عضو هسته علمی مؤسسه کلامی احیا همدان گفت: عابس بن شبیب یکی از هفتاد و دو تن شهدای کربلاست که مجنون اباعبدالله بود و با دلاوری در جنگ بیش از ۹۰۰ نفر از سپاه ابن سعد را هلاک کرد. او در محبت حیدر کرار حضرت علی بن ابیطالب(ع) و اباعبدالله از افراد طراز اول بهشمار میرفت.
یاران امام حسین(ع)حجتالاسلام سجاد جمشیدی، عضو هسته علمی مؤسسه کلامی احیا و مدرس حوزه علمیه در همدان، در گفتوگو با ایکنا از همدان، اظهار کرد: عابس بن شبیب از دلاوران، سخنوران، عابدان و شب زندهداران شیعه بود. در محبت حیدر کرار حضرت علی بن ابیطالب(ع) از افراد طراز اول بهشمار میرفت.
او از قبیله بنی شاکر، شاخهای از قبیله حمدان بود که همه آنها از شجاعان جنگ بودند و آنها را فتیان الصباح یعنی جوانمردان صبح لقب داده بودند و همگی از علاقهمندان به اهلبیت(ع) بودند. امیرالمؤمنین(ع) درباره آنها فرموده بود: اگر تعداد قبیله بنی شاکر به ۱۰۰۰ نفر از مردم میرسید خدای تعالی عبادت میشد چنانکه باید عبادت شود.
عابس در روز عاشورا خدمت اباعبدالله الحسین(ع) رسید و خدمت حضرت عرضه داشت: یا اباعبدالله به خدا قسم در روی زمین هیچ آفریدهای نیست که دور باشد یا نزدیک، خویشاوند باشد یا بیگانه که از تو نزد من گرامیتر و محبوبتر باشد، اگر میتوانستم به چیزی عزیزتر از جانم و خونم ستم و قتل را از تو دفع کنم در آن سستی نمیکردم و انجام میدادم.
آنگاه با حضرت وداع کرد و گفت: گواه باشید که من بر هدایت و دین شما و پدر بزرگوارتان میباشم. سپس شمشیر کشیده و به جانب دشمن حمله کرد و همچون شیری میغرید و فریاد میزد: عَلَی رَجُلٍ علی رجلٍ آیا مردی هست که به مبارزه بیاید؟ کسی جرئت نمیکرد که به میدان مبارزه با او برود.
ربیع بن تمیم از لشکریان عمر سعد میگوید: چون عابس را دیدم و شناختم و سابقه او را در جنگها میدانستم که از دلاوران و از همه شجاعان شجاعتر است، بنابراین به سپاه عمر سعد گفتم هذا اَسَدُ الْاُسُودِ، هذا ابنُ ابی شبیبٍ این شیر شیران پسر ابن شبیب میباشد مبادا یک به یک به مبارزه با او بروید کسی توان مقابله با او را ندارد.
عابس نزدیک آنها شد و گفت رَجُلٌ برجلٍ یعنی یک مردی به مصافم بیاید کسی جلو نرفت. عابس گفت: دو نفری بیایید کسی جرئت نکرد. گفت: سه نفری بیایید باز هم کسی نرفت و همینطور گفت تا رسید به اینکه گفت ۱۰ نفری بیایید مردم ترسیدند و از دور او پراکنده شدند.
این کار بر عمر سعد گران آمد و فریاد برآورد او را سنگباران کرده و یکباره بر او حمله کنند، پس به یکباره سپاه به طرف او حمله کردند. عابس چون این حال را مشاهده کرد زره از تن درآورد و کلاه خود از سر برداشت و با تن و سر برهنه بر آنها حمله کرد.
فردی از میان سپاه امام حسین(ع) فریاد برآورد: اَجَنَنْتَ یا عابس؟ ای عابس آیا مجنون و دیوانه گشته شدهای؟ عابس فریاد زد: حبُ الحسین جنَّنی آری محبت به حسین(ع) این گونه مرا دیوانه کرده و از خود بیخود شدهام. میآمد عابس، در بین میدان فریاد میزد، اینگونه از جان: «حُبُ الحسین اَجَنَّنی.»
ربیع بن تمیم گوید به خدا قسم دیدم که عابس به هر طرف حمله میکرد بیش از ۲۰۰ نفر از او میگریختند و بر روی یکدیگر میریختند و به همین علت هم تعداد زیادی به هلاکت رسیدند تا اینکه راوی گوید در حدود ۹۰۰ نفر از آنها به درک واصل شدند.
عابس همچنان میجنگید تا آنکه لشکر از هر سو او را فرا گرفتند و از زیادی زخم سنگ و شمشیر و نیزه از پای درآمد و سپاهیان عمر سعد بر سر پیکر او به نزاع افتادند چرا که هر یک از آن سنگدلان برای فخر و شرف خویش تلاش میکردند تا کشتن و بریدن سر مبارکش را به خود اختصاص دهند. سرانجام ابن سعد ملعون به این نزاع پایان داد و خود سر عابس را از تن جدا کرد و گفت او را یک نفر نکشته است.
عابس دلاور مردی بود که محبت سیدالشهدا(ع) قلبش را مملو کرده بود و این چنین عاشقانه جانش را در دفاع از فرزند فاطمه(س) فدا کرد و قطرات خونش پیام داد که «هر کس از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست.»