ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 28 آذر 1404
جمعه 28 آذر 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 1 بهمن 1391     |     کد : 48515

فرزندخواندگي با کمک قانون

چرا گريه مي‌كني كوچولو؟ آنها يك روز مي‌آيند و تو را مي‌برند. نه! اين طوري نپرس! معلوم است كه من هم نمي‌دانم كي مي‌آيند...


جام جم آنلاين: چرا گريه مي‌كني كوچولو؟ آنها يك روز مي‌آيند و تو را مي‌برند. نه! اين طوري نپرس! معلوم است كه من هم نمي‌دانم كي مي‌آيند و چه شكلي هستند؛ اما ايمان دارم كه كناره‌هاي لب‌هايشان، خط خنده است، چشم‌هايشان براق و پرشوق است، دست‌هايشان گرم و دل‌هايشان مثل شيشه شفاف است و روزي كه در شيرخوارگاه تو مي‌آيند، حتما زانو مي‌زنند و آغوش‌شان را برايت باز مي‌كنند تا تو، همان طور كه هميشه آرزو داشته‌اي بپري توي بغلشان و آنقدر محكم دست‌هايت را دورشان حلقه كني كه انگار ديگر هيچ وقت قرار نيست رهايشان كني.

حالا اشك‌هايت را پاك كن فسقلي. نگو كه ديگر براي تو دير شده است. نگو بيشترين شانس فرزندخواندگي متعلق به نوزادهاست. اگر آن لايحه تصويب شود حتما شانس تو هم براي آن كه صاحب خانواده‌اي شوي بيشتر خواهد شد.

كدام لايحه را مي‌گويم؟ لايحه حمايت از كودكان و نوجوانان بي‌سرپرست و بدسرپرست. همان كه مي‌تواند سرنوشت تو و خيلي از بچه‌هاي ديگر را تغيير دهد. قصه‌اش را برايت بگويم؟ پس چشم‌هايت را ببند و گوش كن. اين قصه ديو ندارد، اما پر است از پري‌هايي كه دست به دست هم داده‌اند تا زندگي در خانواده، براي هيچ كودكي آرزوي محال نشود.

....و اما قصه ما


يكي بود. يكي نبود. زير گنبد كبود، وزارتخانه‌اي بود و هست به نام وزارت رفاه و يكي از وظايفش همان طور كه لابد از اسمش بر مي‌آيد تامين رفاه براي همه اقشار جامعه در سطوح مختلف است. وقتي مي‌گويم «همه اقشار جامعه»، يعني بچه‌هاي بي‌سرپرست و بدسرپرست و خانواده‌هايي كه فرزندي به دنيا نياورده‌اند اما هميشه دلشان مي‌خواسته فرزندي داشته باشند هم در گروه‌هاي تحت پوشش وزارت رفاه مي‌گنجند.

اين وزارتخانه و سازمان زير نظرش كه دقيقا وظيفه‌اش رسيدگي به امور اقشار آسيب‌ديده يا در خطر است،‌ حدود پنج سال پيش شرايط آن بچه‌ها و خانواده‌ها را بررسي كردند و به نتيجه رسيدند كه راه رسيدن اين دو گروه به يكديگر هموار نيست و آخرين قوانين براي فرزندخواندگي مربوط به سال 1353 است و آنقدر قديمي شده كه هيچ انطباقي با شرايط كنوني ندارد.

اين گونه شد كه همه مسئولان دور هم جمع شدند و در سال 1387 لايحه‌اي را تهيه كردند؛ يعني پيشنهادشان را براي تغيير قوانين مربوط به فرزندخواندگي نوشتند تا شرايط ورود بچه‌ها به خانواده‌هاي جديد، تسهيل شود. اين لايحه مثل همه لوايح ديگر بايد با گذراندن مراحلي به قانون تبديل مي‌شد.

يكي از مراحل اوليه اين بود كه بايد هيات وزيران آن را تائيد مي‌كرد و اين مهر تائيد را، هيات وزيران در اسفند همان سال روي لايحه زدند و‌ آن را به مجلس فرستادند، اما لايحه وقتي به مجلس رسيد كه سال تمام شده بود و حدود دو ماه بعد كه تقويم‌ها به ارديبهشت 1388 رسيده بود نماينده‌هاي مردم در مجلس، بالاخره به آن راي دادند تا قانون شود؛ اما اين كافي نبود.

شوراي نگهبان كه بايد نظر نهايي را براي تبديل شدن لايحه به قانون مي‌داد، در آن اشكالاتي پيدا كرد و بنابر اين از مجلسي‌ها خواست مشكلاتش را رفع كنند؛ اما حل مشكلات لايحه حمايت از كودكان بي‌سرپرست و بدسرپرست، تا همين امسال طول كشيد.

امسال هم بار ديگر اين لايحه به شوراي نگهبان رفت اما باز هم اشكالاتي داشت و همين حالا كه قصه لايحه سرنوشت‌ساز را برايت مي‌گويم حتما مسئولاني مشغول بررسي آن هستند تا مشكلاتش را حل كنند و اگر بخت ياري كند همين امسال با تائيد نهايي شوراي نگهبان به قانون تبديل مي‌شود.

اين لايحه فرق دارد

حالا لابد مي‌پرسي كه چي؟ مي‌پرسي آن لايحه كه قرار است قانون بشود و مثل پروانه‌اي در پيله از سال 87 تا امروز دوره تكاملش را سرصبر و با حوصله مي‌گذراند، چگونه سرنوشت تو و بقيه بچه‌هاي شبيه تو را تغيير خواهد داد ؟ بايد تفاوت‌هايش را با قوانين قبلي بداني تا سر در بياوري مثلا:

ـ تو راست مي‌گفتي بالاترين شانس بچه‌ها براي آن كه به فرزندخواندگي پذيرفته شوند دو سال اول زندگي است، اما قوانين قبلي فقط در صورتي كودكي را به عنوان فرزندخوانده به خانواده‌اي مي‌سپردند كه يا والدينش شناسايي نمي‌شدند يا سه سال از آخرين مراجعه‌شان براي پيگيري وضع فرزندشان در مراكز نگهداري مي‌گذشت؛ اما در اين فرصت بچه‌ها بزرگ مي‌شدند و دوران طلايي‌شان براي پذيرش در خانواده‌ها از بين مي‌رفت. اما با تصويب اين لايحه بچه‌ها سريع تر به خانواده‌هاي متقاضي سپرده مي‌شوند و ديگردر شيرخوارگاه باقي نمي‌مانند.

ـ بچه‌ها در قانون قبلي فقط به خانواده‌هاي ايراني داخل كشور سپرده مي‌شدند اما در اين لايحه، پدر و مادرهاي بي‌بچه مانده‌اي كه در غربت زندگي مي‌كنند هم مي‌توانند كودكي را به فرزندخواندگي بپذيرند.

ـ در اين قانون زنان و دختران مجرد هم مي‌توانند دختركوچولوهاي باقيمانده در شيرخوارگاه‌ها را به فرزند‌خواندگي بپذيرند.

ـ خانواده‌هايي كه يك فرزند دارند اما دلشان مي‌خواهد فرزندي ديگر نيز از ميان بچه‌هاي بدسرپرست و بي‌سرپرست داشته باشند، مي‌توانند با كمك اين لايحه به آرزويشان برسند.

ـ در اين قانون «بچه‌هاي بدسرپرست» دقيقا تعريف شده‌اند و اين يعني اگر از اين به بعد خانواده‌اي در نگهداري از فرزندش سهل‌انگاري كند مثلا او را وادار به گدايي كند يا معتادش كند يا براي كار به غريبه‌ها كرايه‌اش دهد، قانون او را از خانواده‌اش مي‌گيرد و به پدر و مادري كه شايستگي نگهداري از او را دارند مي‌سپرد؛ خانواده شايسته يعني خانواده‌اي كه در آن پدر و مادرها، شب‌ها براي طفلك‌شان قصه بگويند، هر وقت بغض كرد نوازشش كنند و پيشاني‌اش را ببوسند، برايش عروسك و اسباب بازي بخرند و هيچ وقت تنها در خيابان رهايش نكنند و....

ـ براي تو زود است بداني اما شايد بعدتر بفهمي كه اين قانون حتي از بچه‌ها، پس از مرگ پدرخوانده و مادرخوانده‌شان هم حمايت مي‌كند؛ چون براساس قوانين قبلي، فرزندخوانده‌ها هيچ سهمي از ارث پدرخوانده و مادرخوانده‌شان نمي‌بردند و با رفتن آنها از اين دنيا بي‌حامي رها مي‌شدند؛ اما در قانون جديد آنها به هر حال صاحب يك‌سوم اموال پدر و مادرشان خواهند شد.

قصه ما به سر رسيد، لايحه به قانون نرسيد

خيلي از حرف‌هايي را كه زدم احتمالا نفهميده‌اي و شايد وقتي بزرگ‌تر شدي از آنها سر در بياوري. مهم اين است كه بداني حالا دو ماه ديگر از سال باقي مانده است و اگر همه چيز خوب پيش برود، يعني اگر مجلسي‌ها هرچه سريع‌تر لايحه را اصلاح كنند، اگر شوراي نگهبان تائيدش كند، اگر قانون شود، آن وقت احتمالا هيچ كودكي، چه بدسرپرست و چه بي‌سرپرست، در شيرخوارگاه باقي نمي‌ماند.

فكرش را بكن، آن روز كه اين قانون اجرايي شود، شهري خواهيم داشت با پارك‌ها و شهربازي‌هايي شلوغ و شيرخوارگاه‌هايي كه همه موزه شده‌اند و بازديدكننده‌هايشان پدرها و مادرهايي شاد هستند كه دست در دست كوچولوهاي خندانشان قدم مي‌زنند و وقتي آن تخت‌هاي فلزي خالي و پنجره‌هاي خاك گرفته و راهروهاي غم‌انگيز شيرخوارگاه‌هاي موزه شده را تماشا مي‌كنند، در گوش هر كوچولويي كه بغض كرده و چشم‌هايش از اشكي نيامده براق شده نجوا مي‌كنند: «نگران نباش عزيزم... تو ديگر هرگز به اينجا برنمي‌گردي.»

مريم يوشي‌زاده / گروه جامعه


نوشته شده در   يکشنبه 1 بهمن 1391  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode