اگر کسی خاتمیت اسلام را پذیرفته و مدعی است قرآن آخرین کتاب آسمانی است که از سوی خداوند برای هدایت جهانیان فرو فرستاده شده، به ناگزیر باید راهیافت هرگونه دخل و تصرف در آن را مردود اعلام کند.
به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام والمسلمین علی نصیری استاد تمام دانشگاه علم و صنعت و رئیس مؤسسه معارف وحی و خرد و نویسنده کتاب «پیراستگی قرآن از تحریف» در مورد دلایل عقلی نفی شبهه تحریف نوشته اند:
برای اثبات تحریف ناپذیری قرآن به چند دلیل عقلی میتوان استناد کرد که عبارتند از:
۱. فروپاشی برهان همآورد طلبی قرآن؛
۲. کامل نشدن حجت الهی بر مردم؛
۳. مخدوش شدن نظریه خاتمیت اسلام؛
۱-۱. فروپاشی برهان همآورد طلبی قرآن
از آنجا که اعجاز قرآن بر تحدی و همآورد طلبی قرآن استوار است، این همآورد طلبی با پیش فرض کامل بودن قرآن کنونی قابل دفاع است. زیرا ممکن است معاندان قرآن با فرض کاستی بخشی از قرآن موجود نسبت به قرآنی که فرود آمده، ادعا کنند که همآورد طلبی قرآن مردود است، زیرا در این صورت همه قرآن بر آنها عرضه نشده است تا عدم ارائه گفتاری همسان با این کتاب، دلیل آسمانی بودن آن باشد.
آنان میتوانند مدعی باشند که چه بسا ما میتوانستیم گفتاری همسان با آنها را ارائه کنیم. چنان که از جمله موارد اعجاز درونی قرآن هماهنگی و سازواری آیات و آموزههای آن دانسته شده است. چنان که قرآن در این باره به صراحت میگوید: «أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کثِیرًا» اثبات سازواری آیات قرآن نیز منوط به وجود همه آیاتِ فرود آمده در آن است.
به عبارت دیگر مخاطب تحدی قرآن به اعجاز در هماهنگی میان آیات، میتواند ادعا کند که بدون وجود همه آیات و مقایسه میان آنها اثبات هماهنگی ممکن نیست. زیرا ممکن است با در نگریستن در سایر آیات، عکس آن یعنی تناقض درونی آیات اثبات شود و این درست خلاف ادعای قرآن مبنی بر تحدی بر عدم اختلاف درونی آیات است.
۲-۱ . کامل نشدن حجت الهی بر مردم
یکی از سنتهای مورد تاکید قرآن، اراده الهی مبنی بر اتمام حجت بر مردم است. بر اساس این سنت بنای خداوند در عرصه ابلاغ پیام و تمهید زمینههای هدایت آن است که راهی برای عذر تراشی مردم نگذارد.
بر اساس همین سنت الهی، خداوند در عالم ذرّ یا با فطرت آدمیان بر اعتراف به پروردگاری پیمان گرفته است. آن جا که میفرماید:
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَک آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکنَّا ذُرِّیةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»
چنان که از ظاهر آیه پیداست خداوند علت چنین اشهادی را بسته شدن راه عذر برای مردم دانسته است: «أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَک آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکنَّا ذُرِّیةً مِنْ بَعْدِهِمْ» یعنی ما این اشهاد را لازم دانستیم تا شما در روز قیامت نگویید که ما از ربوبیت خداوند آگاهی نداشتیم یا بخاطر روی آوری پدران خود به شرک ناگزیر به آن بودیم.
سنت کامل کردن حجت در شیوه ارائه استدلالهای قرآن نیز مورد تاکید قرار گرفته است. چنان که خداوند ادعای مشرکان مبنی بر آن که شرک آنان و نیز اعلام حرمت برخی از اشیا از سوی آنان، مستند به اراده الهی است و اگر خداوند نمیخواست نباید چنین رویکردی از آنان رخ مینمود، پس از این جهت آنان معذور اند، گزارش میکند، آن گاه در نقد ادعای آنان با تاکید بر اصل اتمام حجت از سوی خداوند، اعلام میدارد که اگر قرار بود اراده تکوینی الهی حتمیت پیدا کند، به جای آن که خداوند شرک و یا تحریم کردن ناروای حلالها را برای آنان اراده کند، هدایت همه آنان را اراده میکرد: «سَیقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَیءٍ کذَلِک کذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّی ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَکمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکمْ أَجْمَعِینَ» بر اساس این آیه افزون بر آن که حجت و برهان از آنِ خداوند است، بلکه بنای خداوند رساندن حجت و برهان خود به مردم است.
نیز بر اساس سنت اتمام حجت، خداوند هیچ امتی را بدون فرستادن پیامبری رها نکرده است: «إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ» و تا پیامبری ارسال نشده و از رهگذر او حجت بر مردم تمام نشود، عذاب الهی محقق نمیشود: «وَمَا کنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا» بر این اساس، خداوند پیامبر را برای اتمام حجت و هدایت انسانها تا روز قیامت برانگیخت و به همین هدف قرآن را فرو فرستاد. از این رو در قرآن بر اکمال دین و اتمام نعمت تاکید شده است و با چنین نگاهی هر یک از آیات و سورههای قرآن را باید به مثابه پارههایی از یک پازل دانست که با کامل شدن آنها نقشه کامل هدایت شکل میگیرد.
حال اگر کسی مدعی باشد که بخشی از آیات و سور قرآن از آن حذف شده است، به ناگزیر باید بپذیرد که نقشه هدایت الهی در کتاب موجود کامل نشده و بخشی از مجموعهای که میتواند در کامل شدن حجت بر مردم تأثیرگذار باشد، در اختیار آنان قرار نگرفته است. این امر به معنای کامل نشدن حجت خداوند بر مردم است. به عنوان مثال کسانی که مدعی اند آیات یا سورههایی در زمینه ولایت و امامت حضرت امیر (ع) از قرآن حذف شده است و اختلاف پدید آمده در میان امت اسلامی از آغاز تا کنون را ناشی از این امر میدانند، در حقیقت پذیرفته اند که با حذف این بخش از قرآن حجت الهی بر مردم در زمینه امامت و ولایت کامل نشده است.
یعنی مردم در روز قیامت میتوانند با خداوند محاجّه کنند که اگر مانع تحریف آیات و سور ناظر به امامت و ولایت میشد، آنان از نعمت هدایت در سایه اهل بیت (ع) محروم نمیشدند! حال با پذیرش تاکید قرآن بر سنت اتمام حجت از سوی خداوند، آیا جایی برای چنین احتجاجی باقی میماند؟!
۳-۱. مخدوش شدن نظریه خاتمیت اسلام
خاتمیت به معنای پایان پذیرفتن نبوت است و خاتمیت پیامبر اکرم (ص) به این معنا است که هیچکس پس از ایشان هرگز به مقام سفارت الهی و وساطت الهی میان خداوند و مردم نرسیده و هیچگاه خداوند از رهگذر وحی با کسی سخن نخواهد گفت. از این رو، قرآن در برابر سایر کتب آسمانی در کنار دو نقش تصدیقی و تکمیلی، نقش مهیمنی را نیز برعهده دارد: «وَأَنزَلْنَا إِلَیک الْکتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنْ الْکتَابِ وَمُهَیمِنًا عَلَیهِ».
مهیمن بودن قرآن در برابر سایر کتب آسمانی بدان معنا است که خداوند اراده کرده، کژتابیهایی آن کتب که عموماً از رهگذر تحریف در آنها راه یافته، با ظهور کتابی با پیراستگی کامل یعنی قرآن اصلاح نماید. قرآن از این جهت نقش معیار و محک برای بازشناخت آموزههای سره از ناسره آن کتب را بازی میکند. راز آن که در میان همه کتب آسمانی تنها بر حفظ و صیانت قرآن تاکید شده همین نکته است.
به عبارت روشنتر، چون بنای خداوند آن بود که آموزههای تحریف شده سایر کتب آسمانی را با آمدن قرآن باز نمایاند، ضرورتی بر حفظ و صیانت آن کتب از عدم راهیافت تحریف در آنها نمیدید و از آن جا که برای قرآن افزون بر نقش هدایتی، نقش اصلاح آموزههای کتب آسمانی پیشین را در نظر گرفته است، میبایست صیانت آن را از هر گونه دخل تصرف تضمین میکرد که این امر به صراحت قرآن اتفاق افتاد.
حال اگر کسی مدعی راهیافت تحریف در قرآن باشد، به ناگزیر باید بر ضرورت نزول کتاب آسمانی دیگر پای فشرد تا در سایه آن تحریفات راه یافته در قرآن شناخته شده و به کنار گذاشته شوند و نزول کتاب آسمانی دیگر به معنای ضرورت برانگیختن پیامبری دیگر برای دریافت آن کتاب آسمانی از سوی خداوند است. پیداست که معنای این سخن مخدوش شدن نظریه خاتمیت اسلام است.
بنابراین اگر کسی خاتمیت اسلام را پذیرفته و مدعی است که قرآن آخرین کتاب آسمانی است که از سوی خداوند برای هدایت جهانیان فرو فرستاده شده است، به ناگزیر باید راهیافت هرگونه دخل و تصرف در این کتاب آسمانی را مردود اعلام کند.