در قصه زندگی همه مشاهیر و آدمهای موفق، یک شباهت ویژه وجود دارد و آن استعداد است. آنها انسانهای بااستعدادی بودهاند که موفق شدند این توانایی بینظیرشان را در راستای موفقیتشان به کار گیرند اما آنهایی که استعداد آنچنانی در هیچ زمینهای ندارند، چه کار میکنند؟
به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «هنگامی که پای صحبت مدیران کسب و کارهای مختلف مینشینید و از آنها میپرسید که هدفشان چیست، همه آنها به اتفاق میگویند: «میخواهم موفق شوم.»
در قصه زندگی همه مشاهیر و آدمهای موفق، یک شباهت ویژه وجود دارد و آن استعداد است. آنها انسانهای بااستعدادی بودهاند که موفق شدند این توانایی بینظیرشان را در راستای موفقیتشان به کار گیرند اما آنهایی که استعداد آنچنانی در هیچ زمینهای ندارند، چه کار میکنند؟
کارن دیلون، سردبیر پیشین مجله «هاروارد بیزینس» و نویسنده سه کتاب در موضوع سبک زندگی که در شغلش نیز بسیار موفق بوده، در پاسخ به این پرسش که چه چیزی باعث موفقیت یک فرد میشود، میگوید: «عشق به یادگیری!»
به گفته او، موضوع استعداد مانند موضوع فیل در اتاق تاریک است. بسیاری از افراد موفق، ممکن است ادعا کنند که دلیل موفقیتشان این بوده که از دیگران بااستعدادتر بودهاند؛ به همین دلیل دنیا را به گونهای متفاوت از دیگران دیدهاند و در ریسککردن بهتر بودهاند یا در چیز خاصی مهارت بیشتری نسبت به دیگران داشتهاند.
اما بر اساس تجارب کارن دیلون، این افراد از آن رو موفق شدهاند که در تمام عمرشان به دنبال یادگیری بودهاند.
او آنها را «یادگیرندگان مادامالعمر» مینامد و میگوید: «آنها هرگز از یادگیری چیزها دست نمیکشند؛ چه در مورد خودشان باشد، چه درباره بازار کارشان یا مشتریانشان یا هر چیز دیگری. آنها خود را دائماً در حال یادگیری میبینند و این اشتیاق به دانش است که آنها را به موفقیت بیشتر در هر کاری که انجام میدهند، ترغیب میکند.»
کارن دیلون یک ویژگی دیگر افراد موفق را «توانایی انعطافپذیری» میداند.
به نظر او افراد موفق بسیار «انعطافپذیر» هستند که باعث میشود بتوانند «پس از یک شکست، دوباره بلند شوند و به راه خود ادامه دهند.»
او تأکید دارد که این یک ویژگی بسیار مهم برای موفقیت در تجارت و زندگی است؛ چراکه همه صاحبان کسب و کار در فعالیتی که در پیش گرفتهاند بارها شکست را تجربه میکنند.
کارن دیلون به جف بزوس، کارآفرین موفق امریکایی و بنیانگذار شرکت آمازون که هماکنون چهارمین فرد ثروتمند جهان است اشاره دارد که کار خود را در ابتدا با یک سایت حراج آغاز کرد که شکست خورد اما متوقف نشد. یا آریانا هافینگتون، نویسنده و سردبیر نشریه هافینگتونپست که کتاب دومش قبل از پذیرش از سوی ناشران، ۳۶ بار رد شده بود. اگر این افراد و بسیاری مشابه آنها به تلاش ادامه نمیدانند اکنون به چنین موفقیتهایی نمیرسیدند.
کارن دیلون به یک نکته کلیدی دیگر نیز اشاره دارد که «توانایی تشخیص یک استراتژی نوظهور» است.
به گفته او، ترکیبی از توانایی برای یادگیری پیوسته و قدرت بلندشدن دوباره بعد از هر شکست، در حالی نتیجهبخش است که فرد «توانایی تشخیص و پذیرش استراتژیهای نوظهور» را نیز داشته باشد.
بسیاری از صاحبان کسبوکار، فعالیتهایشان را با یک استراتژی روشن و قطعی شروع میکنند و به این ترتیب از همان ابتدا میدانند که برای موفقیت در کسبوکارشان چه باید بکنند. اما واقعیت این است که بسیار بعید است شرکتها تا پایان کار بر همان استراتژی اولیه پایبند بمانند، زیرا با پیشرفت کارها و کسب تجربیات جدید متوجه میشوند که استراتژی اولیه چندان نیز برای رسیدن به موفقیت کامل نبوده است. به همین دلیل است که موفقیت شرکتها عمدتاً به لطف استراتژی است که در نیمه راه پدیدار میشود. مثلاً میبینیم شرکتی مانند استارباکس که در سال ۱۹۷۱ میلادی کار خود را با فروش دستگاههای اکسپرسو و دانههای قهوه آغاز کرد، اکنون خدمات دیگری نیز ارائه میدهد.
بسیاری از طرحهای کسبوکار، پس از کسب تجربه و آموختن چیزهای بسیاری در مسیر اجرای پروژهها، تغییر میکنند زیرا تداوم یادگیریها و کسب تجربههای عملی شما را بسیار آگاهتر از گذشته میکند و اینجاست که معمولاً یک استراتژی جدید و مؤثر ظهور میکند.
کارن میگوید حرکت شما و چیزهایی که در طول مسیر آموختهاید، به شما این امکان را میدهد که فرصتهایی را ببینید که هرگز در آغاز راه ندیده بودید و اکنون باید از آنها استفاده کنید. در نهایت باید گفت بهتر است استعدادهای خود را شناسایی کنید و بشناسید و در راستای پرورش آنها تلاش کنید و به این سه عامل «یادگیری مادامالعمر، انعطافپذیری و شناسایی استراتژی نوظهور» که توسط کارن دیلون ذکر شد، توجه کنید تا در زندگی و کارتان فرد موفقی شوید.»