«معرفت نفس» مقدّمه خداشناسي است: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» (1)؛ هركس هر اندازه خود را بشناسد، خدا و اسماي حسناي او و كيفيت اشراف خداوند بر اسماء و صفاتش و كيفيت خضوع و انقياد اسماي حسنا و شئون الهي در برابر ساحت قدس كبريايي را ميشناسد.
مفاد «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»، بيان «امكان فقري» حكمت متعاليه يا «امكان ماهوي» يا «حدوث ذاتي» يا «حدوث زماني» حكمت و كلام نيست، چنان كه به «برهان حركتِ» علوم طبيعي يا «برهان نظم» در بسياري از آيات هم بر آن تكيه شده است يا به مانند آن دو برنميگردد، چون در اين جهات، ميان انسان و درخت و ستاره و آب و سنگ فرقي نيست: هر كدام از اينها را كه بخواهيم از منظر «امكان ماهوي»، «امكان فقري»، «حدوث ذاتي»، «حدوث زماني»، «برهان حركت»، «برهان نظم» و... سامان دهيم، حدّ وسط و نتيجهاش تام است؛ امّا نميتوان گفت: «من عرف الحجر فقد عرف الله»؛ يا: «من عرف البحر و... فقد عرف الله».
البته شناسنده سنگ، خالق آن را ميشناسد؛ ولي چنين معرفتي، غير آن معرفت رب است كه از انسانشناسي پديد ميآيد و آن آگاهي ويژه به خداي سبحان، مختصّ معرفت انسان است، لذا معرفت نفس، سودمندترين معارف است: «معرفة النفس أنفع المعارف».(2)
نتيجه: أ. انسان خليفه خداست و صبغه خلافت الهي، همان واقعيت اوست و معرفت خليفه از آن حيثيت كه خليفه است، به شناخت «مُستخلَفٌ عنه» ميانجامد و چنين ويژگياي جز در انسان نيست.
ب. انسان، روحي الهي دارد كه در وي با نفخ ملكوتي دميده شده است و اين روح منفوخ، صبغه تجلّي دارد و نه لَونِ تجافي؛ خصوصيت ظهور دارد و نه نحوست حلول؛ سِمَت آيت بودن دارد و نه غير آن. معرفت چنين موجودي بدون شناخت نافخ، متجلّي، ظاهر و صاحب آيت يعني خداوند شدني نيست.
ج. خودشناسي، تلفيقي از معرفتِ «ما هو» و شناخت «مَن هو» است. اين تلفيق شايد براي برخي مايه اختلاط شود؛ ليكن نسبت به بعضي پايه ارتقاست.
د. هركسي از آن جهت كه واجد «ما هو» است، مصداق انسان و مشمول خطاب مثبت يا عتاب منفياي است كه از حيث انسانيت متوجه انسان ميشود؛ يعني آياتي چون ﴿والعَصر ٭ اِنَّ الاِنسنَ لَفي خُسر﴾(3)، ﴿ياَيُّهَا الاِنسنُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الكَريم﴾(4)و ﴿هَل اَتي عَلَي الاِنسنِ حينٌ مِنَ الدَّهرِ﴾(5)همگي خطاب به شخص نيز هست و هر فرد، اگر خود را بشناسد، حتماً انسانيّت خويش را شناخته است و عنصرِ محوري واقعيت او را همين انسانيت او تأمين ميكند؛ امّا خصوصيت شناسنامهاي وي (من هو) در عين مؤثر بودن، هرگز همتاي انسانيّت وي شمرده نميشود، پس پيام حديث «من عرف نفسه (أي روحه الّذي نفخ الله فيه) فقد عرف ربّه» همان است كه بازگو شد.
1. بحار الانوار، ج2، ص32.
2. غرر الحكم، ج6، ص148.
3. سوره عصر، آيات 2 ـ 1.
4. سوره انفطار، آيه 6.
5. سوره انسان، آيه 1.
تفسير انسان به انسان، ص63-64 .