علّامه طَبْرِسي متوفاي 548 ق
پيشواي مفسّران
محمد باقر پور اميني
علّامه بزرگوار امين الاسلام، ابوعلي فضل بن حسن طَبْرِسي از جمله انديشمندان نادري است كه هرچند در دانشهاي رايج عصر خويش خبره بود، منزلت او در تفسير، تمام ابعاد و جوانب علمياش را تحت شعاع قرار داده، وي را به مثابه مفسّري سترگ در دنياي دانش و معرفت معرفي كرد. در اين نوشتار بر آنيم كه به گوشههايي از زندگي هفتاد و نه (يا هشتاد) ساله اين مفسّر قرآن و پيشواي مفسران بپردازيم.
ولادت
او به سال 468 (يا469 ق.)[1] ديده به جهان گشود و حسن بن فضل طبرسي پدر آن عزيز، او را «فضل» ناميد.[2] اصل و منشأ «فضل بن حسن» طبرسي «تفرش» بوده و به همين سبب به «طَبْرسي» معروف و مشهور گشته است؛[3]
هرچند دليلي بر ولادت يا اقامت او در آن ديار علم خيز در دست نيست. در مقابل، گروهي از شرح حال نويسان، طبرسي را اهل طبرستان (مازندران امروز) دانستهاند،[4] ليكن وجود دلايلي روشن بر يكي بودن طبرس و تفرش آن ادعاها را مخدوش ميسازد؛[5] كه ميتوان به برخي از آنها اشاره كرد:
بيهقي (معروف به ابن فندق) كه از معاصران طبرسي است[6] در بيان شرح حال او ميگويد «طبرس منزلي است ميان قاشان (كاشان) و اصفهان. اصل ايشان از آن بقعت بوده است.»[7]
همچنين يعقوبي[8] و علامه مجلسي،[9] طبرسي را معرّب تفرشي و منسوب به تفرش از توابع قم ميدانستهاند.
اين ناحيه نخست از توابع قم بوده و امروزه از شهرهاي استان مركزي به شمار ميرود. اين شهر به دليل نزديكياش به قم، در آغاز ورود اسلام، مذهب تشيع را پذيرفت.[10]
تحصيل
فضل بن حسن دوران كودكي و تحصيل خود را در جوار بارگاه ملكوتي امام هشتم(ع) گذراند و پس از چند سال حضور در مكتب، و فراگيري خواندن و نوشتن و يادگيري قرائت قرآن، خود را به منظور تحصيل علوم اسلامي و شركت در جلسه درس بزرگان دين آماده ساخت. او در فراگيري علومي چون ادبيات عرب، قرائت، تفسير، حديث، فقه، اصول و كلام فوقالعاده تلاش كرد، بدان حد كه در هريك از آن رشتهها صاحبنظر گرديد. با وجودي كه در مدارس آن عصر، علومي چون حساب، جبر و مقابله رايج نبود و كسي براي فراگيري آن رغبت نميورزيد، او به سوي آن علوم شتافت و از صاحبنظران آن فن به شمار ميآمد.[11]
اساتيدِ امينالدين طبرسي[12] كه نقش مهمي در بارور كردن شخصيت علمي و معنوي او داشتند از اين قرارند: ابوعلي طوسي (فرزندشيخ طوسي)، جعفر بن محمددوريستي، عبدالجبار مقري نيشابوري، امام موفقالدين حسين واعظ بكرآبادي جرجاني، سيد محمد قصبي جرجاني، عبداللَّه قشيري، ابوالحسن عبيداللَّه محمد بيهقي، سيد مهدي حسيني قايني، شمس الاسلام حسن بن بابويه قمي رازي، موفق عارف نوقاني و تاج القراء كرماني.[13]
در عرصه شعر
طبرسي در ايام جواني اشعار بسياري سروده است كه عموم آنها حاوي مضامين عالي[14] و دليل صادقي بر آشنايي و خبرگي وي در سرودن شعر است. اثر ذيل در بيان ارادت وي به اهل بيت:، يكي از آن آثار جاودان ميباشد:
اُطيّبُ يومي بذكراكُمْ
و اُسعِد نومي بِرؤياكُمُ
لئن غِبتُم عن مغانِيكُمُ
فانّ فُؤادي مَغناكُمُ
فلابأس ان ريبُ دهري أَتَي
بما لا يسرّ رعاياكُمُ
فنصرٌ من اللَّه يأتيكُمُ
و فضلٌ من اللَّه يغشاكُمُ
و عقد ولائي لكم شاهدٌ
باني فتاكُم و مولاكُمُ
لكم في جدودِكُمُ اسوه
اذا ساءكم عيش دنياكم
و كم مثلها افرَجت عنكُمُ
و حُطّ بها مِن خَطاياكُمُ
كما صُفِّيالتِبرُ في كورة
كذلكم اللَّه صفّاكم[15]
ترجمه:
- روزم را با ياد شما عطرآگين ميسازم و خوابم را با ديدن شما شيرين و دلچسب ميكنم.
- اگر چه از منازل خود غايب شدهايد، ولي دل من منزلگاه شماست.
- باكي نيست اگر حوادث روزگار بر من عارض شود و امت شما را خوشايند نباشد.
- زيرا پيروزيي از ناحيه خدا نصيب شما خواهد شد و فضيلتي از جانب او شما را بر خواهد گرفت.
- آنچه از محبت شما در وجدانم جاي گرفته شاهد است كه من غلام و دوستدار شما هستم.
- پيشينيان شما برايتان اسوهاند، هرگاه زندگي دنيا بر شما بد معامله كند.
- چه بسيار از اين سختيها كه از شما دور ميشود و به وسيله آن گرفتاريهاي شما محو ميگردد.
- همان طور كه طلا در كوره تصفيه ميشود خدا نيز شما را تصفيه نموده است.
هجرتي پربار
امين الاسلام طبرسي حدود 54 سال در مشهد مقدس سكونت داشت و سپس بنا بر دعوت بزرگان سبزوار، و با توجه به امكانات بسياري كه در آن شهر موجود بود و زمينه تدريس، تأليف و ترويج دين را براي او فراهم ميساخت، در سال 523 ق. راهي آن ديار گرديد. سادات آل زباره - كه طبرسي با آنان نسبت فاميلي داشت - ميزبان او بودند و از كمك و همكاري با آن عالم وارسته دريغ ننمودند.[16]
نخستين اقدام شيخ، پذيرش مسؤوليت «مدرسه دروازه عراق» بود[17] كه با سرپرستي و راهنمايي او، مدرسه به حوزه علميه وسيع و با اهميتي مبدّل گشت غناي فرهنگي و علمي اين مكان، سبب جذب محصلان بسياري از دورافتادهترين نقاط ايران گرديد و طلبههاي جوان به عشق رسيدن به كمال و خدمت به مكتب در آن مدرسه مشغول تحصيل شدند و علوم مختلفي چون فقه و تفسير را از محضر طبرسي فرا گرفتند. شاگردان دانشمند و بلند آوازه ذيل ثمره تلاش علمي شيخ است: رضي الدين حسن طبرسي( فرزند طبرسي)، قطب الدين راوندي، محمد بن علي بن شهر آشوب، ضياءالدين فضلاللَّه حسني راوندي، شيخ منتجبالدين قمي، شاذان بن جبرئيلقمي، عبداللَّه بن جعفر دوريستي، سيد شرفشاه حسيني افطسي نيشابوري و برهان الدين قزويني همداني.[18]
آثار سبز
مصنفات و آثار متعددي از امين الاسلام طبرسي به يادگار مانده است كه جملگي از فضل و دانش آن عالم كوشا و انديشمند توانا حكايت ميكند. گنجينه آثار او بدين شرح است :
الآدابالدينيه للخزانهالمعينيه، اسرارالامامة، اعلامالوري باعلامالهدي، تاجالمواليد، جوامعالجامع،الجواهر (جواهرالجمل)، حقائق الامور، عدةالسفر و عمدةالحضر،العمده في اصول الدين والفرائضالنوافل، غنيةالعابد ومنيةالزاهد، الفائق،الكافيالشافي، كنوزالنجاح، مجمعالبيان، مشكوة الانوار في الاخبار، معارجالسؤال،المؤتلف منالمختلف بين ائمةالسلف، نثراللآلي،النورالمبين و روايت صحيفةالرضا(ع).[19]
پيشواي مفسران
انديشه خدمت به قرآن از اوان جواني در ذهن علّامه جاي داشت. زندگياش آميخته با آن كتابالهي بود احياي معارف آن معجزه بيبديل و يگانه و نوشتن تفسير از آرزوهاي اصلي او به شمار ميرفت. خالق هستي، آن بر آورنده آرزوها، توفيق عرضه آثار جاودان و ميراث ماندگار را به او ارزاني داشت و در حالي كه سن علّامه از شصت تجاوز كرده و موهاي سرش به سپيدي گراييده بود سه كتاب تفسير قرآن را به سبكهاي مختلف به رشته تحرير درآورد. او چنان ابتكاري را در تفسير قرآن به كار بست كه تا قرن حاضر، مفسّران ديگر بر آستان تفسير او اعتكاف كرده، از خرمن بيپايانش - كهالهام گرفته از مكتب اهل بيت عصمت و طهارت: بود - استفاده كردند. مناسب است به اختصار به سبك و محتويات هر يك از تفاسير آن دانشمند فرزانه اشاره نماييم.
الف - «مجمعالبيان» سرآمد تفاسير
«آستين همت بالا زدم و نهايت جدّ و جهد را به كار بستم و ديدار بيدار داشتم و انديشه به زحمت افكندم و بسيار تفكر كردم و تفاسير گوناگون را در پيش رو نهادم و از خداوند سبحان توفيق و تيسير طلبيدم و نگارش كتابي را آغاز كردم كه در نهايت فشردگي و پيراستگي و حسن نظم و ترتيب است و حاوي انواع و اقسام دانش تفسير است و درّ و گوهرهايي اعم از علم قرائت، اعراب و لغت، پيچيدگي و مشكلات، معاني و جوانب، نزول و اخبار، قصص و آثار، حدود و احكام و حلال و حرام در بردارد و از خدشههايي كه مبطلان آن مطرح كردهاند سخن گفته و سخني را آوردهام كه تنها اصحاب ما - رضي اللَّه عنهم - متعرض آن شدهاند و استدلالات بسياري را در صحت اعتقادات خود اعم از اصول و فروع و معقول و منقول به گونهاي معتدل و مختصر و بالاتر از ايجاز و پايينتر از تفصيل در بردارد؛ زيرا انديشههاي عصر حاضر تاب تحمل سنگيني فراوان ندارد و از تلاش در ميادين مسابقات بزرگ ناتوان است زيرا از علما تنها نامي مانده و از علوم تنها رمقي.»[20]
گرايش روحي بر نوشتن تفسير با ابتكار و سبكي منحصر به فرد كه از روزگار جواني در او جولان داشت و همچنين تشويق يار و دوست نزديكش، محمد بن يحيي (از سادات آل زباره و از شخصيتهاي برجسته سبزوار) دو عامل و انگيزهاي است كه مؤلف محترم خود در مقدمه بدان اشاره كرده است. برخي از مورخان با بيان داستاني از طبرسي، انگيزه ديگري را درباب علت نوشتن تفسير دخيل ميدانند. آن حكايت از اين قرار است:
زماني سكتهاي بر علامه عارض ميشود و خاندانش به اين گمان كه او به رحمت ايزدي پيوسته است وي را به خاك ميسپارند. او پس از مدتي به هوش آمده، خود را درون قبر ميبيند و هيچ راهي را براي خارج شدن و رهايي از آن نمييابد. در آن حال نذر ميكند كه اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد كتابي را در تفسير قرآن بنويسد. در همان شب قبرش به دست فردي كفن دزد نبش ميشود و آن گوركن پس از شكافتن قبر شروع به باز كردن كفنهاي او ميكند. در آن هنگام علامه دست او را ميگيرد! كفن دزد از ترس، تمام بدنش به لرزه ميافتد، علامه با او سخن ميگويد، ليكن ترس و وحشت آن مرد بيشتر ميشود. علامه طبرسي به منظور آرام ساختن او، ماجراي خود را شرح ميدهد و پس از آن ميايستد. كفن دزد نيز آرام شده، با درخواست علامه كه قادر به حركت نبود، او را بر پشت خود مينهد و به منزلش ميرساند. طبرسي نيز به پاس زحمات آن گوركن، كفنهاي خود را به همراه مقدار بسياري پول به او هديه ميكند. آن مرد نيز با مشاهده اين صحنهها و با ياري و كمك علامه توبه كرده، از كردار گذشتهاش از درگاه خداوند طلب آمرزش ميكند. طبرسي نيز پس از آن به نذر خود وفا كرده، كتاب مجمعالبيان را مينويسد.[21]
شخ طبرسي تفسير خود را در مدت هفت سال و با اقتباس از تفسير «التبيان» اثرشيخ طوسي، تدوين كرد و هر يك از فنون مختلف قرآني را به صورت جدا از هم و در قالبي منظم و مرتب بيان نمود. اين نظم خاص سبب گرديد كه دانشمندان شيعه و سنّي، آن تفسير را بر بسياري از تفاسير ديگر برتري داده، آن را مورد ستايش قرار دهند.[22]
مجمعالبيان در ده جلد تدوين و در پنج مجلد چاپ شده است. اين كتاب با مقدمهاي مفيد آغاز شده و موضوعاتي در هفت فن به قرار ذيل در آن مطرح شده است: تعداد آيات قرآن و ثمره آشنايي با آن، ذكر اسامي قرّاء مشهور قرآن و نظرات آنان، تعريف تفسير، تأويل و معني، نامهاي قرآن و معاني آن، يادي از علوم قرآن و مسائل مربوط به آن و كتابهايي كه در مورد آن تأليف شده است، احاديث مشهور پيرامون فضيلت قرآن و اهل آن و بيان آنچه كه براي قاري قرآن نيكوست (چون زيبا خواندن الفاظ قرآن).
او در پارهاي از موارد به دنبال معني آيات و به منظور توضيح بيشتر، به مطلبي اشاره و آن موضوع را با عنوان «فصل» مشخص ميكند. عناويني چون تقوا، خصوصيت هدايت و هدي، توبه و شرايط آن، اخلاص، نام محمد (ص) و بالاخره چكيدهاي از پندها و حكمتهاي لقمان حكيم نمونههايي از اين فصلها ميباشد. همچنين احاديث و روايات بسياري در اين تفسير وجود دارد كه تعداد آن بيش از هزار و سيصد حديث است.
ب - «الكافيالشافي»، گزيدهاي ازالكشّاف
علامه طبرسي پس از تأليف مجمعالبيان - كه به تفسير كبير شهرت يافت - به تفسير كشّاف، اثر جار اللَّه زمخشري برخورد و به دليل جذابيت و هنر نمايي موجود در آن، به تلخيص آن كتاب اهتمام ورزيد. او معاني نو و بديع و الفاظ نيكويي را كه در نوع خود بيهمتا بود از اين تفسير گلچين كرد و آن را در يك جلد تأليف نمود و نام اين تفسير گزيده و مختصر را «الكافي الشافي» نهاد.[23] اين كتاب در آثار برخي از شرح حال نويسان به «الوجيز» تعبير شده است.[24]
چون نسبت به مجمعالبيان و تفسير ديگر علامه، موسوم به جوامعالجامع داراي حجم كوچكي بوده است.
ج - جوامعالجامع، تفسير وسيط
اين كتاب پس از مجمعالبيان از معروفترين آثار علامه طبرسي است كه در مدّت يك سال (از ماه صفر 542 تا محرم 543 ق.) و پس از اتمام دو تفسير گذشته تأليف شده است.[25] در اين تفسير گزيده گويي شيوه مفسر است و او كوشيده تا مطالب مهم و برجسته و لطايف آن دو كتاب را گردآوري كرده، از برخي مطالب آن دو تفسير كبير وجيز صرف نظر نمايد. همچنين حسن ابتكار و لطف تعبيري كه در بيان دقايق آيات و كيفيت توجيه آن به كار رفته و استفادهاي كه از كشّاف زمخشري شده، باعث شد كه اين تفسير از مجمعالبيان ممتاز گردد.[26] علامه، جوامعالجامع را به دليل كمي حجم و فزوني فوايدش، وسيط نيز ناميده است.
بيشتر مطالب تفسير جوامعالجامع از كشّاف زمخشري اقتباس شده است. در پارهاي از موارد نيز مطالبي از تفسير مجمعالبيان خود را نقل كرده است. اين تفسير در مقايسه با كشاف امتيازاتي دارد؛ همچون اختصار و حذف زوايد و مطالب غير ضروري، نقل رواياتي از طرق شيعه كه گاهي با تفسير صاحب كشاف موافق و در بسياري از مواضع با آن مخالف است و بيان آراء كلامي شيعه اماميه در مواردي كه با ديدگاه معتزله موافق نيست يا نظر شخصي طبرسي در تفسير آيه با نظر زمخشري مخالف است كه در اين صورت طبرسي از نظر صاحب كشاف عدول نموده و آنچه را خود حق ميدانسته ذكر كرده است.[27]
بر قله فقاهت
علم فقه كه فن استخراج و استنباط احكام از مدارك آن چون كتاب، سنت، اجماع و عقل ميباشد از جمله دانشهاي دقيقي است كه شيخ در آن صاحبنظر بود. علماي بزرگ و شرح حال نگاران، از وي به عنوان مجتهد و فقيهي بزرگوار ياد كردهاند.[28] طبرسي با عنايت به وجود بيش از پانصد آيه قرآن كه بر احكام عبادات و معاملات اشارت دارد به طرح موضوعات فقهي در دو تفسير كبير و وسيط خود پرداخته است. او نخست اقوالِ فِرَق مختلف اسلامي را بيان كرده، پس از شرح ديدگاه شيعه، نظر خود را به گونه فتوا اظهار ميكند. بسياري از فقهاي بزرگ شيعه نظرات او را مورد اشاره قرار دادهاند كه ميتوان به برخي از عناوين ديدگاههاي فقهي او اشاره كرد:
كبيره بودن تمام گناهان،[29] معناي شرعي تيمم، مستحب بودن استعاذه در نماز و غير آن،[30] اركان و واجبات حج و عمره،[31] حكم صورتي كه بين دو بينه در موردي تعارض واقع ميشود،[32] خمس، قبض در رهن، دين مفلس، حكم ديون در صورت فوت بدهكار،[33] شفعه، حكم ربا،[34] جزيه[35] نگرفتن از صابئين، حكم وقف بر كافر[36] جواز وصيت بر شخص ذمي، صيد و ذباحه، رضاع، خلع و مبارات، مراد از خوف شقاق.[37]
آيينه وحدت
اختلافات و تنشهاي مذهبي، يكي از معضلات و گرفتاريهاي عصر شيخ طبرسي بود. حاكميت تركان سلجوقي در مشرق زمين هرچند تحوّلي بزرگ در تمدن اسلامي ايجاد كرد ليكن به موجب جانبداري آنان از مذهبي خاص و تحت فشار قرار دادن مذاهب ديگر - بخصوص شيعه اماميه - سبب شد كه فِرَق اسلامي به جاي تكيه بر اصول و بها دادن به اتحاد و ائتلاف، درگير مناقشات مذهبي شده، بر اختلافات موجود بيفزايند.
شيعه به هنگام حكومت علويان و آل بويه قدرت و عظمتي يافته بود ليكن در عهد غزنويان و در آغاز دولت سلجوقيان، زندگي سياسيشان مدتي در پس ابرهاي تيره تعصب پوشيده ماند و افق حيات براي آنان تاريك گشت و بنا به گفته برخي از زمامداران آن عصر، آنان در رديف گبران و ترسايان، ياراي تظاهر به دين و ورود به خدمات عمومي را نداشتند.[38]
با تمام اين دشواريها، علماي مذهب تشيع در ايران از مسير توسعه و كسب تدريجي نيرو باز نايستاده، از كيان و فرهنگ خويش پاسداري كردند. در سالهاي پاياني سلطنت ملكشاه، گروهي از شخصيتهاي با نفوذ شيعه در دستگاه حكومتي سلجوقيان راه يافتند و پس از بركناري خواجه نظامالملك و واگذاري كرسي وزارت به يك فرد شيعي به نام تاجالملك ابوالفضل قمي، پاي گروهي از شيعيان چون مجدالملك ابوالفضل قمي به دربار باز گرديد.[39]
بحثها و مشاجرات مذهبي فراگير بين علماي مذاهب در آن دوره در برخي مواقع به ستيز و خونريزي دستههاي مختلف منتهي ميگشت. در ميان سنيّان درباره مذهب حنفي و شافعي، جبر و اختيار يا برتري مذهب اشعري، معتزلي و ؟ و غيره، و بين سنّيان و شيعيان در مسائل گوناگون مورد اختلاف، و بين همه آنان با باطنيان، بحثهاي شديد و دامنه داري انجام ميشد كه غالباً با تشكيل مجالس و تأليف كتابها يا به گرفتن اقرار كتبي به ترك عقيدهاي و قبول عقيده ديگر منجر ميگرديد و گاه با تبعيد ياكشتن و نظاير آن پايان مييافت.
راستي، در اين حال براي ائتلاف ونزديك ساختن قلوب مسلمانان - كه از آرزوهاي مصلحان و درد آشنايان به شمار ميرفت - چه اقدامي شايسته و بايسته ميبود؟ آيا تسليم فضاي مسموم جامعه شدن و ترويج و تشويق صف بنديها، خدمت تلقي ميشد يا سكوت و كنارهگيري از اوضاع و مسائل حاد جامعه بهترين راه به شمار ميرفت؟ بي شك اين دو شيوه فوق، آتش اختلاف را شعلهور ساخته بود و براي رهايي از اين بحران اقدامي شايسته و شجاعانه - برخلاف راههاي گذشته - لازم بود.
علامه طبرسي درد را بخوبي احساس كرده بود و در پي رشد و احياي انديشه وحدت فكري و تفاهم مذهبي و با عنايت به مقتضيات زمان و به منظور كاستن اختلافهاي موجود، به ميدان ائتلاف وارد شد و قرآن مجيد را كه مورد احترام و قبول همه مذاهب اسلامي بود اساس كار خود قرار داد. آزاد انديشي، بلندنگري، سعه صدر، عفت قلم وانصاف در پژوهش از خصايص بارزي است كه در كتاب «مجمعالبيان» وي به چشم ميخورد. او خود را در منبع يا منابع محدودي محصور نساخت، بلكه انديشههاي مخالف و موافق را نظاره كرده، ؟ دامن پژوهش و تحقيق را از مرزهاي انديشه خود گذراند و به كاوش ديدگاه ديگران ره سپرد و با نظر يكسان به همه اصناف و فرقهها، آنچه را صحيح و معقول بود ميپذيرفت و در تقديم و تأخير آن غرض خاصي نداشت. علامه همچنين در نقل عقيده و ديدگاه مخالفان تا آنجا كه از نظر اصولي به عقيده و مباني مكتبش خدشه وارد نمينمود، دريغ نميورزيد.
در ميان مؤلفان و مصنفان كمتر كسي را چون او ميتوان يافت كه كلامش از طعن و اعتراض نسبت به مخالفان طريقه خود خالي باشد. او همچون سلف صالح و به دنبال سيره پيشوايان شيعه اماميه، دفاع از اصول و مباني شيعه را با حفظ اعتدال، نداشتن تعصب و افراط و پرهيز از غرور درآميخته بود و خدمتي پرارج را در نزديك ساختن افكار و انديشههاي مذاهب اسلامي به انجام رساند و نام خود را در ميان شيعيان ودانشمندان منصف اهل سنت جاودانه ساخت.
علامه سيد محسن امين عاملي در اين باره چنين مينگارد: «... بزرگي، عظمت، تبحر در علوم و وثاقت او امري است كه نياز به بيان ندارد و مجمعالبيان بهترين شاهد بر اين مدعاست؛ كتابي كه انواع علوم را در آن جمع ساخته، نظرات پراكنده در تفسير را بيان نموده و در هر مقام به احاديث اهل بيت - : - در تفسير آيات قرآن اشاره كرده است. او دلايل روشن و مورد قبول را با حفظ اعتدال، گزينش نيكو در اقوال، رعايت ادب و حفظ و نگهداري گفتار، در مقابل مخالفان فكري جمع كرده است، به نحوي كه در كلامش جملهاي كه نفرت از خصم را حكايت كرده يا مشتمل بر تقبيح آنها باشد يافت نميشود و اين خصيصه و امتياز در آثار كمتر مؤلف و مصنّفي يافت ميشود. به گفتار او در مقدمه جوامعالجامع بنگريد كه چگونه به تعظيم و ثناي علم و دانش صاحبالكشاف برخاسته است؛ تا بدانيد كه آن امر، از بزرگي، انصاف و پاكي نفس او ميباشد.»[40]
شيخ محمود شلتوت، رئيس سابق دانشگاه الازهر، طبرسي و آثارش را چنين معرفي ميكند: «طبرسي اگر چه به بيان نظرات اختصاصي شيعه در احكام و آراء مورد اختلاف اهتمام ميورزد - به نحوي كه گاه آثار عواطف مذهبي در آن پيداست - ولي در اين عاطفه طريق افراط در پيش نميگيرد و مخالفان خود و مذهب خود را مورد حمله قرار نميدهد. واقعيت آن است كه بايد به اين شيوه تا آنجا كه به اصول مذاهب و مسائل ريشهاي آن مربوط ميشود نگاهي آرام و با اغماض داشته باشيم... . وي به آنچه داشت و به آنچه از دانش شيخ امت و مرجع بزرگ آن در تفسير يعني «امام طوسي» صاحب كتاب «تبيان» گرد آورد، بسنده نكرد؛ تا آنكه به دانش جديد كه بدان آگاهي يافت روي آورد و آن دانش صاحب كشّاف بود كه شيخ طبرسي اين اطلاعات جديد را با اطلاعات قديم خود پيوند داد و اختلاف ميان او و اين كار مانع نشد، چنانكه اموري كه از تعصب برميخاست نيز مانع چنين امري نشد و حجاب همعصري ميان آنها حايل نشد و حال آنكه همعصري نيز خود نوعي مانع است... .»[41]
غروب در شامگاه عرفه
امام مفسران، امين الاسلام طبرسي پس از هفتاد و نه(يا هشتاد) سال زندگي بابركت و سراسر خدمت به اسلام و مردم، شبانگاه روز نهم ذيحجه سال 548 ق. در شب عيد قربان در شهر سبزوار به ديار حق شتافت و جهان اسلام را در عزايش سيه پوش ساخته، در سوگ نشاند.[42] برخي از نويسندگان اسلامي شيخ طبرسي را به عنوان «شهيد» ياد كردهاند.[43]
وسيله سم به شهادت رسيده است. در مقابل، گروهي نيز با توجه به همزمان بودن رحلت شيخ با فتنه طائفه وغُز،[44] به شهادت ايشان به دست اين گروه شورشي اشاره كردهاند.[45]
پيكر پاك علامه از سبزوار به مشهد مقدس انتقال يافت و در نزديكي حرم مطهر امام رضا(ع) در محلي به نام قبرستان قتلگاه[46] به خاك سپرده شد. آرامگاه او كه در ابتداي خيابان طبرسي واقع شده، از آغاز، محل زيارت مؤمنان بوده است و در سال 1370 به موجب طرح توسعه اطراف حرم، به داخل باغ رضوان انتقال داده شد.[47]
يادگاران
1 - ابونصر، حسن بن فضل بن حسن طبرسي: او در فضايل و كمالات معنوي مرتبهاي بلند داشت و محدث قمي از او به عنوان فاضلِ كامل، فقيه و محدث بزرگ ياد ميكند.[48] به درخواست او بود كه پدر، تفسير جوامعالجامع را تأليف نمود مهمترين اثر به يادگار مانده ابونصر، كتاب «مكارم الاخلاق» ميباشد.[49]
2 - علي بن فضل طبرسي: از او هيچ گونه اطلاعي به دست نيامده است.
[1] طبرسي و مجمعالبيان، حسين كريمان، ج1، ص207.
[2] مجالسالمؤمنين، قاضي نوراللَّه شوشتري، ص202؛ امل الامل، حر عاملي، ج2، ص216.
[3] تاريخ بيهق، ابوالحسن علي بن زيد بيهقي، ص242.
[4]رياضالعلماء، ميرزا عبداللَّه افندي، ج4، ص357؛ اعيان الشيعه، محسن امين عاملي، ج8، ص398.
[5] رك: تاريخ بيهقي، تعليقات آقاي احمد بهمنيار، ص353؛ طبرسي و مجمع البيان، ج1، ص172.
[6]تاريخ بيهقي در سال 565 ق. تاليف شده است.
[7]تاريخ بيهق، ص242. (شايان ذكر آنكه در سال 565 ه' .ق تاليف شده است.)
[8]البلدان، احمد بن ابي يعقوب يعقوبي، ص38.
[9]روضاتالجنات، ميرزا محمد باقر خوانساري، ج1، ص64، به نقل از ميرزاعبداللَّه افندي، شاگرد مرحوم مجلسي.
[10] نهةالقلوب، حمداللَّه مستوفي، ص68.
[11] تاريخ بيهق، ص242.
[12] امينالدين و امين الاسلام ازالقاب فضل بن حسن طبرسي است.
[13] رياضالعلماء، ج4، ص357؛ مستدركالوسائل، ميرزا حسين نوري، ج3، ص487؛ طبرسي و مجمعالبيان، ج1، ص300، مفاخر اسلام، علي دواني، ج3، ص412.
[14] تاريخ بيهق،ص242؛ بيهقي شعري از طبرسي را در كتاب خويش آورده است.
[15] انباه الرواة، علي بن يوسف قفطي، ج3، ص7.
[16] تاريخ بيهق، صP 242
[17] همان.
[18] رياضالعلماء، ج4، ص341 و 342، مقابس الانوار، شيخ اسداللَّه تستري، ص14؛ روضاتالجنات، ج5، ص357؛ طبرسي و مجمعالبيان، ج1، ص313.
[19] معالمالعلماء، ابن شهرآشوب، ص315، امل الامل، ج2، ص216؛ بحار الانوار، علامه مجلسي، ج1، ص30؛ كشفالظنون، حاجي خليفه، ج2، ص1602؛ ايضاح المكنون، اسماعي باشابغدادي، ج2، ص433،الذريعة، آقا بزرگ تهراني، ج2، ص41؛ منتهيالمقال، ابوعلي حائري، ص241؛ معجمالمؤلفين، عمر رضا كحاله، ج8، ص66؛ طبقات اعلامالشيعه (قرن سادس)، آقا بزرگ تهراني، ص217؛ روضاتالجنات، ج5، ص361؛
[20] مجمعالبيان، امين الاسلام طبرسي، ج1، ص10.
[21] رياضالعلماء، ج2، ص358؛ روضاتالجنات، ج5، ص362؛ مستدركالوسائل، ج3، ص487، در ضمن نمونه همين ماجرا به مولا فتح اللَّه كاشاني نويسنده تفسير منهجالصادقين (متوفي 988 ق.) نيز نسبت داده شده است. رك: روضاتالجنات، همان.
[22] طبرسي و مجمعالبيان، ج2، ص42، نويسنده در اين كتاب صفحاتي را به مقايسه اين دو تفسير اختصاص داده است.
[23] جوامعالجامع (به تصحيح ابوالقاسم گرجي)؛ امين الاسلام طبرسي، ج1، ص2.
[24] منتهيالمقال، ص24؛ امل الامل، ج2، ص216؛ نقد الرجال، سيد مصطفي تفرشي، ص266.
[25] الذريعة، ج5، ص248؛المستدرك علي معجمالمؤلفين، عمر رضا كحاله، ص545.
[26] طبرسي و مجمعالبيان، ج1، ص280.
[27] جوامعالجامع (به تصحيح ابوالقاسم گرجي)، مقدمه مصحح، ص19.
[28] روضاتالجنات، ج5، ص357؛ مجالسالمؤمنين، ج1، ص490.
[29] مسالك الافهام، شهيد ثاني، ج2، ص321؛الحدائق الناظره، شيخ يوسف بحراني، ج10، ص51
[30] الحدائقالناظره، ج4، ص244.
[31] همان، ج16، ص157؛ ج17، ص8، 59، 277، 292 و 304.
[32] جواهرالكلام، محمد حسن نجفي، ج40، ص422.
[33] جواهرالكلام، ج25، ص 321 و 322.
[34] الحدايقالناضره ، ج20، ص164.
[35] مسالك الافهام، ج2، ص226.
[36] الحدايقالناضره ، ج24، ص23.
[37] ضوابطالرضاع، محقق داماد، ص30؛ شرح لمعه: شهيد ثاني، ج5، ص165؛ كتابالنكاح، شيخ انصاري، ص321 و 339.
[38] سياستنامه، خواجه نظامالملك طوسي، ص215.
[39] تاريخ ادبيات ايران، ذبيح اللَّه صفا، ج2، ص186.
[40] اعيانالشيعه، ج8، ص398.
[41] مجه مشكوة، ش30، ص25 - 13، به نقل از مجله رسالة الاسلام، ش3، سال دهم.
[42] تاريخ بيهق، ص242؛ ريحانة الادب، ج21؛ امل الامل، ج2، ص216.
[43] رياض العلماء، ج4، ص340، روضات الجنات، ج5، ص357.
[44] طايفه غز مركب از تركمانان چادرنشين بودند كه در سرزمين بلخ و ناحيه ختلان زندگي ميكردند و در جنگ با سلطان سنجر، سپاهش را منهدم ساختند وسپس قتل و غارت را در تمام شهرهاي خراسان آغاز كردند وظلم و جور و ريختن خونها را شدت بخشيدند. آتش زدن كتابخانههاي بسيار، انهدام مساجد و كشته شدن عالمان دين نتيجه اين فتنه بود. (ر.ك:الكامل فيالتاريخ، ابن اثير، ج7، ص99 - 101 راحةالصدور، محمد بن علي بن سليمان راوندي ص 167 - 183.
[45] مكتب اسلام، ش 10، سال اول، ص67.
[46] تاريخ بيهق، ص242؛ رياضالعلماء، ج4، ص345؛ قتلگاه را همان محل شهادت امام رضا(ع) دانستهاند. گروهي از نويسندگان، غسلگاه (مكاني كه امام رضا(ع) را در آن غسل دادهاند) را مدفن طبرسي معرفي كردهاند. البته چون از قديم قبرستان قتلگاه را غسلگاه ميناميدند وبعداز اين درمحاورات به قتلگاه تبديل شده است ميتوان اين امر را دور از حقيقت نزديك دانست زيرا وسعت باغ حميد بن قحطبه كه امام(ع) را در آنجا به شهادت رسانيده
|
|
|
|
|
|
نوشته شده
در
سه شنبه 3 ارديبهشت 1387
توسط
مدیر پرتال
|
PDF
چاپ
بازگشت
|
|
|