موضوع بحث ما «ابعاد تقوى در نهج البلاغه» است. مسأله تقوى يكى از واژههايى است كه تقريبا بيش از كلمههاى ديگر در نهج البلاغه بكار رفته است. اگر نهج البلاغه را به ده قسمت تقسيم كنيم، حد اقل يك قسمت آن در باره تقوى، مفهوم تقوى، اوصاف تقوى و صفات متقين بحث شده است. ولى در فرصتى كه در اختيار داريم تنها به بخش كوتاهى از آن مىتوانيم بپردازيم، اميد است بقيه اين مبحث در رسالهاى مستقل تقديم علاقهمندان شود.
آنچه از شنيدن كلمه تقوى در برخورد اول به نظر مىآيد و يا لااقل بعضى به نظرشان مىآيد انزوا و گوشهگيرى و ترك دنيا و بريدن از فعاليتهاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى است. البته در تداعى اين مفهوم، فرهنگ استعمارى و طاغوتى نقش بسزا داشته و احيانا اسلام ناشناسان نادان نيز به اين انحراف فكرى دامن زدهاند و براى اين كه روح حركت و عصيان عليه طاغوتها در جوامع اسلامى را بكشند، مفاهيم و عبارات سازنده و حركت آفرين را تحريف كرده و به گونهاى ناصحيح معرفى مىكردند. در حالى كه وقتى به متون اصيل اسلام و من جمله نهج البلاغه باز مىگرديم، مىبينيم كه چه سرشار از مفاهيم زنده و سازنده است و در همه ابعاد زندگى مردم، نقش آفرين است و مىتواند آنها را بسازد. موضوع تقوى نيز از اين قبيل است.
اينك در چند قسمت به بررسى ابعاد تقوى مىپردازيم تا گسترش اين مفهوم واثر عملى آن را در جامعه، سياست و اجتماع ببينيم. مقدمة قسمتى از خطبه بيست و چهار را مىآوريم و بايد توجه كنيم كه در اين خطبه، امير المؤمنين على (ع) در موقعيت خاصى از تقوى سخن به ميان آورده است كه خود، نكته مهمى است. درست برخلاف تصور آنهايى كه مفاهيم اسلامى را جدا از يكديگر مطالعه مىكنند و مخصوصا مسأله تقوى را مثلا از سياست و جنگ جدا مىدانند، در اينجا ببينيم امير المؤمنين چه كسانى را در چه موقعيتى وصيت به تقوى مىكند آيا احيانا آن دسته از اصحاب و افرادى را كه در گوشه مسجد و جدا از امر سياست و ساير شئون جامعه بودند، سفارش به تقوى مىكند يا خير اين امر نشان دهنده وجود يك رابطه ارگانيك بين همه مفاهيم اسلامى است و تقوى، جنگ، اقتصاد و اخلاق و مانند آنها حلقههاى زنجيرى هستند كه در مجموع، يك جامعه ايدهآل انسانى را مىسازند. در اين خطبه مىخوانيم: و لعمرى ما علىّ من قتال من خالف الحقّ و خابط الغىّ من اذهان و لا ابهان فاتّقوا اللَّه عباد اللَّه و فرّوا الى اللَّه من اللَّه. امام (ع) در جبهه جنگ داخلى عليه منافقين، و نيز در مبارزه و نبرد با دشمنان خارجى مىفرمايد: به جان خودم سوگند، در نبرد با مخالفين حق و كسانى كه راه باطل و انحراف را مىروند و نصيحت و ارشاد در آنان مؤثر نمىافتد و آهن سرد وجودشان را نرم نمىكند، و با آنهايى كه عليه حكومت اسلامى تصميم به مبارزه گرفتهاند و مبارزه مسلحانه و قهرآميز را برنامه خويش قرار دادهاند، هيچ گونه مسامحه و سستى نشان نمىدهم.
ملاحظه كنيد كه امام در چنين موقعيت حساسى، خطاب به مسلمانان مىفرمايد رسالتى كه به دوش شما رزمندگان گذارده شده، تقوا و پرهيزگارى است، كه مفهوم تقوى را خود امام عليه السلام در سخنانش بيان مىفرمايد.
منظور از اين مقدمه، آن است كه تا آنجا كه ميسر است مفهوم تقوى را روشن كنيم و خاطر نشان سازيم كه امام، تقوى را در ميدان جنگ و در هنگام رويارويى با دشمن داخلى و خارجى مطرح مىكند از اين ميان رابطه تقوى با زندهترين و حساسترين مسائل سياسى و اجتماعى در اين موقعيت خاص بخوبى معلوم مىشود.
بخش ديگر از سخن ما، بررسى تقوى از نظر فعل خارجى و خصلت و خوىانسانى است. در اينجا سؤال اين است كه آيا تقوى، تنها ترك گناه است، يعنى فقط به عنوان يك عمل خارجى مورد مطالعه قرار مىگيرد، يا يك مشخصه روحى است و اعمال خير، نشأت گرفته از آن حالت متعالى روحى است امام (ع) مىفرمايد تقوى يك خصلت روحى و يك تربيت معنوى است كه در پرتو آن، جان انسان، ساخته و پرداخته مىشود و او نه تنها در برابر گناه و معصيت، حالت ترك و نفى به خود مىگيرد، بلكه آزرده خاطر هم مىشود و از اطاعت و پاكى و عمل خير، احساس رضايت و آرامش خاطر مىكند. شخص متقى كسى است كه در اثر يك سلسله برنامهها، روح خود را آن چنان بسازد كه در برابر گناه مصونيت بيابد و روحا از مخالفت با احكام الهى متنفر و منزجر باشد و نداى پرهيز و اجتناب از گناه از درون او فرياد كند و به تعبير ديگر، تقوى، روح او را چنان عالى و لطيف بگرداند كه از تصوّر گناه نيز رنج برد و گريزان باشد. لذا امام عليه السلام در خطبه 156، تقوى را به خانهاى تشبيه كرده است كه انسان را از هر خطرى حفظ مىكند، يعنى همان گونه كه وقتى انسان در خانهاى وارد بشود، از دشمن در امان است و با خيال راحت در آن محلّ امن زندگى مىكند، تقوى نيز حصار محكم و نگهدارندهاى است كه اگر در وجود كسى پيدا بشود، ديگر از خطر انحراف و مفاسد اخلاقى در امان است.
اعلموا عباد اللَّه انّ التّقوى دار حصن عزيز، و الفجور دار حصن ذليل.
اى بندگان خدا بدانيد كه تقوى، خانه محكم و امنى است كه از نظر حفاظت كاملا حساب شده است، كسى كه در اين خانه زندگى كند از هيچ دشمنى نگرانى ندارد. خانه تقوى انسان را از شر نفس امّاره و كليه اغواگران انسى و جنّى حفظ مىكند در مقابل تقوى، فجور است، يعنى كسى كه آن حالت دفاعى روحى را در خود ايجاد نكرده و در خانه دل را به روى اغيار باز گذارده باشد و هر كس و ناكسى را به درون آن راه بدهد، بديهى است كه چه بر سر او مىآيد و چه نشانى از انسانيت و پاكى در او باقى خواهد ماند باز در خطبه 221 از تقوى به عنوان كليد رمز نام برده شده است، يعنى شما اگر بخواهيد وارد خانهاى بشويد كه در آهنى محكمى داشته باشد، هر چه تلاش كنيد، آن در به رويتان باز نمىشود. اما با يك كليد كوچك به راحتى قفلهاى قوى و رمزدار باز مىگردد. تقوى چنين است. انسانى كه در جستجوى سعادت و كمالاست و راه مستقيم هدايت را مىجويد، بايد از راه تقوى وارد شود: فانّ تقوى اللَّه مفتاح سداد و ذخيرة معاد و عتق من كلّ ملكة و نجاه من كلّ هلكة عنايت روى شمول و گسترش مفهوم تقوى است. يعنى كسى كه اين جنبه دفاعى را در روح و جان خود بوجود آورد، نسبت به همه انحرافها و لغزشها مصونيت پيدا مىكند، چون حالت دفاعى كلى الهى بر جان او حكمفرما شده، همه منفذها و كانالهاى ارتباطى به دست محافظين نيرومند معنوى قرار خواهد گرفت.
تقوى كليد هدايت، ذخيره معاد و وسيله آزادى انسان از هر بندگى است كسى كه داراى تقوى است در برابر شهوات به زانو در نمىآيد، در برابر مقام و ديگر تمايلات نفسانى تسليم نمىشود، از هر هلاكتى در امان است، اين بخش دوم از ابعاد تقوى.
نكته ديگرى كه در اينجا بايد اضافه شود، اين است كه مسأله تقوى با تفكر و جهانبينى صحيح، معنى تمام و كامل خود را پيدا مىكند. اين طور نيست كه انسان بتواند در پرتو تنها يك سلسله اعمال بريده از تفكر و جهانبينى صحيح، داراى آن پوشش دفاعى معنوى (تقوى) باشد، بلكه افراد متقى در مرحله نخست، تفكر صحيح و جهان بينى عميقى دارند كه پوشش دفاعى معين را در آنان بوجود مىآورد.
در خطبه «همّام» مىخوانيم: عظم الخالق في انفسهم، فصغر ما دونه فى اعينهم.
اين خطبه كه در باره صفات متقين است، نشان مىدهد كه يكى از ريشههاى تقوى، اين اصل است كه: «آفريدگار در ديده آنان عظيم است». چه كسى مىتواند در برابر امواج خروشان شهوت و غضب و حبّ جاه، مانند كوه بايستد روشن است، كسى كه به عظمتى متصل و مربوط باشد، كه دل را مطمئن گرداند در غير اين صورت، نمىتواند مقاومت كند. چه كسى مىتواند در برابر هزاران تمنّا و هوس دلفريب، دينش را نبازد آن كسى كه به عظمت الهى متصل باشد. مصداق اتمّ آن در زمان ما، امام بزرگوارمان مىباشد. ايشان وقتى رئيس جمهورى معزول و فرارى را نصيحت مىكرد، گفت: آقاى فلانى، رياست جمهورى چيست مثل پدرى كه بچهاش را نصيحت مىكند و او را از خاك بازى باز مىدارد. چه كسى مىتواند اين گونه قاطع حرف بزند كسى كه بستگى به عظمت خدا داشته و عظمت الهى، وجودش را پركرده باشد، در غير اين صورت، انسان سقوط خواهد كرد. فرد با تقوى، اين عظمت را مىبيند و متصل بدان مىگردد و چون نور اين عظمت را كه والاتر و روحبخشتر از هر نورى است مىبيند، نورهاى ضعيف در مقابل او ارزش و بهاى خود را از دست مىدهند همان طور كه يك شمع در برابر خورشيد چيزى به حساب نمىآيد.
باز در خطبه 182 مىفرمايد: فاتّقوا اللَّه الّذي أنتم بعينه و نواصيكم بيده و تقلّبكم في قبضته. ببينيد امير المؤمنين على عليه السلام، انسان را به كجا مىبرد و چگونه او را تربيت مىكند و چه ديدگاههاى عظيم و وسيعى را به او نشان مىدهد: تقوى پيشه كنيد و از خدا پروا كنيد، آن خدايى كه شما زير نظر او و در پرتو عنايت او زنده هستيد و موى پيشانى و مركز حركت شما به دست اوست.
بنا بر سخن ديگر آن حضرت در دعاى كميل: و لا يمكن الفرار من حكومتك.
كجا مىرويد كه زير پوشش عنايت ازلى نباشيد آيا ممكن است انسان از حكومت و حاكميت خدا فرار كند گردش حركت شما در قبضه قدرت و اراده اوست.
شما فكر مىكنيد آنها كه از ايران گريختند، از زير قدرت و حكومت خدا فرار كردند آيا مىتوانند از خشم و قهر الهى در امان باشند و سرانجام كيفر كار خود را نبينند امام با اين ديدگاه وسيع، انسان را متصل به ابديت و قدرت بىنهايت خدا ميكند و مىفرمايد: اى انسان تو وابسته به خدا هستى. به كوچكى و ضعف خود نگاه مكن و از كوه مشكلات و انبوه دشمنان و فراوانى امكانات مخالفين نهراس، چرا چون هر كس تقوى پيشه كند، بمانند آن نهر كوچكى است كه به دريا متصل شده و دريا مىشود. اى مردم با تقوى، هنگامى كه همه دريچههاى مادى به سوى شما بسته شده و همه دشمنان با هم عليه شما متحد شدهاند، خداوند راه نجات و خروج برايتان قرار مىدهد و در هنگامه تاريكىها براى شما نور مىآفريند.
شما نگاه كنيد، در اين مدت كم كه از انقلاب اسلامى ايران مىگذرد و با اين همه توطئهها و مشكلاتى كه هر يك از آنها براى نابودى هر انقلابى كافى است، هر كدام از مسئولين مملكتى كه هيچگونه تجربه قبلى در اين گونه امور نداشتهاند، چگونه موفق شدهاند جامعه را اداره كنند. مملكتى كه هزارها مستشار خارجى داشت وهمه كارها زير نظر و فرمان آنان انجام مىگرفت، اين ملت پس از انقلاب، همه را بيرون ريخت و اين جوانان و افراديكه از متن جامعه اسلامى برخاستهاند، تمام كارها را بدست گرفتند و در سختترين شرايط توانستند چرخ مملكت را به گردش در آورند. در حالى كه يك جنگ چند روزه، امور هر كشورى را به اختلال مىكشاند و اوضاع آن را نابسامان مىكند. با اين جنگى كه نزديك دو سال است ادامه دارد، همه شما شاهديد كه ارزاق و وسايل زندگى، شايد بيش از گذشته در خانهها پيدا شود.
علت چيست امير المؤمنين (ع) مىفرمايد: و اعلموا انّه من يتّق اللَّه يجعل له مخرجا من الفتن و نورا من الظّلم اين نور از كجاست اين ارشادات و اشراقات الهى است كه بر اين مردم مىتابد و آنها از ميان اين كوره راهها و معضلات، راه مستقيم را پيدا ميكنند
بعد اجتماعى و سياسى تقوا
بخش دوم، بعد اجتماعى و سياسى تقوى و در واقع پذيرفتن مسئوليتهاى اجتماعى و سياسى است كه از تقوى بر مىخيزد و فرد متقى در حالى كه در اوج تقوى و در اوج خودسازى است، بايد در اوج فعاليتهاى سياسى و اجتماعى باشد. آنها كه به بهانه تقوى و زهد از جامعه كنار مىكشند و در فعاليتهاى عمومى شركت نمىكنند، بايد جواب امام امير المؤمنين (ع) را بدهند.
باز در خطبه همّام كه از تقوى و متقين سخن مىگويد و نشانههاى آنها را بر مىشمارد، مىفرمايد: فمن علامة احدهم انّك ترى له قوّة فى دين و حزما فى لين و ايمانا فى يقين و حرصا فى علم و علما فى حلم و صبرا في شدّة.
فرد با تقوا كسى است كه علاوه بر جنبههاى عبادى و شب زندهداريها و خودسازيها، نيرومندى در دين و صبر در شدائد دارد. آيا كسى كه كنج عزلت گزيده و در گوشهاى به عبادت نشسته و دور از سياست به مطالعه پرداخته، شدتى براى او هست و صبرى لازم دارد هرگز ابرقدرتها و توطئهگران با كسانى كه تنها مطالعه مىكنند كارى ندارند. شما ده سال در گوشه كتابخانهاى در يك زمينه علمى تحقيق كنيد، هيچكس با شما كارى ندارد، اما اگر بخواهيد كه نتيجه اين تحقيق در جامعهپياده شود، آن وقت، مشكلات، خود را نشان مىدهند و بايد با سرپنجه صبر و تدبير آنرا به پيش بريد.
فرد با تقوى از زيربار مسئوليتها و كارهاى حساس، شانه خالى نمىكند، او مشتاقانه مىپذيرد و سختيها و مشكلاتش را هموار ميكند. شما ببينيد اسوه و نمونه كامل عصر خودمان، امام امت را كه در سن هشتاد و چند سالگى كه بايد فقط استراحت كند، چگونه مملكت، بلكه دنيا را زير نظر دارد و برنامه مىدهد و دنبال ميكند و با همه سختيها و فشارها، ذرهاى يأس و ضعف به خود راه نمىدهد. اين نمونه فرد با تقوى است پس هر كس تقوايش بيشتر است، بايد در برابر مشكلات اجتماعى، صبورتر باشد: «في الزّلازل وقور»: در سختىها و مشكلات جانكاه، چون كوه استوار است. و با استقامتى كه از پايگاه تقوى الهام مىگيرد، بر مشكلات پيروز مىگردد.
مگر امام و ملت نمىدانستند كه اين انقلاب بنيادين به سادگى به هدف نمىرسد آرى با توجه به عظمت هدف، كوه توطئهها و دشمنىها را هم مىديدند.
امام بزرگوار در همان سال 42 كه در مسجد اعظم قم سخنرانى فرمود، درست به خاطر دارم و طنين صداى او در گوشم هست كه مىفرمود: اگر اين انقلاب، صد هزار كشته هم بدهد، جا دارد تا از اسلام دفاع شود.
قسمت ديگر بحثم در رابطه با عبادت و تقوى است. فرد با تقوى، علاوه بر مسئوليتهاى اجتماعى و سياسى و ابعاد مختلفى كه بدان اشاره شد، بعد مهم ديگرى را نيز دارد و آن حالت نيايش و عرفانى است كه او را به ملكوت اعلى مىبرد و احساس محبت الهى را به او مىدهد. بعد خاص انسان، بعد عبادى او است. فرد با تقوى، علاوه بر خودسازى و ترك گناه، يك جنبه ديگرى بايد داشته باشد كه راز و نياز با خداست. جملهاى از استاد شهيد «آيت اللَّه مطهرى» نقل مىكنم كه با بيان اين مطلب، بحثم را تمام مىكنم. ايشان در جلسه تفسير قرآن مىفرمود كه مسلمان واقعى، بدون عبادت و نيايش، مخصوصا شب زندهدارى و نماز شب، تحقق نمىيابد. اگر مسلمان، چند دقيقه پيش از اذان صبح از خواب برنخيزد و با خدا راز و نياز نكند و نماز شب نخواند و از خوف و خشيت الهى، اشك بر گونههايش جارى نشود، او نمىتواند يك مسلمان كامل باشد. اين حالت عبادى و عرفانى به اندازهاى ضرورت دارد كه جا داشت از واجبات باشد، اما خداوند براى اين كه تكليفى شاق بر امت اضافه نشود و آنهابه زحمت نيفتند، واجب نكرد. به تعبير علمى، اقتضاى ولى مانعى هم در كار بود. فرد با تقوى در كنار كليه مسئوليتها اعم از اجتماعى، سياسى و فرهنگى، بايد بيدارى شب و راز و نياز با خدا را فراموش نكند.
امام (ع) در همان خطبه همّام مىفرمايد: امّا اللّيل فصافّون اقدامهم تالين لاجزاء القرآن... پروا پيشگان هنگامى كه شب فرا مىرسد آماده عبادت و ورود به درياى نور و جهان وجد و سرور معنوى مىگردند. مگر مىشود فرد با تقوى در خواب فرود رود و از حضور در محضر محبوب، بهانه آورد مگر مىشود عاشق شيداى دلخسته خوابش ببرد و از وصل معشوق غفلت كند آرى، متقين، شب را در برابر خدا به نماز مىايستند، قرآن را باز مىكنند، آيات نورانى قرآن را با عشق و شور مىخوانند گويا همه وجودشان، آيات خدا را زمزمه ميكند و از هر سلّولى، نداى انا العبد به گوش اهل دل مىرسد.
فاذا مروّا بآية فيها تشويق ركنوا اليها طمعا. وقتى آيات تشويق را مىخوانند يا مىشنوند گويا دارند حقايق و وعدههاى الهى را مىبينند و آن گاه كه به آيه عذاب مىرسند گوشهاى دلشان باز مىشود: أصغوا اليها مسامع قلوبهم نمىگويند آن حضرت خوب گفته است، نه، اين حقايق و علوم را با جانشان لمس مىكنند گويا دارند اين عذابها را مىبينند و احساس مىكنند. اين قدر برايشان يقينى شده است: فهم حانون على اوساطهم مفترشون لجباههم و أكفّهم و ركبهم و اطراف اقدامهم يطلبون الى اللَّه تعالى في فكاك رقابهم ببينيد چگونه دارند راز و نياز مىكنند: اين افراد با تقوى قامتشان را خم مىكنند، چهرههاى خود را بر خاك مىسايند و دستها و زانوهاى خود را در برابر خدا بر خاك مىگذارند. از خدا چه مىخواهند از خدا مىخواهند كه جانهايشان را آزاد كند.
اين را على مىگويد، همان على كه در نخلستانهاى كوفه هنوز صداى گريه و مناجاتش به گوش هوش مىرسد هنوز شهر كوفه آن صداى ملكوتى را چون زنگ در گوش دارد.
و اين چنين است كه رزمندگان ما و شاگردان مكتب على عليه السلام، دعاى
كميل على (ع) را مىخوانند و زمزمه ميكنند و صداى موحش خمپارهها آنها را از اين وجد و حال باز نمىدارد.
و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته
حجة الاسلام سيد جمال الدين دين پرور