حضرت نواب با آزادي از زندان به فکر تشکيل «فدائيان اسلام» مي افتد تا به وسيله آن با عناصر فاسد در جامعه به مبارزه برخيزد و با انتشار اعلاميه اي موجوديت فدائيان اسلام را اعلام ميدارد.
او در برپايي اين سازمان اسلامي ميگويد: در خواب جدم سيد الشهدا را ديدم که بازوبندي به بازويم بست و روي آن نوشته شده بود «فدائيان اسلام».
انتشار اعلاميه مسلمانان غيور را متوجه فدائيان اسلام مينمايد و افرادي به گروه او ميپيوندند. ساعت 10 صبح روز بيستم اسفندماه سال 1324 آيات قهر الهي آشکار ميشود و کسروي توسط چهار تن از فدائيان اسلام، سيد حسين و سيد علي امامي، جواد مظفري و علي فدايي از ميان برداشته ميشود تا جامعه اسلامي به مسير حرکت خود در مسير الهي ادامه دهد.
فدائيان اسلام با بانگ تکبير از محوطه دادگستري دور مي شوند و در حين پانسمان زخمهاي خود در بيمارستان سينا دستگير ميشوند.
رهبر فدائيان به مشهد الرضا ميرود و از راه شمال به آذربايجان، همدان و کرمانشاه راهي ميشود. در بين راه روحيه عشاير را مورد ارزيابي قرار ميدهد و با علماي شهرستانها تماس حاصل کرده، درخواست مي کند تا براي آزادي فدائيان اسلام تلگرافهايي به دولت بفرستند و خود از آنجا به نجف اشرف ميرود.
در همين ايام حضرت ايت الله العظمي آقا سيد ابوالحسن اصفهاني وفات مي يابد. به همين مناسبت عده اي از دولتمردان ايراني براي عرض تسليت به مراجع نجف از طرف شاه راهي نجف ميشوند.
در يکي از مجالس که فرستادگان شاه حضور دارند، جناب نواب منبر رفته، ضمن حمله شديد به «قوام السلطنه» (نخست وزير وقت) ميگويد:
«چطور شما براي فوت يک نفر روحاني به نجف آمده و به مقامات روحاني تسليت ميگوييد در حالي که روحاني ديگري همچون سيد ابوالقاسم کاشاني را در ايران به جرم دفاع از اسلام از اسلام به زندان افکنده ايد؟!»
ايشان آزادي آيت الله کاشاني و فدائيان اسلام را در جلسه مطرح مينمايند و حوزه علميه نجف اشرف آزادي زندانيان را از مقامات مسئول ميخواهد و پس از چندي خواسته اشان جامه عمل ميپوشد.
بعد از آزادي آيت الله کاشاني ديدارهايي با ايشان صورت ميگيرد. جناب نواب نظرات خود را به ايشان عرضه ميدارد و اعلام ميکند که در صدد ايجاد حکومت اسلامي در ايران است. حضرت آيت الله کاشاني که از مبارزان و مجاهدان بزرگ عصر خويش است و در گذشته در جنگ انگليس و عراق شرکت فعال داشته و در اثر همين فعاليتها به ايران تبعيد شده است اينک با نواب ميثاق مي بندند تا در ايران حکومت اسلامي بنا نهند.
شهر پیامبران
16 مه 1916 انگليس و فرانسه پيماني نهاني در باره تقسيم منطقه آسيايي ترکيه بستند که به نام «موافقت نامه سايس ـ پيکو» خوانده شد و بر پايه آن قرار شد فلسطين زير سرپرستي هياتي بين المللي که شکل آن بعد ها با توافق روسيه تزاري تعيين خواهد گشت اداره شود. ولي بريتانيا از امضاي اين پيمان هدفي جز انجام يک مانور نداشت و همواره در پي آن بود که فرصتي به دست آورد و شانه از زير بار تعهد خود خالي کند.
در دوم نوامبر 1917 انگليستان اعلاميه «بالفوره» را که خواستار پايه گذاري «ميهني قومي» براي يهوديان بود منتشر کرد.
ايجاد «حکومت يهود» ابتدا به وسيله تئودور هرنسل، در سال 1896 طراحي شد و در پي برپايي اولين کنگره صهيونيستها در شهر «بال» سويس به سال 1897 نيز مفاد آن به تصويب رسيد.
صهيونيستها با اشتياق فراوان به کمک انگليسيها شتافتند و با حمايت بي دريغ از هدفهاي جنگي آنها در فلسطين «در جنگ جهاني اول» سر انجام ارتش انگليس را در اين سرزمين به پيروزي رساندند.
«فلسطين به صورت يک موجود سياسي و به نام يک دولت به سال 1948 و در پي برداشته شدن سرپرستي بريتانيا از آن از ميان رفت. بر پايه قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحد، در بخشي از آن دولتي به نام «اسرائيل» پايه گذاري شد. بازمانده فلسطين نزديک 5/6 هزار کيلومتر مربع را ملک عبدالله بن حسين شريف هاشمي، پادشاه اردن ضميمه کشور خود کرد.»
فعاليتهاي استعمار گران انگليس ديگر بار مردم مسلمان ايران را به خشم آورد. روز جمعه سي و يکم ارديبهشت 1327 آيت الله کاشاني و جناب نواب صفوي قطعنامه اي مبني بر اظهار هم دردي با عربهاي اهل فلسطين صادر نمودند. روزهاي بعد محلهايي را براي نام نويسي داوطلبان جنگ با يهود در مراکز مختلف شهر افتتاح شد و 5 هزار نفر ثبت نام کردند. در پي ثبت نام مردم غيور ايران فدائيان اسلام قطعنامه اي صادر کردند و از دولت اجازه حرکت به سوي فلسطين خواستند.
دولت که خود از سر سپردگان غرب است، برنامه اعزام به فلسطين را لغو ميکند. چه او از پيش براي تأسيس دولت يهود افرادي چون سيد ضياءالدين طباطبايي را به کمک صهيونيستها فرستاده است.
غرب براي از ميان برداشتن نيروهاي فعال و مذهبي به رهبري آيت الله کاشاني و نواب صفوي طرحي را پي ريزي ميکند و آن ترور شاه است. او که عنصري غير مفيد شناخته شده است بايد از ميدان خارج شده «علي رضا» يا «رزم آرا» جاي او را بگيرد.
در روز 15 بهمن شاه در دانشگاه به وسيله ناصر فخر آرايي (عضو جوانان حزب توده) مورد هدف قرار ميگيرد. تيرها از کنار لبش رد ميشود و سرتيپ صفاري و سرتيپ اختري، فخر آرايي را از بين ميبرند.
صبح روز شانزدهم حزب توده منحل اعلام ميشود و کلوپ و باشگاهش و حزبش را چپاول ميکنند و به تاراج ميبرند.
در شب 16 بهمن تانک به در خانه حضرت آيت الله کاشاني ميآيد. ايشان را دستگير نموده به قلعه فلک الافلاک در خرم آباد ميفرستند. عده اي از روحانيون مبارز هم دستگير ميشوند. سيد عبد الحسين واحدي ـ فرد شماره 2 فدائيان اسلام ـ از آن جمله است.
نواب 40 تن از دوستان و فدائيان اسلام را روانه قم ميکند تا با توسل به آيت الله بروجردي ايشان را آزاد کنند. موقعيتي حاصل نميشود و منزل آيت الله بروجردي محاصره ميشود. بعد از 10 روز از گذشت اين ماجرا فدائيان اسلام از خانه خارج شده با يک اتوبوس راهي تهران ميشوند. در حسن آباد جلو آنها گرفته، همگي به زندان منتقل ميشوند. آيت الله کاشاني هم که در قلعه فلک الافلاک زنداني است به آبادان تبعيد ميگردد.
نامه های سرخ
دوره مجلس پانزدهم رو به اتمام است. دولت وقت استيضاح ميشود و از دزدي و چپاول اموال عمومي سخن به ميان ميايد و مسائل شرکت نفت مطرح ميگردد. شاه در صدد بر مي آيد متممي براي قانون اساسي نوشته شود که در آن سه اصل زير بيايد:
1- نمايندگان مجلس فرماندهي کل قوا را در اختيار شاه قرار دهند.
2- مجلس سنا تأسيس گردد.
3- انحلال مجلسين در اختيار شاه باشد
همچنين قرار بود مذهب «فقه جعفري» القاء و از رسميت بيفتد، که در اين زمان جناب نواب پانزده نامه با جوهر قرمز به پانزده وکيل انتصابي (انتخابي – فرمايشي) نوشته و در آن مخالفت خود را اعلام مي دارد.
روزي که قرار است مجلس تشکيل گردد، جلسه اي بر قرار نميشود و با 24 ساعت(48 ساعت) تأخير اين ماده از دستور جلسه حذف ميشود.
انتخابات مجلس سنا و ملي انجام ميشود، ليکن آراء ملت کنار نهاده ميشود و وکلاي دولتي به مجلس ميروند. اين مسأله و تمامي مسائل دولتي با وزير دربار وقت، هژير بود. به همين علت او در روز جمعه دوازدهم محرم در مسجد سپهسالار به دست سيد حسين امامي مورد حمله قرار ميگيرد و يک روز پس از واقعه چهاردهم آبان 1328 هجري شمسي به هلاکت ميرسد. وي تبعيد آيت الله کاشاني را خود برنامه ريزي کرده و دستور داده بود.
با اعدام انقلابي هژير، تاريخ افتتاح مجلس سنا تغيير ميکند و انتخابات مجلس شوراي ملي که با تمهيدات وي صورت گرفته بود از طرف رئيس انجمن نظارت باطل اعلام ميشود. شاه روحيه خود را باخته، با هواپيماي اختصاصي تورمن به سمت آمريکا پرواز ميکند.
سيد حسين امامي دستگير و پس از 5 روز به شهادت ميرسد. فدائيان اسلام با انتشار اعلاميه اي از مقام شهيد تجليل به عمل مياورند. انتخابات دوره شانزدهم مجلس برگزار ميگردد و آيت الله کاشاني با استقبال بي نظيري به ميهن اسلامي باز ميگردد.
تابوت
از مدتها پيش مقبره اي براي رضاخان ساخته شده بود ولي اين ناآرامگاه همچنان خالي بود، ديکتاتور خارج از کشور مرده بود و فرزندش جرأت نداشت جسد وي را به ايران باز گرداند. ياد ستم رضا خاني حرکت امت اسلامي را توفنده ميساخت.
بعد از تهيه مقدماتي شاه خواست جسد رضا خان را به ايران منتقل نمايد و با بر پايي مجالس و استقبال مردم همراه سازد. نواب صفوي از نقشه دولت آگاه ميشود و به قم رفته، بعد از درس آيت الله بروجردي در مدرسه فيضيه به سخنراني ميپردازد. اين شيوه تا روز دفن ادامه ميابد. از آن رو آرزوي رژيم عملي نميشود و ديکتاتور بي هيچ تشييعي دفن مي گردد.
ملی شدن صنعت نفت
خرداد 1329 علي منصور بي هيچ مقدمه اي استعفا ميدهد و رزم آرا به نخست وزيري ميرسد. وي مورد تأييد انگليس و آمريکاست. آيت الله کاشاني اين مسأله را طي اعلاميه اي فاش ميسازد و لايحه «گس – گلشائيان» از طرف کميسيون مجلس رد ميشود. آيت الله کاشاني طي بيانيه اي با تأکيد بر ملي شدن صنعت نفت در سراسر کشور از مردم ميخواهد با پا فشاري خويش طرفداران شرکت نفت را به اطاعت خود وا دارند.
رزم آرا در نظر دارد نهضت ملي کردن صنعت نفت و مبارزات ضد استعماري مردم را عقيم سازد. آيه الله کاشاني و جبهه ملي در از بين بردن رزم آرا وحدت نظر دارند. لذا با استمداد از فدائيان اسلام در صدد از بين بردن وي بر مي ايند. خليل طهماسبي اين مسئوليت را بر عهده ميگيرد. شاه اين خبر را شنيده، خشنود ميشود. چه اينکه رزم آرا براي خود وي نيز خطر آفرين است. اطرافيان شاه به او ميفهمانند که ترور رزم آرا، حکم شمشير دو لبه را دارد که يک طرف آن متوجه رزم آرا و طرف ديگرش متوجه خود اوست. يعني اگر رزم آرا زنده بماند، بهترين بهانه به دست او خواهد افتاد و تحت اين عنوان تمام مخالفان و حتي خود شاه را از ميدان بيرون خواهد کرد. به همين سبب نابود کردن رزم آرا به گونه اي ديگر طرح ريزي ميشود. يکي از گروهبانهاي ارتش در لباس غير نظامي مأمور انجام اين کار ميگردد، که همواره با علم وزير کار بلافاصله پشت سر رزم آراء حرکت ميکند. او مأمور بود همين که طهماسبي مبادرت به تير اندازي کرد با گلوله کلت وي (رزم آرا) را بکشد.
خليل در مجلس ختم آيت الله فيض وي را مورد حمله قرار ميدهد و با گلوله گروهبان شاه رزم آرا از پاي در مي آيد.
قتل رزم ارا زنگ خطري براي نمايندگان وابسته به انگليس در مجلس شانزدهم است که مانع ملي شدن نفت بودند. فدائيان اسلام با از بين بردن رزم آرا، ملي شدن صنعت نفت را ميخواستند. اصلي که از بازگشت آيت الله کاشاني از تبعيد، هر چه بيشتر روي آن تأکيد ميشد.
فرداي روزي که رزم ارا کشته شدکميسيون نفت به اتفاق آرا، اصل ملي شدن نفت در سراسر کشور را ميپذيرد و ملت مسلمان ايران به آرزوي خود نائل مي آيند.
منشور حکومت اسلامي
جناب نواب صفوي با تأليف کتابي تحت عنوان «جامعه و حکومت اسلامي» و انتشار آن در آبان سال 1329 روش صحيح حاکميت را بيان مي دارد. او معتقد است جز با حرکت ريشه اي و تقويت فرهنگ اصيل اسلامي در جامعه با استکبار جهاني نميتوان مقابله کرد. اين سيد مجاهد به پيروي از نامه حضرت امير المومنين علي (ع) به مالک اشتر،اصول سياسي اسلام را به مردم بيان ميکند و به شاه و غاصبان حکومت هشدار ميدهد که در صورت اجرا نکردن دستورهاي اسلامي به دست فرزندان مقتدر و فدا کار اسلام از بين خواهد رفت.
نواب صفوي در جهت نيل به حکومت اسلامي و استقرار مدينه قرآني غدير گام بر ميدارد و خود را به قالبهاي حکومت مشروطه محدود نميسازد. در اين مسير وي علاوه بر استادش در نجف اشرف (علامه اميني)، از حضرت امام خميني در حوزه علميه قم منشور حکومت اسلامي را فرا ميگيرد و بي محابا به برپايي آن تظام مقدس اقدام مينمايد.
نواب در زندان مصدق
تير ماه سال 1330 وقتي نواب از خانه يکي از فدائيان اسلام خارج ميشود، از سوي مأموران آگاهي دستگير و زنداني ميشود. سيد به خاطر سخنراني 2 سال پيش در آمل و شکستن شيشه مشروب فروشي به زندان ميافتد، اين در حالي رخ ميدهد که مصدق نخست وزير اين دوره است.
حقيقت اين است که نواب خواستار اجراي احکام اسلامي و در مراحل بعد، تأسيس حکومت اسلامي است، ليکن مصدق در جبهه ملي موافق او نيست. پس از دستگيري نواب (رهبر فدائيان اسلام) افرادي که پيش از وي دستگير شده بودند آزاد ميشوند. سيد محمد واحدي از آن جمله است. واحدي نامه اي به مصدق نوشته، خواستار آزادي رهبر فدائيان اسلام ميگردد و با جواب نا مساعد وي، در اواخر مرداد 1340 فدائيان اسلام اعلام برگزاري مراسم سخنراني داده و در پي آن 38 نفر از آنها بازداشت و تبعيد ميشوند. نواب صفوي با شنيدن اين خبر اعتصاب غذا ميکند و آيت الله سيد محمد تقي خوانساري و آيت الله صدر طي نامه هاي جداگانه اي به آبت الله کاشاني و دادستان وقت آزادي رهبر فدائيان اسلام و تبعيديها را خواستار ميشوند. پس از يکي دو روز تبعيديها باز ميگردند و نواب پس از سه ماه حبس در عصر مصدق آزاد ميگردد.
کنگره اسلامی
شب معراج رسول اکرم (ص) 27 رجب 1350 ق. مطابق با 1931 م. است. از انديشمندان اسلامي دور ترين نقاط جهان دعوت به عمل آمده تا خشم امت اسلامي را در مورد انتقال اراضي مسلمانان به يهوديها به معرض نمايش گذارند و نظرات خويش را براي آزادي قدس بيان دارند.
يازدهم شهريور 1332 مجاهد نستوه دست به اين سفر مقدس ميزند تا با حمايت از مردم مسلمان فلسطين، سياست صهيونيستي انگلستان را محکوم سازد. مسير حرکت نواب از ايران به بغداد و از آنجا به بيروت و بيت المقدس است. وي در اولين جلسه از جلسات شش روزه كنگره عظيم اسلامي با نطقهاي حماسي خويش به زبان عربي، فرياد بيدار باش سر ميدهد و زماني که براي تماشاي بخش اشغالي قدس ميروند با لحني آمرانه همراهان را به نماز ميخواند. نماز در مسجد مخروبه اي که در يک کيلومتري شهر قدس قرار دارد. وي ميگويد:
هر کس آماده شهادت است همراه ما شود.
تمامي اعضا به امامت آن سيد مجاهد نماز ميگذارند. سربازان اسرائيلي دست روي ماشه مسلسلها، از کار سيد در حيرت ميمانند. سيد با اين حرکت ياد آور ميشود که براي آزادي قدس بايد با پرچم سرخ شهادت به ميدان رفت.
تا بيکرانها
پس از پايان کنگره اسلامي، نماينده جمعيت اخوان المسلمين مصر با نواب صفوي آشنا ميشود و شيفته وي ميگردد و از او دعوت ميکند تا به سفر خويش ادامه داده، از مصر هم ديدن نمايد. نداشتن امکانات مالي اين سفر را به تعويق مي اندازد تا حضرت علامه اميني زمينه سفر را آماده مي سازد.
دولت ژنرال نجيب بر سر کار است و در بين آنها بر سر قدرت بين نجيب و عبد الناصر کشمکش وجود دارد. در اين حال دو جوان از جمعيت اخوان المسلمين به شهادت رسيده اند و از نواب دعوت ميشود تا در دانشگاه الازهر قاهره سخنراني کند.
مأموران نظامي با شليک تير نظم مجلس را بر هم ميزند و چند نفر پليس نواب را تحت الحفظ به وزارت کشور ميبرند و مورد بازجويي قرار ميدهند. سيد ميگويد: در مصر بايد احکام قرآن اجرا گردد. بايد مصر وابستگي خود را قطع کند و کانال سوئز ملي شود.
دولت مصر جمعيت اخوان المسلمين را منحل اعلام ميکند و اخراج فوري نواب را صادر مينمايد اما بعد دستور پذيرايي وي به حسن البائوري (وزير اوقاف مصر) ابلاغ ميشود. نواب طي ملاقاتهايي با نجيب و جمال عبد الناصر، موقعيت اخوان المسلمين را براي تحکيم دولت انقلابي مصر ياد آور ميشود.
دام اهريمن
بعد از رخداد 28 مرداد 1332، سه پيشنهاد از طرف شاه توسط امام جمعه به نواب داده شد. وي صد هزار تومان پول نقد به همراه داشت تا در صورت قبول پيشنهاد از طرف نواب به او داده شود.
پيشنهاد هاي اهريمني شاه که براي به دام انداختن نواب چيده شده بود عبارتند از:
1- در يکي از کشور هاي اسلامي به عنوان سفير اعزام شود.
2- منزلي براي وي در نظر گرفته شود و محل جلوس ايشان باشد و ماهي 10 هزار تومان حق سفره پرداخت شود.
3- با همکاري شما يک حزب بزرگ اسلامي تشکيل شود و هزينه آن را دربار تأمين نمايد.
نواب با کمال قاطعيت به امام جمعه ميگويد:
«خجالت نميکشي مرا به درگاه معاويه دعوت ميکني»
امام جمعه وجه نقد را برداشته، به سرعت ميرود. پيش از اين براي رهبر فدائيان اسلام توليت استان قدس رضوي پيشنهاد شده بود و ايشان رد کرده بودند.
پيمان شيطاني
پيمان شيطاني سنتو مسأله اي است که پس از آمدن نواب به ايران پيش آمده است. در اين پيمان هشت ماده اي تلاش بر آن است تا امنيت خاور ميانه به سود امپرياليزم آمريکا و انگلستان تضمين گردد و با خطر کمونيسم مقابله شود.در واقع با وارد شدن ايران به اين پيمان ايران به عنوان پايگاه نظامي آمريکا در منطقه شناخته خواهد شد. رهبر فدائيان اسلام با انتشار اعلاميه اي مخالفت خويش را ابلاغ کرد و گفت:
«مصلحت مسلمين دنيا پيوستن و تمايل به هيچ يک از در بلوک نظامي جهان و پيمانهاي نظامي نبوده، بايد براي حفظ تعادل نيروهاي دنيا و استقرار صلح و امنيت يک اتحاديه دفاعي و نظامي مستقلي تشکيل دهند.»
بدين وسيله نواب آشکارا در مقابل آمريکا و مهره هاي دست نشانده آن قرار گرفت و به آنها اعلان جنگ داد. اين زماني است که وي به همراه يارانش در اين حرکت الهي يکه تاز ميدان نبرد با استکبار جهاني هستند.
اعدام انقلابي حسين اعلاء نخست وزير و طرف ايراني در انعقاد پيمان نظامي سنتو مورد نظر رهبر فدائيان اسلام بود. ياران بسيج ميشوند تا وي را قبل از خروج از ايران اعدام کنند. ذوالقدر در مسجد شاه و عبدالحسين واحدي در آبادان اين مهم را بر عهده گرفتند. در اين نبرد رهبر فدائيان اسلام و يارانش ميدانستند که با اين اقدام مهر شهادت بر شناسنامه زندگي پر بارشان خواهد خورد، از اين رو مشتاقانه دست به اين کار ميزدند. آنان کساني بودند که سالها چوبه دار بر دوش خويش حمل نمودند و خونريز طلب ميکردند تا با شهادت سعادت ابدي را در آغوش کشند و به لقاي محبوب رسند.
روز پنج شنبه 25/8/1334 مجلس ترحيمي به مناسبت فوت مصطفي کاشاني فرزند ارشد ايت الله کاشاني در مسجد شاه منعقد بود. ساعت 45/3 بعد از ظهر حسين اعلاء در مسجد حاضر شد، محمد علي ذوالقدر به وي حمله برد ولي بعد از شليک تيري فشنگ دوم در لوله گير کرد، وي تنها توانست اعلاء را مجروح کند و خود توسط مأموران دستگير شد.
رهبر فدائيان اسلام به همراه يارانش در منزل آيت الله کاشاني و پس از آن در خانه حميد ذوالقدر به سر ميبرند. مأموران عصر چهارشنبه 1/9/1334 به منزل ذوالقدر وارد ميشوند و نواب صفوي و سيد محمد واحدي را دستگير ميکنند. حسين اعلا با جراحتي که دارد راهي بغداد است. سيد عبدالحسين واحدي و اسدالله خطيبي براي اعدام وي لحظه شماري ميکنند تا در صورت عدم موفقيت ذوالقدر، وي را به هلاکت رسانند. ليکن در 1/9/1334 شناسايي و دستگير ميگردند. عبد الحسين واحدي در اتاق تيمور بختيار به دست وي به شهادت ميرسد و اعدام مهره استعمار با عدم موفقيت روبرو ميشود. همزمان با دستگيري فدائيان اسلام، آيت الله کاشاني نيز بازداشت ميگردد.
نماز عشق
به او ندايي ميرسد که رفتني است. وضوي عشق ميسازد و به نماز ميايستد. نماز عشق، او به خون وضو ميسازد تا به نماز عشق راست آيد.
25 تير ماه 1334 بيدادگاه دژخيم به سيد مجتبي نواب صفوي و سه يار فدا کارش حکم اعدام ميدهد. آنان در 27 همان ماه مطابق با سالگرد شهادت صديقه طاهره حضرت فاطمه زهرا(س) به خيل شهدا ميپيوندند. وي به هنگام شهادت در لحظه آخر حيات با لحني دلنواز آياتي از قرآن کريم را تلاوت نموده بانگ اذان سر ميدهد و نزديکيهاي طلوع فجر به آسمانيها ميپيوندد. شهدا در مسگر آباد به خاک سپرده ميشوند. وقتي تصميم گرفته ميشود آنجا پارک شهر شود شبانه از تهران به قم انتقال يافته و در «وادي الاسلام» جاي ميگيرند.
شهيد نواب صفوي که در دي ماه 1326 با نيره السادات احتسام رضوي ازدواج کرده بود، طي 8 سال زندگي با هم داراي سه فرزند دختر ميشوند، تولد فرزند سوم پس از شهادت اوست.