ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 28 ارديبهشت 1403
جمعه 28 ارديبهشت 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 4 فروردين 1388     |     کد : 2133

عفّت در سيره پيشوايان

يكي از ارزش‏هاي والاي انساني و اسلامي‏اي كه سرچشمه ارزش‏هاي ديگر، و موجب آثار درخشان معنوي است، خوي عفّت مي‏باشد كه مي‏توان آن را يكي از پايه‏ هاي اخلاق و صفت كليدي اي براي عقب زدن رذايل و سوق دهنده به سوي تكامل و درجات عالي و كمالات متعالي دانست.
در قرآن و روايات از اين خصلت، بسيار تمجيد شده و سيره پيشوايان معصوم(ع) نيز سرشار از اين خصلت نيكو است. با اين اشاره به مطالب زير مي‏پردازيم:
 معناي عفّت
عفّت در اصل به معناي خويشتن داري، تسلّط بر نفس و نقطه مقابل شهوت پرستي و شكم پرستي است.
راغب اصفهاني در لغت نامه «مفردات» مي‏گويد: «عفّت حالتي در نفس است كه انسان را از غلبه شهوت باز مي‏دارد.» در لغت نامه «التحقيق» آمده: فرق بين عفت و تقوا اين است كه عفّت به معناي حفظ نفس از شهوات انساني است ولي تقوا يعني حفظ نفس از انجام گناهان. بنابراين عفّت يك حالت دروني است، ولي تقوا بر اعمال خارجي نظارت دارد.(1)
طريحي در «مجمع البحرين» مي‏نويسد: «العفافُ كَفُّ النفس عن المحرّمات، و عَنْ سؤال النّاس؛ عفّت، بازداري روح و روان از گناهان و هم چنين نگه داري خويش از دراز كردن دست سؤال به سوي ديگران است.»(2)
از روايات نيز همين معنا استفاده مي‏شود، لذا اين واژه يك معناي عام دارد، ولي بيشتر در مورد خويشتن داري در دو مسئله استعمال شده است: خويشتن داري و قناعت درا مور مالي و كنترل غريزه جنسي، كه اوّلي موجب حفظ عزّت و آبرو شده و دوّمي موجب حيا، شرم و غيرت در مقابل پرده دري و انحرافات جنسي مي‏گردد. البته از اين دو در اصطلاح روايات به عفّت بطن و فرج تعبير شده است؛ مثلاً پيامبر(ص) فرمود: «در مورد امّتم در مورد شكم پرستي و شهوت پرستي جنسي، بيمناك هستم.»(3)
واژه عفّت در قرآن، بيشتر در اين دو مورد استعمال شده است؛ مثلاً در يك جا آمده: «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لايَجِدُونَ نِكاحَا حَتّي يُغْنِيَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛ و كساني كه امكاني براي ازدواج نمي‏يابند، بايد پاكدامني پيشه كنند، تا خداوند از فضل خود آنان را بي‏نياز گرداند.»(4)
و در مورد ديگر مي‏فرمايد:
«... يَحْسَبُهُمُ الجاهِلُ اغنياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ؛ بايد انفاق شما، به خصوص براي آن مهاجران فقيري باشد كه... از شدّت عفّت و خويشتن داري، افراد ناآگاه، آنها را ثروتمند مي‏دانند.»(5)
در مورد ارزش انسان عفيف، همين قدر بس كه اميرمؤمنان مي‏فرمايد: «مَا المُجاهِدُ الشّهيدُ في سَبيل اللهِ باَعْظَمَ اجرا ممَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَكادَ العَفيفُ أَنْ يَكونَ مَلَكا مِنَ الملائكة؛ پاداش مجاهدي كه در راه خدا به شهادت رسيده، برتر از شخص با عفّتي نيست كه توان گناه دارد، ولي گناه نكند، زيرا چنين شخص نزديك است كه فرشته‏اي از فرشتگان خدا باشد.»(6)

چند نمونه از عفّت‏ ورزي پيشوايان
1ـ در شأن رسول خدا(ص) گفته ‏اند: او عفيف‏ترين انسان‏ها بود، در همه ابعاد با خويشتن داري عجيبي به تدبير امور مي‏پرداخت. در جنگ اُحد، دندان‏هاي جلوي‏اش شكست و صورتش از ناحيه دشمنان شكاف برداشت. برخي از او خواستند تا دشمن را نفرين كند، آن حضرت با كمال خويشتن داري فرمود: «من به عنوان ناسزاگو مبعوث نشده‏ام، بلكه به عنوان دعوت كننده و مايه رحمت براي مردم فرستاده شده‏ام.» سپس به جاي نفرين، چنين دعا كرد: «اللهمَّ اهْدِ قومي فانّهُم لايَعْلَمون؛ خدايا! قوم مرا هدايت كن، ،زيرا آنها ناآگاه ‏اند».
روزي گروهي از مسلمانان مدينه خدمت پيامبر(ص) آمده و عرض كردند: «از درگاه الهي بهشت را براي ما ضمانت كن.» پيامبر(ص) پس از اندكي درنگ فرمود: «من با يك شرط چنين ضمانتي را براي شما مي‏كنم»، پرسيدند: آن شرط چيست؟ فرمود: «اَنْ لاتسْئلوا احدا شَيْئا؛ از هيچ كس (جز خدا) چيزي را تقاضا نكنيد.»
آن‏ها نيز تعهّد كردند كه در زندگي از احدي تقاضا نكنند كنار سفره نشسته و دستش به آب نمي‏رسيد، به كسي نمي‏گفت كه آب به من بده، بلكه خودش برمي‏خاست و ظرف آب را برمي‏داشت و مي‏نوشيد. آري پيامبر(ص)، هم خود اين گونه مي‏زيست و هم به شاگردانش اين گونه توصيه مي‏كرد.(7)
2 ـ در مورد غيرت و عفت ناموسي پيامبر(ص) نيز سخن بسيار است؛ از جمله اين كه: امّ سلمه ـ يكي از همسران پيامبر(ص) ـ مي‏گويد: در حضور پيامبر(ص) بودم، يكي از همسرانش به نام ميمونه نيز حاضر بود، در اين هنگام ابن ام مكتوم كه نابينا بود به آن جا آمد، پيامبر(ص) به ما فرمود: «حجاب خود را در برابر ابن ام مكتوم رعايت كنيد.» پرسيديم: مگر او نابينا نيست، بنابراين حجاب ما چه معنا دارد؟
فرمود: «آيا شما نابينا هستيد؟ آيا شما او را نمي‏بينيد؟»(8)
3 ـ در ماجراي جنگ جمل كه در سال 36 هـ.ق رخ داد، وقتي سپاه علي(ع) بر دشمن پيروز شد، عايشه در ميان هودج بود، علي(ع) نزد او آمد و فرمود: «... سوگند به خدا، آنان كه زن‏هاي خود را در پشت پرده عفاف نگه داشتند و تو را از خانه خارج نمودند، با تو به انصاف رفتار نكردند.» سپس نگذاشت نامحرمان به پيش آيند، بلكه به محمد بن ابي بكر برادر عايشه  دستور داد، تا او را از هودج بيرون بكشد، سپس او را در خانه صفيه دختر حارث پناه داد،(14) آن گاه با حفظ كامل حريم عفاف، او را روانه مدينه كرد.
4 ـ يكي ديگر از شاگردان امام باقر(ع) به نام ابوبصير مي‏گويد در كوفه به يكي از بانوان درس قرائت آيات قرآن مي‏دادم، روزي در يك موردي با او شوخي‏اي كردم (كه بر خلاف حريم عفّت بود)، پس از گذشت مدت‏ها از اين حادثه، در مدينه به محضر امام باقر(ع) رسيدم، به من فرمود: «كسي كه در جاي خلوت گناه كند، خداوند نظر لطفش را از او برگرداند، اين چه سخني بود كه به آن زن گفتي؟» از شدّت شرم، سر در گريبان كرده و توبه كردم، امام باقر(ع) فرمود: «مراقب باش كه تكرار نكني» (و با زن نامحرم شوخي ننمايي)(9)
5 ـ امام صادق(ع) دوستي داشت كه همواره با هم بودند، روزي همين دوست به غلامي تندي كرد و با كمال گستاخي حريم عفت او را شكست و گفت: «اي زنا زاده! كجا بودي؟» هنگامي كه امام اين سخن خلاف عفت او را شنيد، به شدت ناراحت شد، به طوري كه دستش را بلند كرد و محكم بر پيشاني خود زد و فرمود: «سُبحان اللّه!» آيا به مادر غلام، نسبت ناروا مي‏دهي؟ من تو را آدم پرهيزكاري مي‏دانستم، ولي اكنون مي‏بينم پرهيزكار نيستي.»
دوست امام عرض كرد: فدايت گردم! مادر اين غلام، از اهالي سِنْد (از سرزمين هند) است و بت‏پرست مي‏باشد (بنابراين ناسزا به او اشكال ندارد)، امام صادق(ع) فرمود: «آيا نمي‏داني كه هر امّتي، بين خود قانون ازدواجي دارد؟ از من دور شو!»
آن هنگام بين آن دوست و امام صادق(ع) جدايي افتاد و تا آخر عمر امام، اين جدايي ادامه يافت.(10)
اين ماجرا نيز ما را به عفت زبان و كنترل آن از هرزه گويي و گفتار خلاف عفّت دعوت مي‏كند و حاكي از آن است كه مسئله حفظ عفت جامعه؛ حتي نسبت به بيگانگان بسيار مهم است و بايد مرزهاي آن را شناخت و در حفظ آن كوشا بود.
پاورقيها:

1 ـ التحقيق في كلمات القرآن، تأليف حسن مصطفوي، واژه عفّت.
2 ـ مفردات راغب، المصباح المنير، و مجمع البحرين واژه «عفّ».
3 ـ اصول كافي، ج2، ص79. 3 ـ بحارالانوار، ج77، ص390.
4 ـ سوره نور، آيه33.
5 ـ سوره بقره، آيه273.
6 ـ نهج البلاغه، حكمت 474.
7 ـ فروع كافي، ج4، ص21.
 8 ـ بحارالانوار، ج104، ص37.
9 ـ بحارالانوار، ج46، ص247.
10 ـ وسائل الشيعه، ج11، ص331.

منبع : پاسدار اسلام

 


نوشته شده در   سه شنبه 4 فروردين 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode