«رابرت اوپنهایمر» که با نام پدر بمب اتمی شناخته میشود، زندگی و سوابق کاری پیچیدهای دارد. بمب اتم ساخت اوپنهایمر به نسلکشی در هیروشیما و ناگاساکی منجر شد و آینده کاری این فیزیکدان را تحت تاثیر قرار داد.
به گزارش ایسنا و به نقل از بیزینس اینسایدر، «جولیوس رابرت اوپنهایمر»(Julius Robert Oppenheimer) سرپرست پروژه بمب اتمی بود. او دهها سال به عنوان مدرس فیزیک کار کرد و چندین اکتشاف علمی قابل توجه از جمله پیشبینی سیاهچالهها را ۳۰ سال پیش از تبدیل شدن به یک نظریه رایج انجام داد.
همکاران و دوستانش او را «اوپی»(Oppie) صدا میکردند. او مردی لاغر و خمیده بود که میتوانست متواضع، بیثبات و نامعقول باشد.
در طول پارانویای جنگ سرد در دهه ۱۹۵۰، دشمنان سیاسی اوپنهایمر از گذشتهاش برای حذف مجوز امنیتی او استفاده کردند و او در نهایت به دانشگاه بازگشت.
در فیلم جدید «کریستوفر نولان»(Christopher Nolan) با نام اوپنهایمر، زندگی این دانشمند به تصویر کشیده شده و «کیلین مورفی»(Cillian Murphy) نقش او را بازی کرده است.
تولد یک فیزیکدان پرحاشیه!
اوپنهایمر در ۲۲ آوریل ۱۹۰۴ در نیویورک به دنیا آمد. اوپنهایمرها یک خانواده ثروتمند یهودی آلمانی بودند. پدر اوپنهایمر درآمد خود را از تولید لباس به دست میآورد و آنها در آپارتمانی در محله آپر وست ساید زندگی میکردند.
اوپنهایمر به مدرسه «Ethical Culture School» رفت که بر تربیت کردن دانشآموزان وقف خدمت تمرکز داشت. او برای سرگرمی، مواد معدنی جمعآوری میکرد و شعر میخواند.
اوپنهایمر از این مدرسه فارغالتحصیل شد و در سال ۱۹۲۲ به «کالج هاروارد»(Harvard College) رفت. برنامه او این بود که شیمیدان شود اما نظر خود را به سرعت به فیزیک تغییر داد. اوپنهایمر به طور جدی و گسترده مطالعه کرد و در کنار رشته تحصیلی خود، در کلاسهای فلسفه، ادبیات و دین شرق نیز شرکت داشت. او مقطع چهار ساله کارشناسی را در سه سال به پایان رساند و با افتخار فارغالتحصیل شد.
اوپنهایمر پس از فارغالتحصیلی، به «دانشگاه کمبریج» رفت تا زیر نظر «لرد رادرفورد»(Lord Rutherford) فیزیکدان برجسته هستهای، فیزیک اتمی را مطالعه کند.
سپس، اوپنهایمر به «دانشگاه گوتینگن»(University of Gottingen) آلمان رفت تا زیر نظر دکتر «مکس بورن»(Max Born) دانشمند مشهور اتمی، تحصیل کند. او در سال ۱۹۲۷ فارغالتحصیل شد.
دکتر بورن بعدها گفت که اوپنهایمر آشکارا باهوش بود اما امکان داشت سر کلاس صحبت کند و میان حرف سخنرانان بدود تا آنچه را که سعی داشتند بگویند، برایشان توضیح دهد.
در این دوره، اوپنهایمر با افسردگی دستوپنجه نرم میکرد. او با چندین روانکاو ملاقات داشت اما یک تور دوچرخهسواری در جزیره «کرس»(Corsica) و خواندن کتاب «در جستجوی زمان از دست رفته» نوشته «مارسل پروست»(Marcel Proust) را عوامل بهبود دوباره خود عنوان کرد.
اوپنهایمر شخصیت پیچیدهای داشت. او مشروبات الکلی مینوشید، مدام سیگار میکشید و با کلاه «شاپو» که همیشه به سر میگذاشت، قابل تشخیص بود. او میتوانست بسیار بیپروا باشد. به عنوان مثال، زمانی که دانشآموز بود، با قطار مسابقه داد که به تصادف خودروی او ختم شد. او بدون اینکه آسیبی ببیند، از صحنه تصادف دور شد.
اوپنهایمر مورد انتقاد قرار گرفت که چرا خود را از نظر فکری بیش از اندازه ضعیف کرده است اما هرگز در هوش و ذکاوت او شکی وجود نداشت. او لاتین، فرانسه، آلمانی و یونانی میدانست و بعدها سانسکریت را نیز آموخت تا بتواند متون مهم هندی را بخواند.
به گفته «هانس بیته» فیزیکدان آمریکایی آلمانیالاصل، اوپنهایمر یکی از پیچیدهترین مدرسان فیزیک در آمریکا بوددر سال ۱۹۲۹، اوپنهایمر به آمریکا بازگشت و تدریس را آغاز کرد. او در «مؤسسه فناوری کالیفرنیا» در پاسادنا و «دانشگاه کالیفرنیا برکلی» درس داد. اگرچه کار او در این زمینه اغلب خوب اما نه به خوبی برخی از همسالانش در نظر گرفته میشد اما او در کلاس درس عالی بود.
اوپنهایمر برخلاف سایر استادانی که ممکن بود در جزئیات بیاهمیت غرق شوند، حسی برای مفاهیم جهان واقعی داشت که از نظریات او سرچشمه میگرفت و علاقه دانشجویانش را برمیانگیخت. به گفته «هانس بیته»(Hans Bethe) فیزیکدان آمریکایی آلمانیالاصل، اوپنهایمر یکی از پیچیدهترین مدرسان فیزیک در آمریکا بود.
بیته درباره اوپنهایمر گفت: او مردی بود که همه اسرار عمیق مکانیک کوانتومی را به وضوح درک میکرد و در عین حال، این موضوع را روشن میکرد که مهمترین پرسشها بیپاسخ هستند. جدیت و مشارکت عمیق او، همان حس مبارزهطلبی را به دانشجویان پژوهشگرش داد. او هرگز پاسخهای آسان و سطحی به دانشجویان خود نمیداد، بلکه به آنها میآموخت که روی مشکلات عمیق کار کنند.
اوپنهایمر و سیاست
اوپنهایمر برای مدتی کاملا آکادمیک زندگی کرد. او بعدها گفت که در سالهای اولیه تدریس، هیچ مطلب مرتبط با سیاست یا اقتصاد نمیخواند، هرگز رادیو گوش نمیکرد و حتی تلفن نداشت.
اوپنهایمر در طول دهه ۱۹۳۰ چندین اکتشاف علمی قابل توجه از جمله پیشبینی سیاهچالهها را ۳۰ سال پیش از تبدیل شدن به یک نظریه رایج انجام داد. همچنین، در دهه ۱۹۳۰ بود که اوپنهایمر شروع به گذراندن وقت با کمونیستها کرد.
در سال ۱۹۴۰، او با «کاترین پوئنینگ»(Katherine Puening) زیستشناس و کمونیست سابق ازدواج کرد. شوهر اول کاترین، یک کمونیست بود که در جنگ داخلی اسپانیا درگذشت. اوپنهایمر و کاترین، دو فرزند به نامهای پیتر و کاترین داشتند.
اوپنهایمر که پیشتر خود را غیر سیاسی میدانست، تأثیرات افسردگی و فاشیسم آلمان را بر خود دید. او بعدها گفت که از نحوه رفتار با یهودیان در آلمان عصبانی است.
وی افزود: من دیدم که رکود با دانشجویانم چه میکند. بیشتر آنها نمیتوانستند کار پیدا کنند یا کاری داشتند که درآمد آن کافی نبود. از طریق آنها متوجه شدم که رویدادهای سیاسی و اقتصادی چقدر میتوانند بر زندگی انسانها تأثیر بگذارند. من نیاز به مشارکت بیشتر در زندگی جامعه را احساس کردم.
آغاز یک پروژه خطرناک
در سال ۱۹۴۱، «تئودور روزولت»(Theodore Roosevelt) رئیس جمهور آمریکا، «پروژه منهتن»(Manhattan Project) را در واکنش به اخباری مبنی بر اینکه آلمان موفق به تقسیم کردن اتم شده است، آغاز کرد زیرا این اخبار بدان معنا بود که آلمان ممکن است بتواند سلاح اتمی تولید کند.
روزولت، ژنرال «لسلی گرووز»(Leslie Groves) را برای اجرای پروژه منصوب کرد و دو میلیارد دلار بودجه را به آن اختصاص داد. همچنین، او به کسی نیاز داشت که آزمایشگاه بمب او را سرپرستی کند و اوپنهایمر را انتخاب کرد.
اوپنهایمر پیشتر نگرانیهایی در مورد کار کردن روی تلاشهای جنگی داشت اما پیشنهاد گرووز را پذیرفت و بهترین افراد را برای این کار انتخاب کرد. آنها دو سال آینده را در لس آلاموس، نیومکزیکو با او سپری کردند.
اوپنهایمر، متخصصانی را استخدام کرد که در زمینههای گوناگون مرتبط با انرژی اتمی کار کرده و برخی از باهوشترین افراد جهان بودند. از میان این افراد میتوان دکتر «نیلز بور»(Niels Bohr) فیزیکدان دانمارکی و دکتر «انریکو فرمی»(Enrico Fermi) فیزیکدان آمریکایی ایتالیاییالاصل را نام برد.
در این دوره، اوپنهایمر تحت نظارت مداوم بود. تماسها و نامههای او نیز تحت نظر قرار داشتند. گزارش شد که او با یکی از دوستان قدیمی کمونیست خود ملاقات کرده است. اوپنهایمر به طور غیرمنتظرهای به یکی از ماموران دولتی اعتراف کرد که روسها در تلاش بودهاند تا اطلاعات بیشتری را پیرامون کار آنها در پروژه منهتن کسب کنند. او سه بار تحت بازجویی قرار گرفت و در یکی از بازجوییها، فهرستی از کمونیستها و هواداران آنها ارائه کرد.
با وجود این، اوپنهایمر از کارش برکنار نشد. او به کار خود ادامه داد و حدود ۴۰۰۰ نفر را برای ساخت بمب اتمی در لس آلاموس هدایت کرد. این کار کمی بیش از دو سال طول کشید.
به رغم این که اوپنهایمر به نامعقول بودن شناخته شده بود، به دلیل نحوه اجرای پروژه، به ویژه برای کارآیی و سرپرستی کاریزماتیک خود مورد تحسین قرار گرفت. با وجود این، برخی از کارکنان او گاهی اوقات در مورد این که آیا کار درستی انجام میدهند یا خیر، ابراز نگرانی کردند.
اوپنهایمر توانست کارکنان را متقاعد کند که کار آنها درست است. او به آنها گفت که اگرچه بمب اتمی مشکلاتی را ایجاد میکند اما راهی برای پایان دادن به جنگ است.
وقوع یک فاجعه!
در ساعت ۵:۳۰ صبح روز ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۵، اولین بمب اتمی ساخت بشر منفجر شد و یک ابر به شکل قارچ به ارتفاع ۴۰ هزار فوت در آسمان رسید. این یک موفقیت برای اوپنهایمر بود.
ما میدانستیم که جهان دیگر مانند قبل نخواهد بود. چند نفر خندیدند، چند نفر گریه کردند و بیشتر افراد ساکت بودند.
اوپنهایمر از دور تماشا کرد و وقتی ابر قارچشکل را دید، جمله معروفی در ذهنش نقش بست: «من خودِ مرگ شدهام، ویرانگر جهانها.» این خطی از «بهاگاواد گیتا»(Bhagavad Gita) کتاب مقدس هندو بود که ۷۰۰ بیت دارد. این نقل قول مربوط به زمانی است که «ویشنو»(Vishnu) خدای هندو، به یک شاهزاده دستور میدهد تا وظیفه خود را انجام دهد و به موفقیت جنگی دست یابد.
اوپنهایمر بعدها گفت: ما میدانستیم که جهان دیگر مانند قبل نخواهد بود. چند نفر خندیدند، چند نفر گریه کردند و بیشتر افراد ساکت بودند.
در عرض چند هفته، آمریکا دو بمب اتمی را روی ژاپن انداخت و به جنگ جهانی دوم پایان داد. در پی این انفجار، ۸۰ هزار نفر در هیروشیما و ۴۰ هزار نفر در ناگاساکی کشته شدند. هزاران نفر نیز پس از آن بر اثر مسمومیت با تشعشع جان باختند.
در زمان رها شدن بمبها، اوپنهایمر جشن گرفت و حتی گفت که ای کاش بمب زودتر ساخته میشد تا روی آلمان پرتاب شود اما در مورد قربانیان ژاپنی، ابراز ناراحتی کرد.
من خودِ مرگ شدهام، ویرانگر جهانها!
اوپنهایمر بعدها خطاب به «انجمن فیلسوفان آمریکا»(APS) گفت: ما وحشتناکترین سلاح را ساختهایم؛ چیزی که ماهیت جهان را به طور ناگهانی و عمیق تغییر داده است. چیزی که براساس تمام معیارهای جهانی که در آن بزرگ شدهایم، شیطانی است و با این کار، ما دوباره این پرسش را مطرح کردهایم که آیا علم برای انسان خوب است یا خیر.
در ماه اکتبر، اوپنهایمر با «هری ترومن»(Harry Truman) رئیس جمهور وقت آمریکا ملاقات کرد و به او گفت که احساس میکند دستهایش خونآلود هستند. گزارشها حاکی از این هستند که ترومن منزجر شد و از او رو برگرداند.
اوپنهایمر با وجود گناهش، طی چند سال بعد به یک چهره عمومی مشهور تبدیل شد. عکس او روی جلد مجلات ظاهر شد و به سمت ریاست «کمیسیون انرژی اتمی آمریکا»(AEC) رسید که جای پروژه منهتن را گرفته بود.
اوپنهایمر برای کارهای خود، جوایزی را دریافت کرد که یکی از آنها «جایزه برتری ارتش-نیروی دریایی»(Army-Navy Award of Excellence) در دهه ۱۹۴۰ بود.
با وجود این موفقیتها، اوپنهایمر آشکارا تمایلی به ساخت بمب هیدروژنی نداشت که ۱۰۰۰ برابر قویتر از بمب اتمی باشد.
با وجود این موفقیتها، اوپنهایمر آشکارا تمایلی به ساخت بمب هیدروژنی نداشت که ۱۰۰۰ برابر قویتر از بمب اتمی باشد. موضع او از زمان آغاز جنگ سرد بحثبرانگیز بود.
ترومن در سال ۱۹۴۹ برای ساخت بمب هیدروژنی به کمیسیون انرژی اتمی آمریکا مراجعه کرد و «ادوارد تلر»(Edward Teller) دانشمند مجارستانی را که بعدها پدر بمب هیدروژنی نام گرفت نیز فراخواند اما اوپنهایمر گفت: من نه میتوانم و نه میخواهم این کار را انجام دهم.
اوپنهایمر به جای آمریکا، علنا از یک گروه بینالمللی که کنترل سلاحهای اتمی را در اختیار داشتند، حمایت کرد.
در هر صورت، بیمیلی اوپنهایمر اهمیتی نداشت و بمب هیدروژنی در سال ۱۹۵۲ ساخته و آزمایش شد.
پروژه بمب اتمی آلمان
در اوت سال ۱۹۴۳، اوپنهایمر نوشت: این امکان وجود دارد که آلمانیها تا پایان سال جاری، مواد کافی را برای ساخت تعداد زیادی گجت(بمب اتمی) در اختیار داشته باشند و آنها را همزمان روی انگلستان، روسیه و این کشور رها کنند.
یک ترس مبهم منجر شد که آمریکا تصمیم بگیرد برای ساخت بمب اتمی تلاش کند و هزینههای هنگفتی را متحمل شود.وبسایت «دانشگاه وندربیلت»(Vanderbilt University) در مورد این موضوع نوشته است: در واقع، اوپنهایمر تنها به این دلیل در پروژه منهتن شرکت داشت که مطمئن بود آلمان بمب اتمی را تولید خواهد کرد. یک ترس مبهم منجر شد که آمریکا تصمیم بگیرد برای ساخت بمب اتمی تلاش کند و هزینههای هنگفتی را متحمل شود. آمریکا میترسید که آلمان هیتلری زودتر این کار را انجام دهد.
یکی از دانشمندانی که از آلمان فرار کرده بود، در مورد «ورنر هایزنبرگ»(Werner Heisenberg) برنده آلمانی جایزه نوبل گفت: اگر کسی در جهان بتواند بمب اتمی را بسازد، هایزنبرگ است.
پس از حمله آلمان به لهستان در سال ۱۹۳۹، هایزنبرگ برای کار کردن در دفتر تسلیحات ارتش پیرامون مشکل انرژی هستهای فراخوانده شد و نقش اصلی را در تحقیقات هستهای آلمان بر عهده گرفت که نقش بسیار بحثبرانگیزی بوده است. گروه تحقیقاتی هایزنبرگ در تولید یک رآکتور یا بمب اتمی ناموفق بود. برخی روایات، هایزنبرگ را به سادگی ناتوان معرفی کردهاند اما برخی دیگر معتقدند که او عمدا این تلاش را به تاخیر انداخته یا خرابکاری کرده است. بدین ترتیب، آشکار است که پروژه تسلیحات هستهای آلمان به طور کلی در همان ابتدا، از شور و شوق پروژه منهتن آمریکا برخوردار نبود.
دلیل شکست آلمان در ساخت بمب اتمی، پرسشی است که پاسخی بحثبرانگیز دارد. استدلال بسیاری افراد از جمله خود هایزنبرگ این است که دانشمندان آلمانی از نظر اخلاقی با بمب اتمی مخالف بودند و به همین دلیل، مخفیانه این تلاش را خراب کردند. در هر حال، این که دانشمندان آلمانی از تکمیل موفقیتآمیز بمب اتمی جلوگیری کردهاند، بیربط به نظر میرسد. به نظر میرسد دلیل منطقی این باشد که آلمان در طول جنگ جهانی دوم قادر به تخصیص منابع لازم برای اجرای این پروژه نبود.
سقوط پدر بمب اتمی
دوران اوج اوپنهایمر در دسامبر ۱۹۵۳ به پایان رسید. «دوایت آیزنهاور»(Dwight Eisenhower) رئیس جمهور وقت آمریکا، دستور ممنوعیت دادههای سری را صادر کرد. در ۲۳ دسامبر ۱۹۵۳، اوپنهایمر نامهای دریافت کرد که به او اطلاع داده بود مجوز امنیتیاش به حالت تعلیق درآمده است.
اوپنهایمر متهم شد که هوادار کمونیسم است. یک محاکمه مخفیانه برای او برگزار شد و در ژوئن ۱۹۵۴ پس از ۱۹ روز جلسه استماع، مجوز امنیتی اوپنهایمر برای همیشه لغو شد.
اعضای کمیته هیچ مدرکی را مبنی بر سوءاستفاده اوپنهایمر از اطلاعات طبقهبندیشده یا نشانهای از عدم وفاداری او پیدا نکردند. تنها چیزی که به آن اشاره شد، این بود که اوپنهایمر نقصهای اساسی در شخصیت خود دارد.
بیته گفت که اوپنهایمر نتیجه جلسه امنیتی را بسیار بیسروصدا دریافت کرد اما او دیگر یک شخص تغییریافته بود که بخش زیادی از روحیه و سرزندگی پیشین خود را نداشت.
دانشمندان بزهکار نیستند. کار ما شرایط زندگی انسانها را تغییر داده اما استفاده کردن از این تغییرات، مشکل دولتها است، نه مشکل دانشمندان.اوپنهایمر بدون مجوز امنیتی نمیتوانست به کار خود ادامه دهد. او به دانشگاه بازگشت و «مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون» را اداره کرد، سخنرانیهای عمومی ارائه داد و مقالات علمی منتشر کرد.
بمب اتمی و پیامدهای آن هرگز او را رها نکرد. سالها بعد در سال ۱۹۶۱، وقتی از او در مورد بمبهای اتمی پرتابشده روی ژاپن پرسیدند، گفت که این موضوع روی وجدانش سنگینی نمیکند. وی افزود: دانشمندان بزهکار نیستند. کار ما شرایط زندگی انسانها را تغییر داده اما استفاده کردن از این تغییرات، مشکل دولتها است، نه مشکل دانشمندان.
در سال ۱۹۶۲، اوپنهایمر توسط «جان اف کندی»(John F. Kennedy) رئیس جمهور وقت آمریکا به مراسم شام «جایزه نوبل» در کاخ سفید دعوت شد و سال بعد، بالاترین افتخار کمیسیون انرژی اتمی آمریکا یعنی «جایزه فرمی»(Fermi Award) را دریافت کرد.
اوپنهایمر در ۱۸ فوریه ۱۹۶۷ تنها یک سال پس از بازنشستگی، بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. او هنگام مرگ ۶۲ سال داشت.