ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : يکشنبه 4 آذر 1403
يکشنبه 4 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : دوشنبه 5 اسفند 1387     |     کد : 1985

ويژگي‏هاي توسعه از منظر دين

در فرهنگ دين، توسعه ويژگي‏هايي دارد و آن‏ها عبارتند از:

1ـ در فرهنگ دين توسعه به معني اسراف و اتراف و رفاه‏زدگي و مانند آن نيست. قرآن همه اين‏ها را مذموم مي‏داند، مسرفين و مترفين و مرفّهين را نكوهش كرده است، كساني را كه فقط به فكر توسعه شخصي اند، چنين معرفي مي‏كند كه: «أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ»1 گروهي در فكر خودشانند «يَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الانْعَامُ»2 و مي‏خورند هم چنان كه چهارپايان مي‏خورند، كساني را كه به فكر زراندوزي‏اند، نكوهش كرده و فرمود: «الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»3 و فرمود: «وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا»4 مال را به علاقه شديد دوست داريد. يعني حبّ فراوان و زياد و شدّت علاقه به مال نكوهش شده است، بخل و شحّ نكوهش شده است و فرمود: «وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ»5 بخل و بي‏گذشت بودن در نفوس حضور و غلبه دارد: «وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»6 و هر كس از بخل نفس خود مصون ماند، ايشانند كه رستگارانند.

شحّ و بخل شديد در نهان خانه بشر لانه كرده و دشمن خانگي او است و اگر كسي از اين دشمن درون برهد به مقصد مي‏رسد و اهل فلاح خواهد بود. بنابراين توسعه به معني رفاه‏طلبي و مسرفانه زندگي كردن نكوهيده است و بازگشت اين تحليل و بررسي به اين است كه توسعه در توليد آري، اما در مصرف نه. زيرا بايد قناعت پيشه كرد. در توليد هرچه پر تلاش‏تر، موفق‏تر و در هر مصرف هر چه قانع‏تر راحت‏تر. وبه عبارت ديگر: در توليد حريص بودن ممدوح است ولي در مصرف، حريص نبودن. بلكه راه قناعت را پيش گرفتن ستايش شده است.

2ـ محور همه مسائل از ديدگاه قرآن، عقل و علم است، از جمله مسائلي كه بايد بر محور عقل باشد، توسعه است، وقتي كه عقل محور شد، هم دستور مهر معاطفي به مورد، مي‏دهد و هم دستور قهر انتقامي به جا. از باب مثال در بخش حقوقي و كيفري ـ در عين حال كه رحمت را امضا مي‏كند و عاطفه را مي‏ستايد و «رُحَمَاء بَيْنَهُمْ»7 مي‏فرمايد: اگر مرد يا زني،

تن به تبه كاري داده هنگام اجراء حد آگاهانه و عاقلانه حضور پيدا كنيد «وَلا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ»8 از اين بيان معلوم مي‏شود كه اگر خدا، انسان‏هاي مسلمان را تحت عنوان «رُحَمَاء بَيْنَهُمْ» مي‏ستايد، معيار و رحمت عقلي است نه رحمت عاطفي. پس آنچه كه واضح است اين است كه آن چه كه بايد بر همه شئون زندگي نورافكن بوده، و اشراف داشته باشد عقل است نه عاطفه.

اگر كسي توسعه مطلوب را به رفاه‏طلبي و اتراف و اسراف تفسير كند، چنين شخصي در واقع سرمايه داري غرب را اسوه توسعه اقتصادي قرار مي‏دهد و حال اين كه اين تفسير باطل و ناصواب است و آن چه اسوه و الگو است، نظام عقلاني است كه اسلام آن را ترويج كرده است كه انسان در توليد بر محور عقل فعاليت كند و در محور مصرف هم بر محور عقل مصرف كند.

قرآن عظمت اقتصاد و تأثير مال را در جامعه مشخص كرده و مال را خير و به منزله ستون فقرات جامعه معرفي كرد و در پرتو آن مشخص نمود كه عاقل كيست: «وَلاَ تُوءْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً»9 مال مايه قوام جامعه است، جامعه تهي دست، قدرت قيام و قوام ندارد. اگر جامعه‏اي فقير باشد، قدرت ايستادن ندارد. مال سبب قوام است. مال در جامعه مثل جريان خون در شرائين و رگ‏هاست. اگر خون در بعضي از رگ‏ها جاري نشود، موجب فلج شدن آن عضو مي‏شود. مال هم بايد در همه شرائين جامعه جريان داشته باشد. در سوره حشر فرمود: مال را طوري بايد توزيع كرد كه فقط در دست توانگران تداول نشود: «كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الاغْنِيَاء مِنكُمْ»10 در نظام سرمايه داري ثروت‏هاي كلان و سنگين در دست گروه خاصي است، آنهايي كه در دنيا داد و ستدهاي مهم را انجام مي‏دهند، محدودند، به طوري كه گاه ممكن است شركت‏ها و تراست‏ها، كشتي‏ها يا هواپيماهاي متعددي را خريداري كرده و بفروشند. ولي قرآن مال را به منزله خون در پيكر جامعه مي‏داند و بايد در تمام عروق جامعه جريان داشته باشد و چون مال مايه قوام جامعه است، نبايد سفيهانه فراهم كرد و سفيهانه مصرف نمود.

انسان كه از راه رشوه يا ربا و بدون توليد صحيح و كسب حلال، مالي به دست آورد، سفيه است، و كسي كه مال رااز راه صحيح فراهم مي‏كند، ولي در مصرف اسراف و اتراف دارد، سفيه است.

معيار عقل و سفاهت اطاعت از خدا و تخلف از فرمان خداست، آن كه مطيع فرمان خداست نيكوسرشت و عاقل است و آن كه مخالف فرمان خداست، سفيه است. قرآن فرمود: مال را به دست سفيهان ندهيد و معيار سفاهت افراد را هم مشخص كرده است و فرمود: «وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ»11 كسي كه از ملت و دين ابراهيم خليل (ع) فاصله گرفت، سفيه است، تبه‏كاران سفيهند، اهل اسراف و اتراف سفيهند.

بنابراين چون مال مايه قوام و حيات بخش جامعه است، نبايد آن را در اختيار سفيهان قرار داد و سفيه هم كسي است كه تخلف از فرمان خدا داشته باشد، با ضمّ صغري و كبري در استدلال نتيجه مي‏گيريم، مسرف و رفاه طلب سفيه است ومال را نبايد در اختيارآنان قرارداد. پس توسعه به معناي فراهم كردن مال از راه حرام يا زراندوزي، يا صرف مال براي رفاه‏طلبي و مسرفانه نيست.

3ـ در قرآن جمع آوري مال به خاطر تفاخر نكوهش شده است و فرمود: عده‏اي تلاششان اين است كه طوري زندگي كنند كه زندگي آن‏ها چشم گير بوده و از برجستگي برخوردار باشند: «كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْيًا»12 عده‏اي كه پيش از شما بودند و از سرمايه و مجالس و زندگي چشمگير برخوردار بودند، ما آن‏ها را هلاك كرديم و در سوره نحل فرمود: «أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَي مِنْ أُمَّةٍ»13 عده‏اي تلاش مي‏كنند كه امت و كشورشان برجسته‏تر از كشور ديگر باشد، اين هم مذموم است. زيرا تفاخر است، ولي اگر توسعه و جمع مال براي اين باشد كه اولاً نياز خود را برطرف كند و ثانيا نياز ديگران را مرتفع سازد، ممدوح است.

به عبارت ديگر توسعه بر دو قسم است:

1ـ توسعه ممدوح: كه انسان براي رفع نياز خود و جامعه تلاش كند كه اين نوع تلاش كوثر است و پسنديده.

2ـ توسعه مذموم: يعني توسعه‏اي كه به منظور افزايش ثروت باشد، اين نوع توسعه، تكاثر است و مذموم، و به تعبير قرآن حبّ جمّ و جمع‏آوري اموال است، زيرا چنين كساني «جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ * يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ»14 يعني كسي كه اموال خود را مي‏شمارد،خيال مي‏كند كه مال و اعتبارات بانكي او را جاودانه نگه مي‏دارد. بنابراين توسعه اقتصادي به معناي افزايش سرمايه براساس خودمحوري و تكاثر مذموم و راه شيطان است، اما توسعه اقتصادي و داشتن كارخانجات ومزرعه و امكانات مادّي به منظور رفع نياز نيازمندان محبوب و مطلوب دين است،آن چه كه نامطلوب است، حرص است و احتكار.

امام باقر(ع) فرمود: «مثل الحريص علي الدّنيا كمثل دودة القزّ كلّما أزدادت من القزّ علي نفسها لفّا كان أبعد لها من الخروج حتي تموت غمّا»15 داستان حريص نسبت به دنيا داستان كرم ابريشم است كه دائما در خود مي‏تند كه خودش را دفن كند، چون محصول كرم ابريشم جز اين نيست كه دور خود مي‏تند و خود را خفه مي‏كند و قبل از هر چيزي خودش مي‏ميرد و محصولش را ديگري استفاده مي‏كند، انسان حريص كه كارش پركردن شكم باشد، انسانيت خود را به حيوانيت تبديل كرده است. در بيانات نوراني اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه «لاتجتمع الفطنة والبطنة»16 فطانت و هوشمندي با پرخوري جمع نمي‏شود.

4ـ توسعه ممدوح با رقابت قابل جمع است زيرا توسعه ممدوح، يعني تلاش و كوشش بيشتر براي توليد بيشتر، مستلزم رقابت است، تا از اين طريق ثروت را تحصيل كرده و در نتيجه نياز انسان‏هاي بيشتري را مرتفع سازد.

رقابت در اسلام مورد ستايش است زيرا تا رقابت نباشد، بازار صنعت و كشاورزي و دامداري رونق پيدا نمي‏كند. اگرچه رقابت بايد زير نظر عقل تنظيم و اداره شود، نه زير مجموعه شهوت و غرائز. زيرا رقابت دو قسم است: 1ـ رقابت براساس شهوت و غضب و به عبارت ديگر: رقابت عاطفي و حيواني يعني رقابتي كه سبب مال دارتر شدن باشد، نكوهيده است.

2ـ رقابت عاقلانه، يعني انسان طوري توليد كند كه فرآورده‏هاي صنعتي او دو عنصر محوري اتقان و ظرافت را داشته باشد و درصدد تحقير، تخريب، اضرار ديگران نباشد و كسي را نرنجاند و تضعيف نكند.

قرآن رقابتي را كه وسيله جمع مال و چشمگير شدن باشد، مذموم مي‏داند. از اين رو در جريان قارون مي‏گويد: «فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ» وقتي به آن چه كه داشت بر قومش ظاهر شد،افراد عادي كه او را ديدند مرعوب شدند و گفتند: «يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ»17 اي كاش ما هم مثل او زينت و زيور و جلال و شكوه ظاهري داشتيم، ولي آن هايي كه از خردمندان و فرزانگان بودند گفتند: «وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا»18 واي بر شما اين زر و زيور كه مايه فخر انساني نيست، به سراغ چيزي برويد كه دوام داشته باشد. از اين رو رقابت اگر در محدوده عقل و محورهاي عقلي باشد قرآن كاملاً آن را ستوده و دستور سرعت و سبقت در آن را داده است و هميشه سبقت بعد از سرعت است و سرعت بعد از حركت. جامعه ايستا، فاقد حركت و سرعت است «وَسَارِعُواْ إِلَي مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ»19 وبعد از سرعت مي‏فرمايد: «فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ»20 وقتي سبقت گرفتيد، بايد به فكر افتادگان باشيد و آن‏ها را دريابيد: «وَاجْعَلْنَالِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا»21 پس سبقت گرفتن فرع هجرت و حركت و سرعت است كه همه آن‏ها بايد زيرمجموعه معرفت عقلي باشد، در غير اين صورت سفاهت است و خروج از عقل، و در نتيجه مذموم.

5 ـ رقابت ممدوح با تعاون آميخته است

چنان كه گفته شد: اصل رقابت مقبول دين است، ولي معناي رقابت اين نيست كه رقيب خود را نابود كند و از بين ببرد، بلكه رقابت ممدوح اين است كه كسي از ديگران سبقت بگيرد، ولي با وجود اين تعاون و همكاري را از ياد نبرد، به ديگران كمك كند و اين كمك و تعاون هم بايد بر محور عقل باشد نه عاطفه.زيرا در اسلام هيچ برنامه‏اي عاطفي محض نيست، بلكه عاطفه و رأفت وخيال و وهم، بايد تحت سرپرستي عقل عملي و نظري قرار گيرد. از اين رو اگر مسلماني بخواهد تعاون داشته باشد، بايد عاقلانه برخورد كند و به عبارت ديگر: تعاون از اصول ارزشي اسلام است كه تحت پوشش عقل اداره شود. از اين رو تعاون عاقلانه با ارائه طريق كارشناسانه براي توليد است كه انسان ديگران را با خود همراه كرده و همگان درجهت رشدو تعالي جامعه حركت كنند. بنابراين توسعه متوقف بر رقابت است و رقابت هم بر محور عقل خواهد بود.

6ـ رقابت هميشگي است نه موقّت

آيا براساس تفكر مادي بشر مي‏تواند، براي هميشه رقابت كند يا خير؟ زيرا خيلي از افراد هستند وقتي كه پير شدند قدرت خوردن و خوابيدن ندارند و گاهي انسان به مرحله‏اي مي‏رسد كه انگيزه‏اي براي توليد ندارد و در نتيجه رقابت هم از بين خواهد رفت، چون انگيزه رقابت مادّي بود.

اما براساس تفكر الهي انسان هميشه براي رقابت انگيزه دارد زيرا اصل كار، خير است، توليد براي تأمين نيازجامعه انساني خير است و رقيبان از لحاظ ملاك، مشمول آيه «وَفِي

ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ»22 خواهند بود. زيرا در اين نعمت‏ها مشتاقان بايد بر يكديگر پيشي گيرند.

منافسه همان مراقبت است، انساني كه به دنبال شي‏ء نفيس مي‏رود، اين كار نفس گير، است انساني كه تلاش مي‏كند و در تلاش به نفَس مي‏افتد، اين كار را منافسه مي‏گويند، بنابراين اگرانگيزه الهي باشد، انسان تا آخرين لحظه‏اي كه زنده است به دنبال توليد است و اما اگر انگيزه اسراف و اتراف و رفاه‏طلبي باشد، انسان در بعضي مقاطع عمر اين انگيزه را ندارد.

بنابراين دين نه تنها مانع توسعه و مخالف توسعه نيست بلكه آن را امضا مي‏كند و يكي از عوامل توسعه را رقابت مي‏داند. البته به شرط اين كه اولاً رقابت از جهت انديشه، عقلي باشد و ثانيا به انگيزه انساني و الهي باشد كه در اين صورت هميشگي نيز خواهد بود.

توسعه و طول امل

گاهي سؤال مي‏شود: اگر دين با توسعه موافق است و توسعه هم برنامه ريزي مي‏طلبد و برنامه ريزي برنامه ميان مدّت و دراز مدت دارد، پس چرا اسلام از حرص و طول امل و تكاثر و مانند آن نهي كرده است، در حالي كه اين نواهي با برنامه ريزي كلان و دراز مدت منافات دارد؟

پاسخ اين سؤال با توجه به بحث‏هاي گذشته،روشن است. بيان مطلب اين كه دين ما را به كوثر دعوت مي‏كند وكوثر ممدوح است و از تكاثر باز مي‏دارد و آن را مذموم مي‏داند. اگر انسان براي منافع شخصي خود تلاش كند حرص است و حرص از تكاثر است و مذموم، يعني اگر انسان براي مصالح فردي خود توليد كند، تا براي خودش اندوخته نمايد، اين حبّ جمّ و جمع است و مذموم، اما اگر كوثر باشد نه تكاثر. يعني تمام همتش اين باشد كه نظام اسلامي و امت مسلمان و جامعه اسلامي را از هر جهت بي‏نياز سازد و به اصطلاح، او را به خودكفايي برساند، اين كلان نگري و برنامه ريزي دراز مدت كوثر است و مطلوب.

علي بن ابي‏طالب (ع) كه بشر را از طول امل باز مي‏دارد، خود در مدت زندگي برنامه ريزي داشتند، حضرت از يك طرف فرمود: «ان أخوف ما أخاف عليكم اثنان، اتباع الهوي وطول الامل»23 و از طرف ديگر مي‏بينيم، وقتي باري بر شتر حمل مي‏كند، شخصي از حضرتش سؤال كرد، بار شتر چيست؟ فرمود: يك صد هزار درخت خرما، سائل عرض كرد: يك صد هزار درخت خرما روي شتر جايش نمي‏شود، فرمود: اين‏ها هسته‏هاي فراواني است كه بعد از كاشتن در مزرعه يكصدهزار درخت خرما مي‏شود.24 همين علي(ع) در دوّمين روز خلافت روي منبر نشست و انگشت‏هاي دستشان را درهم نهاد و سپس فرمود: مردم ببينيد من دستم به بيت‏المال دراز نمي‏شود تا آن درخت‏هاي خرما نياز مرا برطرف مي‏كند. وقتي دست من به بيت المال دراز نشود، دست ديگران را نيز از بيت‏المال كوتاه خواهم كرد.

بنابراين طول امل اگر منشأ تكاثر شود مذموم است، و اگر منشأ كوثر باشد ممدوح است و به عبارت ديگر: نهي از طول امل مانع تكاثر است نه مانع برنامه ريزي در جهت تأمين نيازهاي امّت اسلامي، كه كوثر و ممدوح است. و ناظر به همين حقيقت است كه امام هفتم(ع) فرمود: «اعمل لدنياك كانّك تعيش ابدا واعمل لآخرتك كانك تموت غدا»25 براي دنيايت طوري عمل كن كه گويا براي هميشه مي‏خواهي زندگي كني و براي آخرتت به گونه‏اي عمل كن كه گويا فردا مي‏خواهي بميري.

 

پاورقيها:

17 . قصص، 79.

 

1 . آل عمران، آيه154.

 

16 . غرر الحكم، ج6، شماره 10572، ص370.

 

19 . آل عمران، 133.

 

10 . حشر، 7.

 

14 . همزه، 2 و 3.

 

11 . بقره، 130.

 

12 . مريم ،74.

 

18 . همان، 80.

 

15 . بحارالانوار، ج70، ص23 و 68؛ اصول كافي، ج2؛ ح7، ص316.

 

13 . نحل، 92.

 

22 . مطففين، 62.

 

23 . نهج البلاغه، خطبه 28 تا 44.

 

2 . محمد، 12.

 

21 . فرقان، 74.

 

24 . بحارالانوار، ج41، حديث 3، ص32.

 

25 . من لايحضره الفقيه، ج3 باب المعايش والمطالب، حديث4، ص93.

 

20 . مائده، 48.

 

3 . توبه، 9.

 

4 . فجر، 20.

 

5 . نساء، 128.

 

6 . حشر، 9؛ تغابن، 16.

 

7 . فتح، 29.

 

8 . نور، 2.

 

9 . نساء، 5.

ايت الله جوادي عاملي


نوشته شده در   دوشنبه 5 اسفند 1387  توسط   مدیر پرتال   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode