ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 3 مرداد 1403
چهارشنبه 3 مرداد 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : شنبه 3 بهمن 1388     |     کد : 6316

براي همه پياده‌ها

نمي‌توانم به سفر زمان بروم؛ افسوس! نمي‌توانم به پياده‌روي خانه كودكي‌ام بروم.

نمي‌توانم به سفر زمان بروم؛ افسوس! نمي‌توانم به پياده‌روي خانه كودكي‌ام بروم.
آنجا كه پشت به آفتاب بود و همه زمستان، قله كوچك برفي كه آوار برف‌هاي پشت بام بود، يخ مي‌زد. و هر روز ظهر سرو صداي كودكان كه از آن قله، سرسره ساخته بودند، آرامش خانه ما را مي‌گرفت و البته هيچ رهگذري از اين زمين يخ زده عبور نمي كرد. نمي‌توانم!

مي‌توانم
مي‌توانم در پياده‌روها براي‌هميشه قدم بزنم حتي پياده‌روهاي كوچك روي پل هاي ماشين‌رو، حتي پياده‌رو‌هاي پر خطر كنار بزرگراه‌ها.
پياده روي مي‌كنم نه به خاطر سلامت، بلكه دوست دارم در پياده رو بدون آن‌كه احساس خطر كنم (از برخورد ماشين‌ها)قدم بزنم. اگر بگذارند.

نمي‌گذارند
موتورها نمي‌گذارند. پياده‌ها، پياده‌رو را با موتورسوارها و البته دوچرخه‌سوارها شريك اند. موتورها در پياده رو هم ويراژ مي‌دهند و اگر قدم مي‌زنيم ،پشت سرِما،آرام آرام حركت مي‌كنند و روي اعصابمان راه مي‌روند. آنها مجبورمان مي‌كنند. مسيرمان را عوض كنيم و... البته بعضي خيابان‌ها پياده‌رو دارند اما هيچ پياده‌اي از آنجا رد نمي‌شود. مثل همين خيابان مطهري. كافي است از چهار راه سهروردي به سمت شريعتي برويد. پياده‌روها، پشت ماشين‌هاي آخرين مدل پنهان شده‌اند. بعضي قسمت پياده‌روها بن بست‌اند و... مجبور مي‌شويد از خيابان برويد و هر بار از اين‌كه شهروندان سواره، اين طور حق شما را ضايع مي‌كنند، ناراحت مي‌شويد.
به خيابان مي رويد. يادتان مي‌آيد در خبرگزاري شهر خوانده‌ايد كه با استناد به نتايج مطالعات انجام شده از سوي پزشكي قانوني كشور، يك سوم از 15هزار مورد مرگ تصادفي سال گذشته مربوط به عابران پياده بوده است.

نمي‌بينيم
نمي‌بينيم. وقتي راه مي‌رويم همديگر را نمي‌بينيم حتي نزديك‌ترين آشنايمان را. گاهي به هم برخورد مي‌كنيم. بعضي‌ها در پياده رو، زيگزاگ راه مي روند. بعضي‌ها بسته‌‌هاي بزرگي را كه دنبال مي‌كشند، محكم به ما مي‌‌زنند و شايد عذرخواهي هم بكنند. بعضي‌ها ...
اصلاً راه رفتن براي خودش آدابي دارد. كاش بدانيم وقتي از مدرسه تعطيل مي‌شويم و با دوستانمان شوخي مي‌كنيم و مي‌دويم، بايد مراقب رهگذران باشيم. بايد حضور جدي در اجتماع را از حالا تمرين كنيم و ياد بگيريم.

نمي‌گيريم
بلندبلند با تلفن همراه صحبت مي‌كنيم و راه مي‌رويم. آدم‌هاي توي پياده‌رو به ما نگاه مي‌كنند. شايد خوشمان بيايد. جلب توجه كرده‌ايم و حالا حرف‌هاي ديگري مي‌زنيم كه همه بدانند چه‌قدر بزرگ شده‌ايم! آنها روي ما حساب باز مي‌كنند! اما كاش مي‌دانستيم در ذهنشان نسبت به ما، چه كلماتي پشت سر هم رديف مي‌شود. كاش لااقل مي‌دانستيم تحقيقات پژوهشگران نشان مي‌دهد كه استفاده از تلفن همراه به هنگام پياده‌روي مي‌تواند سلامتمان را به خطر بيندازد. بسياري از افراد تصور مي‌كنند كه پياده‌روي خودكار انجام مي‌گيرد وهيچ مانعي سر راه آن نخواهد بود اما دانشمندان مي‌گويند كه پياده‌روي در محيط‌هايي كه موانع زيادي سر راه دارد، شايد آن‌قدر هم كه فرد تصور كند، خودكار نباشد و احتمال برخورد با وسايل نقليه در اين حالت بيشتر بشود. حواسمان هست؟

هست
حواسمان هست. ما پياده‌ايم. ما فقط در پياده‌رو راه مي‌رويم. حرف مي‌زنيم و گوش مي‌دهيم. پياده‌رو جاي عجيبي است. جاي شنيدن صداي آدم‌ها. همه حرف مي‌زنند، حتي آدم‌هاي تنها در ذهن‌شان حرف مي‌زنند. با خود مي‌خندند، اخم مي‌كنند، حتي گريه هم مي‌كنند. بعضي‌ها در پياده‌رو راه مي‌روند و زباله پرتاب مي‌كنند. همۀ عناصر شهروندي را در پياده‌رو مي‌شود ديد. پياده‌رو، مغازۀ دستفروش‌هاست كه از سرما سرخ شده‌اند. در پياده‌رو سي‌دي مجاز و غيرمجاز مي‌فروشند. عصر نوار گذشته است. ديگر كسي در گوش رهگذران پچ‌پچ نمي‌كند كه نوار جديد آمده. در پياده‌رو بعضي‌ها گدايي مي‌كنند. زني ايستاده و پنج عدد سيب و پنج عدد پرتقال را آورده تا بفروشد. نياز دارد. بعضي از آدم‌هاي توي پياده‌رو نسخه به دست دارند و براي تهيۀ پول آن...
اگر حواسم پرت نشود، فقط براي چند دقيقه كلمات عابران را مي‌شنوم و يادداشت مي‌كنم: «بهش گفتم، اين‌قدر خنديدم، حالش رو جا مي‌آرم، دبير رياضي بود، كي گفته؟ برف هم نمي‌آد.» نمي‌توانم از برف بگذرم. پياده‌روهايي هستند كه ذهن من آنها را دزديده است. با اين كه حالا خانه‌هاي آن محل، آپارتمان‌هاي بلند شده‌اند، با اين كه درخت بيد مجنون را بريده‌اند، با اين كه سوپرماركت كوچك روبه‌روي آن خراب شده است و با اين كه ديگر برفي هم نمي‌بارد تا زير نور چراغ خيابان و بيد مجنون از لرزش آن لذت ببرم و به صداي زنجير چرخ ماشين‌هاي كم‌تعداد، گوش كنم. افسوس كه نمي‌توانم به سفر زمان بروم و يك‌بار ديگر آنجا را از نزديك لمس كنم.

همشهري آنلاين- نفيسه مجيدي‌زاده


نوشته شده در   شنبه 3 بهمن 1388  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode