خودشيفتگي يک ويژگي فطري ـ شخصيتي و بنيادي انسان است که بسته به نوع زمينههاي ژنتيک افراد، تربيت خانوادگي، شرايط رشد و شرايط اجتماعي و محيطي، ممکن است تشديد شده و يا شدت يابد، به نحوي که بر ساير ويژگيهاي شخصيتي غالب شود. بدون ترديد طيف ويژگي مقابل خودشيفتگي اعتماد به نفس بهنجار، فروتني، افتادگي و سلامت نفس قرار دارد که اين ويژگيها در همه انسانها به طور زمينهاي يا سرشتي وجود دارد...
آنچه مورد بحث ماست، خودشيفتگي نابههنجار، بيمارگونه و غيرطبيعي است. خودشيفتگي داراي ويژگيهاي بسياري است که به تعدادي از آنها اشاره ميکنيم. احساس بزرگمنشي، هوش و شخصيت برتر، سرشناس و بيهمتا بودن، احساس مهم بودن و ويژگيهاي مشابه که اين احساسات را در تفکرات مستمر فرد و در رفتارها و کارهاي روزانه او نمايان ميکند. همچنين اشتغالات فکري مستمر به اينگونه تفکرات و باور مستمر در چنين ويژگيهايي، غوطهور شدن دايم در تخيلات، آرزوها و اميدهايي که مبتني بر چنين تفکرات و چنين دنيايي است که توسط اين نوع خودشيفتگي ترسيم شده است. اين افراد در پي تعريف و تمجيد شنيدن از ديگران در جهت تاييد ويژگيهاي بالا هستند و انتظار تاييد و بهبه شنيدن از ديگران را دارند. آنها با کسب لذت بيش از اندازه از تعريف آرامش ميگيرند و برعکس ممکن است دچار به همريختگي و ناآراميها از نقدها، کم توجهي ديگران، اخم و طرد شدن توسط ديگران و نشان دادن واکنشي هيجاني، خشمگينانه و گاه درمانده نسبت به انتقاد ديگران شوند.
بدون ترديد اين ويژگي انتظار همراهي بيقيد و شرط ديگران را در فرد ايجاد ميکند که هر کوتاهي در اين همراهي واکنشي سخت به همراه دارد. بهرهکشي در روابط بين فردي در جهت تاييد منافع فردي و ايدهآلهاي فرد، در حالي که به روشني موجب نفي منافع نزديکان عزيزان و ديگران شود، از ديگر مشخصههاي افراد خودشيفته است که موجب نوعي بهرهکشي غيرعادلانه از روابط بين فردي ميشود. فقدان همدردي با ديگران، ادراک ديگران و عدم فهم احساسات و نيازهاي ديگران از ديگر ويژگيهاي اوست. اين در حالي است که اگر در چهره و رفتار مواردي از ابراز عواطف، دلسوزي و تعريف و تمجيد ديگران داشته باشند، بيشتر در جهت منافع خود و يا ارضاي خود خودشيفته است.
و در آخر فرد خودشيفته در شخصيت و چهره اجتماعي خود رفتارها و روابطي متکبرانه، خودخواهانه و مغرور دارد که به همراه آن احساسي از مهم بودن و باهوش بودن و سرشناس بودن قرار دارد. در مجموع به دليل اين دو ويژگي «تکبر و غرور» و «شخصيت والا» ارتباط با ديگران به طور پراکنده همراه با تمسخر، نفي شخصيت ديگران و ناديده گرفتن منافع و ويژگيهاي ديگران است.
پيامدهاي خودشيفتگي
ويژگي خود شيفتگي داراي پيامدهايي براي فرد و جامعه است که از آن جمله:
مشکل در روابط شخصي، خانوادگي، شغلي و بين فردي و همچنين مشکل در سازمانهاي اداري، سياسي، اجتماعي و فرهنگي که در نهايت موجب بيثباتي در عملکردهاي فردي و اجتماعي فرد خواهد شد.
تنشهايي در روابط بين فردي ايجاد ميکند که با مختل کردن روابط مورد انتظار موجب تهاجم و خشم بين دو طرف و يا قطع روابط ميگردد.
در بسياري از موارد که فرد خودشيفته با استفاده از هوش و تواناييهاي خود اوضاع را به نفع خود آرام ميکند، رابطه مستمري از سلطه، بهرهکشي، دگرآزاري و رفتارهاي ناعادلانه در روابط فردي، سازماني شغلي و يا اجتماعي ايجاد ميکند.
انجام رفتارهاي انتقامجويانه و مقابلهاي و خشن در مورد دوستان، نزديکان، همکاران و ديگران که در منافعي نزديک قرار دارند، به فراواني در پيامدهاي خودشيفتگي ديده ميشود.
برتري دادن به تصميمگيريهاي احساسي، هيجاني، ذهني و ايدهآلگرايانه در روابط بين فردي به جاي استفاده از روشهاي مبتني بر حل مساله، مبتني بر مشاوره و يا استفاده از روشهاي عقلاني.
جمعبندي
بنابراين فرد خودشيفته به دليل عدم تعادل در ويژگي شخصيتي با پيامدهاي رفتاري گوناگوني که ايجاد ميکند، مشکلات فراواني براي فرد، ديگران و جامعه ايجاد نموده و آنچنان تنش و درگيري ايجاد مينمايد که ادامه رابطه با مشکل مواجه ميشود.
حال اگر در سازماني افراد خودشيفته وجود داشته باشند، به دليل حاکم بودن رابطه سلطه و آزار ديگران و همچنين به دليل آنکه تصميمگيريها در چنين سازماني مبتني بر هيجان بوده و نه مبتني بر حل مساله، در نتيجه ادامه کار در اين سازمان با مشکل مواجه شده و قطعا پا برجا نميماند.