عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: آنچه امروزه از آن با عنوان تفسیر باطنی یاد میکنیم یک برداشت حداقلی از یک نظریه و گفتمان عام تر و عمیق تر با عنوان تفسیر باطن است.
به گزارش خبرنگار مهر، دکتر سیدمحمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، یکشنبه دوم دی ماه ۱۳۹۷ در نشستی که در این پژوهشگاه برگزار شد به بیان دیدگاه های خود دربارۀ قرآن، باطن گرایی و غلو: تاملی در شکل گیری تفسیر باطن در تاریخ متقدم شیعه پرداخت.
در آغاز گرامی دربارۀ تعریف کلی تفسیر باطنی گفت: مسأله یا تضادی که با آن مواجه هستیم چیست؟ میدانیم که درشماری ازگزارشهای رجالی ما به برخی از روّات مکتوباتی به عنوان تفسیر باطنی قرآن نسبت داده شده و آن روّات مذمت شدهاند. یک تلقی منفی در مورد مکتوبات رجالی وجود دارد. از سوی دیگر در رشتۀ قرآن و حدیث و بحث مکاتب و روایتهای تفسیری مشهور است که کهنترین تفسیر، تفاسیر روایی سدههای سوم و چهارم هجری هستند که از این تفاسیر به عنوان تفاسیرباطنی یاد میشوند . پرسشی که پیش میآید این است که آیا پایۀ میراث تفسیری امامیه بر اساس یک سنت و خوانش یک جریان غالیانه شکل گرفته که در ادوار بعدی به تدریج اعتبار کسب کرده است؟ یا اینکه مفهوم انگارۀ تفسیر باطن در کتب رجالی متقدم با مفهومی که ما امروز از آن به عنوان تفسیر باطنی یاد میکنیم متفاوت است؟ گونۀ دیگر پرسش این است که بگوییم این تفسیر باطن یک چیز است و آن چیزی که ما میگوییم تفسیر باطنی چیز دیگری است، لذا به این دلیل تضاد ایجاد شده است. پاسخ دیگر این است که شواهد تاریخی ناشی از ترکیبی از دو حالت فوق با شدت و ضعفهای متفاوت است.
وی دربارۀ آغاز گفتمان بطن القرآن اظهار داشت: انگارههای ظاهر و باطن که در ارتباط با قرآن بهکار رفتهاند، در سدۀ نخست هجری کاربرد داشته است. اما کاربردها بسیار محدود است، در ارتباط با خود قرآن به کار نرفته و بیشتر در ارتباط با صفات ذات ربوبی و مسائل دیگر به کار رفته است. درگزارش مشهوری از گزارشهای روایی گفته شده که ظاهر و باطن قرآن عمیق است، این روایت هم از حضرت رسول و هم از امیرالمؤمنین نقل شده است. در گزارشهای دیگری هم این موضوع نقل شده است، یعنی گزارشهایی در ارتباط بین ظاهر و باطن قرآن وجود دارد ولی متأسفانه ما شاهدی نداریم که بتوانیم اثبات کنیم که مسألۀ ظاهر و باطن برای مسلمانان و به خصوص شیعیان در سدههای اول وجود داشته است. در اوایل سدۀ دوم هجری گزارشهایی داریم که نشان میدهد این گفتمان در میان شیعیان شکل گرفته است.
از نظر گرامی برای درک بهتر این موضوع باید بررسی کنیم که در قرون نخستین اسلامی چه نظریاتی در این باره وجود داشته است؟ و دیدگاههای شیعیان به چه صورت بوده است؟ و خاطر نشان کرد: کهنترین گزارشی که داریم مربوط به ابوعبید قاسم بن سلّام است که دیدگاه خود را مطرح نمیکند بلکه گزارشی میدهد ازدیدگاههای مختلف دربارۀ آن روایت نبوی که میگوید «هیچ آیهای از قرآن نیست مگر آنکه برای او ظهری و بطنی است» وی در اوایل سدۀ سوم هجری تصریح میکند که هنوز در این خصوص اختلاف نظر وجود دارد. یک دیدگاهی که مطرح میکند، مربوط به حسن بصری است که اشاره دارد به اینکه ظهر و بطن به معنای تغییر زیر و روی یک چیز است.
وی ادامه داد: دیدگاه دیگری که مطرح میکند این است که ظاهر قرآن و باطن قرآن تأویل قرآن است. قاسم بن سلام دیدگاه سوم رت به عنوان بهترین دیدگاه اعلام کرده و میگوید بر اساس این دیدگاه ظاهر قرآن اخباری است که مربوط به گذشته و هلاک اقوام گذشته است،ولی معنای باطنی این گزارشها موعظه و پندهایی است که امروز برای مخاطبان فعلی قرآن دارند. پس از ایشان سید مرتضی در المجازات النبویة، شیخ طوسی در تبیان و زرکشی در البرهان این گزارش را نقل کردهاند. برخی از این گزارشهایی که از نظریات مختلف داریم بخشهای مشترک دارند و برخی نیز بخشهای منحصر به خود را دارند ولی در مجموع میتوانیم این نتایج را از اینها بگیریم: مشهورترین دیدگاهی که وجود دارد این است که ظاهر قرآن همان الفاظ و کلمات ظاهری قرآن هستند که نازل شدهاند و باطن قرآن تأویل آن است. این نظر در میان تمام گزارشها تکرار شده است.
وی افزود: دیدگاه دیگر همان دیدگاه سوم ابوعبید قاسم بن سلام است. دیدگاه سوم به عنوان جرّی باطنی یاد میشود، به این معنا که قصص قرآن همه مصادیقی در گذشته داشته است ولی در آینده هم مصادیقی خواهد داشت و اقوام، اشخاص و رویدادهایی وجود خواهند داشت که مصادیق آن داستانهای گذشته خواهند بود. بر اساس دیدگاههای دیگر نیز باطن چیزی است که معنای ظاهر با وقوف بر آن قابل فهم خواهد بود. این بستری است که به ما نشان میدهند دیدگاههای مختلفی دربارۀ ظهر و بطن قرآن در میان مسلمانان وجود داشته است.
این عضو پژوهشگاه علوم انسانی دربارۀ نظریات شیعی و دیدگاه های آنها در این باره گفت:به طور کلی میتوانیم دو قرائت یا دو دیدگاه کلی از گزارشهایی که در متون شیعی در این خصوص وجود دارند استخراج کنیم؛ یکی قرائت مربوط به طیف مفضل بن عمر است و قرائت دوم قرائتی است که توسط سایرین و جریان اکثریت امامیه در آن دوره پی جویی میشد که این دو قرائت با هم ارتباط داشته و اینگونه نیست که باهم در تضاد باشند شاید به نوعی دو سر یک طیف باشند. قرائت طیف مفضل به یک شکلی تشدید شدۀ قرائت دوم است. طیف مفضل بن عمر از حلقۀ یاران مفضل در مدینه آغاز میشود و با پیوستن برجستهترین یاران او در عراق همچون محمد بن سنان ادامه پیدا میکند. با توجه به وجود نوعی ارتباط میان شخصیتهایی همچون جابربن یزید جوفی و ابوحمزۀ ثمالی با جریان مفضل میتوان این شخصیتها نیز در این طیف طبقهبندی کرد.
وی افزود: چهار معیار برای طبقهبندی این اشخاص در این طیف وجود دارد؛ اول اینکه اینها یک سری مضامین مشترکی نقل کردهاند، بهخصوص در رابطه با مقامات خاص امامان یا مطالب باطنی شیعی، دوم روابط استادی و شاگردی و روابط اجتماعی نزدیکی با یکدیگر دارد، سوم گزارشهای همزمان جرح و تعدیل دربارۀ اینها وجود دارد، چهارم اینها متهم به غلو و تفریط شدهاند. این طیف به سمت تفسیر گرایش زیادی دارد، علاقۀ اصلی جریان امامیه به مباحث فقهی و کلامی است اما این جریان به مباحث غیر فقهی علاقه دارد و در میان این علایق غیر فقهی علایق تفسیری بسیار برجسته است.سه نکتۀ اصلی که در این نظریۀ تفسیری وجود دارد که با آن چیزی که به عنوان تفسیر باطنی امروزه تلقی میکنیم تمایز دارد؛ اول هویت دو سطحی قرآن، دوم محدود کردن جری باطنی بر هواخواهی گفتمان اهل بیت و سوم ارتباط جدی فهم و تفسیر قرآن با باطن قرآن است.
وی ادامه داد: به شکلی مسألۀ باطن توسط این جریان بازنمایی شده که گویا ما را به یک هویت دوسطحی از قرآن یعنی قرآن ظاهر و قرآن باطن میرساند. این جری باطنی یا این تطبیق باطن قرآن بر مصادیقی که میتواند متعدد باشد، تلاش شده که محدود به اهل بیت و گفتمان اهل بیت و دشمنان اهل بیت شود.در گام بعدی تلاش شده که یک ارتباط جدی میان فهم و تفسیر ظاهر قرآن با باطن آن برقرار شود، به گونهای که بدون دانستن باطن قرآن تفسیر و فهم ظاهر قرآن امکانپذیر نیست.
وی همچنین افزود: این جریان در کل نگاه دوسطحی به کل دین دارد، یعنی یک نگاه باطنگرایانه به کل دین دارد. یک نکتۀ بسیار مهم این است که در منابع متقدم باطن تقریباً در هیچ جایی در موضع وصفی قرار نگرفته باطن به عنوان ترکیب اضافی در قالب تعابیری همچون تفسیر باطن، بطن القرآن بوده است. همۀ اینها شاهد و قرینهای است مبنی بر اینکه اگر بخواهیم باطن را به عنوان صرفاً یک گرایش یا رویکرد تفسیری محدود کنیم دشوار است و گویا که در اینجا سخن گفتن از یک سطح دیگری از قرآن صورت میگیرد. از همۀ اینها مهمتر گزارشهایی است که جابربن جوفی و ابوحمزۀ ثمالی نقل شده و بطن به گونهای به کار رفته که میتوانیم این برداشت را داشته باشیم. علاوه بر به رسمیت شناختن هویت دوگانۀ قرآن برداشت آنها از هویت دوم یا بطن چیزی است که اولاً به عصر نزول قرآن یا حتی پس از آن سرایت داده میشود، ثانیاً مصادیق جری دست کم در عصر امام محمد باقر عمدتاً محدود به شخصیتهایی است که در تقابل با گفتمان اهل بیت یا همراه با گفتمان اهل بیت و یا خود آنها هستند.
وی گفت: نکتۀ بعدی ارتباط جدی میان فهم و تفسیر قرآن با باطن قرآن است. گفتمان فکری امامیه که در اوایل سدۀ دوم هجری بررسی میکنیم عمدتاً با بحث علم امام ارتباط دارند.نمونۀ ددیگر بحث قیاس است و جریان هشام بن حکم و باوری که به قیاس داشت در ارتباط با علم امام بود.گفتمان ظاهر و باطن نیز در چهارچوب همین قاعده قابل درک و با آن ارتباط دارد. ظهر و بطن قرآن نیز با مسألۀ علم امام از نوع دانش قرآنی امام و علم الکتاب ارتباط برقرار کرده است.
وی ادامه داد: مسألۀ دیگر این است که طیف مفضل در گزارشهایی که دارذ به جای اینکه بر مسألۀ تفسیر قرآن تأکید کند بیشتر بر جمع قرآن بر سطوح ظاهر و باطن تأکید کرده است. یکی از برجسته ترین گزارشها گزارشی است که محمد بن سنان نقل می کند که طبق این گزارش سه نکته برداشت میشود؛ اول اینکه قرآن یک هویت دو سطحی هم سنگ با نامهای ظاهر و باطن دارد، دوم اینکه فهمیدن دو سطح به خصوص تفسیر ظاهر قرآن در گرو وقوف کامل بر هر دو سطح و به خصوص باطن قرآن است و سوم کسی جزء اهل بیت قرآن را به طور کامل در اختیار ندارد.
گزامی اظهار داشت: بررسیها نشان میدهد که انگارۀ تحریف قرآن از سدۀ سوم هجری شکل گرفته است و نمونۀ برجستۀ آن کتاب تحریف التنزیل اثر احمد بن محمد سیاری است. به نظر میرسد بستر این انگاره همان تفسیر باطنی قرآن باشد. انگارۀ تحریف قرآن به معنایی که امروز به کار میبریم نیست. طیف مفضل از تفسیر قرآن به سوی جمع و بطن قرآن حرکت کرده است در واقع بازنمایی که این جریان از باطن قرآن داشته به این شکل بوده است. ترویج یک نظریه تولید گفتمان میکند لذا طبیعی است که گزارشهای زیادی در زمینۀ ظاهر و باطن قرآن توسط طیف مفضل نقل شده باشد، ولی به دلیل فقدان انگیزه برای دامن زدن به گفتمان ظاهر و باطن گروه دوم دلیلی برای تکثیر و برجسته سازی میراث حدیثی مرتبط با آن ندارند، از این رو طبیعی است که این خوانش از مفهوم بطن به شکل گذرا و در گزارشهای نه چندان پر بسامدی منعکس شده باشد.
وی افزود: این نظریۀ دوم که از این گزارشها استخراج میشود بسیار به دیدگا ابن سلام نزدیک است و آن نظریۀ مشهوری که در دیدگاه ابن سلام بود که ظاهر قرآن لفظ آن و باطن قرآن تأویل آن است.
وی ادامه داد: پرسش اصلی این است که چرا با وجود گزارشهای زیادی که از سوی طیف مفضل دربارۀ تفسیر باطنی قرآن نقل شده هیچ گزارشی از آنها در مقام عام تر و مقامی که به شکل عمومی نظریه پردازی میکند، به دست ما نرسیده است؟ دلیل این است که چون اصل نقل چنین گزارشهایی به تعمیم مفهومی ظهر و بطن و خارج کردن آن از دایرۀ محدود مورد نظر آنها منجر میشد.
گرامی در پایان عنوان کرد: دربارۀ ارتباط این دو نظریه میتوان گفت که این دو متضاد نبوده و در یک راستا هستند. اما مباحث مربوط به هویت دوگانۀ قرآن در نظریۀ طیف مفضل بسیار برجسته شد است. نظریۀ تفسیر باطن در خوانش خاص طیف مفضل گسترش یافت و دارای ویژگیهایی بود که نسبت به خوانش عمومی و اولیۀ شیعیان بسیار برجست تر بود. بر این اساس پایۀ میراث حدیثی تفسیری امامیه دست کم در بخشی که با گفتمان باطن ارتباط دارد حاصل یک بازنمایی جریانی طیف مفضل است. در عین حال آنچه که امروزه از آن با عنوان تفسیر باطنی یاد میکنیم یک برداشت حداقلی از یک نظریه و گفتمان عام تر و عمیق تر با عنوان تفسیر باطن است که طرفداران آن جریان خاصی در میان شیعیان امامیه بودهاند.