ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : پنجشنبه 14 تير 1403
پنجشنبه 14 تير 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : سه شنبه 20 اسفند 1387     |     کد : 2061

بيم ها و نگرانى هاى بزرگ پيامبر(ص)

 

    مثل هر باغبان دلسوز و زحمت كشيده اى كه عمر خود را پاى نهال ها و بذرهايش گذاشته و در سال هاى پيرى, نگران باغ پس از خويش است, پيامبر رحمت و معلم بشريت حضرت رسول(ص) نيز, در سال هاى آخر عمر, نگران وضع امت پس از رحلت خويش بود. 
    
    نگرانى هاى پيامبر(ص), در زمينه هاى مختلف بود, چرا كه آفت ها و عارضه هايى كه دامنگير انسان مى گردد, متفاوت است. رسول خدا(ص) در آن سال ها, نگرانى خويش را نسبت به وقوع آنها ((پس از خويش)), ابراز داشته و آنها را پيش بينى كرده است.
    
    برخى از اين موضوعات نگران كننده, حاكى از نوعى ((رجعت)) در امت مسلمان است, يعنى كمرنگ شدن ارزش هاى الهى و اسلامى و احياى دوباره معيارهاى جاهلى و سر برآوردن خوى و خصلت هاى غير انسانى, كه به بركت اسلام, قطع شده بود و در عصر پس از رسول, بار ديگر جان گرفت و معيارها را برهم زد. اين نوع رجعت به جاهليت, كه از نگرانى هاى عمده آن حضرت است, براى هر مصلحى كه با رهبرى خويش, امتى و فرهنگى و نظامى پديد آورده باشد, وجود دارد, چرا كه نسل دوم و سوم در يك حركت انقلابى و نهضت اصلاحى, اغلب داراى آن روحيات, باورها, انگيزه ها, شناخت هاى عينى و تجربه هاى محسوس ((انقلابيون اوليه)) و ((سابقون)) نيستند و زمينه سير قهقرايى و بازگشت به شرايط پيش از تحول و نهضت, در آنان فراهم تر است و دشمنان هم از همين ((زمينه))ها بهره مى گيرند و به دگرگون سازى ((فرهنگ انقلاب)) مى پردازند.
    
    اينك مرورى برنگرانى هاى رسول خدا(ص) مى كنيم, تا دستمايه عبرت و الهام براى امروز ما باشد.
    
    
    1. سرنوشت رهبرى
    
    براى رسول خدا به عنوان ((رهبر)), تداوم ((راه)) بسيار مهم بود. فلسفه سياسى اسلام نيز قالب ((امامت)) و ((وصايت)) را براى تداوم راه پيامبر و استمرار حاكميت اسلامى پس از رحلت آن حضرت, پيش بينى كرده بود. بارها و بارها آن حضرت, نسبت به جانشينى خويش و وصى خود, سخن گفته, رهنمود داده و تكليف را معين كرده بود. اما صريح ترين و اساسى ترين و به يادماندنى ترين شكل آن اعلام و تعيين, حادثه ((غديرخم)) بود, آن هم با فرمان صريح و قطعى خداوند كه حكم پروردگار را به مردم ابلاغ كند. نزول آيه (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...)(1) در اين راستا بود, اما رسول خدا(ص) بازهم بيمناك از پيامد اين اعلام, و نگران از واكنش مردم نسبت به آن بود, چون رگ و ريشه هاى جاهلى بازمانده در فكر و دل برخى از اصحاب را مى شناخت و كمى تإمل و درنگ نسبت به اظهار و ابلاغ آن پيام داشت.(2) تإكيد آيه بر اين كه ((خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى كند; والله يعصمك من الناس)) اشعار به همين دلواپسى هاى پيامبر خدا دارد.
    
    پيامبر(ص) نسبت به اين كه قريش, پس از رحلت آن حضرت با على(ع) و مسإله خلافت چه خواهند كرد و مظلوميت اين خاندان و كنار زدن اميرمومنان از صحنه سياسى وحق قطعى و مشروعش, بارها اظهار نگرانى كرده بود و وقايع بعدى را به حضرت على(ع) يادآور شده بود. آن پيامبر دلسوز و آينده نگر, پيش بينى مى فرمود كه فاسقان و طغيانگران قريش, على(ع) را مظلوم سازند(3) و به آن حضرت چنين ابراز مى كرد كه: بيم آن دارم كه اگر بر سر خلافت و حق خويش با آنان به كشمكش بپردازى و منازعه كنى, تو را بكشند. (4) و مى فرمود: ((اماالتى اخافها عليه, فغدرقريش به من بعدى;(5) آنچه بر او نسبت به آن بيم دارم, آن است كه قريش پس از من با او از در نيرنگ و حيله در آيند.))
    
    و... ديديم كه نگرانى حضرت رسول به جا بود و مظلوميت و محروميت 25 ساله اميرالمومنين از حق خويش, شاهدش.
    
    
    2 . مظلوميت اهل بيت(عليهم السلام)
    
    كينه هاى قريش نسبت به بنى هاشم و پيامبر و عترت او, از بين رفتنى نبود. پيامبر هم با چشم بصيرخويش, آينده و مظلوميت خاندانش را مى ديد و بارها با على(ع) و زهرا(س) در اين باره سخن گفته و خون گريسته بود. از سخنان اوست كه: ((ابكى لذريتى و ما تصنع بهم شرار امتى من بعدى))(6)
    
    على(ع) مى فرمايد: كنار پيامبر خدا نشسته بوديم. حضرت سر بر دامن من گذاشته بود و چشمانش در خواب.سخن از دجال مى گفتيم و بيم از اغواگرىهايش, كه پيامبر بيدار شد و با چهره اى برافروخته فرمود: بيش از دجال, بر شما از غير دجال بيمناكم. بيم من از پيشوايان و زمامداران گمراه گر و ريخته شدن خون خاندانم پس از من است.(7)
    
    اين نگرانى ها را حتى در زمان خويش نسبت به مكر و دشمنى يهود با عترتش نيز داشت. در واقعه گم شدن امام حسن و امام حسين(عليهماالسلام) در دوران كودكى و نگرانى پيامبر و حضرت زهرا(س) نسبت به جان آن دو فرزند عزيز و يافته شدن آن دو از زير درختى در باغ ابى دحداح, پيامبر نگرانى و بيم خويش را از كيد يهود نسبت به جان حسن و حسين(عليهماالسلام) ابراز فرمود.(8)
    
    اين رشته, بسيار دراز دامن است و به همين اشاره بسنده مى كنيم.
    
    3 . هواپرستى امت
    
    بيش ترين نقل هاى روايى درباره نگرانى پيامبر, نسبت به همين موضوع است, يعنى عارضه تبعيت از هواى نفس و در سرپروراندن آرزوهاى دور و دراز, كه نشانه وابستگى به دنيا و مظاهر آن است, نتيجه طبيعى اين دو بيمارى اخلاقى, دور شدن از حق و فراموش كردن قيامت است و همين, براى سقوط يك فرد يا امت كافى است.
    
    اين نگرانى با تعابير متفاوت و متواتر نقل شده كه به چند نمونه اشاره مى شود:
    
    ((ان اخوف ما اخاف عليكم اتباع الهوى و طول الامل, اما اتباع الهوى فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسى الاخره(9); آنچه كه بيش از هر چيز بر شما بيم دارم, پيروى از هواى نفس و آرزوى دراز است; هواپرستى,[ آدمى را] از حق باز مى دارد و آرزوى دراز, آخرت را از ياد انسان مى برد.))
    
    اين مضمون با عباراتى شبيه همين, از حضرت على(ع) و امامان ديگر نيز نقل شده است.
    
    پيامبرخدا(ص) در سخنى ديگر فرموده است:
    
    ((شر ما اتخوف عليكم اتباع الهوى و طول الامل, فاتباع الهوى يصرف قلوبكم عن الحق و طول الامل يصرف هممكم الى الدنيا...(10); بدترين چيزى كه بر شما بيمناكم, پيروى از هواى نفس و طول آرزوست; هواپرستى, دل هايتان را از حق برمى گرداند و آرزوى دراز, همت هاى شما را به دنيا مصروف مى سازد...))
    
    4 . دنيا زدگى
    
    نگرانى ديگر پيامبر آن بود كه با دست يافتن مردم به مال و ثروت و چشيدن شيرينى دنيا, دل هاى آنان دنيا زده شود و از ارزش ها دست بشويند و در كسب ها و در آمدها مراعات حلال و حرام ننمايند و هدفشان انباشتن ثروت و افزودن مكنت باشد, از هر راه كه باشد. نتيجه اين دنيازدگى, فراموشى خدا و آخرت و در نهايت, سقوط اخلاقى است و دور شدن از ساده زيستى و گرفتارى در دام تجملات.
    
    حضرت رسول(ص) مى فرمايد:
    
    ((لكنى اخاف ان يفتح عليكم الدنيا بعدى فينكر بعضكم بعضا و ينكركم اهل السمإ عند ذلك; (11) بر شما از آن بيم دارم كه پس از من دنيا به روى شما گشوده شود (و به دنيا و ثروت برسيد.) آنگاه يكديگر را نشناسيد! آن وقت است كه آسمانيان هم شما را نشناسند.
    
    و در بيانى ديگر چنين مى فرمايد:
    
    ((ان اخوف ما اتخوف على امتى من بعدى هذه المكاسب المحرمه و الشهوه الخفيه و الربا; (12) بيش ترين بيمى كه بر امت خودم پس از خويش دارم, اين كسب هاى حرام و در آمدهاى نامشروع و شهوت پنهانى و رباست.))
    
    سرمستى مال و طغيان ثروت, خيلى ها را بر زمين مى زند و بسيارى از مدعيان ايمان, از ((آزمايش پول)) موفق بيرون نمىآيند و پاى اراده شان در لغزشگاه مال دنيا مى لغزد و به عياشى و بى دردى مبتلا مى شوند. اين نگرانى را رسول خدا(ص) در ذيل چند نگرانى ديگر بيان كرده و اين گونه اشاره فرموده است: ((او يظهر فيهم المال حتى يطغوا و يبطروا; (13) بيم آن دارم كه... يا ثروت در ميان آنان آشكار شود, تا آن جا كه به طغيان و سرمستى برسند.))
    
    و در حديث ديگرى تعبير ((او دنيا تقطع رقابكم...))(14) آمده است, ((دنيايى كه گردن هاى شما را قطع مى كند.))
    
    حوادث پس از رحلت پيامبر و مسابقه برخى از امت او در زراندوزى و دنياطلبى و روى آوردن به كاخ و تجملات و عيش و نوش و... شاهدى بر درستى نگرانى رسول خدا از آينده امت خويش است.
    
    5. فتنه و گمراهى
    
    به هم آميختن حق و باطل و آشفته ساختن مرزها و معيارها و زير پاگذاشتن اصول و انكار مسلمات دين, موجب مى شود عده اى از هدايت دست بشويند و گمراه شوند. در اين جا نقش آنان كه كار فكرى مى كنند و با افكار و انديشه هاى مردم سروكار دارند, حساس تر است.
    
    دانايان و دانشمندان, همچنين زمامداران و مسئولان نيز درگمراه شدن مردم نقش دارند و اگر بلغزند, جامعه را به اشتباه و لغزش مى اندازند. در اين زمينه ها به چند حديث اشاره مى كنيم:
    
    آن حضرت فرمود:
    
    ((انما اخاف على امتى الائمه المضلون...;(15) بر امت خويش, از زمامداران گمراه كننده بيمناكم.))
    
    و فرمود: ((انى اخاف عليكم استخفافا بالدين و بيع الحكم و قطيعه الرحم و ان تتخذوا القرآن مزامير, تقدمون احدكم و ليس بإفضلكم;(16) بر شما از آن بيم دارم كه دين, سبك شمرده شود; حكم و داورى, خريد و فروش شود; پيوندهاى خانوادگى از هم بگسلد; قرآن را وسيله ساز و آواز قرار دهيد و كسانى را جلو بيندازيد كه برترين شما نيستند.))
    
    در حديثى ديگر, نگرانى پيامبر خدا از لغزش عالمان و مجادله منافقان با قرآن و دنياطلبى بيان شده است و اين كه در اين سه مورد, انسان بايد خود را متهم بداند و از اين لغزش گاه ها مصون و در امان نپندارد.(17)
    
    همچنين گمراهى پس از هدايت, فتنه هاى گمراه كننده, شكم و شهوت, از عوامل ديگر نگرانى آن حضرت به شمار آمده است, آن جا كه مى فرمايد:
    
    ((ثلاثه اخافهن على امتى من بعدى: الضلاله بعد المعرفه و مضلات الفتن و شهوه البطن و الفرج))(18)
    
    در حديثى سه خصلت ديگر موجب نگرانى حضرت رسول بيان شده است: يكى آن كه قرآن را به غلط تإويل كنند و معانى و تفاسير آن را نادرست و به دلخواه و مطابق سليقه و گرايش خود معنى كنند, ديگر آن كه در پى لغزش عالمان باشند تا از رهگذر مطرح ساختن اشتباهات علما, به فتنه گرى و تشويش اذهان بپردازند, سوم آن كه با فراوان شدن مال و ثروتشان دچار اسراف و اتراف و طغيان و خوشگذرانى شوند. و اينك متن حديث:
    
    ((انما الخوف على امتى من بعدى ثلاث خصال: ان يتإولوا القرآن على غير تإويله او يتبعوا زله العالم, او يظهر فيهم المال حتى يطغوا و يبطروا...))(19)
    
    6. سلطه و نفوذ منافقان
    
    هميشه بزرگ ترين خطر براى هر نهضت و انقلاب, يا مكتب و آيين, تحركات عناصر نفوذى بيگانه به داخل مجموعه هاى خودى و انقلابى بوده است. نفاق, همزبانى و همراهى ساختگى دروغين كسانى با امت اسلام است كه در دل, هيچ عقيده اى به مبانى و ارزش ها ندارند و با زبان بازى و زرنگى و همرنگى ظاهرى, خود را داخل نيروها جا مى زنند و از پشت ضربه مى زنند.
    
    رسول خدا(ص) در طول دوران حكومت در مدينه, با پديده منافقان دست به گريبان بود, و عميق تر آن كه كسانى در زمره اصحاب و همراهان او بودند كه در دل عقيده اى به دين و رسالت نداشتند, اما با گفتن شهادتين و شركت صورى در نماز و برنامه هاى ديگر, خود را در صفوف مسلمانان جا زده بودند و پس از رسول خدا, براى اعاده جاهليت و شرك, به دست و پا افتادند و فتنه گرىها كردند.
    
    نگرانى رسول خدا از اين دشمنان خوش خط و خال اما زهرآگين بود, نه از مومن يا كافر, كه ايمان يا كفر خويش را به صراحت اظهار مى كردند.
    
    فرموده است: ((ولكنى اخاف عليكم كل منافق حلواللسان...;(20) از منافق شيرين زبانى بر شما بيمناكم كه حرف هايش برايتان آشناست, ولى عمل و رفتارش به گونه اى است كه نمى شناسيد.))
    
    در حديث ديگر, صريح تر بيان فرموده است:
    
    ((انى لا اتخوف على امتى مومنا و لا مشركا, فاما المومن فيحجزه ايمانه و اما المشرك فيقمعه كفره, ولكن اتخوف عليكم منافقا عليم اللسان, يقول ما تعرفون و يعمل ما تنكرون;(21) من هرگز بر امتم از سوى مومن و مشرك بيمناك نيستم; مومن را ايمانش باز مى دارد و مشرك را كفرش ريشه كن مى سازد. ليكن نگرانى و بيم من بر شما از سوى منافق دانا زبان است كه مى گويد آنچه را مى شناسيد و عمل مى كند آنچه را نمى شناسيد.))
    
    چنين منافقانى كه مجهز به دانش دين و آشنا به زبان انقلاب اند, در پيكره امت اسلامى نفوذ مى كنند و به نام دين حرف مى زنند و عمل مى كنند و از درون ضربه مى زنند. چنين كسانى پس از پيامبر خدا, بر سرنوشت دين و دنيا و حكومت و خلافت مسلط شدند و اوج آن, استيلاى امويان برخلافت اسلامى بود كه پس از قدرت يافتن, كفر درونى خويش را آشكار ساختند و ضربه هاى جبران ناپذير زدند. معاويه و يزيد را از بارزترين آنان مى توان شمرد.
    
    نگرانى رسول خدا از نقش منافقان, هشدارى براى فرزندان انقلاب و مسلمانان آگاه است كه نامحرم را به حريم نظام اسلامى راه ندهند و فريب چهره هاى انقلابى نما و حرف ها و شعارهاى فريبنده را نخورند كه آنچه مى گويند, تنها در نوك زبان است, نه در ژرفاى دل و عمق باور.
    
    7 . جعل و نسبت هاى دروغ
    
    دروغ بستن به رسول خدا(ص) هم در زمان حيات آن حضرت بود و آزارش مى داد كه كسانى حرف هايى را به دروغ از قول حضرتش نقل مى كردند, هم نسبت به آينده و پس از وفاتش نگران آن بود كه هركس هرچه را مى خواهد به او نسبت دهد و حاكمان براى توجيه مفاسد خويش يا كوبيدن هركس و هرچيزى, به حديثى ساختگى از زبان پيامبر, تمسك جويند.
    
    پيامبر, كسانى را كه به او دروغ بندند, نفرين و لعنت كرده است و وعده دوزخ بر ايشان داده است.(22)
    
    از جمله در خطابه بليغ و تاريخى خويش در ((حجه الوداع)), كه بسيارى از گفتنى ها, توصيه ها, هشدارها و نگرانى ها را بيان نمود, چنين فرموده است:
    
    ((قد كثرت على الكذابه و ستكثر, فمن كذب على متعمدا فليتبوإ مقعده من النار;(23) دروغ بستن بر من بسيار شده و در آينده هم افزايش خواهد يافت. پس هركس به عمد, بر من دروغ بندد, جايگاهش را در آتش دوزخ فراهم سازد.))
    
    شگفتا كه اين خطر و اين جنايت, در زمان ما نيز وجود دارد و حضرت امام خمينى(ره) نيز اين نگرانى را نسبت به آينده داشتند, از اين رو در صفحه آخر وصيت نامه سياسى, الهى خويش به صورت تذكر افزودند: ((اكنون كه من حاضرم, بعضى نسبت هاى بى واقعيت به من داده مى شود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود. لهذا عرض مى كنم آنچه به من نسبت داده شده يا مى شود, مورد تصديق نيست, مگر آن كه صداى من يا خط من و امضاى من باشد, يا تصديق كارشناسان, يا در سيماى جمهورى اسلامى چيزى گفته باشم.))(24)
    
    جالب است كه رسول خدا(ص) نيز براى تشخيص صحت يا نادرستى آنچه ازقول او در آينده نقل مى شود, معيار ارائه فرموده و آن, ((عرضه بر كتاب خدا)) است تا هرچه كه مخالف قرآن كريم باشد, از اعتبار ساقط شود.
    
    8 . تكذيب تقدير و تصديق نجوم
    
    از نگرانى هاى رسول خدا(ص) در زمينه سست شدن ايمان ها و عقيده هاى توحيدى, آن بود كه مردم بتدريج به نقش خدا و تقديرات الهى در حوادث, كم اعتقاد شوند, برعكس به آنچه منجمان و ستاره شناسان مى گويند, دل بندند و تدبير و برنامه ها و تصميم هاى خود را براساس علم نجوم تنظيم كنند. در حديث هاى مكررى اين نكته مطرح شده است, از جمله:
    
    ((اخاف على امتى خصلتين: تكذيبا بالقدر و تصديقا بالنجوم))(25)
    
    ((ان اخوف ما اخاف على امتى, التصديق بالنجوم و التكذيب بالقدر و ظلم الامه))(26)
    
    در حديث دوم, ((ظلم به امت)) نگرانى و بيم ديگرى است كه افزوده است.
    
    در حديثى هم از سه نكته اظهار نگرانى فرموده است: يكى از ستم و تعدى حاكمان و مسئولان در حق مردم, ديگرى تكذيب تقديرات الهى و سوم باران طلبيدن از ستاره ها و حركت نجوم; يعنى به جاى آن كه خدا را منشإ بركت آسمان و نزول باران بدانند و از او آب و باران بطلبند, اين بركت را از ستاره ها و جهش و سقوط آنها بدانند. اين باور در جاهليت وجود داشت, رسول خدا بيم آن داشت كه روىآوردن به ستاره به جاى خدا بار ديگر زنده شود و عقيده توحيدى خلل پذيرد. اينك متن حديث نبوى:
    
    ((اخاف على امتى ثلاثا: استسقإ بالانوإ و حيف السلطان و تكذيبا بالقدر))(27)
    
    
    اينها برخى از نگرانى هاى حضرت محمد(ص) بود كه نسبت به آينده امتش و در دوره پس از خودش داشت و به تناسب آنها, هشدار مى داد و موعظه مى كرد.
    
    دامنه اين بحث را مى توان گسترده تر از اين قرار داد. آنچه خوانديد, گذرى شتابان از اين وادى بود و در استخراج احاديث, عمدتا به يك منبع (بحارالانوار) استناد شد, و گرنه سخن بسيار است و نگرانى هاى حضرت رسالت نيز, فراوان.
    
    
    پى نوشت ها:
    
    1. مائده / 67.
    
    2. بحارالانوار, ج 37, ص 170.
    
    3. همان, ج 39, ص 342 و ج 85, ص 89.
    
    4. همان, ج 33, ص 153.
    
    5. همان,ج 39 ص 76 و ج 40, ص 29 و 35.
    
    6. عوالم العلوم, حضرت زهرا(س), ص392.
    
    7. بحارالانوار, ج 28, ص 48.
    
    8. همان, ج 43, ص 313.
    
    9. همان, ج 32, ص 355.
    
    10. همان, ج 74, ص 117, 188, 293 و 296 و ج 2, ص 106.
    
    11. همان, ج 79, ص 137.
    
    12. همان, ج 70, ص 158 و ج 100, ص 54.
    
    13. همان, ج 69, ص 63.
    
    14. همان, ج 70, ص 92.
    
    15. همان, ج 28, ص 32.
    
    16. همان, ج 69, ص 227 , ج 71, ص 92 و ج 76, ص 243.
    
    17. همان, ج 2, ص 49.
    
    18. همان, ج 22, ص 451, ج 10, ص 368 و ج 68, ص 269.
    
    19. همان, ج 2, ص 42 و ج 69, ص 63.
    
    20. همان, ج 33, ص 588.
    
    21. همان, ج 2, ص 110 و ج 33, ص 549 و 582.
    
    22. اضوإ على السنه المحمديه, محمود ابوريه, ص 62.
    
    23. سفينه البحار, ج 7, ص 456.
    
    24. ر.ك: وصيت نامه سياسى, الهى امام خمينى(ره), تذكرات پايانى.
    
    25. بحارالانوار, ج 55, ص 277.
    
    26 و 27. همان, ص 330.

جواد محدثي


نوشته شده در   سه شنبه 20 اسفند 1387  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode