ترکی | فارسی | العربیة | English | اردو | Türkçe | Français | Deutsch
آخرین بروزرسانی : شنبه 3 آذر 1403
شنبه 3 آذر 1403
 لینک ورود به سایت
 
  جستجو در سایت
 
 لینکهای بالای آگهی متحرک سمت راست
 
 لینکهای پایین آگهی متحرک سمت راست
 
اوقات شرعی 
 
تاریخ : يکشنبه 25 آبان 1399     |     کد : 194153

به مناسبت سالروز درگذشت علامه جعفری؛

وقتی برتراند راسل از پاسخ به علامه جعفری درمانده شد

علامه محمدتقى جعفرى پس از عمرى تلاش و تكاپو، در 25 آبان سال 1377 خورشيدى به رحمت ايزدى پيوست و در شهر مقدس مشهد در حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام، در دارالزهد به خاك سپرده شد.

 علامه محمدتقى جعفرى پس از عمرى تلاش و تكاپو، در 25 آبان سال 1377 خورشيدى به رحمت ايزدى پيوست و در شهر مقدس مشهد در حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام، در دارالزهد به خاك سپرده شد.

سرویس معرفی: استاد محمدتقى جعفرى به سال 1302 خورشيدى در يكى از خانواده‌هاى متديّن شهر تبريز چشم به جهان گشود و كودكىِ خويش را در پناه پدرى راستگو و مادرى سيّده و پاكدامن آغاز كرد.

محمدتقى با ورود به مدارس جديد و تعليماتى كه در تبريز آن زمان، تازه داير شده بود، راه خود را براى صعود به قله هاى تفكر گشود. او چون خواندن و نوشتن را پيش از آغاز دبستان، از مادر خويش فرا گرفته بود، به صلاحديد مدير مدرسه ـ جواد اقتصادخواه ـ درس و تحصيل را از كلاس چهارم ابتدايى آغاز كرد. پس از پايان دروس ابتدايى، محمدتقى وارد حوزه علميه طالبيّه شد، سپس راه تهران و قم را در پيش گرفت.

وى در تهران و قم از محضر فقها و حكمايى چون: ميرزا مهدى آشتيانى، شيخ محمدرضا تنكابنى و عارف داناسرشت ميرزا محمدتقى زرگر تبريزى بهرههايى شايان گرفت.

به دنبال آن، به سبب بيمارى و رحلت مادر، به تبريز برگشت و در درس آيت الله شهيدى حضور يافت. اندكى بعد با اصرار شديد و اكيد آن جناب مواجه شد كه مصرّانه از او مىخواست راه نجف را در پيش گرفته و هر چه زودتر به كانون علمىِ حوزه علميه نجف بپيوندد.

حضور 11 ساله محمدتقى جعفرى در دانشگاه دينىِ بزرگ نجف اشرف كه آكنده از اساتيدى بسيار ممتاز و صاحب نظر همچون: سيد ابوالقاسم خويى، سيد محسن حكيم، شيخ كاظم شيرازى، سيد عبدالهادى شيرازى، سيد جمال الدين گلپايگانى، شيخ مرتضى طالقانى و ... بود، تأثير قاطعانه اى در شكل گيرىِ شخصيت علمى و عملىِ جعفرى داشت، به گونه اى كه در سن 23 سالگى (سال  1366 ق) موفق به اخذ درجه اجتهاد از شيخ كاظم شيرازى شد.

هم انديشى با مرحوم محمدرضا مظفر فيلسوف، فقيه و منطقىِ نوانديش در نجف، و احمد امين رياضىدان عراقى ـ مؤلف كتاب التكامل فى الاسلام ـ سال هاى سال تداوم يافت و همين سبب شد وى در موضوعاتى چون «فقه و فيزيك»، «فلسفه و زيبايى شناسى»، «تاريخ و روانشناسى» و برخى ديگر از دانش هاى گوناگون، پلكِ ديدگان خود را به آفاق دانش هاى جديد و نوپايى كه از مغرب زمين سرازير شده بود، نبندد و در شناخت تمدن علمىِ غرب و اروپا و ادبيات دوران پس از رنسانس ـ با تمام جوانبى كه داشت ـ گام هايى علمى بردارد.

اين موضوع را در آيينه نخستين اثر ارزشمند ایشان، كتاب «ارتباط انسان ـ جهان» كه در سن 28 ـ 30 سالگى به رشته تحرير درآمد، بهتر مى توان نگريست. اين كتاب كه با گرايش فيزيك و فلسفه تأليف يافته، محصول پويندگى هايى بود كه سالها به طول انجاميد.

وى تا واپسين روزهاى عمر، مطالب و مسائل جدّىِ دنياى جديد را مورد اهتمام قرار مىداد. اين اهتمام در درجه اول، شناخت واقعيات و سعى در فهم و درك درست آنها و در درجه دوم، تحليل و تشريح منتقدانه آنها بود. تحليل و آراى جعفرى در خصوص جريانات فكرى، منطبق بر تفكراتى بود كه به عنوان دانشمندى جوان و اسلامى انديش، آنها را از اساتيد زبده و جريانات زنده دوران تحصيلِ خود به ارث برده بود، و به نظر مىرسد، اصل آن به زيربناى تربيتىِ تمدنِ علمىِ اسلام برمىگشت.

ايشان پس از اتمام تحصيلات، وقتى در خلال سال هاى دهه 30 به ايران بازگشت، باز به بررسى جريانات فكرىِ روز پرداخت. بى گمان، او با روشنفكرى هاى واقعى موافق بود و اساساً همين موضوع بود كه وى را به تحقيق و تفحص واداشته بود؛ تحقيق و تفحص هايى كه شايد پررنگ ترين عنصر حياتش در طول 60 سال زندگىِ علمىِ او محسوب مىشود.

محمدتقى جعفرى، در زمره متفكران و انديشمندانى بود كه چون در وادى انسان شناسى گام مىزد، مى كوشيد تا انسان و انسان جديد را به درستى بشناسد. بر اين اساس، براى انسان ها فراتر از اهميت صورى و نظرى، ارزش عملى و عينى قائل بود و با اخلاقى سازنده و سلوكى راهگشا، زيباترين جلوه هاى اخلاقى و حِكَمىِ خود را در همين رابطه بروز مىداد. شايد در پرتو همين جلوه ها بود كه در مدت زمانى نه چندان زياد، توانست تأليفاتى پر شمار و عمدتاً بديع از خود به يادگار نهد، كه از مشهورترين آنها مىتوان به مجموعه 15 جلدىِ «تفسير و نقد و تحليل مثنوى» و «ترجمه و تفسير نهج البلاغه» در 27 مجلد اشاره كرد.

اين دو اثر به نوبه خود، حاوى عمده ترين تفكراتى است كه او به مدت 4 دهه متناوب، به آنها پرداخت و كوشيد يافته هاى خويش را در قلمروهايى چون: انسان شناسى، جهان شناسى، روانشناسى، جامعه شناسى، اخلاق، حكمت، فلسفه و عرفان، ارائه كند.

علامه محمدتقى جعفرى پس از عمرى تلاش و تكاپو، در 25 آبان سال 1377 خورشيدى به رحمت ايزدى پيوست و در شهر مقدس مشهد در حرم مطهر امام رضا علیه السلام، در دارالزهد به خاك سپرده شد.

علامه جعفري در نجف که بود کتابي به دستش رسيد به نام جهاني که من مي شناسم اثري از برتراند راسل. از اينجا بود که با اشکالات افکار و انديشه هاي راسل روبه رو شد و تصميم گرفت با او مکاتبه کند و اشکالاتش را گوشزد نمايد. اين کار تا آنجا پيش رفت که علامه به اصل انديشه هاي راسل اشکال وارد کرد و او با همه ادعايش در پاسخ درماند.

گزيده اي از افکار راسل و پاسخ هاي علامه جعفري

تصور خدا

راسل: اگر خدايي  وجود داشته  باشد، اگر بخواهد بدين  خاطر که  عده اي  در وجودش  شک  و ترديد مي کنند، رنجيده  خاطر شود ، من  او را موجودي  خودبين  و متکبر خواهم  پنداشت. (برگزيده  افکار راسل، ص  52).

استاد جعفري: من  نمي دانم  چه  خدايي  است  که  اگر اين  موجودات  ضعيف  بخواهند در وجودش  شک  و ترديد کنند، متاثر و رنجيده  خاطر خواهد گشت؟

حيف  است  آن  خدايي  که  چنين  وضعي  داشته  باشد، فکر آقاي  راسل  را اشغال  نمايد. معلوم  نيست  آقاي  راسل  با خداي  عاميان  جنگ  و ستيز مي کند، يا با خدايي  که  در مغز پيامبران  و طلايه داران  فکري  از قبيل  انيشتين  و وايتهد و افلاطون  جلوه  کرده  است. تهديداتي  که  به  وسيله  عقلا و پيشوايان  ماورا»الطبيعه  براي  خداشناسان  صورت  گرفته  است، نه  براي  اين  است  که  خداوند، در صورت  شناخته  نشدن، رنجيده  خاطر مي گردد، بلکه  براي  آن  است  که  اگر انساني  که  عقل  و فهم  و وجدان  دارد و مي تواند با شناختن  آن  موجود اعلي، موقعيت  واقعي  خود را درک  کند در اين  کار مسامحه  نموده  و به  خور و خواب  و خشم  و شهوت  بپردازد.

 چنين  انساني  مانند يک  حيوان  پست  به  زندگي  خود ادامه  داده  به  جاي  تکامل، خود را به  سراشيب  حيوانيت  سقوط  مي دهد. احتمال  اين که  خدا در صورت  عدم  اعتناي  افراد بشر به  مقام  شامخ  او رنجيده  خاطر گردد، موجب  احتمال  نقص  در وجود خدا مي باشد; در صورتي  که  خداوندي  که  براي  افکار عالي  مطرح  است، حتي  از ذات  خود نفع  يا ضرر نمي بيند; چه  رسد به  اين که  ديگران  به  او نفع  يا ضرري  برسانند(همان، ص  55 - 54).

 آيا مذهب، سودمند است  يا زيانبار؟

راسل: من  فکر مي کنم، اغلب  نتايج  مذهب  در تاريخ  مضر بوده  است. با اين  که  مذهب  سبب  شد که  کاهنان  مصري  تقويم  را اختراع  نموده  و به  وقوع  خسوف  و کسوف  توجه  کنند، به  طوري  که  بتوانند در آن  موقع  آن  را پيش بيني  کنند و نظاير اينها از نتايج  مفيد مذهب  بوده  است، ولي  من  فکر مي کنم  که  بسياري  از نتايج  مذهب  زيانبار بوده  است.

اين  زيان آوري  اين  است  که  در مذهب، مردم  بايستي  به  چيزهايي  عقيده مند باشند که  دليل  صحيحي  براي  وجود آنها نيست و اين  موضوع  براي  مذاهب  بسيار قابل  اهميت  است. مذهب  افکار مردم  و سيستم هاي  تربيتي  آنها را تخطئه  مي کند; يعني  مي گويد: عقيده  جزمي  به  فلان  مسئله  صحيح  و عقيده  به  چيزهاي  ديگر غلط  است.

بدون  اين  که  مردم  در سو ال  از حق  يا باطل  بودن  آن  مسائل  مفروض  حقي  داشته  باشند. اصولا  مذهب  زيان هاي  زيادي  داشته  است.

مقدار زيادي  مقدس  شمردن  محافظه کاري  و چسبيدن  به  عادات  کهن  و محترم  شمردن  تعصب  و کينه توزي  و اندازه  تعصبي  که  در مذهب  وجود دارد - مخصوصا  در اروپا - کاملا  وحشتناک  است.

استاد جعفري: همان گونه  که  خود آقاي  راسل  در پاسخ  به  سو ال  ديگري  يادآور شده  است، بايد هدف  بانيان  مذاهب  را از روش  و رفتار پيروان  مذاهب  جدا کرد; چنان  که  گفته  است: «تعاليم  بانيان  مذاهب  کمتر با اعمال  پيروانشان  ارتباط  دارد.

 به  عنوان  مثال، من  افرادي  نظامي  را مي بينم  که  تصور مي کنند عقايد مسيحيت  در مبارزه  با نيروهاي  شرقي  اهميت  بسيار دارد. من  موعظه  عيسي  را در بالاي  کوه  مکرر خوانده ام. حتي  يک  کلمه  درباره  تشويق  به  استعمال  بمب  هيدروژني  پيدا نکرده ام».

تعاليم  پيامبران  و اهداف  آسماني  در قرآن  کريم  به  طور مبسوط  بيان  شده  است. برخي  از سرفصل هاي  مهم  دعوت هاي  پيامبران  عبارت  است  از:

1. همگي  در سلم  و صفا زندگي  کنيد;

2. بت پرستي  مکنيد و خداي  واحد را بپرستيد;

3. در روي  زمين  فساد نکنيد;

4. از گذشتگان  خود - که  راه  انحراف  را پيموده اند تقليد نکنيد;

5. خدا را نيايش  کنيد;

6. از اموالتان  انفاق  کنيد;

7. طلا و نقره  را ذخيره  نکرده، اجتماع  را به  فلاکت  نکشانيد...

آري  پيامبران، به  انگيزه  اصلاح  جوامع  بشري  برخاسته اند; براي  نجات  دادن  بشر از دست  فراعنه  برانگيخته  شده اند و بشر را از تاريکي هاي  ناداني  به  روشنايي  دانش  سوق  داده اند; در جهت  حل  اختلافات  تلاش  کرده اند; براي  برپايي  عدالت  مبعوث  شده اند.

با توجه  به  اهداف  و تعاليم  ياد شده، گمان  نمي رود که  امثال  آقاي  راسل  در ضرورت  مذهب  و فوايد آن  کوچک ترين  ترديدي  داشته  باشند. چرا که  با اجراي  اهداف  مزبور، همه  آرمان هاي  اصيل  بشر برآورده  خواهد شد. با توجه  به  چنين  اهداف  و آرمان هايي  است  که  دين  مي تواند از عهده  جواب  اين  پرسش ها برآيد:

از کجا آمده ايم؟ براي  چه  آمده ايم؟ و به  کجا خواهيم  رفت؟ در حالي  که  هيچ يک  از مکاتب  فلسفي  و اجتماعي  قدرت  پاسخگويي  به  سو الات  مزبور را از خود بروز نداده اند.

مذاهب  حقه - مطابق  برنامه هايي  که  متذکر شديم - مي خواهند انسان  را با سوق  دادن  به  سوي  يک  موجود ازلي  و ابدي، تعليم  داده  و تربيت  کنند، و اين  ادعا را هم  در طول  تاريخ  به  خوبي  اثبات  کرده اند. مسلما  آقاي  راسل  هم، از روي  تواريخ  مسلم  دنياي  بشريت، مي دانند که  مذهب  اسلام  در يکي  از وحشي ترين  نقاط  کره  زمين  که  حتي  انسان  را از آن  جهت  که  دختر بود، زنده  به  گور مي کردند، ظهور کرد، و در اندک  مدتي  پيروان  خود را که  نژادها و محيط هاي  مختلفي  داشتند، به  آن چنان  کمالي  رساند، که  توانستند قرن هاي  متمادي  يگانه  مشعل دار علم  و صنعت  و اخلاق  و اقتصاد و سياست  صحيح  باشند.

اين  ملت  عقب افتاده، پس  از اندک  مدتي، کتابخانه اي  در اسپانيا تاسيس  کرد که  شش  صد هزار مجلد کتاب  داشت. در تمام  فنون  پزشکي  و علوم  طبيعي  به  طور کلي، و رياضيات  و هيئت  و تاريخ  و جغرافيا و... اولين  دانشمندان  را ترتيب  نمود، و از سقوط  حتمي  دانش  جلوگيري  کرد. آيا مناسب  نيست  که  ما در رسيدگي  به  نتايج  مذاهب، به  اضافه  کارهاي  کاهنان  مصري، مراتب  مزبور را هم  در نظر بگيريم.

خلاصه، اگر آقاي  راسل  و امثال  او براي  زندگي  پاکيزه  تلاش  مي کنند، اين  همان  دستوري  است  که  مذاهب  حقه  مي دهند. اما راجع  به  اين  که  مذهب، افکار مردم  و سيستم هاي  تربيتي  را تخطئه  مي کرد، البته  هر مکتب  جديد که  مطابق  آرمان  واقعي  بشري  ارائه  شود، بايستي  قواعد انديشه هاي  جامعه  گذشته  را تغيير دهد.

آري، مسائل  بي اساس  که  سوداگران  به  عنوان  مذهب  ساخته  و منتشر کرده اند، و تبهکاري هايي  که  از اين  طريق  انجام  داده اند، يکي  از اسباب  شرمساري  بشر است  که  نتوانسته  است  حق  را از باطل  تشخيص  داده  و به  سودجويان، ميدان  تاخت  و تاز ندهد. ما با راسل  در اين  مطلب  هم عقيده ايم  که  در تاريخ  بشري، صدها عمل  زيانبار به  عنوان  مذهب  صورت  گرفته  و آسيب هاي  جبران ناپذيري  به  بشريت  وارد ساخته  است، ولي  اين  درندگي  و حيوان  صفتي، هيچ گونه  ارتباطي  به  مذاهب  حقه  ندارد.


نوشته شده در   يکشنبه 25 آبان 1399  توسط   کاربر 1   
PDF چاپ چاپ بازگشت
نظرات شما :
Refresh
SecurityCode