برخلاف گرایش اصلی مزبور درباره نگاه شیعه به تحریف قرآن، در سده دوم هجری انگاره تحریف قرآن هنوز شکل نگرفته بود و شیعیان و امامان در پی ترویج باوری به نام تحریف قرآن نبودند.
به گزارش ایکنا، سیدمحمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یادداشتی درباره رویکرد خاورشناسان به مسئله قرآن و تشیع به رشته تحریر درآورده است که متن آن از نظر میگذرد؛
از زمانی که ایگناس گلدزیهر به بررسی رویکردهای شیعه به قرآن پرداخت تا به امروز، همواره یک گرایش اصلی در بررسی نگاه شیعه وجود داشته است و این خط توسط پژوهشگران مختلف دنبال شده است. براساس این خوانش کلیشهای، تشیع نخستین تا سده سوم هجری باور به تحریف قرآن داشت و تلاش میکرد تا چالشهای کلامی نبود نام علی (ع) و جانشینان وی در قرآن را با پیشکشیدن مسأله تحریف قرآن به دست عثمان و دستاندرکاران جمع قرآن توجیه کند. این باور با آغاز دوره آلبویه و نزدیک شدن شیعیان به هسته قدرت خلافت اسلامی کمکم به حاشیه رانده شد؛ به طور خاص، شیخ صدوق نقطه عطفی بود تا به روشنی درباره اعتقاد شیعه در خصوص تحریفناشدگی مصحف عثمانی سخن گفت.
این رویکرد جدید شیعه که از آن دوره آغاز و تا به امروز ـ با فراز و نشیبهایی ـ ادامه یافته است، به علت نیاز شیعه برای تعامل با جمعیت قاطبه اهل سنت و جهان اسلام بوده است؛ نیازی که شیعه را به اتخاذ موضعی دوراندیشانه و رازپوشانه وامیداشت. به گفته براشر، این ویژگی عمومی شیعه است؛ از آن جهت که از یک سو، در سطح نظری ـ آموزهای، به گونه ای سرسختانه قائل به برتری خویش است، و از سوی دیگر، در سطح عملی، ترس مداوم از آزار دشمنان سنی موجب شده بود که رهیافتی عملگرایانه را برگزیند، که قبول مصحف عثمانی هم بخشی از همان رهیافت بود.
در کنار این خوانش اصلی، یک خوانش حاشیهای دیگر نیز درباره باور تشیع متقدم به قرآن وجود دارد که توسط حسین مدرسی طباطبایی مطرح شده است؛ همانطور که رینر برونر میگوید اما گویا مدرسی در این دیدگاه هیچ همراه و طرفداری ندارد. مدرسی طباطبایی منشأ روایات تحریف قرآن در تشیع را گزارشهای جمع و تدوین قرآن در اهل سنت میداند که به خاطر زمینههای جدلی در میان شیعه رخنه کرده است. به گفته مدرسی، در گذر زمان بسیاری از قرائتها، روایات و نظرات سنیان، به احادیث شیعه راه یافت و به خطاء به ائمه منسوب گردید. بسیاری از روایات شیعی دقیقا رونویسی هایی از مطالب ذکر شده در ادبیات حدیثی اهل سنت است که در کتاب هایشان یافت می گردد. تنها تفاوت این است که در کتب شیعی با استناد به برخی از رجال شیعه و گاهی با سلسله سند رجال غیر شیعی اما متمایل به شیعه (متشیع) یافت میشود. وی غلات را عامل ورود این نوع احادیث به ادبیات شیعی میداند.
علاوه بر این دو تقریر درباره نگاه شیعه متقدم به قرآن، مسأله دیگری که توسط پژوهشگران این حوزه به طور متناوب درباره آن هشدار داده شده است، دوگانگی و وضعیت پارادوکسیکال روایات تحریف قرآن در شیعه است. براشر میگوید، رفتارهای شیعه آشکارکننده، یک تناقض است. از یک سو شیعیان مطمئن اند که تحریر درست متن قرآنی همان است که برایشان معلوم است؛ اما از سوی دیگر نه تنها آنان متن رسمی را رد نمیکنند، بلکه عملا بر آن صحه میگذارند. این تنش و تناقض در بسیاری از احادیث تفسیری هم که در آنها دگرخوانشهای شیعی ذکر شده، بازتاب یافته است.
با این حال نگارنده در پژوهشهایش در حال نشان دادن این نکته است که برخلاف گرایش اصلی مزبور درباره نگاه شیعه به تحریف قرآن، در سده دوم هجری انگاره تحریف قرآن هنوز شکل نگرفته بود و شیعیان و امامان در پی ترویج باوری به نام تحریف قرآن نبودند. از سوی دیگر بر خلاف دیدگاه حسین مدرسی طباطبایی نیز ـ که مسیر تفریط را پیموده است ـ نگارنده بر آن است که امامان شیعه از اوایل سده دوم هجری درباره قرآن ادعای خاصی را ـ در بستر گفتمان قرائات و مصاحف ـ مطرح کردند که آنان را از جامعه عام مسلمان در حوزه قرائات قرآن نیز متمایز میکرد. این ادعا دقیقا ریشه در میراث حدیثی اصیل شیعی داشت و نمیتوان آن را یکسره ـ آنگونه که مدرسی ادعا میکند ـ برگرفته از گزارشهای سنیان یا غلات دانست. تبیین دقیق موضع امامان شیعه در خصوص تحریف قرآن در سده دوم هجری، همچنین به فهم و حل شدن وضعیت پارادوکسیکال گزارشهای شیعی درباره اعتبار یا عدم اعتبار مصحف عثمانی ـ که معمایی برای بسیاری از پژوهشگران است ـ کمک خواهد کرد.