ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : چهارشنبه 14 آذر 1403
چهارشنبه 14 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 29 بهمن 1386     |     کد : 310

عزادار حقيقي

استاد محمد شجاعي


موضع‌گيري امام زمان (ع) در برابر مصيبت عظيم
حال به سراغ تنها بازمانده آل محمد (ص)، خاتم الوصيّين، حضرت حجةابن الحسن العسكري (ع) كه منتقم حقيقي خون جدّش حسين (ع) است برويم و ببينيم كه اين وجود نازنين و نوراني چگونه احساسات و عواطف پاكش را درباره شهادت جدّش و خاندان و ياران و اسارت خانواده‌اش نشان مي‌دهد. بررسي موضع‌گيري‌هاي امام زمان (عج) درباره حماسه حسين (ع) خود نوشتار مستقلي را مي‌طلبد. ما در اينجا تنها به مهم‌ترين موضع‌گيري ايشان مي‌پردازيم. گفتيم كه زيارت ناحيه مقدسه را مي‌توان به نوعي شرح و تفسير بخش‌‌هايي از زيارت عاشورا كه مورد عنايت ويژه، سفارش و تأكيد امام زمان (ع) است، (1) دانست. با مطالعه اين زيارت و دقت در آن به روشني در مي‌يابيم كه هيچ شخص عزاداري براي امام حسين (ع) بزرگ‌تر از امام زمان (عج) وجود ندارد و هيچ‌كسي بيشتر و شديدتر از ايشان براي آن حضرت عزاداري نكرده و نمي‌كند.
او كه خود مظهر خدا و حجّت الهي و فرزند حسين (ع) است، بهتر از هركس ديگر حسين (ع) و كربلاي او را مي‌شناسد.
هيچ كس چون او براي جدش، مرثيه‌خواني نكرده است. او معدن علم الهي است و زمان و مكان برايش حجاب نيست. براي او گذشته، حال و آينده يكي است. علم او به گذشته و آينده همانند علمش به حال است. به تمامي جزئيات حادثه كربلا احاطه و اشراف وجودي دارد و با ديدن تمامي صحنه‌هاي آن و سوختن و گريستن در كنار هر صحنه، به مرثيه‌خواني و عزاداري پرداخته است. تمامي مظلوميت‌ها و مصيبت‌هاي وارده بر مادرش و نيز پدران معصومش (ع) و خاندان و ياران آنها، به خصوص مصيبت‌هاي جدّش حسين (ع) را با گوشت و پوست و خونش و ذرّه ذرّه جسم و جانش چشيده است. مگر نه اين كه آنها روح واحد و نور واحد هستند. يك بار با بدن رسول الله (ص) غريبانه جان داد و يكبار ديگر با مادرش بين در و ديوار ماند و در كوچه تنگ بني‌هاشم سيلي خورد.
و بار ديگر دست بسته و طناب به گردن براي بيعت به مسجد كشانده شد. پس از آن با مادرش غريبانه و مظلوم به شهادت رسيد و با جدش علي دوران بيست و پنج ساله تنهايي و مظلوميّت را در حالي كه خار در چشم و استخوان در گلو داشت، طي كرد. تا اين كه با  امام مجتبي (ع) بارها زهر نوشيد و جنازه مطهرش تيرباران شد و به همراه حسين و ابوالفضل و زينب (ع) بغضش را براي مصالح اسلام و مسلمين در سينه حبس كرد و با اين سه بزرگوار به كربلا آمد. در كربلا با يكايك مجاهدان زخم تير و نيزه و شمشير را لمس كرد و تشنگي كشيد و با اسرا به اسيري و غربت رفت و تازيانه و كتك خورد و زخم زبان‌ها و سنگ‌هاي كوفيان و شاميان و شماتت‌هاي ابن زياد و يزيد را تحمل كرد. مرثيه‌هاي امام زمان (ع) به گونه‌اي است كه هيچ كس جز با حضور و مشاهده جزئيات وقايع، نمي‌تواند اين‌گونه مرثيه‌خواني كند: «ولي با توجه به دشمني و مقابله برخاستند. پس تو نيز پس از ترساندن آنان ـ از عذاب‌هاي الهي ـ و تأكيد بر حجّت الهي با ايشان مبارزه كردي. پس پيمان‌ها و بيعت تو را شكستند و پروردگارت را و جدّت را به خشم آوردند و جنگ با تو را آغاز كردند. پس تو براي وارد كردن ضربات نيزه و شمشير بپا خاستي و لشكريان بدكاره را هلاك كردي و چنان با ذوالفقار به گرد و غبار ميدان جنگ فرو رفتي كه گويي تو همان عليّ برگزيده حقي. پس چون تو را استوار و قوي دل، بدون هيچ‌گونه ترس و هراس ديدند، دام‌هاي مكرشان را سر راهت نهادند و با نيرنگ و شرارت به جنگ با تو برخاستند و آن ملعون به لشكريانش فرمان داد تا تو را از آب و ورود بر آب بازداشتند و به مبارزه با تو شتافتند و در جنگ، از شترها پياده و بر اسب‌ها سوار شدند و در سينه به سينه جنگيدن با تو شتاب ورزيدند و تيرباران و سنگ‌بارانت كردند و دست‌هاي بلاخيز بنياد برانداز را به سويت گشودند و در كشتن دوستانت و غارت بردنت نه حرمت و حقّي را رعايت كردند و نه از هيچ حرام و گناهي نسبت به تو ترسيدند و تو همچنان در گرد و غبار ميدان به پيش مي‌تاختي و ناملايمات را تحمل مي‌كردي. تا آنجا كه فرشتگان آسمان‌ها از صبر تو شگفت‌زده شدند پس دشمنان از هر سو گرد تو حلقه زدند و با زخم‌هاي فراوان تو را از پاي انداختند و راه نجات را بر تو بستند و براي تو ياري باقي نمانده بود و تو همه چيز را به حساب خدا گذاشته، صبر مي‌كردي و از زنان حرم و فرزندانت دفاع مي‌نمودي؛ تا اين كه تو را از اسبت سرنگون كردند و با بدني سرتاسر مجروح بر خاك افتادي در حالي كه اسب‌ها تو را لگدكوب مي‌كردند و تجاوزگران تو را با شمشيرها مي‌زدند، عرق مرگ بر پيشاني ـ مباركت ـ نشست و راست و چپ تو به طور متناوب بالا و پايين مي‌رفت و تو آرام با گوشه چشم به سوي خيمه‌هاي حرم نگاه مي‌كردي. در حالي كه آنچه بر تو مي‌گذشت تو را از فرزندان و اهل بيت باز مي‌داشت و اسب ـ جوانمرد ـ تو، از تو دور شده و شيهه‌كنان و گريه‌كنان به قصد خيمه‌هايت سرعت گرفت. همين كه زنان حرم اسب تو را بلا زده و خواري رسيده ديدند و زين تو را بر آن واژگون يافتند از خيمه‌ها بيرون آمدند در حالي كه گيسوانشان را بر چهره‌ها پريشان ساخته و نقاب از چهره انداخته و سيلي بر صورت‌هايشان مي‌زدند و بعد از عمري عزت به ذلّت و خواري گرفتار شده؛ به سوي قتلگاه تو مي‌شتافتند و شمر به روي سينه تو نشسته و حريصانه شمشيرش را بر گلوگاه تو گذاشته بود با دست ـ پليدش ـ محاسن تو را گرفته و با شمشير سر از بدنت جدا مي‌كرد! حواس تو آرام شد و نفس‌هاي تو نهان گشت و سرت به بالاي نيزه رفت و اهل و عيالت مانند بردگان به اسيري گرفته شدند و در غل و زنجير بر بالاي شتران به بند كشيده شدند. حرارت آفتاب چهره‌هايشان را مي‌سوزاند؛ در صحراها و بيابان‌ها رانده مي‌شدند؛ دست‌هايشان با زنجير به گردن‌هايشان بسته شده بود؛ در بازارها چرخانده مي‌شدند.»
آري او شاهد يكايك صحنه‌هاي مظلوميّت و غربت جدّ شهيدش و خاندان و ياران او بوده است كه اين‌گونه بر آن صحنه‌ها سلام مي‌دهد: «السّلام ...؛ سلام بر آن كسي كه حرمت خيمه‌گاهش شكسته شد؛ ... سلام به غريب غريبان! سلام بر شهيد شهيدان! سلام بر كسي كه به دست زنازادگان كشته شد! ... سلام بر كسي كه فرشتگان آسمان بر او گريستند! ... سلام بر آن گريبان‌هاي چاك شده! سلام بر آن لب‌هاي خشكيده! سلام بر آن جان‌هاي بلا رسيده! ... سلام بر آن جسدهاي برهنه مانده! سلام بر آن پيكرهاي تغيير رنگ يافته! سلام بر آن خون‌هاي جاري شده! سلام بر آن اعضاي قطعه قطعه شده! سلام بر آن سرهاي به نيزه بالا رفته شده! ... و سلام بر شيرخوار كوچك!
سلام بر بدن‌هاي غارت شده! ... سلام بر به خاك افتادگان در بيابان‌ها! سلام بر دور افتادگان از وطن‌ها! سلام بر دفن‌شدگان بي‌كفن! سلام بر سرهاي جدا افتاده از بدن! ... سلام بر آن ستمديده بي‌ياور! ... سلام بر كسي كه جبرئيل به او افتخار مي‌كرد! سلام بر كسي كه ميكائيل با دو در گهواره سخن مي‌گفت! سلام بركسي كه پيمانش شكسته شد! سلام بر كسي كه هتك حرمت شد! سلام بر كسي كه خونش به ستم ريخته شد! سلام بر كسي كه با خون جراحت‌هايش غسل داده شد! سلام بر كسي كه جرعه نوش جام نيزه‌ها شد! سلام بر كسي كه خونش مباح شد! سلام بر كسي كه سرش از قفا بريده شد! سلام بر كسي كه روستانشينان بدنش را دفن كردند! سلام بر كسي كه شاهرگش بريده شد! سلام بر كسي كه در حمايت از دين بي‌ياور ماند! سلام بر كسي كه محاسنش به خون خضاب شد! سلام بر گونه به خاك آلوده! سلام بر بدنِ به غارت رفته (جامه به غنيمت رفته)! سلام به دنداني كه با چوب ـ خيزران ـ كوبيده شد! ... سلام بر پيكرهايي كه در بيابان‌ها برهنه ماند كه گرگ‌هاي تجاوزگر تكه و پاره‌شان كردند و درندگان خون‌خوار اطرافشان رفت و آمد كردند! ... سلام كسي كه قلبش از مصيبت تو جريحه‌دار است و موقع ياد كردن تو، اشكش جاري است! سلامِ مصيبت‌زده محزونِ سرگشته بيچاره». (2)
آري يكايك اين صحنه‌هاي جان خراش كه امام زمان (ع) ديده و ترسيم كرده و قلب مباركش را جريحه‌دار نموده است تا جايي كه او خود را «مصيبت زده محزونِ سرگشته بيچاره» مي‌خواند، نشان دهنده بزرگي و شدت مصيبت حسين (ع) است كه اگر براي هر يك از آنها يك عمر گريان باشيم و همچون مولايمان مهدي (عج) مصيبت زده محزونِ سرگشته بيچاره باشيم، نه تنها زياده روي نكرده‌ايم، كه اگر براي هر يك از آن مصائب، بميريم نيز، حق داريم. چگونه جان دادن در غم اين همه مصيبت شايسته و حق نباشد، در حالي كه امام زمان (ع) خطاب به جدّ مظلوم و غريبش چنين خطاب مي‌كند:
«فلأندُبَنّك صباحاً و مساءً، و لأبكيَنّ لك بدل الدّموع دما، حسرة عليك، و تأسفا علي مادهاك، و تلهُفا حتي أموت بلوعة المصاب، و غصّة الاكتياب؛ (3) پس صبح و شام برايت ناله مي‌كنم و به جاي اشك برايت خون مي‌گريم، به خاطر حسرت بر تو و اندوه و تأسف بر آنچه تو را گرفتار كرد. شعله‌ور در سوز و گدازم تا اينكه از بيقراري سختي‌ها و مصيبت‌ها و غصه اندوهگيني بميرم».
پس وظيفه مهم ما در قبال مصيبت عظيم، و نيز هنگام يادآوري جناياتي كه در حقّ محمد و آل محمد (ص) شده، همان است كه امام زمان (ع) فرمودند. يعني نشان دادن گريه، مصيبت زدگي، حزن و اندوه و سرگشتي و بيچارگي و مردن؛ اما چرا با اين كه مردن، در مصيبت جانكاه حسين (ع) حق است، زينب كبري كه امّ المصائب است و حضرت زين‌العابدين (ع) و امام باقر (ع) و يكايك خاندان سيدالشهدا (ع) كه در كربلا بودند و آن صحنه‌ها را ديدند از غصّه نمردند؟ چرا با اين كه امام زمان (ع) گريه و ندبه، بلكه خون گريه كردن را تا رسيدن به مرگ حق مي‌داند، نمرده است؟ جواب اين سؤال را بايد در بحث از مصيبت اعظم جستجو كنيم تا به اين راز بزرگ پي ببريم و به سرّ عزاداري راه يابيم تا اين كه در زمره عزادار حقيقي قرار بگيريم.
پانوشت‌ها:
1. به حكايت سيد رشتي در مفاتيح الجنان كه پس از زيارت جامعه كبيره آمده است مراجعه كنيد و منابع ديگر.
2. بحارالانوار، ج 98، ص321 و 322.
3. بحارالانوار، ج 98، ص320.


www.rasanews.com


نوشته شده در   دوشنبه 29 بهمن 1386  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode