اسفندیاری ضمن تاکید بر این نکته که ماجرای معروف دیدار امام حسین(ع) و محمد حنفیه در شهر مکه با اشکالات تاریخی و کلامی زیادی مواجه است به پنج اشکال تاریخی آن از جمله ضعف سند و وجود اخبار معارض آن اشاره کرد.
به گزارش ایکنا، جلسه نقد و بررسی کتاب «مقتل پیوسته» نوشته آیتالله محمد محمدیریشهری چهارشنبه ۲۵ مرداد در مرکز پژوهشهای تاریخ اسلام برگزار شد.
در ابتدا این نشست حجتالاسلام و المسلمین طباطبایینژاد از پژوهشگران همکار در تألیف کتاب به معرفی کتاب پرداخت که در ادامه میخوانید؛
کتاب دانشنامه امام حسین(ع) از نظر گستره تحقیق و بررسی ابعاد مختلف شخصیت و زندگی امام حسین(ع) یک کار بیبدیل و کمنظیری است. کمتر ما متنی با رویکرد انتخاب منابع معتبر به این گستردگی داریم. عموما گفته میشود اگر بخواهیم بر اساس منابع معتبر درباره امام حسین(ع) کتاب بنویسیم فقط باید بگوییم امام حسین(ع) کشته شد در حالی که ما بر اساس منابع معتبر، چهارده جلد کتاب پیرامون این موضوع منتشر کردیم. در این اثر ما از منابع قرن سوم و چهارم تا قرن نهم استفاده کردیم و حجم عظیمی از مطالب فراهم آمد. البته رویکرد ما خیلی سختگیرانه نبود و نمیخواهیم رویکرد فقها در رجال را داشته باشیم.
بعد از انتشار دانشنامه امام حسین(ع) کتابهایی از دل او متولد شد که یکی از آنها شهادتنامه امام حسین(ع) است. چون بخش شهادت بیشتر مورد نیاز و توجه بود این بخش را به صورت مجزا منتشر کردیم. از آن جهت که کار دارالحدیث متنمحور بود ما عین متون را نقل کردیم نه اینکه بازنویسی کنیم، لذا در برخی از این متون تکرارهایی هست، رفت و برگشتهایی هست. بعضی که اهل پژوهش نباشند فکر میکنند شما متن تکراری آوردید. به همین خاطر این امر برای کسانی که میخواهند از مقتل استفاده کنند، خیلی مناسب نبود. لذا دانشنامه با همه عظمتی که داشت آنطور که باید میان توده مردم رواج پیدا نکرد. شاید یک علتش هم این باشد ما اهل مطالعه نیستیم.
بعدها پیشنهاد شد که متون مقتل به هم پیوند بخورد لذا ما سعی کردیم متون را به هم بپیوندیم لذا نامش را مقتل پیوسته گذاشتیم. از عنوان کتاب دو معنا برداشت میشود: یک اینکه سعی کردیم متون را به هم بپیوندیم، دوم اینکه مقتل امام حسین(ع) پیوسته است و تا کنون ادامه دارد. البته شاید اسامی بهتری هم برای کتاب پیشنهاد شود. ما آمدیم نسخه اول را آزمایشی قرار دادیم. ما این پیوستگی را ادامه دادم ولی هر جا وثاقت متن پیوستگی را به هم میزد پیوستگی را ترجیح دادیم.
خواستیم در این اثر هر حرف معتبری را بیاوریم تا ساحت وسیعی در حرفهای عاطفی و شایسته مجالس عزا تولید کنیم تا فضای روضههای ضعیف را تنگ کنیم. ما نیامدیم هیچ متن ضعیفی را نقد کنیم. نقدها را در دانشنامه امام حسین(ع) آوردیم. اینجا آمدیم آنچه قابل ارائه در مجالس عزا هست نقل کردیم. اساسا خیلی از روضهها هست که معتبر است ولی در مجالس عزاداری نقل نمیشود.
به هر حال مقتل پیوسته از دل دانشنامه به وجود آمده و هدفش این بوده آنچه در متون معتبر بوده بیاورد و از منابع غیر معتبر استفاده نکند تا اگر مردم میخواهند مراسم سوگ برپا کنند متن معتبری در اختیار داشته باشند.
در ادامه نشست محمد اسفندیاری؛ عاشوراپژوه به عنوان ناقد سخن گفت که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
درباره این کتاب مقتل پیوسته میتوان سلسله بحثهای کلی داشت، ولی ما میتوانیم از کلیات بگذریم و بر برخی مصادیق انگشت بگذاریم. من قبلا درباره کلیات کتاب و عنوان کتاب صحبت کردم لذا شاید بهتر باشد روی مصادیق و جزئیات دست بگذاریم.
این کتاب ارزندهای است، آموزنده است، خیلی رویش زحمت کشیدند، بیشتر از اینکه ایشان در وصف این کتاب گفتند در وصف این کتاب میتوان گفت. این اثر حاصل دوازه سال کار در دارالحدیث از سوی زبدهترین محققان دارالحدیث است. اگر این کتاب سی سال پیش منتشر میشد یعنی سال ۷۲ یک بمب خبری بود و گفته میشد کتاب مهمی منتشر شده است، اگر ۵۰ سال پیش بود میگفتند، شاهکار است ولی جامعه علمی ما در این سالها خیلی رشد کرده و این اثر را کتاب متداول میبیند.
در صفحه ۱۲۹ و ۱۳۰ کتاب گفته شده هنگامی که امام حسین(ع) میخواست از مکه به سمت کوفه برود محمد حنفیه جلو آمد و به امام گفت کجا میروید؟ امام به محمد بن حنفیه فرمود: من پیامبر(ص) را دیدم که به من فرمود حسین(ع) خروج کن خدا میخواهد تو را کشته ببیند. محمد حنفیه میگوید چرا زن و بچه را همراه میبرید؟ امام میفرماید خدا میخواهد آنها را اسیر ببیند. این را فراوان در مجالس و منابر شنیدید و در کتابها هست. در هزاران کتاب این حدیث نقل شده است. اگر شما این حدیث را بپذیرید یک سلسله مشکلات تاریخی جدی دارد، یک سلسله مشکلات کلامی جدی دارد. اگر مشکلات تاریخی را حل کنید تازه یک عده از نظر کلامی با شما بحث میکنند.
ماجرای دیدار، نخستین بار در لهوف نقل شده است
من از بحثهای کلامی میگذرم. اگر اشکالات از نظر تاریخ درست شود، میشود وجه کلامی برایش پیدا کرد. به این حدیث چند اشکال وارد است. اولین مأخذ این روایت لهوف سید بن طاووس است. تا قبل سید بن طاووس یعنی طی هفتصد سال در هیچ منبعی نیامده است. در تاریخ یعقوبی نیامده، در تاریخ طبری نیامده، در الارشاد نیامده. هفتصد سال این حدیث نیست و به یکباره پیدا میشود. سید سندش را در لهوف نیاورده است و برای ما مرسل است. علاوه بر اینکه سند ندارد، معارض هم دارد.
اشکال دیگرش این است که در بهترین چاپها که محققان تصحیح کردند، این بزرگواران گفتند در بسیاری از نسخههای خطی لهوف این نقل نیست یعنی این روایت در نسخههای مورد اعتماد نیست. لهوف کتاب خوشخوانی است و چون اینطوری بوده هرکس آمده یک مطلبی به آن افزوده است. پس سند ندارد. معارض هم دارد، تا قرن هفتم هم نقل نشده است.
محمد حنفیه در مدینه بود، نه در مکه
اگر هم سید این را نقل کرده باشد، خود سید به این حدیث اعتقاد ندارد، چون در جای دیگری برخلاف این حدیث مینویسد: شاید علت اینکه امام خانواده را برد این بود اگر در حجاز میماندند، یزید دستور میداد آنها را دستگیر کنند. از اینجا معلوم میشود خود سید به آن خبر اعتماد ندارد. اشکال پنجم این است امام در مکه با محمد بن حنفیه دیدار میکند، حال آنکه در منابع متعدد تاریخی آمده محمد بن حنفیه در مدینه ماند و به مکه نیامد و دیداری با امام در مکه گزارش نشده و حتی گزارش شده هنگامی که امام از مکه حرکت کرد به کوفه برود، وقتی خبر به محمد در مدینه رسید ایشان داشت وضو میگرفت و شروع به گریستن کرد. این پنج اشکال به این حدث وارد است و نمیشود به این حدیث اعتماد کرد.
در صفحه ۲۳۴ کتاب، امام زینالعابدین(ع) میفرماید: در شب عاشورا، نشسته بودم و امام شعری خواند که همان شعر معروف «یا دهر اف لک من خلیل» است. از این شعر مشخص بود فردا امام شهید میشود. حضرت زینب(س) ناراحت میشود و امام ایشان را به بردباری دعوت میکند. در ادامه همین روایت آمده حضرت زینب(س) به امام میفرماید: پدر و مادرم فدایت، آیا میخواهی کشته شوی؟ امام میفرماید: «لَوْ تُرِكَ الْقَطَا لَنَام» یعنی اگر مرغ قطا را یک شب راحت بگذارند، میخوابد. این یک ضرب المثل است. معنایش این است کسی را مجبور کنند به کاری که خوشش نمیآید. پس حضرت خواستند: بفرمایند من نمیخواهم کشته شوم و کشته شدن را مکروه میدانم.
اتفاقاً وقتی یاران معاویه حجر بن عدی را میگیرند، به او میگویند گردنت را دراز کن ولی او گردنش را دراز نمیکند یا وقتی هانی بن عروه را میگیرند، میخواهند گردنش را بزنند او هم میگوید دوست ندارم، کشته شوم و گردنم را دراز نمیکنم. من این رفتار را میپذیرم نه رفتار سقراط را که جام زهر را سرکشید.
این معارض با حدیثی است که عرض کردم. آنجا حدیث میگوید خدا میخواهد من کشته شوم، من هم میخواهم کشته شوم، ولی اینجا میگوید دارند مرا به کشته شدن مجبور میکنند و از نظر من متن دوم درست است و متن لهوف درست نیست...