شيخ
محمد شيرين بن محمدبن عزالدين بن عادل بنيوسف ملقب به شمس الدين از
جملة شعرا و عرفاميباشد كه از فصاحت لسان و بلاغت بيان و بداهت طبعسرشار
برخوردار است متأسفانه قدر و منزلت او هنوزشناخته نشده است در سير سلوك
عرفان از شعرايعارف كمتر پيدا ميشود كه در طی منازل مرتبت او راداشته باشد
او وحدت وجودی كامل العيار و دلباختهكشف شهود و از معتقدان سرمملو شور مؤلف
فصوصالحكم محيالدين ابن عربيست طريقتش را صحّهنميگذارم سهل است كه
بيزارم، اين حقيقت را همنميتوانم سرپوش گزارم كه اگر آثار ادبی وحدتوجوديها
اعم از عرفا و حكما از ساحة ادبيات پاكسازيشود وجهة خود را از دست ميدهد. مولانا
عبدالرحمنجامی در نفحات الانس مغربی را وابسته به سلسلة سهرورديّه دانسته
است. مولانا شمس مغربی را شور سر وغوغای اندرونی وا داشته كه از اقصای عالم
استقضايمعرفت كرده و در جستجوی گمگشتهيی باشد تا شمالآفريقا سياحت خود را
گسترش داده و از اعرفالعارفينمولانا مجدالدين سيستی مفتخر دريافت خرقه
گرديدهاست و به همين جهت به مغربی اشتهار يافته. علياقوالصاحب كشف
كرامات بوده و مورد احترام جماعت تبريزهم بوده است اكثر عمرش در تبريز
متقضی گرديده بهسال 749 هجری قمری پا به عرصة هستی نهاده و 809به ابديت
پيوسته است و بناء بر وصيتش درمقبرةالشعراء سرخاب تبريز به خاك سپرده شد.
اين
عارف دانشمند آثار خود را با كنايات و استعاراتو تشابهات آراسته و غزليات
فارسی و قصايد عربی وترجيع بندهايش به اندازهيی محكم و لطيف و سليس وپرمحتوی
و عارفانه هستند كه زبان و قلم من يارايتوصيف آنها را ندارند همينقدر ميتوانم
بگويم دُرريهستند كه مكنون در صدفهايشان، 196 غزل فارسی 11قصيده عربی 32
رباعی فارسی و 22 رباعی عربي(ناگفته نماند در ادبيات عرب يك بيت را هم
قصيدهميگويند) و سه ترجيع بند دارد ترجيع اولی را قصايدتشكيل دادهاند از
ترجيع بند چهارمی تنها يك مسدسباقيست اينها فعلاً ديوان مولانا مغربی را به
وجودآوردهاند علاوه از اين اشعار آثاری به زبان تركيآذربايجانی از او به
يادگار مانده است سه بيت از آثارعربيتش نموزجاً درج ميشود تا به قدرت
پهنای فكر اودر سير مراحل سلوك عرفان پی برده شود (لَقَدْ كُنّ'ا
حُروفاعالِياتِ نَزَلْن'ا فی سُطُورٍ سافِلاتٍ ظَهَرْنا بَعْدَ ماكُنّ'ا خَفيًّا
وَصِرْنا الانَ كُلَ الكائناتِ وَمَاالاَكْوانُ الّما نحن حقًّا
فَاِنّاكائناتُ المُمكناتِ) علاوه از آثار منظوم چندين رسالهدارد كه تنها
از رساله (جام جهاننما) پس نام بردهميشود و اين رساله را در تالی فصوص
الحكممحيالدّين ابن عربی قرار داده كه در اثبات وحدتوجود و انسان سالاری
به نوبة خود گام از او فراتر نهادهاست. در شرح حال خجندی ملاقات او با
مولانا محمدمغربی و سه محمد ديگر بر اين مقال موكول شده بودقضيه از اين
قرار بوده است مولانا (محمد مغربي) ومولانا (محمد مشرقي) و مولانا (محمد عصار)
و مولانا(محمد خليلي) به ملاقات مولانا كمال خجندی ميرونداو برای پذيرائی
مهمانان خودش به طباخی ميپردازديكی از مريدان ميگويد اين كار را به عهدة
بنده محولكن و خود به صحبت با مهمانان بپرداز پاسخش چنينميشود ما در ايام
ثانييی بر اين چهار محمد نزايد كه هرچهار ميهمان من هستند مفتخرم كه خودم
خدمت كنمپس از فراغت مشغول صحبت ميشوند. مولانا حجنديبر اين مطلع (چشم
اگر اين است و ابرو اين و ناز و غمزهاين / الوداع ای زهد تقوی الوداغ ای
عقل و دين) مولانامغربی ميگويد شعری بر اين سبكی در خور شأن علم تونيست
جواب ميدهد چشم عين و به لسان اشارهتعبيرش بر عين ذات قديم است و ابر
و حاجب است و آناشاره به صفات است كه حجاب ذاتند مولانا مغربی قبولمينمايد
باز شيخ كمال فجندی گفته (كاف كفر ما زطاهابرتر است) مولانا محمد مغربی
انتقاداً قصيده سروده كهآخرش اين است (پس نگويد كاف كفر ما زطاها برتر است-
هر كه باشد از معانی و حقايق بهرهور)