اگر كسي بخشهاي انديشهاش را به امامت عقل نظري و بخشهاي انگيزه و اراده خود را به امامت عقل عملي سامان بخشد، به گونهاي كه همه مجاري ادراكي و تحريكي او به محكمات فطري و ثمرات محكم قواي فطري به محكمترين محكمات اقتدا كنند، هماهنگي حقيقي بين قواي دروني برقرار ميشود و اينجاست كه روشن ميشود چرا انساني كه به تنهايي در پيشگاه پروردگار جهانيان نماز اقامه ميكند، به زبان جمع ميگويد: ﴿اِيّاكَ نَعبُدُ واِيّاكَ نَستَعين﴾.(1)
اين آيه يعني هم حس، خيال و وهم من به امامت عقل نظريام، ميگويند كه ﴿اِيّاكَ نَعبُدُ واِيّاكَ نَستَعين﴾ و هم شهوت و غضب و شهرتطلبي و همه گرايشها و خواهشهاي طبيعيام به امامت عقل عمليام، ﴿اِيّاكَ نَعبُدُ واِيّاكَ نَستَعين﴾ را ميخوانند و هم همه اين ائمّه دروني به امامت روح بلند انسانيام، ﴿اِيّاكَ نَعبُدُ واِيّاكَ نَستَعين﴾ را ميسرايند، پس متكلّم معالغير «نعبد نستعين» معناي خاص خود را مييابد.
اگر بر اثر تفسير انسان به انسان، قواي دروني وجود انسان هماهنگ شود، او با ساير مخلوقات نيز هماهنگ و همنوا خواهد شد و چنين انساني همانطور كه همه ﴿اَتَينا طائِعين﴾(2) ميگويند ، او هم ﴿اِيّاكَ نَعبُدُ واِيّاكَ نَستَعين﴾ بر زبان ميراند؛ آنگاه انسان با محيطزيست خود از راه صفا و وفا به سر ميبرد.
وجود مبارك رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم برابر كوه اُحد ميفرمايند: «هذا أحد جبل يحبّنا و نحبّه»(3)؛ يعني سلسله جبال، دوست ما هستند و ما هم دوست آنهاييم، چون كوه اُحد مثالي بيش نيست و اين سخن به آن كوه اختصاص ندارد. قهراً در پرتو چنين معرفتي، محيطزيست و زيست محيطي معني مييابد و چنين انساني، نه دريا را آلوده ميكند و نه صحرا و كوه را از بين ميبرد: ﴿ظَهَرَ الفَسادُ فِي البَرِّ والبَحرِ بِما كَسَبَت اَيدِي النّاسِ﴾(4)؛ يعني تبهكاران نه تنها خشكيها بلكه درياها را هم آلوده ساختهاند.
فرموده پيامبر گرامي اسلامصلي الله عليه و آله و سلم كه «يكي از دوستان ما كوه اُحد است»، يعني ما بايد از آن بهرههاي صحيح ببريم: از آن خاك ميگيريم و سنگ ميتراشيم و اگر معدني دارد، در اختيار ما قرار ميدهد. كدام كوه است كه در بذل معدن، امساك كند؟ درخت هم همينگونه است: سرِ همه ميوهها به سمت باغبان است و دُم آنها به درخت وابسته است؛ يعني درخت هم ميوههاي خود را تقديم ميكند و چيزي را پنهان نميسازد. دريا و صحرا نيز چنين است.
اگر اين هماهنگي و همنوايي حاصل شود، فساد، نه دردريا و نه در صحرا پيدا ميشود و هرگز دانش هستهاي براي ساختن بمب اتم صرف نميشود و جهان سوم به اين صورت در نميآيد كه بيشتر انسانها زيرِ خط فقر زندگي كنند. نظام كاپيتال پديد نميآيد و نظام فاسد سوسيال ظهور نميكند. همه اين نابرابريها و ناهماهنگيها براثر آن است كه هوامداران، عقل را زنجير كردهاند و انسان را درست تفسير نكردهاند: «و كم مِن عقل أسير تحت هوي أمير».(5) اگر كسي خويشتن را درست تفسير كند و بشناسد، مانند «خليفة الله» با مهرباني با جامعه سخن ميگويد و نيز كوه را از دوستان خود ميخواند و هيچگاه محيط زيست را آلوده نميكند و مصداق آيه ﴿قالَت اِنَّ المُلوكَ اِذا دَخَلوا قَريَةً اَفسَدوها وجَعَلوا اَعِزَّةَ اَهلِها اَذِلَّةً﴾(6) نميشود و آنگونه نميگردد كه طبق بيان نوراني علي بن ابي طالب(عليهالسلام)، به هر جا بنگريد، فقر غوغا كند.(7)
1.سوره فاتحه، آيه 5.
2.سوره فصّلت، آيه 11.
3.بحار الأنوار، ج21، ص248.
4.سوره روم، آيه 41.
5. نهج البلاغه، حكمت 211.
6.سوره نمل، آيه 34.
7.ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 129.
تفسير انسان به انسان، ص384-387.