افکاری که در هند و یونان و ایران در اثر فتوحات وارد جهان اسلام شده بود، برای شیعه فرصت بود و همین امر است که در دوره امام باقر و امام صادق(ع) با اوج آموزش تشیع روبهرو هستیم.
خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: امامت امام صادق(ع) در سال ۱۱۷ است که تا سقوط بنیامیه که سال ۱۳۲ میباشد، ۱۵ سال فاصله است. و از سال ۱۳۲ تا هنگام وفات امام صادق(ع) ۱۶ سال فاصله است که زمان شکل گیری بنیعباس است و از آنجایی که تفاوت روش امامان به شرایط روبهروی آنها مربوط است، لازم است شرایط اجتماعی تاریخی آنها بررسی شود.
حرکت امام صادق(ع)، به صورت یک حرکت اجتماعی سیاسی خاصی در آمده با محتوای فکری و از این جهت نمیشود مقابل آن ایستاد، به جهت پختگی آن و امکان تحرک خوبی که پیدا کرده در حدّی که چهارهزار شاگرد برای امام صادق(ع) ظهور کرده و به هیچوجه این حضور و ظهور، یک حرکت عادیِ بی سر و صدا نمیتواند باشد و مسلّم با مشکلات خاصی روبهرو میشود و تدابیر خاص خود را میطلبد که باید بر روی آن دقت نمود.
در دوره امام صادق(ع) مکاتب فقهی متعددی ظاهر میشود مثل مکتب فقهی ابوحنیفه در کوفه، و مکتب فقهی مالکبنانس در مدینه که البته رابطهای بین این گروههای فقهی و جریان سیاسی حاکم برقرار است، مثل رابطه بین منصوردوانقی و مالکبنانس، و یا بین مالک و هارون الرشید. دو فرقه در چهار فرقهی اهل سنت مربوط به همین دوره است و در همین دوره کتب احادیثی اهل سنت از جمله مُوَتای مالک نوشته میشود. نهضت ترجمه نیز در همین دوره شروع میگردد که البته اوج آن در زمان مأمون خواهد بود و زنادقهای مثل ابنِ مُقَفع و ابن اَبِیالعوجاء در این زمان پر و بال میگیرند، همچنان که غُلات به میدان میآیند و اشخاصی را در حدّ الوهیت مدّ نظر دارند در آن حدّ که عده ای مثل مغیرة بن سعید و ابوالخطاب در کوفه خیمه زدهاند و مردم را به عبادت جعفربن محمد دعوت میکنند.
امام صادق(ع) و مکاتب فقهی
اصغر طاهرزاده در کتاب رجوع به هویت شیعه در تاریخ اسلام در این مورد می نویسد: «در مورد دو مکتب فقهی که در زمان حضرت صادق ظهور کرد یکی مکتب فقهی ابوحنیفه است. ابوحنیفه دارای هوش فوقالعادهای است و سعی دارد فقه خود را عقلانی مطرح کند، نه متکی بر روایات که مکتب مدینه بر آن تکیه دارد، زیرا بسیاری از آن روایات، روایاتِ جعلشدهاند و علت تأکید ابوحنیفه بر عقل و بهخصوص قیاس، عدم اعتماد او به روایات است. او از روایتی در موضوعی خاص، موضوع دیگری را قیاساً استنباط میکرده. البته در این قیاسکردن فتاوی خطرناکی به میان آمد.
البته نکته مثبت ابوحنیفه آن است که خاندان علی و فاطمه«علیهماالسلام» را صالح برای حکومت میداند، به همین جهت هرکس بر خلاف حاکمان وقت از خاندان علی و فاطمه«علیهماالسلام» قیام کند با او همراهی میکند. از جمله همراهی او با زیدبنعلیبنالحسین و یا همراهی او با محمد بن نفس زکیّه بود. ابوحنیفه در سالهای آخر عمر شاگردی امام صادق(ع) را دارد که ظاهراً در این اواخر از رجوع به قیاس عدول کرده هرچند شاگردان او مثل ابویوسف قاضی القضات بنیالعباس از قیاس عدول نکرده باشد و جمله ابوحنیفه که گفته است «لولا سنتان لهلک النعمان» یعنی اگر دو سال شاگردی امام صادق(ع) نبود، نعمان که اسم ابوحنیفه است، هلاک میشد مربوط به این دوران است. جالب است خودش راوی روایاتی است که از امام صادق(ع) شکست خورده. مشهور است که منصور به ابوحنیفه میگوید مردم نظر زیادی به جعفربنمحمد دارند، سؤالات سختی تهیه کن تا در مجلسی که تشکیل میدهم ضعف او معلوم شود. او ۴۰ سؤال تهیه میکند و در آن جلسه از حضرت میپرسد و حضرت بهخوبی جواب میدهند و آن هم جوابهای داندانشکن که جلسه به نفع حضرت تمام میشود. البته شاید این جلسه در آخر عمر ابوحنیفه که شاگردی امام را کرده است، نباشد.
دیگر مکتب فقهی زمان امام صادق(ع) مکتب مالک بن انس است ، او شاگرد شیوخ مدینه است. شهرت بیشتر او بعد از امام صادق(ع) است ولی از امام صادق(ع) تجلیل زیادی کرده است و ظاهراً شاگردی حضرت را هم داشته ولی ابتدائاً اموی است و رویهمرفته با علویان و عباسیان میانهی خوبی ندارد.
مالک در مقابل ابوحنیفه که اهل رأی و قیاس است، اهل حدیث است و نه اهل رأی. منصور دوانقی به او احترام میگذارد و به او دستور میدهد کتابی بنویسد در فقه تا مردم را مجبور کند به آن عمل کنند . اینکه خلیفهی خسیسی مثل منصور هزینهی سنگینی برای تهیه مُوَتای مالک میکند به جهت آن است تا در مقابل کتب شیعه که حدود ۴۰۰ کتاب بوده، کاری شده باشد و مالک سعی میکند در آن کتاب از حضرت علی حدیثی نقل نکند.
مالک از طرف خلیفه مأمور بوده هریک از امراء که به رأی او عمل نمیکنند را به خلیفه معرفی کند تا خلیفه با او برخورد کند، و این خبر از اقتدار سیاسیِ علمی او میدهد. مالک در سال ۱۹۹ و یا به قولی سال ۱۸۰ میمیرد در حالیکه دارای قدرتی فوقالعاده بود و تا دوره امام رضا فقیه مسلط است. پس از این است که مذاهب ترکیبی اهل سنت به وجود میآید مثل شافعی که ترکیبی از مالکی و حنفی است که البته فقه شافعی بیشتر در مصر رونق پیدا میکند در حالیکه مدینه به فقهِ مالکی و کوفه و اطراف آن به فقهِ حنفیاند.»
با نظر به فضای پیرامونی امام صادق(ع) میتوان دقتهای حضرت را درست فهمید. از میان موارد پیرامونی، یکی بحث ظهور زنادقه است، از جمله عبدالله ابن مقفع و دیگری به نام ابوشاکر دیصانی و سوم به نام «ابن ابی العوجا» که احتمالاً همگی تحت تأثیر فضای خارج از جهان اسلام بودهاند، از جمله تحت تأثیر یونان و هند و یا تحت تأثیر زردشتیها در ایران. زیرا نهضت ترجمه موجب توجه به جریانهای فکریِ خارج از جهان اسلام شد. البته رفتارهای بد بنیامیه نیز فضا را جهت بهظهورآمدن زنادقه فراهم میکرد. شیعه برعکسِ اهل سنت، با آموزشهای حضرت باقرالعلوم از قبل برای مقابله با چنین فضایی آماده شده و متوجه چنین تاریخی بوده که با توجه به آنچه پیش آمده به تدریج چه چیزی پیش خواهد آمد و از این جهت فضایی که پیش آمد، نه تنها تهدید برای برای شیعه نبود بلکه روبهرویی با افکاری که در هند و یونان و ایران در اثر فتوحات وارد جهان اسلام شده بود، برای شیعه فرصت بود و همین امر است که در دوره امام باقر و امام صادق(ع) با اوج آموزش تشیع روبهرو میشوید.
اصغر طاهر زاده در این باره می نویسد: «موضع حضرت صادق در مقابل مکاتب فقهی و در مقابل زنادقه، مثل ابوشاکر دیصانی که علناً جریان زندیقیگری راه میاندازند، عبارت است از طرح عمق موضوعات دینی که از طریق امام باقر شروع شد و آن دو امام با توجه به شرایطِ پیشآمده، که زندیقیان سخنهایی برای گفتن به میدان خواهند آورد، پیشبینی لازم را کردند و آموزشهای آن دو به شاگردانشان موجب شد تا در مقابل این جریانها صدمهای نخوردند، و امامبودن به معنای واقعی یعنی جلوبودن از جریانهایی که در تاریخ پیش میآید. همهی این جریانها فرصتی برای نشاندادنِ امتیاز شیعه شد و برعکس طرف مقابل با روشنگریهای شاگردان امامان نسبت به عقاید خود مسئلهدار میشده.
امام با ابوحنیفه و سران زنادقه گفتگوهای مستقیم داشتهاند و بعد که دست آنها را خالی میکردند اجازه میدادهاند فکر کنند و این برخوردها موجب شد تا شیعیان محفوظ بمانند و بسیاری از ظرائف فکری و فقهی ما در هیمن برخوردها پیدا شده و شکل گرفته و به جهت رشد علمی شیعیان، غلات نتوانستند از جهل آنها چندان که میخواستند استفاده کنند، امامان فرقهای مثل واقفه را توصیف میکردند به سگِ بارانخورده که یک نجس متحرک است و روشن میکردند چرا آن گروه در عین آنکه به ظاهر مدعی اسلاماند، گرفتار عقاید آلوده شدهاند.»
نهضت ترجمه در جهان اسلام
نهضت ترجمه در جهان اسلام با بنیعباس بهخصوص با منصور دوانقی در بغداد شکل گرفت و ابن مقفع از مشهورترین مترجمان این دوره است که البته اوج آن نهضت مربوط به دورهی مأمون است که بیت الحکمه را تأسیس کرد. از یونانیان و ایرانیان و هندیها کتابهایی ترجمه شد و چنانچه عرض شد اولین تأثیر آن بر خود مترجمان است که گرفتار نحوهای از تفکر زندیقی شدند، هرچند بعضی از آنها مثل ابن مقفع به ظاهر خود را مسلمان نشان میدهد.
در اسکندریه و جندی شاپور، علمای زیادی جمع بودهاند و کتابهای زیادی از خود به جا گذاشتهاند و مترجمین، آن کتابها را به عربی ترجمه کردند و بعد از مدتی عالمانی پیدا شدند که حرفهای عالمان غیر اسلامی را میزنند، مثل ابواسحاق کندی که اولین فیلسوف جهان اسلام محسوب میشود. و فارابی بعد از آن است با این تفاوت که فارابی خودش صاحب نظر در امر فلسفه است.
همه این نمونهها نشان میدهد که عصر امام صادق(ع) از جهات مختلف عصر پیچیده ای است و حضرت در این فضای بسیار پیچیده مدیریت لازم را نشان دادند آن هم نه آن که فقط همان روز را بنگرند بلکه نظر به آیندهای دارند که می دانند این افکار که با ترجمه به وجود میآید چه اشخاصی را میپروراند.
حاصل حرکتی که از حضرت سجاد شروع شد و در زمان حضرت باقر وسعت یافت در زمان امام صادق(ع) به آنچنان وسعتی میرسد که آن مرد خراسانی به حضرت میگوید هزار شیعه در خراسان دارید، هرچند آن شیعیان سطحی بودند و مثل هارون مکی یعنی آن شیعهی تنوری نبودند ولی از آنجایی که حضرت باید همهی این شیعیان را در سراسر جهان اسلام مدیریت کنند، سازمان وکالت را تشکیل میدهند که شبکهی بسیار پیچیده ای میباشد.
اصغر طاهر زاده در کتاب رجوع به هویت شیعه در تاریخ اسلام در این باره می نویسد: «کثرت شیعیان در زمان امام صادق(ع)، اقتضای مدیریت تازهای را به میان آورد تحت عنوان «سازمان وکالت» با هویتی کاملاً مخفی، و به همین جهت نصربن قابوس ۲۰ سال وکیل امام است ولی کسی نمیدانست. و دیگری عبدالرحمن بن حجاج وکیل امام است و او را هم کسی نمیشناسد. وقتی طرف ۲۰ سال وکیل امام بوده نشان میدهد سازمان وکالت خیلی زودتر از رحلت امام از طریق شیعیانِ قابل اعتمادی تشکیل شده. سازمان وکالت در ابتدای امر در این حدّ مخفی است که ملاحظه کردید. ولی در مرحله دوم، شیعیان میدانستند فلان فرد وکیل امام است که این مربوط به عصر حضرت کاظم و امام رضا«علیهماالسلام» میباشد و در مرحلهی سوم، شبکهی وکلا بهوجود میآید که وکیل فلان شهر مستقیماً با امام مرتبط نیست بلکه با وکیل ناحیهی مقدسه مرتبط است زیرا مناطق حضور شیعه بسیار گسترده شده، لذا از مصر و مغرب وکلا حضور دارند تا بغداد و نهایت و انتهای این شبکه در زمانی به روغن فروشی در بغداد ختم میشده به نام عثمان بن سعید که از نواب خاص بوده و در قالب تجارت روغن با او مرتبط بودند و این شبکه از اواخر عمر حضرت هادی بسیار منسجم شده و به یک مدیریت غیر متمرکز تبدیل گشته و آرامآرام به سوی استقلال میروند جهت آماده شدن برای خودکفایی در دوره غیبت و حفظ شیعه در زمان غیبت از خطر انحراف به کمک نواب و داشتن نظام مالی منظم جهت استقلال مالی شیعه از حکومت .
شبکه وکالت موجب ایجاد مجموعه منظمی در میان علماء شیعه میشود تا اختلافات آنها بالا نگیرد و اگر اختلافی پیش میآید از طریق وکلا حل شود. نُواب بالاتر از کسانیاند که وجوهات را جمع آوری میکردند و امام فرموده بودند اطاعت از آنها اطاعت از ما است و چون شأن نُواب حساس بوده خطرات زیادی هم آنها را چه از جانب حاکمان و چه از نظر نفس امّاره خودشان تهدید میکرده و به همین جهت برخورد ائمه با انحرافات آنها بسیار محکم است و خود وُکلا نیز در برخوردی که برای یکی از وکلا پیش آمده به جهت انحرافی که پیدا کرد، نقش فعّال داشتهاند. آنچه مهم است نحوهی مردمیِ تشیع است در تاریخ. وکلا با سلسلهمراتب خاصی با نّواب مرتبط هستند، نوابی که بسیار دقیق عمل میکنند و حتی ممکن بوده به ظاهر از سلسلهای که به خلفا مرتبطاند باشند مثل حسین بن روح نوبختی که از سلسلهی نوبختان است که منجمان دربار بودند ولی به شدت تقیه میکرده.
سازمان وکالت برای ادارهی امور شیعیان بوده و بزرگان جهان تشیع در شبکهای پیچیده وکلای امام را قبول کرده بودند زیرا متوجه بودند وُکلا مورد وثاقت اماماند و مجموعاً ناحیه مقدسه را تشکیل میدهند و آنقدر پنهانکاری را رعایت میکردند که اسم امام را نباید کسی میبرده زیرا اگر اسم مطرح میشده به دنبال صاحب اسم میگشتهاند، از این جهت باید برای حاکمان، وجود امام هم انکار میشده.»
امام صادق(ع) و شهر قم
امام صادق(ع) در هر دوره از زندگی خود متناسب با شرایط تاریخی آن دوره روشها و برخوردهای مناسب آن دوره را نشان میدهند، اعم از دورهای که هشام بن عبدالملک حاکم است که هنوز دوره قدرت بنی امیه است و یا زمانی که دورهی افول قدرت بنیامیه میباشد و یا دورهی ظهور بنیالعباس و یا دورهی منصور دوانقی که بسیار خونریز است، در هر دورهای روشهای برخورد را برای شیعیان مشخص میکنند.
امام صادق(ع) مجموعهای از روابط را شکل میدهند که چه حکومت در دست شیعیان باشد و چه نباشد، شیعیان بتوانند به صورتی خودکفا خود را در بستر مذهب اسلام اداره کنند، به همان معنای «حکومت در حکومت» که نیازهای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی در آن تعریف شده و در این ارتباط جواب داده میشود.
طاهر زاده در این باره می نویسد: «از جمله فعالیتهایی که شیعه در این دورهها دارد شکلگیری مراکزی است مثل شهر قم که قبل از اسلام به دین زردشت بودند و شهر قم در دوره فتوحات به دست ابوموسی اشعری و تعدادی از سرداران فتح میشود. بعضی از سرداران که حجاج با آنها کج میتابد و خودشان در فتح قم شرکت داشتند با خانواده به قم هجرت میکنند و مردم قم هم از آنها استقبال مینمایند و بالاخره شرایطِ بهظهورآمدنِ روات شیعه در قم فراهم میشود که در زمان امام صادق(ع) از آن روات آدمبنعبدالله را داریم که پدر ذکریا بن آدم است که در زمان امام رضا مطرح میشود و عملاً شهر قم در سال ۱۰۰ هجری به عنوان یک شهر شیعی مطرح میگردد و در زمان امام صادق(ع) یعنی حدود سال ۱۳۰ روات شیعیِ شهر زیاد میشوند تا آنجا که در زمان امام هادی قم یکی از مراکز مهم تشیع میباشد و نام «قم کوفةٌ صغیره» پیدا میکند و امامان در وصف آن دارند «قُم بَلَدُنا وَ بَلَدُ شِیعَتُنا» البته اوج حوزه قم مصادف است با دوره غیبت.»