانويي است كه سومين گل بوستان زهراي اطهر(س) و علي(ع) بود. سال ششم هجرت، خانه امامت و ولايت تولد زينب را شاهد بود. دختري كه با خويش بركت و شادباش رسول خدا(ص) را به همراه داشت. 5 سال رشد يافتن در محضر رسول خدا(ص) اما دستاوردهاي فراوان داشت براي زينب كه تا هميشه عمر از آن بهره برد.
زينب كه در عين خردسالي لقب كودك خردمند گرفته بود به وضوح از زبان پيامبر، اين آيات قرآن را ميشنيد كه سعادت حقيقي تنها از آن مرد نيست بل زن، نيز از آن بهره مساوي دارد؛ ميشنيد كه پيامبر براي مسلمانان چنين آياتي را قرائت ميكند:« من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مومن فلنحيينه حياهطيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون/ هر كس – از زن و مرد- كار شايسته كند و مومن باشد قطعا او را با زندگي پاكيزهاي، حيات[حقيقي] بخشيم و مسلما به آن زن و مردها بهتر از آنچه انجام ميدادند پاداش خواهيم داد.»(نحل/97) اين آموزههاي اميدبخش و ديگر سخناني چون اين كه اينجا و آنجا شنيده و ديده ميشد از نبياعظم(ص) شايد بيشترين تاثير را ميگذاشت بر ذهن و انديشه زينب، و چقدر زينب آن را بيگانه مييافت با اجتماعي كه زيست او در آن شكل يافته بود و به پيش ميرفت؛
اجتماعي كه هرچند پيامبر به حد توان در مسيري معكوس با آن لااقل در زمينه حقوق شخصي و ايجاد نوعي توازن و تعادل در آن- حركت ميكرد، اما چنان مقاومت از خويش نشان ميداد كه اين تلاشهاي مبارك را به كماثرتر از آنچه بايد ميبود، مبدل ميساخت. و زينب از پدربزرگ خويش مشاركت زنان را ميشنيد درساختنحيات طيب، حياتي كه سعادتي فراتر از آن براي زنان و مرداني كه قصد مطيع بودن فرامين الهي را داشتند و از اين طريق نيت نيل به رضاي الهي را در سر ميپروراندند، ميسور نبود و زينب ميديد كه چگونه حتي اين باور همچنان در ذهن زنان هم عصر او كاملا مشهود است كه سعادت امري مذكر و مردانه است.
فرض عين نمودن علماندوزي بر زنان جز تمهيدي براي آماده ساختن ايشان براي مشاركت همهجانبه در تمام جوانب حيات نبود و اين در اجتماعي كه جمع جبري آن مجموعهاي بود از بيسوادان، سخن و حديثي كمتر از معجزه نبود. در اجتماعي كه اكثريت قريب به اتفاق مردان آن را بيسوادان تشكيل ميدادند، از سوي پيامبر تشويق به علماندوزي زنان ميشد و زينب ميديد كه زنان چگونه اين دعوت نبوي را با ناتواني پشتسر ميگذارند. طبيعتا با ظهور اسلام ديگر وظايف سابق زنانه منطقي و معقول و گاه حتي صواب به نظر نميرسد.
«تربيت فرزند»، «آماده شدن ايشان براي گرفتن نقش در اجتماع»، «گفتوگوهاي سازنده با مردان خانه بر سر مسائل مشتركي كه پيش از اين ملك طلق مردان بود» و بسياري از موارد ديگر كه به عنوان امر طبيعي در جامعه پس از آن وظايف ذاتي زنان به شمار ميآمد، همگي نيازمند مقدمهاي بود به نام «تأهيل» و تأهيل چيزي نبود جز آمادهسازي زنان كه ركن ركين و مقدمه اساسي آن كسب علم و تربيت شدن بود. و زينب همه اينها را از پيامبر ميشنيد و نيز از مادر كه عمر چندان درازي پس از وفات نبياعظم(ص) نيافت و او را چون پدربزرگ در سال يازدهم هجرت تنها نهاد با پدر و برادرانش. زينب البته از مادر اموري فراتر از ضرورت تعليم و تربيت نيز فرا گرفت و آن هنگامي بود كه مادر را ميديد كه چون مردان به دفاع جانانه از ولايت ميپردازد و از حاكم، ارث به يغما رفته خويش را ميطلبد.
همانا مادر كه بهترين زنان را، آناني ميدانست كه نه مردان ايشان را ببينند و نه آنان، مردان را، اينك و به وقت ضرورت چنين ميكند. اين شجاعت كه زينب از مادر فراگرفت پس از اين به كار او آمد در كربلا كه آن سخن ديگر دارد. پس از مادر، زينب كه خود اينك نقش مادري برادران را برعهده گرفته بود از پدر صبر و حلم را فرا گرفت؛ صبر و بردباري بينظيري كه نظير آن را بيشك زينب نميتوانست در هيچ مدرسهاي جز مدرسه پدر بياموزد.
او از پدر جز اين علوم مختلفي فراگرفت و تاريخ، علمآموزي او از پدر را به ثبت رسانيده است؛ تعليمي كه پس از آن بهكار تدريس زنان مدينه آمد و طليعهاي بود براي ورود زنان به جايگاه خويش. زينب اما برادراني داشت كه در قول نبوي(ص) 2امام بودند چه قيام ميكردند و چه قعود. او از حسن(ع) حكمت و نوع دوستي و از حسين(ع) عزت و ايستادگي و مقاومت را آموخت و زندگي چه درسهاي فراواني براي زينب داشت؛ درسهايي كه بهترين مدرسان القاگران آن بودند با بهترين شيوه القاء. اين دروس اما وقتي به كار زينب آمد كه او ممارست نمود به جايگاه زنانه خويش در اجتماع و فرايند الگوسازي.
نخست بهكار او آمد در تربيت فرزندان؛ فرزندان دليري كه پس از آن شاهد و شهيد دشت نينوا بودند. دوم بهكار او آمد در تدريس و تعليم. مشهور است كه او تنها مدرس زن مدينه بود در زمان خلفاء و در زمان پدرش كه اين مركز را به كوفه منتقل كرد. هر چند، سال41هجري شاهد بازگشت او بود به همراه برادرانش به مدينه.
بنابر آنچه در كتب تاريخي به نقل گزارش شده است، مؤلفههاي اساسي تدريس زينب را احاديث نبوي، آيات قرآن و سخنان حكمتآميزي تشكيل ميداد كه زينب تلاش ميكرد تا آنها را در قالبي منسجم به شرحوتفسير و توضيح خاص خويش به مخاطباني كه عموماً زن بودند، القاء كند. اين شايد نخستين حلقه درسي مدينه براي زنان بود؛ زناني كه خود به مدرسان بزرگي تبديل شدند. اصولاً جز برخي زنان پيامبر «امهاتالمؤمنين» كه بنابر امري كاملاً طبيعي چون معاشرت با نبي اعظم(ص) قادر و توانا گشته بودند بر اخذ و ذخيره احاديث نبوي و توضيحات ايشان در باب قرآن، كسي از زنان در اين كار نبود. هر چند آن برخي نيز بنابه دلايلي كاملاً سياسي گاه از اين وظيفه منفك ميگشتند و در كاري ديگر ميشدند. از اينرو معمولاً سلسله سنديكه به زني معاصر با رسول خدا ختم شود و در اصطلاح زني باشد كه در زمره عنوان صحابي قرار گيرد، حاوي نام زينب كبري(س) است.
تدريس زينب علاوه بر تأهيل زنان ديگر براي كاربستهاي متفاوت و جديد حاوي پيامي بسيار مهم و حياتي بود؛ پيامي كه پيش از اين اجتماع سخت از شنيدن آن هراسناك بود و پيامبر(ص) را با آن عظمت، در خطر قرار داده بود؛ پيامي كه محتوايي سخت دلانگيز براي زناني داشت كه قصد پانهادن در مسيري را داشتند كه تنها، نشانههاي آن را در قرآن مييافتند و سنت و سيره نبوي(ص) پيامآزادگي، اراده و مشاركت در حيات طيبه، پيام سعادتطلبي و برابري تام و مطلق، امكانات دستيابي به اين سعادت در ميان زنان و مردان. زينب پس از مادرش، صديقه(س) كه عمر آن نيافت كه منادي اين پيام و نشاندهنده راه آن باشد. نخستين زن بود كه پا در اين راه نهاد و منادي آن شد كه پيش از آن خدا و رسول(ص) همان ندا را داده بودند؛ اين بار در عمل.
سهند صادق بهمني
همشهری انلاین