ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 30 ارديبهشت 1403
يکشنبه 30 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 11 فروردين 1388     |     کد : 2197

ابو عبد الله جدلي، رازدار علي (ع)

يكي از شيفتگان اهل‏بيت عليهم‏السلام «ابو عبداللّه جدلي» است. ابو عبداللّه عبد* بن عبد جدلي بجلي ازياران نزديك و با وفا و اصحاب سرّ امام علي عليه‏السلام بود. او كوفي شمرده مي‏شد و چون به خاندان جُديله منسوب بود، جَدلي (جُدلي) شهرت يافت.(1)

از زندگي خصوصي وي گزارشي در دست نيست؛ ولي رجال شناسان و مورخان در گزارشهاي كوتاه خود جدلي را ستوده‏اند. شيخ طوسي در كتاب رجال خود چنين مي‏نويسد:

«ابو عبداللّه جدلي، محدثي شيعي، دوستدار و از خواص اصحاب امام علي عليه‏السلام بود.»(2)

ذهبي در كتاب خود جدلي را پرچمدار سپاه مختار و شيعه‏اي تند رو معرفي كرده است.(3)

رجال نويسان ديگر چون برقي(4)، ابن داود(5)، علامه حلي(6)، ابن حيان(7) و ديگران هر يك در كتابهاي رجالي خود جدلي را روايتگري مورد اعتماد و از اصحاب سرّ علي عليه‏السلام دانسته‏اند.

در اين ميان، گروهي از رجال نويسان اهل سنت بر جدلي، بدان سبب كه شيعه و از ياران نزديك امير مؤمنان علي عليه‏السلام به شمار مي‏رفته، خرده گرفته‏اند و او را از محدثان ضعيف شمرده‏اند. ابن سعد در باره او مي‏گويد: «حديثش ضعيف و غير قابل پذيرش است و تشيع وي قوي و نيرومند بود.»(8)

ابن قتيبه نيز او را در شمار به اصطلاح غاليان شيعي چون مختار، زرارة بن اعين و جابر جعفي ذكر كرده است.(9)

به نظر مي‏رسد بهترين روش براي شناخت وي بررسي روايات گرانبهايي است كه او نقل كرده و خوشبختانه اندكي از آنها تا امروز باقي مانده است.

گواه ديگر سعادتمندي جدلي استناد امام رضا عليه‏السلام به حديث اوست. در روايتي مي‏خوانيم:

حضرت رضا عليه‏السلام سخن خويش را به حديثي كه وي از اميرمؤمنان عليه‏السلام شنيده نسبت داده است.(10)

به هر حال، جايگاه ارجمند جدلي نزد امامان معصوم عليهم‏السلام و اخلاص و علاقه فراوان او به اهل بيت عليهم‏السلام بر كسي پوشيده نيست.

جدلي در مكتب اهل‏بيت عليهم‏السلام

ابو عبداللّه جدلي از معدود افرادي است كه در فضاي غم انگيز عصر علي عليه‏السلام به ريسمان الهي چنگ زد و در محضر پرفيض نخستين امام عليه‏السلام به فراگيري معارف دين پرداخت. نزديكي و دوستي او به امام چنان بود كه حضرت جدلي را صاحب اسرار خود مي‏دانست و حقايقي را با او در ميان مي‏گذاشت. تفسير آياتي كه در باره اهل بيت عليهم‏السلام فرو فرستاده شده، سخناني در مورد حضرت مهدي(عج) و چگونگي ظهور آن حضرت و معرفي زوايايي از شخصيت خود، بخشي از مسايلي است كه حضرت با وي در ميان نهاده است.

1 ـ عشق به اهل بيت عليهم‏السلام و ولايت

يكي از صفات برجسته جدلي دلبستگي او به اهل بيت عليهم‏السلام است. او از سر اين دلدادگي در وادي بحثهاي قرآني و روايي پيرامون اهل بيت عليهم‏السلام قدم گذارده كه هريك از آنها گنجينه‏اي گرانبهاست.

جدلي مي‏گويد: روزي نزد اميرمؤمنان علي عليه‏السلام رفتم. حضرت فرمود: آيا مي‏خواهي تفسير آيه‏اي از آيات خدا را برايت روشن سازم؟

عرض كردم: آري

فرمود: خداوند مي‏فرمايد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعِ يَوْمَئِذٍ امِنُونَ(11) وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فيِ النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ اِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون»(12)

هركس نيكي به جاي آورد، پاداشي بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ايمنند، و هر كه بدي به جاي آورد، به رو در آتش (دوزخ) سرنگون شوند. آيا جز آنچه مي‏كرديد سزا داده مي‏شويد؟

حسنه يعني شناخت ولايت و دوستي با ما اهل بيت و سيّئه به معناي انكار ولايت و دشمني با ماست. هر كه اين حسنه را با خود داشته باشد، به بهشت مي‏رود؛ و هر كه سيّئه به همراه آورد، جايگاهش دوزخ خواهد بود و هيچ عملي از او پذيرفته نيست.(13)

اهل بيت و آيه تطهير

از ديگر موضوعهاي مورد توجه جدلي مسأله اهل بيت عليهم‏السلام و شأن نزول آيه تطهير است. او مي‏گويد:(14) روزي نزد ام سلمه، همسر گرامي رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله رفتم و از وي خواستم در باره ماجراي آيه تطهير برايم سخن بگويد. وي گفت: پيامبر گرامي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله روزي به من فرمود: كسي را بفرست تا علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام را به اينجا فرا خواند.

عرض كردم: جز من كسي در خانه نيست.

پس حركت كردم و آن بزرگواران را از خواست پيامبر آگاه ساختم.

يكي ديگر از روايتهايي كه جدلي نقل كرده، حديث وصيت علي عليه‏السلام به امام حسن عليه‏السلام است.

هنگامي كه وارد منزل شديم، علي عليه‏السلام در برابر آن حضرت نشست. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله امام حسن و امام حسين عليهما‏السلام را سمت راست و چپ خود نشاند و فاطمه عليها‏السلام نيز پشت سر آنان جاي گرفت. سپس پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پارچه‏اي خيبري بر روي خود و آن بزرگواران كشيد و گفت: خدايا، خودم و عترتم به سوي توييم نه به سوي آتش؛ و اهل بيت من از گوشت و خون من است.

ام سلمه مي‏گويد: به پيامبر خدا عرضه داشتم: يا رسول اللّه، مرا نيز در جمع آنان جاي ده.

حضرت فرمود: ام سلمه، تو از همسران نيك مني.

سپس از سوي خداي تعالي اين آيه نازل گرديد: «اِنَّما يُرِيدُ اللّهَ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَّهِرَ كُمْ تَطْهِيراً»(15)

خداوند فقط مي‏خواهد آلودگي را از شما خاندان پيامبر بزدايد و شما را پاك و پاكيزه سازد.

معناي «دابَّةُ اْلاَرض»

ابو عبداللّه جدلي مي‏گويد: روزي حضور علي عليه‏السلام رفتم. حضرت فرمود: آيا مي‏خواهي پيش از آنكه كسي وارد (خانه) شود، تو را از سه چيز آگاه سازم؟ گفتم: آري

فرمود: «انا عبداللّه و انا دابة‏الارض صدقها و عدلها و اخونبيها. اَلا اخبرك بانف المهدي و عينه قلت: بلي. قال: فضرب بيده الي صدره و قال انا»

من بنده خدا و مصداق حقيقي و درست دابة‏الارض «جنبنده زمين» و برادر پيامبر روي زمين هستم. آيا بيني و چشم مهدي را به تو معرفي كنم؟

عرض كردم: آري

پس با دست مباركش به سينه خود زد و فرمود: من هستم.(16)

مضمون روايت آشكارا نشان مي‏دهد كه جدلي از ياران نزديك و گنجينه اسرار امير مؤمنان علي عليه‏السلام بوده است. كلمه انف در لغت به چند معني آمده كه مناسبترين و مشهورترين آن بيني است.(17) و كلمه عين به معناي چشم است. امام عليه‏السلام در اين روايت خود را بيني و چشم حضرت مهدي عليه‏السلام معرفي كرده است.

از آنجا كه بيني و چشم اصلي‏ترين عامل شباهت افراد به شمار مي‏رود، منظور آن حضرت از اين تشبيه بيان ويژگي‏هاي ظاهري حضرت مهدي(عج) و شباهت چهره خود با سيماي حضرت مهدي عليه‏السلام است. افزون بر اين، بين بيني و چشم از اعضاي بسيار دقيق و حساس و عامل درك و بينايي است؛ مراد علي عليه‏السلام بيان اين نكته است كه چنانكه من مي‏دانم و مي‏بينم (امور غيبي و آشكار)، حضرت مهدي عليه‏السلام نيز به همين ميزان در تشخيص و درك امور تواناست.

جدلي، پيام آور قدرت علوي

يكي ديگر از روايتهايي كه جدلي به نقل آن همت گمارده، حديث خيبر است. او مي‏گويد: از اميرمؤمنان علي عليه‏السلام شنيدم كه فرمود: هنگامي كه در خيبر را از جا كندم، از آن به عنوان سپر استفاده كردم و با كفار به نبرد پرداختم، زماني كه خداوند سپاه كفر را شكست داد، آن را بر روي حصار آنها گذاشتم تا سپاهيان اسلام از آن عبور كنند. پس، براي عبور مسلمانان، آن را بر روي خندقي كه كفار براي دفاع از خود كنده بودند، گذاردم. در اين هنگام، مردي به حضرت گفت: دري چنين سنگنين را به تنهايي بلند كرديد؟

فرمود: سنگيني در خيبر براي من مانند سنگيني سپرم بود كه در جنگ‏هاي ديگر همراه داشتم.(18)

در گزارشي آمده است كه، پس از پيروزي مسلمانان در جنگ خيبر،

او، با اين هدف، در سمت فرماندهي سپاه مختار براي انتفام از قاتلان فرزندان پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقشي جدي ايفا كرد.

هفتاد تن به ياري يكديگر در خيبر را جا به جا كردند.(19)

حديث وصيّت

يكي ديگر از روايتهايي كه جدلي نقل كرده، حديث وصيت علي عليه‏السلام به امام حسن عليه‏السلام است.

پس از آن كه سر مبارك علي عليه‏السلام با شمشير زهر آلود دشمنان دين شكافته شد، آن حضرت در بستر بيماري به فرزند برومندش امام حسن عليه‏السلام چنين وصيت كرد:

«فرزندم، من در اين شب از دنيا خواهم رفت. پس از مرگم، مراغسل بده و كفن كن و با حنوط جدّت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خوشبوي ساز. وقتي مرا تشيع كرديد، جلو بايست؛ بر من نماز بگزار و در نمازت هفت تكبير بگو؛ زيرا تنها براي نماز بر من و فرزندم مهدي عليه‏السلام هفت تكبير گفتن جايز است؛ او كه در آخرالزمان ظهور مي‏كند و حق را در زمين مي‏گستراند. پس از آنكه بر من نماز خواندي، قبري برايم آماده ساز. وقتي لحد را شكافتي، تخته‏اي حكاكي شده، كه پدرم، «نوح) برايم بر جاي نهاده، خواهي يافت. بدنم را بر آن چوب بگذار، هفت خشت بزرگ بر آن قرار بده و اندكي درنگ كن، سپس نگاه كن، ديگر مرا در لحد نخواهي يافت.(20)

جدلي و نهضت كربلا

دوران زندگي جدلي كه از روزگار امامت علي عليه‏السلام آغاز و گويا تا سال 67 هجري ادامه يافت، دوران سراسر حماسه و شور و تلاش بود. چنانكه برخي ازروايات بيان مي‏كند، جدلي به دلايلي نتوانست در حماسه عاشورا شركت كند و فرزندان پيامبر خدا را مورد حمايت قرار دهد. جدلي مي‏گويد: نزد اميرمؤمنان عليه‏السلام رفتم؛ حضرت فرمود: ابوعبداللّه، مي‏خواهي پيش از آنكه كسي وارد شود هفت موضوع را با تو در ميان نهم؟

عرض كردم بفرماييد، فدايت شوم.

حضرت ضمن سخناني فرمود: اين امام حسين عليه‏السلام كشته مي‏شود در حالي كه تو زنده‏اي و او را ياري نمي‏كني. سپس با دستان مباركش به شانه امام حسين

زد. من عرض كردم: به خدا سوگند، در اين صورت، زندگي پليدي خواهم داشت.(21)

جدلي در روايت ديگري مي‏گويد: علي عليه‏السلام با دست به شانه امام حسين عليه‏السلام كه كنارش نشسته بود، زد و فرمود: اين كشته مي‏شود و كسي او را ياري نمي‏دهد.

عرض كردم: اي اميرمؤمنان، به خدا سوگند، آن روزگار زمانه بدي خواهد بود.

فرمود: آري، چنين است.(22)

مرحوم آية اللّه خويي در كتاب «معجم رجال الحديث» مي‏نويسد: بر خلاف نظر گروهي، اين روايت بيان كننده نگراني و نفرت جدلي از مردمي است كه فرزند رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را ياري نمي‏كنند؛ و نشان مي‏دهد كه او از اينكه خود، بر اساس پيش بيني حضرت، نمي‏تواند در كربلا حضور داشته باشد، ناراحت و غمگين است به همين دليل، جدلي زندگي در آن روزگار را پست و پليد مي‏داند.(23)

هرچند گزارشي مشخص و مطمئني در باره سبب عدم حضور جدلي در رخداد عاشورا در دست نيست؛ اما گويا پيش از حادثه كربلا همراه مختار و چند هزار تن از شيعيان كوفه، در زندان عبيداللّه بن زياد بوده است.

نقش جدلي در قيام مختار

بر اساس گزارشهاي موجود، پس از آنكه جدلي موفق نشد در حماسه عاشورا به دفاع از حريم ولايت بپردازد، تصميم گرفت در كنار مختار، به خونخواهي شهيدان كربلا، بر ستمگران كينه توز تيغ بكشد و رسالت خويش را در اين عرصه به انجام برساند.

او، با اين هدف، در سمت فرماندهي سپاه مختار براي انتفام از قاتلان فرزندان پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقشي جدي ايفا كرد.

اندكي از تلاشهاي او در تاريخ ثبت شده كه به ذكر يك نمونه از آن بسنده مي‏كنيم:

پس از مرگ يزيد، عبداللّه بن زبير مردم را در مكه به بيعت با خود فرا خواند و از بني‏هاشم خواست تا با او بيعت كنند. هنگامي كه از بيعت بني‏هاشم با خود مأيوس شد، محمد ابن حنفيه فرزند اميرمؤمنان و خانواده او و هفده تن از شخصيتهاي برجسته كوفه را در محل زمزم به بند كشيد و تهديد كرد اگر با او بيعت نكنند، آنها را در آتش خواهد سوزاند.

محمد بن حنفيه نامه‏اي به مختار نوشت و براي آزادي خود و يارانش از او كمك خواست. وقتي مختار و سپاهيانش نامه محمد را دريافت كردند، بر آن شدند تا سپاهي روانه مسجدالحرام سازند. به همين منظور، ابوعبداللّه جدلي هفتاد تن از سپاهيان كار آمد خود را بسيج كرد و همراه جمعي از سپاهيان عمير بن طارق و يونس بن عمران رهسپار مسجدالحرام شد. آنها، در حالي كه فرياد «يالثارات الحسين عليه‏السلام » سر مي‏دادند وارد مسجد الحرام و محل زمزم شدند، حلقه محاصره را شكافتند و خود را به محمد بن حنفيه رساندند. جدلي به ابن زبير گفت: راه آنها را باز كن تا بروند.

ابن زبير گفت: تا با من بيعت نكنند، هرگز آزادشان نمي‏سازم. جدلي گفت: به خداي ركن و مقام و پروردگار حلال و حرام سوگند، اگر آنها را آزاد نكني، شمشيرهاي خود را بر شما فرود خواهيم آورد.

ابن زبير گفت: به خدا سوگند، اگر به يارانم فرمان دهم، هنوز ساعتي نگذشته سرهاي شما را قطع خواهند كرد. ابوعبداللّه جدلي از محمد بن حنفيه اجازه خواست تا عبداللّه بن زبير را به قتل برساند، اما محمد اجازه نداد. در اين هنگام، سپاهيان ابو المعتمد، هاني بن قيس و ظبيان بن عمار با فريادهاي «يالثارات الحسين عليه‏السلام » وارد مسجد الحرام شدند، ابن زبير، كه از هجوم سپاهيان بي‏شمار مختار به وحشت افتاده بود، محمد بن حنفيه و يارانش را آزاد كرد و آنها همراه سپاه مختار به سوي شعب علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام حركت كردند.(24)

خزان عمر

چنانكه از تاريخ طبري استفاده مي‏شود، وي تا سال 67 هجري زنده بود.(25) بر اساس برخي از منابع، او در اين سال در فتنه ابن زبير كشته شد؛(26) ولي به نوشته ذهبي، در كتاب «تاريخ الاسلام»، او از درگذشتگان سالهاي 100ـ90 هجري شمرده مي‏شود.(27)

 

پاورقيها:

* عبدالرحمن، عبيد، عبدة.

 

13 ـ بحار الانوار، ج 36، ص 101.

 

12 ـ همان.

 

1 ـ اللباب في تهذيب الانساب، ج 1، ص 263.

 

18 ـ بحار الانوار، ج 21، ص 14.

 

15 ـ سوره احزاب، آيه 33.

 

11 ـ سوره نمل، آيه 89 و 90.

 

14 ـ همان، ج 35، ص 215 و 226.

 

10 ـ بحارالانوار، ج 39، ص 244.

 

17 ـ لسان العرب، ج 1، ص 236.

 

19 ـ همان.

 

16 ـ بحار الانوار، ج 39، ص 243.

 

20 ـ همان، ج 42، ص 215.

 

23 ـ معجم رجال الحديث، ج 11، ص 54.

 

2 ـ رجال طوسي، ص 47.

 

24 ـ تاريخ طبري، ج 6، ص 77.

 

25 ـ همان، ص 103.

 

27 ـ تاريخ الاسلام، ج 6، ص 533.

 

26 ـ لغتنامه دهخدا، ج 1، ص 520.

 

22 ـ كامل الزيارات، ص 71.

 

21 ـ همان، ج 35، ص 109؛ رجال كشي، ص 93.

 

3 ـ ميزان الاعتدال، ج 4، ص 544.

 

4 ـ رجال برقي، ص 4.

 

5 ـ رجال ابن داود، ص 231 و 402.

 

6 ـ الخلاصه، ص 192.

 

7 ـ كتاب الثقات، ج 5، ص 102.

 

8 ـ طبقات الكبري، ج 6، ص 228.

 

9 ـ المعارف، ص 624.

 

رضايي، علي‏ اكبر

 سراج

 


نوشته شده در   سه شنبه 11 فروردين 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode