ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : جمعه 5 دي 1404
جمعه 5 دي 1404
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 23 آبان 1390     |     کد : 28276

مفهوم ولايت در تفسير الميزان

يتيمي كه ((عنايت خدايى)) دامنگيرش شد و سرافرازش كرد ...

يتيمي كه ((عنايت خدايى)) دامنگيرش شد و سرافرازش كرد


"انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا..."
راغب در كتاب مفردات گفته است"ولاء"(به صداى بالاى واو)و همچنين"توالى"به اين معنا است كه حاصل شود دو چيز يا بيشتر، از يك جنس و بدون اينكه چيزى از غير آن‏جنس، حايل شود. اين معناى لغوى ولاء و توالى است، و گاهى اين لفظ به طور استعاره و مجاز در قربى استعمال مى‏شود كه آن قرب از جهات زير حاصل مى‏گردد.
1 - قربى كه از جهت مكان حاصل مي شود و گفته مي شود: "جلست مما يليه - نشستيم نزديكش".
2 - قرب از جهت نسبت.
3 - قرب از جهت دوستى و گفته مى‏شود: "ولى فلان - دوست فلانى".
4 - قرب حاصل از نصرت و گفته مى‏شود: "ولى فلانا - يارى كرد فلان را".
5 - از جهت اعتقاد.گفته مى‏شود: "فلان ولى فلان - هم عقيده و هم سوگند اوست". ودر معناى نصرت بطور حقيقت اطلاق مى‏شود و همچنين در معناى مباشرت در كار واختيار دارى در آن، و گفته مى‏شود: "فلان ولى لامر كذا - فلانى اختيار دار فلان كار است"وبعضى از اهل لغت گفته‏اند: وِلايت(به صداى پائين واو)و وَلايت(به صداى بالاى آن)به يك‏معنا است، مانند دِلالت و دَلالت كه هر دو به يك معنا است، و حقيقت ولايت عبارتست از به عهده‏گرفتن كار، و منصوب شدن بر آن و"ولى"و"مولى"هر دو استعمال مى‏شوند در اين معنا، البته‏ هم در معناى اسم فاعل آن، يعنى موالى(به كسر لام)و هم در معناى اسم مفعول آن يعنى‏موالى(به فتح لام)و به مؤمن گفته مى‏شود ولى الله و ليكن ديده نشده كه بگويند مؤمن مولاى‏ خداست، ليكن هم گفته مى‏شود"الله ولى المؤمنين"و هم"الله مولا المؤمنين"و نيز راغب‏مى‏گويد: اگر عرب گفت: " ولى"اگر ديدى كه خود بخود و بدون لفظ"عن"متعدى شد، بدانكه اقتضاى معناى ولايت را دارد و مقتضى است كه آن معنا در نزديك‏ترين مواضعش‏حاصل شود، مثلا اگر ديديد كسى گفت: "وليت‏سمعى كذا"يا گفت"وليت عينى كذا"ياگفت"وليت وجهى كذا"بدانكه مراد اينست كه گوش خود يا چشم خود يا روى خود رانزديك فلانى بردم، كما اينكه در قرآن هم بدون لفظ"عن"استعمال شده، مى‏فرمايد: "فلنولينك قبلة ترضيها" (1) و نيز مى‏فرمايد: "فول وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ماكنتم فولوا وجوهكم شطره" (2) و اگر ديدى كه با"عن"چه در ظاهر و چه در تقدير متعدى شد بدان كه اقتضاى معناى اعراض و ترك نزديكى را دارد. (3)
و ظاهرا نزديكى كذائى كه ولايت ناميده مى‏شود اولين بار در نزديكى زمانى و مكانى‏اجسام به كار برده شده آنگاه به طور استعاره در نزديكى‏هاى معنوى استعمال شده است.پس ‏ظاهرا گفتار راغب در كتاب مفردات عكس حقيقت و غير صحيح بنظر مى‏رسد، زيرا بحث دراحوالات انسان هاى اولى اين را به دست مى‏دهد كه نظر بشر نخست‏به منظور محسوسات بوده واشتغال به امر محسوسات در زندگى بشر مقدم بر تفكر در متصورات و معانى و انحاى اعتبارات وتصرف در آنها بوده است، بنابراين اگر ولايت را كه قرب مخصوصى است در امور معنوى فرض‏كنيم لازمه‏اش اينست كه براى ولى قربى باشد كه براى غير او نيست مگر به واسطه او، پس هرچه از شؤون زندگى مولى عليه كه قابل اين هست كه به ديگرى واگذار شود تنها ولى مى‏تواند آنرا عهده ‏دار شده و جاى او را بگيرد.مانند ولى ميت كه او نيز همين طور است، يعنى همان طورى كه‏ميت قبل از مرگش مى‏توانست‏به ملاك مالكيت انواع تصرفات را در اموال خود بكند ولى او در حال مرگ او مى‏تواند به ملاك وراثت آن تصرفات را بكند، و همچنين ولى صغير با ولايتى‏كه دارد مى‏تواند در شؤون مالى صغير اعمال تدبير بكند و همچنين ولى نصرت كه مى‏تواند درامور منصور از جهت تقويتش در دفاع تصرف كند و همچنين خداى تعالى كه ولى بندگانش‏است و امور دنيا و آخرت آنها را تدبير مى‏نمايد، و در اين كار جز او كسى ولايت ندارد، تنها اوست ولى مؤمنين در تدبير امر دينشان به اينكه وسائل هدايتشان را فراهم آورد و داعيان دينى‏به سوى آنان بفرستد و توفيق و يارى خود را شامل حالشان كند، و پيغمبران هم ولى مؤمنينند.
مثلا رسول الله(صلي الله عليه و آله )ولى مؤمنين است، چون داراى منصبى است ازطرف پروردگار، و آن اينست كه در بين مؤمنين حكومت و له و عليه آنها قضاوت مى‏نمايد، وهمچنين است‏حكامى كه آن جناب و يا جانشين او براى شهرها معلوم مى‏كنند زيرا آنها نيز داراى اين ولايت هستند كه در بين مردم تا حدود اختياراتشان حكومت كنند، و خواننده خود قياس و حلف و طلاق وپسر عم (6) و محبت و ولايت عهدى و همچنين بقيه معانى آنرا، و اما ولايتى كه در آيه: "يولون‏الادبار"است‏به معناى پشت كردن يعنى به جاى اينكه روى خود جانب دشمن كنند و سنگر وجبهه جنگ را اداره و تدبير نمايند، پشت‏خود بدان كرده پا به فرار مى‏گذارند و همچنين است"توليتم"يعنى اعراض كرديد و خود را به جهتى كه مخالف جهت آنست قرار داديد يا روى‏خود را جهت مخالف آن برگردانيديد.
منبع: ترجمه تفسير الميزان جلد ششم صفحه 13 علامه طباطبايى رضوان الله تعالى عليه
پى‏نوشتها :
(1)پس بزودى تو را بسوى قبله‏اى كه خوش آيندت باشد بر خواهيم گرداند.
(2)پس بگردان روى خود را بسوى بخشى از مسجد الحرام، و هر جا كه بوديد بايد روى خود به!جانب آن بگردانيد.سوره بقره آيه 14.
(3)مفردات راغب ص 534 - 533.
(4)كسى كه بنده خود را آزاد كند و از جزيه او تبرى نجويد با شروط ديگرى كه در فقه مضبوط‏است از آن بنده ارث مى‏برد: اين سببيت ارث را(ولاء عتق)گويند.
(5)يكى از معانى مولا همسايه و(جوار)است.
(6)نسبت پسر عمه را ولاء و پسر عمو را مولى گويند.


نوشته شده در   دوشنبه 23 آبان 1390  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode