حجت الاسلام محمدعلی میرزایی در درسگفتار فکر معاصر عربی گفت: در حوزه علوم دینی مانند قرآن پژوهی و حتی بحثهای فقهی و حقوقی و همچنین در حوزه علوم انسانی جهان عرب جهانی پویا و پرتولید است.
به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر پیاده شده درس گفتار حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی در دوره فکر معاصر عربی است که توسط مرکز مطالعات راهبردی اسلامی (المرکز الاسلامی للدراسات الاستراتیجیه) وابسته به عتبه عباسیه (ع) برگزار میشود.
وقتی ما صحبت از چالش نظری اندیشههای معاصر عربی میکنیم ممکن است چند معنا را اراده کرده باشیم و یا این که چند هدف داشته باشیم و یا به عبارتی از چند زاویه به چالش نظری اندیشههای معاصر عربی بنگریم. اندیشه معاصر عربی بخش کارآمد، فعال، ارزشمند، بهروز و چالش اندیشه جهان اسلام است.
در کشورهای غیر عربی بعضی خود را از نظر فکری، تابعی از جهان عرب میدانند، بعضی دیگر مانند ایران خودشان را به نوعی از اندیشه عربی مستقل و برتر میدانند که البته اینطور نیست به این معنا که این تفوق و برتری ممکن است در بعضی حوزهها باشد اما در همه موارد نیست.
جهان عرب در علوم انسانی بسیار پیشرفت کرده
به هر حال یک جامعه پانصد میلیون نفری جهان اسلام با ۲۵ کشور عرب زبان دارای جامعه علمی، کارآمد و فعال در عرصههای مختلف علوم اسلامی و انسانی است و شاید ضعیفترین حوزه تولید اندیشه عربی، در حوزه تجربی باشد اما در حوزه علوم دینی مانند قرآن پژوهی و حتی بحثهای فقهی و حقوقی و همچنین در حوزه علوم انسانی جهان عرب جهانی پویا، پرخروش، پرتلاش و پرتولیدی است. منظور بنده از این مطلب این نیست که ادعا کنیم که اندیشه معاصر عربی پاسخگوی بالفعل روندی یا فرآیندی مانند فرآیند تمدن سازی است. خیر این طور نیست. اما در فرآیند تمدن سازی قرار میگیرد. متفکرین بزرگی از جهان عرب آسیب شناسانه، جدی و روشمندانه به بازخوانی تاریخ و طرح جایگزینهای فکری و فلسفی معاصر پرداخته اند.
این مطالب گفته شد تا نگاه خود برتر بینی بعضی نسبت به جهان اسلام کاهش یابد. چنانچه در هر کدام از این حوزهها وارد شوید شاهد دستآوردهای قابل توجهی هستید. بیان کارنامه و دست آوردهای اندیشه عربی معاصر نیازمند صدها جلسه مفصل است، دستآوردهایی همچون مطالعات قرآن پژوهی، فلسفی با گرایشهای مدرن و دستآوردهای متعدد دیگر. پس جهان عرب جهانی پرحاصل و پرثمر و سرشار از اندیشه است. اما این که این اندیشهها برای برون رفت وضع موجود جهان اسلام و یا حداقل خود جهان عرب کافی و کارآمد باشد، بحث کاملاً مجزایی است.
در جهان عرب پانصد کتاب مستقل در مورد استشراق و قرآن نوشته اند. در یکی از ملاقاتهایی که با حضرت آقا داشتم ایشان فرمودند که؛ تنها مصریها ۵ هزار کتاب در بحث مطالعات تطبیقی حقوق و قانون نوشته اند. بنده هم آن زمان تازه از مصر آمده بودم و میدیدم که در دانشگاه و بازار و همه جا پر از این کتابها است. آقای «عبد الرزاق السنهوری» که پیشگام مطالعات شریعت و حقوق است کتابی دارند به نام «الوسیط» که کتابی مرجع و مادر است و به تعبیر بنده اصل تشریع الفقه است اما در داخل ایران چند نفر این کتاب را میشناسند؟ بعضی قاضیها و حقوق پژوهان در ایران به بنده گفته اند بهترین کتابی که در حال حاضر در اختیار داریم کتاب «التشریع الجنایی» مرحوم «عوده» است.
ما جهان عرب را نمیشناسیم. ما یک سطح و یا یک کفی از این جهان را میشناسیم. این جهان عرب یک عمقی و تاریخی دارد، یک میراث و اقتداری دارد که از لحاظ علمی و نظری باید اینها را شناخت.
حالا گاهی منظور ما از چالشهای اندیشه عربی چالشهایی است که این اندیشه برای ما درست میکند. گاهی منظور چالشی است که اندیشه عربی با خودش دارد یعنی در برابر این چالشها قرار میگیرد. هردوی این چالشها با اهمیت هستند زیرا امروزه خود اندیشه عربی با چالشهای جدی روبهرو است که متفکران و روشنفکران عرب در طرحهای خود با آن مواجه هستند و حتی سوالاتی مطرح است از جمله اینکه؛ آیا متفکران عرب همچون آقای جابری در طرح بازخوانی تراث در بازخوانی اندیشه معاصر عربی درست بازخوانی کرده اند؟ آیا نقاط ضعف و قوت را به درستی پیدا کرده اند؟، آیا دعوت کردن جهان معاصر عربی به منطق خلدونی در تمدن پژوهی دعوت به جایی است؟
این مساله نشان میدهد که اندیشههای معاصر عربی قابلیت تقسیم به اندیشههای احیاگر و زنده و اندیشههای مریض و مرده را دارد. بنده از منظر چالش نظری و نگاه بهخود آنها در مقایسه با اهدافی که خود آنها دارند و در جهان مطرح است صحبت میکنم نه از منظر خودمان. از نظر خود ما به این معنی که اندیشه عربی چه چالشهایی درست کرده و باید با آنها مواجهه کنیم. برای رسیدن به این مساله باید به سراغ اندیشههای چالشی جهان عرب - نه همه اندیشهها - برویم. در واقع اندیشههای جهان عرب را باید تقسیم بندی کنیم به اندیشههای همسو و غیر همسو، همگرا و واگرا.
سرکوب تاریخی اجتهاد در جهان عرب
در جهان عرب اندیشههای متعددی وجود دارند. برای اینکه بتوانیم مفهوم چالش را بهتر بفهمیم و موضع خودمان را در مواجهه با این چالشها بهتر درک کنیم ناچاریم این اندیشهها را دسته بندی کنیم. برخی از این اندیشهها در مجموعه و منظومه نامرتبط با جریانهای اجتماعی روز وجود دارند. نوعی رویکردی تاریخی بر آنها حاکم است و نقش مکان، زمان و اقتضا در آنها کمرنگ است و به دنبال کارآمدسازی آن اندیشهها برای تحقق اهداف مرتبط با شرایط زمانی و مکانی نیستند. معمولاً در این اندیشهها نیاز به اجتهاد خیلی کم است. اجتهاد زمانی نیاز میشود که بین ایده و عینیت یک واگرایی رخ میدهد و حالا برای از بین بردن این واگرایی نیاز به اجتهاد است.
به نظر میرسد از بزرگترین چالشهای جهان عرب امروز، ضعف جریان اجتهاد است. امروز در جهان عرب به دلایل تاریخی متعدد، جریان اجتهاد سرکوب شده است و به جای آن یک روند ترجمهای و وارداتی برای مسائل بنیادین اندیشهای به وجود آمده است. مثلاً آقای جابری در دستگاه متدلوژی کاملاً وارداتی فکر میکند، «محمد ارکون» دقیقاً در دستگاه متدلوژیک بیگانه و کاملاً غربی فکر میکند.
بازخوانی تراث، یکی از مهمترین ساحتهای اندیشه عربی
یکی از مهمترین ساحتهای اندیشه عربی معاصر ساحت مطالعه میراث یا همان متن دینی با تمام درجه بندیهایش است. متن اول که تاسیسی است، متن دوم که سنت است و متن سوم که شروع و تفسیرها است. برای همه متفکران عربی بحث تراث و میراث بسیار با اهمیت است. آقای جابری سه کتاب دارد که فقط در مورد اندیشه عربی معاصر است یا آقای حسن حنفی در کتاب «من النقل الی الابداع» کل میراث اسلامی را بازخوانی کرده است. حتی آقای جابری عنوانی دارد به اسم «استقلالیة ذات العربی» که به دنبال بازتأسیس قومیت عربی است. یک متفکر فلسطینی هم در قطر است به نام «عزمی بشاره» که آثار مهمی دارد که در آثارش بحث تراث را آورده است. اما سوال این است که با چه نگاهی این میراث را میخوانند؟ آیا با نگاه حذف مورث و صاحب نص؟ این که امکان ندارد. یکی از ریشههای اصلی مشکل این است که ما به دنبال کشف اراده متکلم نباشیم که در داخل خود اندیشه دینی هم متأسفانه کشف اراده متکلم را کمتر مبنای اجتهاد خودمان قرار میدهیم.
خوانش تراث با هدف توسعه
خوانش تراث با هدف توسعه یکی از سرفصلهای اصلی اندیشه معاصر عربی است که این یک نکته کانونی و مرکزی است. اندیشه عربی معاصر توطئه و برای تخریب و تضعیف نیست. اندیشه عربی اعتزال قدیم نیست، نواعتزالی است. اعتزال قدیم بحثهای کلامی جریانها و مذاهب کلامی بود اما نواعتزال بحث جریانهای کلامی ندارد. نواعتزالی به دنبال باز کردن راهی است برای عبور از تاریخ و دنیای عقب مانده تمدنی به سمت بازسازی تمدنی. همان قدر که ایرانیها دوست دارند تمدن بسازند عربها نیز به همین میزان و گاهی بیشتر تمایل دارند تا تمدن سازی کنند. آنها هم فکر میکنند و برنامه دارند برای این که بگویند با اهمیت هستیم.
بعضی جریانهای فکری هستند که در سیاق ما هستند و جریانهای دیگری وجود دارند که در سیاق ما نیستند. جریانهای عربی در سیاق هستند. جریانهای غربی در سیاق ما نیستند. البته نه مطلق بلکه منظور روح کلی است. به نظر بنده باید سکولاریسم در غرب را باید تمجید کرد. اتفاق مبارکی است. سکولاریسم در غرب خیلی کار خوبی است. اگر ما هم به جای آنها بودیم همین کار را میکردیم. سکولاریسم غرب مبتنی بر وضع تاریخی است. این نگاهی فلسفی به سکولاریسم نگاه خطرناکی است که متاخر است. سکولاریسم غرب در مواجهه با مشتی کشیش مسیحی احمق و یک دستگاه روحانیتی سفیه و فاقد عقل و علم به وجود آمد. در اوج سکولار شدن غرب، در جهان اسلام علمیت بود، عقلانیت بود، در همین زمان به بدترین دوران خود واژه قرون وسطی را اطلاق کردند و ما در قرون وسطی تمام جهان عقل و علم را تسخیر کرده بودیم. مؤسس یا پدران سکولاریسم اصلاً اسلام را نمیشناختند، آنها فقط دستگاه خفقان مسیحیت را میشناختند که در آن علم، اخلاقِ و آزادی جرم بود. حالا شما اگر در آن دوران بودید آیا دعوت به سکولاریسم نمیکردید؟ پس سکولاریسم در آغاز جدایی دین نیست. جدایی تحقق تاریخی جغرافیای نهادی دین است نه دین. سپس آرام آرام رفتند به سمت جریان پوزیتیویسم و جریانهای تجربه گرایی و منفعت گرایی. متافیزیک و عقل کمکم تضعیف شد تا به یک مادیگرایی معرفتی رسیدند.
اندیشه عربی در زمینه مشترک ما قرار دارد
پس این مساله را نباید فراموش کنیم که اندیشه عربی در سیاق است یعنی جدال ماست. کسانی که به دنبال برابریابی های بین متفکران ایران و جهان عرب هستند بدانند در این عرصه معمولاً نقشها را عالمانی نسبتاً همتراز ایفا کردند. در بحث اسلام سیاسی از صد و پنجاه سال پیش تا امروز، وجود افرادی همچون سید جمال اسدآبادی و دیگران تأثیر گذار بوده اما مهمترین مساله سیاق است. ما در یک سیاق تمدنی جلو آمدیم. عرب و ایرانی با همه اختلافات شأن یک مشارکت و همگرایی تمدن سازانه داشتند. عباسیان عرب بودند و ایرانی و در برهههایی از زمان بیشتر ایرانی بودند. بنابراین جریان سیاق عربی اسلامی سیاق قابل توجهی است. آقای ابوزید اگر چه تحت تأثیر اندیشههای غرب قرار گرفته اما با این حال این متدولوژیها را در فضای درون دینی خودش بازنمایی میکند. چنانچه بخواهم تشبیه کنم آقای سروش را مثال میزنم. اگرچه دکتر سروش سکولار است و اندیشههای غربی دارد اما در اندیشه معاصر ایرانی در سیاق است. انتقاداتی دارد اما خارج از سیاق نیست. لذا اندیشه معاصر عربی به لحاظ در سیاق اسلامی بودن فرق دارد با کتابهایی که فلان مؤسسه از غرب ترجمه میکند و بعد برای خودشان حاشیههای نقدی میزنند. ما از شناخت دایره اندیشه عربی غفلت کردیم و آسیبهای فراوانی هم دیدیم.
سوال؛ اندیشه در سیاق است به چه معناست؟
جواب؛ یعنی در بافت و زمینه ما قرار دارد. هم خانه ایم و در یک بستر تمدنی هستیم. ناظر به هم فکر میکنیم. آقای ارکون در یکی از سخنرانیهایش میگوید؛ شیعیان و معتزله به غلط سرکوب شدند، اینها میتوانستند عامل نجات جهان اسلام باشند. این نشان میدهد که ارکون میداند که عقل در شیعه چه جایگاهی دارد اما آقای جابری که معمولاً علیه شیعه صحبت میکرده بیشتر قومگرا است. اینها نشان میدهد این اتفاقات ناظر و معطوف بر هم اتفاق میافتد. اما حالا ما ناظر به جهان اسلام کمتر حرف میزنیم و بیشتر رویکرد ملی داریم. حتی بنده به بعضی از دوستان گفتم که فکر تمدنی شما بیشتر با رویکرد خلدونی است نه با رویکرد مالک بن نبی. رویکرد مالک بن نبی یک فکر انسانی، جهانی، اسلامی و عام است اما فکر تمدنی شما بیشتر دولتمدار است.
حتی اگر اختلافاتی باشد بازهم فکر عربی در سیاق است و ما غفلت کردیم از اینکه در زمینه مشترک حرف بزنیم. برای همین ما از اهل سنت داخل ایران هیچ استفادهای برای سیاق اهل سنت جهان اسلام نمیکنیم. شاید آنها را تهدید میدانیم و ترس داریم که نسل اینها در حال رشد است! یعنی کمتر به فکر این هستیم که با اهل سنت داخل ایران از یک بستر سیاقی دو میلیارد مسلمانی استفاده کنیم.
تفاوت اسلام سیاسی ایرانی و اسلام سیاسی عراقی
اندیشه معاصر عربی دو شاخه دارد. الف: اندیشههای همگرا، ب: اندیشههای واگرا
امروز اسلام سیاسی عراقی مبتنی بر مرجعیت آیتالله سیستانی است که یک مدلی از اسلام سیاسی است و ایران که مبتنی بر ولایت فقیه حضرت امام رضوان الله تعالی علیه است مدل دیگری است و این دو با هم تفاوت دارند. در ایران فقیه متصدی و امامت فراگیر است اما دیگری فقیه فتوا است و بیانیه و البته هدایت بعضی از کلیات، بنابراین دو منطق بیربط به هم هستند. اما در اینکه هر دو به دنبال اعزاز جریان جهان اسلام هستند هیچ تردیدی نیست. در اینکه در سیاق کشورهای خودشان نسبتاً منسجم حرکت میکنند شکی نیست. در ایران ولایت فقیه امام خمینی با سیاق تاریخی ایران از هجرت امام رضا (ع) از مدینه تا خراسان هم مرتبط است. یعنی اگر آن هجرت صورت نمیگرفت این امام خمینی هم نمیآمد. بنابراین ما باید ظرفیت گفتگویی تکثرگرایی بیشتری داشته باشیم که متأسفانه در این زمینه مشکل داریم.
حالا اگر اندیشه عربی معاصر با ما همگرا بود الان باید ۲ مدل چالش را بررسی کنیم. یکی چالشهایی که این همگرایی به عنوان رقیب ناکارآمد برای ما ایجاد میکند، اگرچه در چارچوب کلی اسلامگرایی است اما میتواند چالش آفرین باشد. نه فقط علیه ما بلکه علیه اسلامگرایی نیز میتواند چالش ایجاد کند. مثلاً جریان معاصر عربی در حوزه اسلام سیاسی، به خاطر ناکارآمدی در حال مخدوش کردن چهره اندیشه اسلام سیاسی است پس برای ما نیز چالش ایجاد میکند. از طرف دیگر اندیشهای که با ما همگرا است خودش با چالشهایی روبهرو است. خود همین جریان اندیشه معاصر اسلام سیاسی دچار چالش شده است.اندیشههای واگرا هم که تکلیفشان مشخص است مثل سکولاریسم و قومیتگرایی. ما نمیتوانیم قومیتگرایی عربی را بهعنوان فرصت تلقی کنیم. البته دلیلش هم رویکرد آنها است و ایدئولوژی قومگرایی این امکان را به ما نمیدهد.